خونریزی، درماندگی و امید در صحنه زمینی سوریه
نیویورک تایمز:Decaln Walsh


ایرج واحدی پور


• بی توجهی به زندگی غیر نظامی ها عمو می است. روز پنجشنبه بعد از حمله به بیمارستان، راکت های شورشیان همه نواحی تحت کنترل دولت در حلب را زیر باران خود گرقتند و باعث ده ها حادثه پر تلفات شدند. روز بعد نیروهای دولتی سه مرکز پزشکی را در شرق شهر مورد حمله قرار دادند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۶ ارديبهشت ۱٣۹۵ -  ۵ می ۲۰۱۶




حلب -سوریه - زهرا و خانواده اش در محلی که قبلا آپارتمان بزرگی بوده و اکنون خط جبهه علیه شورشیان است سکونت دارند. روی پنجره های بلند را با ورقه های پلاستیکی پوشانده اند تا خود را ازچشم تک تیر اندازان و صدای انفجارها در امان نگهدارند.
زهرا که ٢٥ ساله است مرتب دو قاب عکس روی صفحه تلفن راجا به جا می کند. عکس اولی سربازی از ارتش سوریه را نشان می دهد که شوهر او و پدر بچه ای است که در شکم دارد و ٧ ماهه است. در عکس دوم، شوهرش روی زمین افتاده است و خون صورت و اطراف دماغ اورا پوشانده است. دو سرباز دیگر نیز کنار او روی زمین افتاده اند. شوهرش دو هفته قبل جان باخته است.
او با لحنی مشتاق می گوید: "ایا ممکن است آنها که با شوهرش چنین کرده اند خود نیز در همین صحنه ها کشته شوند."
چهار سال جنگ قلب را در حلب سخت وسنگ کرده است، حلب پاره پاره شده و هفته گذشته میدان جنگ بی رحمانه ای بوده است.
آتش بس شکننده ای که با میانجی گری آمریکا و روسیه ایجاد شده بود شکسته شده و به خشن ترین برخورد ها در ماههای گذشته رسیده است. جنگنده های روسی هوا را می شکافند ومواضع شورشیان را بمباران می کنند. شورشیان بارانی از گلوله های خمپاره و موشک های دست ساز به محله های پر جمعیت پرتاب می کنند. جنگ تنش های جناحی را تشدید و تغذیه کرده و به جنگ نمایندگی بین منافع منطقه ای و جهانی تبدیل شده است.
عمده تلفات، غیر نظامی ها هستند که هفته گذشته ٢٠٢ نفر را در بر گرفته که به گزارش سازمانهایی که تلفات را کنترل می کنند دو سوم انها در مناطق تحت کنترل شورشیان و١/٣ دیگر در نواحی تحت کنترل حکومت بوده است . به گفته زید رادال حسین، رییس حقوق بشر ناحیه " خشونت بی توجهی وحشتناک به حیات غیر نظامی ها دارد."
حلب که یکی از قدیمی ترین نواحی مسکونی بوده، قرن ها شاهراه گذار امپراطور ها و تحت نفوذ عثمانی ها، ارمنی ها، یهودی ها و فرانسوی ها قرار داشته است. در حال حاضر تنها راه ورود به مرکز آن از طریق بخش تحت کنترل حکومت است که راهی است پرت و پر دست انداز و قدیمی که از ناحیه خصومت آمیز می گذرد و در کناره های خود ابادی های ویران شده و گاهی ایستگاه های حکومتی را دارد.
من با مترجمم که سوری و تحت نفوذ حکومت بود سفر می کردم. حرکت سریع بود:شورشیان سمت شرقی راه را در اختیار داشتند و حکومت اسلامی (داعش) سمت غربی را.
اولین منظره از شهر حلب ناحیه مسکونی جنوب آن بود که ویران شده بود ( منظره ویرانی که در سالهای درگیری در همه ی سوریه معمولی است.)
