از : محمود رفعت
عنوان : قدرت و استبداد سیاسی
با عرض سلام خدمت اخبار روز ..
هر از گاهی نمکی به زخم های کهنه زده میشود...باز بالا پائین کردنهای حیاط،اطاق و راهرو و..و بقیه دلشوره ها سر بلند میکنند..
ضمن تائید نوشته های دوستان:بهروز،ن.سرشت ،امیر و دیگرانی همانند...قدرت تمرکز یافته در راس هر جمعیتی و سازمانی سیاسی و حزبی ،خطرناک ترین دشمن ارمان های همان دستگاه سیاسی میشود.این گفته را تاریخ جنبش های جهان و از جمله کشور ما..تائید میکند..در حالیکه در هر امری که مربوط به عملکرد سازمانی ست ،میبایست به عرض تمام اعضای ان جمعیت قرار گیرد و ارای حداکثر،گرفته شود.
و نه اینکه دو سه نفری به عنوان "رهبران خود تصمیم گیرند و خود نیز از طرف تمام ان دستگاه و بنام ان سازمان سیاسی..مقوله را تمام کنند! این با اخلاق جمعیتی که مدافع برابری،ازادی و عدالت است..مغایرت دارد...
جای تعجب است که چرا اقایانی که در راس رهبریت بودند و اکنون در خارج از ایران بسر میبرند ، در این گونه بحث های حیاتی و مهم سازمانی ، شرکت نمیکنند؟
چرا مهر سکوت بر لب دارید اقایان عزیز؟؟
شما بخوبی و درستی از ان فاجعه شوم خبر دارید...
بعد از اعدام برادران خرم ابادی، تیر ماه ۵۱ ،فاطمه غروی ،مادرشان ،ان شیر زن شرافتمند و بزرگوار نامه ئی برای رهبریت سازمان نوشت و نکاتی را در باره مسائل امنیتی تذکر نمود...ان نامه قطره ئی شد..فرو شد بر زمین!!
مطمئنم هیچ یک از شما عزیزان از این گذشته ها اطلاعی ندارید..عجیب هم نیست..زیرا !
در لحظات تصمیم گیری..گرفتند و ..در زمان پاسخ گوئی..سکوت!!
دوستان عزیز..از مهمترین مشکلات و نارسائی های ما ایرانیان درست همین مطلب است .
مردمانی که قرنها در حکومت های استبدادی در اختناق پرورش یافته باشند،کار دسته جمعی،همیاری و همفکری در کارهای بزرگ را قادر نخواهند بود بدرستی انجام دهند..در هر سه سازمان سیاسی ایران ،مجاهدین،چریکهای فدائی و توده ایران..هر سه این تشکل های سیاسی به صورت کاملا دیکتاتوری اداره میشد، در مورد تصمیمات
تشکیلاتی هرگز همکاری و همفکری اعضا و تمام انسانهائی که با یک هدف و ارزو ،کوشش میکنند..سوال نشده و همفکری انان ،تمام اعضا خواسته نشده است...که اگر میشد...!!
ایران ویرانه ئی ست امروز،خسارات و ضربات مهلک و جبران ناپذیری بر کشور وارد امده است..مملکت را به غارت برده اند..تمام نسل سالهای ۶۰ تا به امروز در پرورشگاه های شستشوی مغزی اخوندها..بر باد رفته اند..نسلها تباه شده اند..نیستید ببینید عزیزان!!
بعد از اینهمه..اگر و اگر..چه فاید؟ تازه از اینکه عده ئی هم بیایند و اذعان داشته باشند که اشتباه کرده اند..که چه ؟؟
ایران به قول همان دوستمان و ایرانی زمین گیر شد و رفت..تمام شد!
اتحاد جمعیت های سیاسی سال ۵۸ کشور را نجات میداد..اما همان پراکنده گی ها و نفاق..امپریالیزم را با کمک عمامه بسران..پیروز و برنده بازی ساخت!
دیگر شراب هم جز تا به بستر خواب..هم نمیبرد عزیزان..
با تقدیم احترام..و تشکر از اخبار روز..
م.رفعت
۷۴۴۶۹ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣۹۵
|
از : لطف الله شهریاری
عنوان : گودرز و شقایق
با درود به همگی..
در باره مطلب نوشته شده اقای کریمی کامت گذار..بنام "ارمان و نیکسرشت" در باره متن نوشته شده مطالبی را بیان کردند قابل تامل !و ارزشمند ،اما بقیه اقایان به تشریح فیلم و حوادث مربوطه..کاش تمام فیلم را تعریف میکردید عزیزان .ما که ندیده ایم شما هم که نیمه کاره تعریف کردید و ما را نیمه راه تنها گذاشتید!!
گودرز را به شقایق گره زدید حضرات محترم!
اصل مطلب که ان اقای محترم اشاره کرد را..دنبال کنید:
ایران و ایرانی زمین گیر شد..تمام شد و رفت.
ایران تبدیل به ویرانه ئی شد..و تمام شدو رفت عزیران!!
ببخشید وقتتان را گرفتیم .
لطفی.
۷۴۴٣۵ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣۹۵
|
از : محمود رفعت
عنوان : به "جنبش شکست نخوردگان
ببخشید برادر، ما هر چه پیام شما را از سر خواندیم ..چیزی دستگیرمان نشد.
رابطه این نوشته شما و مطلب نویسنده مقاله را نفهمیدیم.البته بنده پیرم و بسیار کم سواد...شاید دیگر عزیزان فهمیده باشند و ما را هم اگاه کنند از مفهوم مطلب..یا خود شما محبت کنید شرح ماجرا دهید.
با تشکر .
م.رفعت
۷۴۴٣۴ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣۹۵
|
از : امیر ایرانی
عنوان : یاد کردن از گذشته ودرگذشتگان
گفته شده:بازگوئی حوداث و رخدادهای گذشته که بخشی از حافظه تاریخی یک کشور می باشند می توانند؛ برای درس آموزی و پند آموزیِ نسل های بعدی مفید باشند. وحتی آن بازگوئی ها ضرورت می یابند. و چنانچه آن بازگوئی ها مربوط به روند مبارزه گریِ مردمان یک کشور باشد قطعاً اهمیت بازگوئی چند برابر خواهد شد. از این روی نوشتار جناب بهزاد کریمی ارجمند در خور توجه است و سپاسگزاری ویژه ای را می طلبد که درود بر ایشان بادا! اما کار ایشان وقتی اهمیت دو چندان می یابد: که در نوشتارش آن حوادث را یک حوادثی می بیند که مبارز تحت تأثیر شدید سپهر حاکم بر امر مبارزه گری بوده،و گاهاً مبارز راه گریزی را نمی بیند و شاید نمی خواهد ببیند که این مسائل بر مبارز چنان می کند که عشق ورزی و دوست داشتن، حتی دوست داشتنِ فرزند را به بعد موکول می کند آنهم بعدی که ممکن است تحقق نیابد. و کار مفید دیگر ایشان وقتی است که در نظر دهی های پای نوشتارش می آورد: اگر آن از میان رفتگان فداکار می بودند، چه بسا در شرایط بعدی یا شرابط فعلی با درک وقایع جامعه بگونه ای دیگر و با در نظر گرفتن امکانات و توازن قوا، آنهم بدور از تخیل و آرمانخواهی های دور و دراز، اقدامات مبارزاتی خویش را با هوشمندی بگونه ای دگر به پیش می بردنند. ::::::: باید گفت:جناب کریمی با مطرح کردن ماجرای فیلمی؛ خواسته یا ناخواسته(که هوشمندی خواسته آن پررنگتر است) نکاتی چند را گوشزد کند:۱) بگونه ای بیان می شود؛ وقتی عمل مبارزه گری بر اساس آرمانخواهیِ رویاگونه شود! چه بسا مبارز، یک هنر پیشه ای شود که بر اساس یک سناریو، اعمال خویش را به پیش خواهد برد.۲) بگونه ای بیان می شود: وقتی در آن فیلم هنرپیشه ای که در نقش یک مبارز نقش آفرینی می کند و عمل کشتن دیگری را انجام می دهد آن مبارز؛ خود هم قاضی شد و هم شاهدشد و هم مجری شد. که این نوع عدالت گری خود مروج بی عدالتی های بعدی خواهد بود و.....