مانند خیلی از مناطق جنگی، بقیه نواحی به قدری دستکاری شده اند که نمای معمولی داشته باشند. افسران راهنمایی، اتومبیل ها را هدایت می کردند، بچه ها شاد و خندان موقع تعطیلی از مدرسه خارج می شدند و مردم برای خرید به مغازه ها رفت و امد داشتند و مواد غذایی و عطریات خریداری می کردند. مردم به کیفیت غریبی در برابر شرایط جنگی، انفجارها و صداهای وحشتناک و هیاهوی انها که می توانست پایان زندگی خود آنان را نیزسبب شود ایمنی نشان می دادند.
حالت خونسردی موجود و کم اعتنایی که به خطر به چشم می خورد ، کمی بیشتر از حالت خستگی جنگی است. پرواز خمپاره ها و راکت ها که تنها غرش آنها نیز به قدر کافی وحشت زا می باشد، ممکن است در هر زمان و در هر گوشه ای فرود بیایند و خطر ایجاد کنند. هنگام اولین شام ما در یک رستوران خوب، غرش عبور یک راکت ما را تکان داد، موتور آن قبل از پرتاب صدای مخصوصی داشت و نشان می داد که از محل نزدیکی پرتاب شده است.
بازار تاریخی و قرون وسطایی حلب در بافت قدیمی شهر که از زیباترین بناهای تاریخی عرب و از میراث های جهانی یونسکو است مانند مخروبه ای به نظر می آید. در انتهای یک خیابان ویران شده خانمی با خستگی آشکار
روی یک سکو (نشیمن گاهی کنار خیابان) نشست و با افتخار از مو قعیتی که به عنوان مراقبت از ببرها در باغ وحش داشته و حقوق معمولی نیز دریافت می کرده سخن گفت. این خانم که با نام جنگی خود را رُوز Rose ابو جعفر معرفی کرد، عکس هایی از کار خودش گرفته بود که در یکی از آنها شیری با پوزه اش او را نوازش می کرد. در عکسی دیگر یک مار غیر سمی دور گردنش پیچیده بود و کنار خرسی قرار داشت و به بچه ببری اجازه می داد با دو دستش به سر او فشار وارد آورد. او در حالی که به بچه ببر اشاره می کرد گفت که نام او "ملوسی" است، که شاید ملوس هم باشد.
دوره ٩ ساله کارش به عنوان اداره کننده ببرها در باغ وحش با اشغال باغ وحش از طرف شورشیان به پایان رسیده بود و باعث شده بود که خانم (روز) به جنگ و در جبهه مقابل شورشیان به پیوندد و در صف مقدم جای گیرد.
آنچنان که او می گفت نزدیک ترین تمرکز شورشیان صد قدم تا محل صحبت ما فاصله دارد که اکنون خاموش است ولی بعید است که این خاموشی ادامه یابد . رُوز ابو جعفر گفت "انها فقط جرات دارند شب ها خارج شوند." به گفته او "انها مثل خفاش می مانند، ان هم خفاش های ترسو."
یک گلوله توپ به ساختمانی نزدیک اصابت کرد و صدای انفجار کر کننده ای شنیده شد. وسیله نقلیه ای در جهت انتهای خیابان در حرکت بود و سربازی رانندگی ان را به عهده داشت. خانم جعفر تعجبی نشان نداد ولی به من ومترجمم گفت که حرکت کنیم واز اینجا برویم.
گر چه شورش درسو ریه با اعتراض علیه خودکامه گی های حکومت دیکتاتوری بشار اسد که خانواده اش ٤٦ سال است که بر سوریه حکومت می کنند شروع شد ولی به دنبال آن تنش های داخلی و نارضایتی های تاریخی یک صد ساله را به میدان کشید. اغلب شهروندان ارمنی ان که با کارهای روی جواهراتشان شهرت داشتند به اروپا و کانادا گریخته اند. البته بسیاری از آنان که درکشور باقی مانده اند از طرفداران بسیار جدی اقای اسد هستند و او را مدافع خود در برابر جنگجویان اسلامیست می دانند و بدون این حمایت، انها نمی تواننددر صلح زندگی کنند. کشیش اسکندر اسد که یک کشیش یونانی است در (میدان) محله مسکونی خط جبهه زندگی می کند واین منطقه اکنون نیمه ویران است. یک روز قبل رگبار نارنجک خانه اش را هدف گرفت وحفره ای در سقف ایجاد کرد. او گفت همسرش تمام شب را گریه کرد ولی او علا قه ای به غمخواری نشان نداد. او مدعی است " ابراز تاسف خوب نیست،بایدمشکل را حل کنیم. ابراز تاسف چیزی را حل نمی کند". کشیش اسد خود را به آپارتمان خودش در طبقه پنجم که به گفته خودش بالاترین طبقه ساختمان بود رسانید. او اظهار داشت :"اتش بس یک خطا بود"، و اشاره اش به شکسته شدن این اتش بس بود و در همان حال به درون خانه و پخش گرد وخاک و وسایل شکسته خانه به هر گوشه نظر می کرد.
او پرسید نتیجه اش برای ما چه بود؟ "تروریست ها اکنون در گروه های بزرگتری ظاهر می شوند و اسلحه های گوناگونی نیز دارند که قبلا نداشتند. اینها مزدورند. آتش بس به انها فرصت داد که خود را مجددا سازمان بدهند و در نتیجه این ما هستیم که باید عوارضش را تحمل کنیم نه آنها."
هیچ طرفی انحصار تحمل یا شماتت در جنگ خرد کننده سوریه را ندارد.
اقای اسد، رییس جمهور بعد از حمله هوایی به بیمارستان قدس در سمت شورشی شهر در روز چهار شنبه گذشته، با اتهامات تازه ای از جنایات جنگی رو به رو است . روز جمعه گروههای نجات گفتند که ٥٥ جسد از زیر آوار خارج کرده اند که ٢٩ نفر انها از کودکان و زنان بودند که بعضی از زنان حامله نیز بوده اند. سازمان پزشکان بدون مرز که بیمارستان را پشتیبانی می کرده با این اتهام که بمباران تلافی جویانه بوده توافق نداشته است.
ساکنان مناطق تحت کنترل دولت اموخته اند که از توپ هایی که فی البداهه ساخته می شوند بترسند. اینها راکتهایی هستند که دارای گاز پروپان تغییر یافته هستند و با مواد انفجاری وتکه های فلزی پرشده اند و توسط گروههای شورشی که بعضی از انها کمک های امریکا را نیز دریافت می کنند درست می شوند.
هر دو طرف از بمبارانها اسیب دیده اند و خرابی داشته اند، ولی با این تفاوت که دولت جت جنگی و هلی کوپتر در اختیار دارد و با حملات خود نواحی شورشی را فشرده و محدود کرده است.
بی توجهی به زندگی غیر نظامی ها عمو می است. روز پنجشنبه بعد از حمله به بیمارستان، راکت های شورشیان همه نواحی تحت کنترل دولت در حلب را زیر باران خود گرقتند و باعث ده ها حادثه پر تلفات شدند. تاکسی ها و امبولانس ها سفیر کشان به سمت بیمارستان رازی واقع در خارج شهر هجوم اورده بودند که مردم اغشته به خون و گردوخاک گرفته را که خیلی از انها کودکان بودند به بیمارستان واورژانس برسانند. روز بعد نیروهای دولتی سه مرکز پزشکی را در شرق شهر مورد حمله قرار دادند.
بعضی ساکنان نواحی تحت کنترل دولت، ایالات متحده وهم پیمانانش را متهم می کنند که به شورشیان از طریق نا دیده گرقتن تجاوزات متحدین محلی خود مثل قطر، عربستان سعودی وترکیه کمک می رساند.
اقای ابراهیم نصیر یک پاستور پرسبیتارین می گوید" شورای امنیت استانداردهای دوگانه دارد". " انها تلفات انسانی وارده به ما را نمی بینند، از سوریه دموکراسی می خواهند و دیکتاتوری در عربستان سعودی و قطر را نمی بینند."
هیچکس به درستی نمی داند که از بیش از دو میلیون جمعیت قبل از جنگ حلب چه اندازه اش باقی مانده است. خیلی از انها به اروپا، لبنان و سایر نقاط سوریه فرار کرده اند و آنان که باقی مانده اند غیر از جنگ، از گرفتاریهای سیستم های آب وبرق رنج می کشند.