۷۴۴٣۰ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣۹۵
|
از : بهروز الف
عنوان : پیشنهادی به اقای تابان
با سلام و تشکر از اقای تابان برای قرار دادن این سایت برای تبادل اندیشه و نظرات. در همین رابطه میخواهم از ایشان تقاضا کنم که بخشی از این سایت را در اختیار کشانی قرار دهند که متوجه خطا های گذشته شده (حال بصورت حتی اندک اش) تا زمینه شود برای روشن شدن تمامی رخداد های ۳۷ سال پیش و درس آموزی از آن. این خواهش را از آن جهت میکنم که آقای بهزاد کریمی بالاخره دل را بدریا زده و در مقام پاسخگویی یکی از مخالفین سیاست های خانه (ایران)برانداز سازمانشان شده. این قدمی هست در خور توجه گرچه ایشان کلا مسئله تشکیلات بامی استار و فاجعه ای که براین تشکیلات بوجود آمد و جان های زلالی را از ما گرفت را بنوعی حاشا میکنند و با وجود بسیاری از مدارک ارائه شده در سالهای ۵۹ تا ۶۴ از این واقعه اظهار بی اطلاعی میکنند و بهمین روال رخداد جانگذار رفیق ارزنده سیامک اسدیان و یارانش. ایشان در پاسخ اقای نیکو سرشت به سوال ایشان در مورد عملکرد کماکانی سازمان ایشان در ارتباط را فرخ نگهدار (اقای نیکوسرشت نام ایشان را بمیان نیاورده ولی کاملا واضح هست که مخاطب ایشان چه کسی هست) و یا اکبر گنجی و دیگر جانیان رژیم (بقول آقای نیکوسرشت ، آدمخواران اسلامی که آقای بهزاد کریمی این صفت را خوش نداشته اند و آنرا به غیر اسلامی ها هم بسط داده اند) ایزن مسائل دیگر. این همه بحای خویش ولی همینکه اقای کریمی شروع به پاسخ گویی کرده اند را باید عنیمت شمرد و اگر اقای تابان خواهش مرا بپذیرند شاید این روابط بنیان کن تا حدی تخفیف پیدا کند و قدم های برداشته شود برای سرنگونی کلیت رژیم اسلامی از اصلاح طلب!! و اصولگرا و دلواپس و سبز و بنفش و ...
به امید آن روز
۷۴۴۲٨ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣۹۵
|
از : جنبش شکست نخوردگان
عنوان : آیا موشها در حال ترک کشتی هستند
عجب دورانی شده است، رفسنجانی ادعا کرده که از روز اول مخالف انقلاب فرهنگی بوده و کسی که در کمیته مرکزی حزب جمهوری اسلامی بوده ، سایه اش بوده است. دلباختگان جمهوری اسلامی، ستاره های دوران گذشته را به سینه میزنند تا اعتبار کسب کنند. چه شده است. موشها در حال تخلیه کشتی هستند؟ کشتی شکسته به گل نشسته است؟
۷۴۴۲۴ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣۹۵
|
از : ملک
عنوان : کزین شب های ناباور منت آواز می دادم
من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم
بیا ای چشم روشن بین که خورشیدی عجب زادم
ز هر چاک گریبانم چراغی تازه می تابد
که در پیراهن خود آذرخش آسا درافتادم
چو از هر ذره ی من آفتابی نو به چرخ آمد
چه باک از آتش دوران که خواهد داد بر بادم
تنم افتاده خونین زیر این آوار شب ، اما
دری زین دخمه سوی خانه ی خورشید بگشادم
الا ای صبح آزادی به یاد آور در آن شادی
کزین شب های ناباور منت آواز می دادم
در آن دوری و بد حالی نبودم از رخت خالی
به دل می دیدمت وز جان سلامت می فرستادم
سزد کز خون من نقشی بر آرد لعل پیروزت
که من بر درج دل مهری به جز مهر تو ننهادم
به جز دام سر زلفت که آرام دل سایه ست
به بندی تن نخواهد داد هرگز جان آزادم
۷۴۴۱۶ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣۹۵
|
از : علی خوی
عنوان : فدائی خلق اسمی که در جنگلها و کوهستانها با خون نوشته شد نه در اداره ثبت احوال
با سر تعظیم به ان دلاور مردان و زنان فدائی که سیستم کثیف شاهنشاهی را تا داندان مسلح و با ساواک جهنمی به چالش کشیدن و اگاهانه و با شهامت با خون خود
لکه ننگین ستم شاهی را به زباله دان تاریخ فرستادن. و تا دنیاست در دل انسانهای با وجدان و زحمتکشان اکاه جاویدان خواهند ماند. و با سلام به اقای بهزاد کریمی .
و من امیدوارم از تجربه و دانش و اکاهی اقای کریمی در رابطه با حرکت ملی و مدنی ازربایجان که یک واقعیت انکار ناپذیر و نسبت به شرایط و مکان خودش است استفاده بکنیم.
و هم چنین من معتقدم وقت ان رسیده است تا آزربایجان یک سازمان مارکیستی لنینیستی خود را داشته باشد و مطمعنن هوادار زیادی در ازربایجان خواهد داشت
۷۴۴۱٣ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣۹۵
|
از : بهزاد کریمی
عنوان : اقدام مشترک، یک انتخاب و تصمیم است!
آقای نیکو سرشت با سلام. شناخت و تجربه من می گوید که در سیاست "نمی شود" وجود ندارد البته مشروط به اینکه الزامات اصل توازن قوا رعایت شود. "نمی شود" وقتی است که خود ما آنرا پیش بکشیم. و این دیگر یک تصمیم است و انتخاب، که بمثابه حق شهروند پذیرفتنی است ولو که با آن موافق نباشیم. دوست محترم، من هیچ جریان سیاسی در ایران معاصر را سراغ ندارم که بری از اشتباههای بزرگ و کوچک باشد. سهمها، طبعاً متفاوتند و هر جریان و فرد نیز پاسخگوی بد و خوب اعمال صورت گرفتهاش در کادر عملکردهایی که به منصه ظهور رسیدند. اما با سفید و سیاه کردنها و تقسیم فاعلان سیاسی گذشته به دو دسته گنهکار محکوم به دوزخ ابدی و معصوم رسیده به پاداش بهشت جاودانه، و همه بدی ها را به حساب یک بخش گذاشتن و بخش دیگر را حق مطلق پنداشتن، ره بجایی نبرده و نخواهد برد.
من اولین بار است که اتهام مطروحه "بامی استار" را می شنوم و نمی دانم مانند مشابههای بسیارش فقط یک پنداشت ناشی از قضاوت سیاسی معین است یا که متکی بر سند و مدرک؟ اگر این دومی است انصاف حکم می کند تا ادعا مستند شود. اگر چه بارها و بارها شخصاً گفتهام و نوشتهام که آن سیاست سازمان ما در فاصله ۶۰ و ۶۱، بالقوه این پتانسیل را در خود داشته است که کسانی از آن، با یکی گرفتن جمهوری اسلامی و انقلاب، هر مخالف انقلابی حکومت را ضد انقلاب تلقی کرده و در این صف آرایی مخدوش، مرتکب عملی شود که مستوجب ابراز شرم باشد. اما تفسیر و داوری یک سیاست در بدترین شکل "اجرایی" (؟) آن و تا آنجا که من خبر دارم همواره هم بدون سند و مدرک، دستکم بی انصافی است. سازمان ما تاکنون در نقد آن سیاست و فکر ناظر بر آن کم نگفته و از خود کم انتقاد نکرده است و البته لازم است که همین رویکرد را در هر زمینه و فرصتی نیز ادامه بدهد و تعمیق ببرد. از نقد تاریخ، تاریخ سود می برد. اما بپذیریم که به هر حساب کشی هم نمی توان تمکین کرد که اگر بشود چیزی نیست جز مشغول کردن خود به جواب دادنهای هر روزه به هر تمایل. از جمله به پاسخ برامدن در قبال آخرین تولیداتی از ایندست راجع به رفیق نازنینی چون سیامک اسدیان!
گرفتار ماندن در کمند بدبینیها، هر چیز هم که باشد قطعاً سیاست برای امروز نیست.
امید که همه ماها بر دو چیز باشیم: نقد هر چه جدی تر و عمیق تر پراتیک گذشته خودمان در معنی علمی کلمه و در نتیجه آموزنده، در همانحال اما قربانی نکردن اقتضاهای عمل سیاسی جاری در پای داوریها و پیشداوریها در باره گذشته. راه رهایی از "آدمخواران دینی" و غیر دینی هم درست از این همین می گذرد. از سوی خودم دست شما را به دوستی می فشرم.
۷۴۴۰٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : محمود رفعت
عنوان : به اقای ج.نیکو سرشت
با سلام به اخبار روز ..و هموطنان.
هیچ یک از دوستان در جواب اقای نیک سرشت..مطلبی ننوشت.
گره گشوده نام فیلم ،گویا درخشان تر مینمود!
و نوشته اخر این هموطن نازنین و دلسوز ما که نوشت:
اشتباهات مهلک سیاسی دو حزب ،ایران و ایرانی را زمین گیر کرد!!..بقول شاملو باید نشست و بر سرنوشت خویش...