والتر گروس، رییس کمیته صلیب سرخ حلب هشدار می دهد که هر افزایش درگیری امکان وقوع "فاجعه بشری "را
افزایش می دهد. او می گوید:"این روز ها خیلی سنگین هستند." هر کسی این حالت را به کیفیتی متفاوت حس میکند. آقای گروس که از اهالی بوسنی است می گوید که برای او رفتار ظاهرا آرام مردم در خیابان ها معنی دارد.
به گفته او " عجیب وغریب است که از دور دست صدای خمپاره اندازها شنیده می شود و بچه ها دارند در میدان بسکتبال بازی می کنند و من از پنجره دفترم آنها را تماشا می کنم." "مردم سعی می کنند رفتار معمولی داشته باشند و با مسئولیت زنده بودن عمل کنند. زمانی که مکانیسم های تطابق دهنده شما در غرقاب هستند شما حالت بی اعتنایی به حوادثی پیدا می کنید که در غرب ایجاد وحشت می کنند. مردم به این حوادث عادت می کنند واین خود وحشتناک است."
زمانی که خمپاره ها در خیابان مجاور منفجر شدند و پنجره های دفتر آقای گروس لرزیدند مصاحبه ما قطع شد. او ما و کارمندان خودش را به ناحیه امنی در مرکز ساختمان که کنسولگری سابق ترکیه بود هدایت کرد و ده دقیقه ای در انجا منتظر ماندیم. به مجردی که از انجا خارج شدیم انفجار تازه ای رخ داد.
بعضی ساکنان حلب تصمیم دارند که با همین زندگی دست و پنجه نرم کنند. چند ساعت بعد حدود صد نفر جوان در رستورانی در همان حوالی جمع شدند که جشن ازدواج پر سر وصدایی بر پا کنند. افتاب نزدیک غروب از دیوارهای شیشه ای به داخل می تابید و مهمانان جشن که برخی لباس سالنی به تن داشتند از ظرف های میوه، میوه مطلوب خود را بر می داشتند، بعضی قلیان می کشیدند و عده ای به رقص سنتی محلی (دبکی) مشغول بودند و از سر و صدای موزیک کسی نمی توانست صدای انفجار بمب در خارج از سالن را بشنود.
عمر حرتانی ٢١ ساله، دانشجوی اقتصاد می گوید:" جنگ جریان دارد و زندگی هم به همین ترتیب." "در این کشور ما دو قلب داریم، یکی برای تاسف وتاثر و دیگری برای شادی، هر چیزی جای خود را دارد."
رستوران به خاطر عروسک های درون هم سازمان یافته روسی، نام روسی (ماتریوشکا) را دارد که در عین حال حاکی از پیوندهای تجاری طولانی این شهر با روسیه است. مدیر رستوران (ندیم بساطه) ٢٧ ساله است که جشن نامزدی خودش شب گذشته در همین محل بوده است. او می گوید: مردم حلب بعد از چهار سال جنگ آموخته اند که چگونه با زندگی در هر شکل ان کنار ایند.
ساعتی بعد به هر حال بایستی مشت محکم اقای اسد خودش را نشان می داد و عمل می کرد. تیمی از اطلاعات نظامی که سیاه پوش بودند در خارج رستوران ظاهر شدند وآقای بساطه را در حالی که یقه پیراهنش را گرفته بودند با حالت تعرضی به سوال وجواب کشاندند که چرا در حالی که درآن روز شهر بمباران شده اجازه داده در رستوران جشن و پایکوبی بر پا شود. بحث به میزی روی تراس کشید و در انجا اقای بساطه به فرمانده تیم اطمینان داد که او کاملا از سربازان پشتیبانی کرده است. او گفت، "من نمی خواهم که به تروریست ها اجازه داده شودکه شهر را خراب کنند." " شما باید انها را بکشید و بگذارید ما زنده بمانیم."
ظاهرا با جواب اقای بساطه فرمانده تیم قانع شد وهر دو گونه مدیر رستوران را بوسید وانجا را ترک کرد. در طبقه بالا جشن ازدواج در طول شب فارغ از اینکه بمب ها در خیابانها می ریختند و بعضی کاملا نزدیک ماتریوشکا بودند ادامه یافت.