اگر گفته ویکتور هوگو را که گفت :نزدیک ترین راه رسیدن به اهداف اجتماعی / سیاسی، دست یافتن به اهداف فرهنگی و اخلاقی ست را بپذیریم،بدون باز کردن غده های چرکین گذشته ها و دیدن و باور انها و اموختن از انها ..محال است بتوان دو باره ایستاد...
تا امروز همه از یکدیگر با همان زبان کهنه و قدیمی ،تعارفات معمول درون "حزبی" مینویسیم و میگوئیم،نوشته ها و گفته های یکدیگر را پاس میداریم،از هم چه تعریفها که نمیکنیم و ..همه ،همه به تظاهر!
هیچ یک از شما هموطنان گرامی..نمیخواهید و هنوز شهامت باز کردن ان غده های چرکین و متعفن گذشته را ..ببخشید،ندارید،چرا؟
میخواهید بگوید که هیچگونه خطائی مرتکب نشدند و نشدید؟
میخواهید بگوئید تمام ارزیابی ها و سیاست های رهبریتان موفق و دقیق ودرست بوده؟
ایا اذعان دارید که سازمان و حزب سیاسی ئی که شما عزیزان در ان احیانآ فعالتی داشتید و شاید در سرنوشت ان نوزاد شرافتمندی که در مملکت ما کاشته شد،در سرنوشت امروزش سهیم هستید..راه درست را پیموده است و هیچ گناهی بر گردن تصمیم گیران ان سیاست ها ،نیست؟؟
بقول دوست ما اقای نیک سرشت..همه سرها را به زیر زانو فرو برده ایم و نمیدانیم که ایران و ایرانی ست که زمین گیر شده است از بهر همان سیاست مداران وقت!
با تشکر از اخبار زور محترم
م.رفعت
۷۴٣۹۹ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : ج نیکو سرشت
عنوان : بلی اقای بهزاد کریمی چه خوب میشد اگر
آقای بهزاد کریمی نوشته کوتاه شما که عملا پاسخی هست به نوشته من و دیگران، بسیار جالب هست. درست میگوئید: ایکاش میشد بازمانده گان ایده چریک فدایی و رهروان و حامیان آن دست همکاری بسوی هم دراز میکردند و در پی بنیان نهادن جمعی برای مبارزه با آدمخواران اسلامی. ولی شما بهتر از من میدانید که این امر میسر نیست مگر مسائلی روشن شود و قدم هایی برداشته شود تا اعتماد رفیقانه ای که رفیق گرامی حیدر در همین شماره اخبار روز نوشته دوباره جان بگیرد و قدم ها و راه ها را یکی کند. شما چگونه انتظار دارید چنین شود در حالیکه بمناسبت رستاخیز سیاهکل یا بدنام ترین و فاجعه آورترین فرد در ارتباط با سچفخا جلسه میگذارید که عملا توهین و بی احترامی نه به فدایی و اندیشه اش بل به انسان و انسانیت هست. چگونه میشود قدم ها و دست ها و در نهایت اندیشه ها را یکی کرد برای نابودی آدمخواران اسلامی در حالیکه شما از بخشی از این آدمخواران حمایت میکنید و در وصف آنها مینویسید (به نوشته خود درباره اکیر گنجی، و حمایت هایتان از خاتمی روحانی و جلسه مشترک سالگشت سیاهکل در گذشته با یکی از همین آدمخواران و دشمن نه فدایی که دشمن انسانیت) چگونه میشود یکی شد که بساری از مسائل از جمله قرار دادن تمامی اطلاعات تشکل بامی استار به آدمخواران رژیم و کشتار اعضای این تشکل. چگونه میتوان همکاری کرد که عضو شما بخاطر قبول کورکورانه سیاست اکثریت رفیق ارزنده ای همچون سیامک اسدیان را شناسایی و لو میدهد. چگونه میتوان همکاری اعضا و هواداران شما در سرکوب گروه سربداران را قراموش کرد. چگونه ........
ایا زمان آن نرسیده که با شهامت و جسارت فدایی گونه گذشته را نقد کرد، بدی ها و کژی های آن را نشان داد تا درسی باشد برای جلوگیری از فاجعه های اینده و همکاری.
سیاست های فاجعه بار سازمان شما تنها جنبش فدایی را زمین گیر کرد بل کل سرزمین ایران و ایرانی را زمین گیر کرد.
به امید روزی که چنین شود
۷۴٣۹٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : بهزاد کریمی
عنوان : چه پر معنی!
با سلام به همه عزیزان. آیا خود این جالب نیست که تقاضای من از عباس سماکار عزیز، تا همینجایک کار از سوی پنج گرامی جان، پاسخ گرفته است؟ چه می شد اگر بازمانده های آن"نسل آرمانخواه" در امروزشان، با تفاوت ها در خوانش و داوری گذشته و نیز در تنوعات شان، عمل مشترکی می داشتند علیه استبداد سیاسی و ستم اجتماعی کنونی؟ دست تک تک عزیزیان را می فشارم.
۷۴٣۷۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : کاملی
عنوان : نام فیلم
گروگان یا : اسب کهر را بنگر
۷۴٣۷۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : عباس سماکار
عنوان : پاسخ
بهزاد عزیز،
اسم این فیلم «اسب کهر را بنگر» یا ((Bihold a pale Horse
است که در ایران به نام «گروگان» به نمایش در آمد.
«فرد زینمان» کارگردان آمریکائی آن را در سال ۱۹۶۴ بر اساس رمان «کشتن موش» از «امریک پرسبرگر» به فیلم در آورد.
داستان مربوط است به «مانوئل آریگوئز» انقلابی اسپانیائی مخالف حکومت فرانکو که پس از جنگ داخلی اسپانیا به حالت تبعیدی در فرانسه زندگی می کند. او در حالی که تحت تعقیب ماموران امنیتی و پلیس حکومت فرانکو ست به خاطر بیماری مادرش به اسپانیا برمی گردد و در این رابطه قصد کشتن یکی از ماموران عالی رتبه فرانکوئی را دارد. در یک صحنه حساس و استثنائی، او که با تفنگ در ساختمان روبرو آماه شلیک است، مرد جاسوسی را که از مخالفان قبلی فرانکو و یاران خودش بوده و به خدمت پلیس در آمده است در کنار آن مامور عالی رتبه می بیند و به جای آن مامور، این جاسوس را هدف رار می دهد و می کشد.
«گری گوری پک»، «آنتونی کوئین» و «عمر شریف» سه بازیگر توانای این فیلم هستند.
پرسش و کنکاش نظری زنده یاد بهروز ارمغانی احتمالا باید در همین زمینه باشد، که آیا «مانوئل آریگوئز» چه کار باید می کرد؟ پلیس را هدف قرار می داد و یا فرد خائن و جاسوس را؟
۷۴٣۷۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : سهراب مبشری
عنوان : اسب کهر را بنگر
سلام بهزاد عزیز. فضولی می کنم قبل از دوست گرامی سماکار جواب سئوالت را می دهم: نام فیلم مورد نظرت در زبان اصلی این است:
Behold a Pale Horse
در فارسی آن را اینگونه ترجمه کردند: اسب کهر را بنگر. اما فیلم در ایران با نام گروگان اکران شد، لااقل آن زمان که تو و زنده یاد بهروز ارمغانی آن را دیدید. من هم همان زمان آن را دیدم و بسیار تخت تاثیر همان صحنه آخر قرار گرفتم. قهرمان داستان در محاصره بود و می دانست زنده از مهلکه جان به در نمی برد. در عین حال از پنجره ای مشرف به فرمانده نظامی فالانژیستها بود که کنارش خبرچین مورد اشاره تو ایستاده بود. پارتیزان، می دانست که به محض اولین شلیک، نفر باقی مانده از تیررس او خارج می شود. اول می خواست فالانژیست فرمانده را بزند و دوربین تفنگش روی او بود. اما بعد تغییر عقیده داد و خبرچین را زد. این یکی از صحنه های معروف تاریخ سینماست. کارگردان فیلم فرد زینمان بود. فیلم بر اساس کتابی از امریک پرسبرگر ساخته شده است. کتاب هم گویا سرگذشت فرانسیسکو ساباته لیوپار چریک آنارشیست اسپانیایی است.
قربانت
سهراب
۷۴٣۷۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : بهمن پارسا
عنوان : نکته!
فقط برای یادآوری در حاشیه، بهزاد جانِ ارجمند بی گمان از فیلم "اسب کهر را ببین" صحبت میکند و ستم دوران ِ فرانکُ در اسپانیا. BEHOLD THE PALE HORSE. باقی زحمت است. با احترام نوشتم.
۷۴٣۷۰ - تاریخ انتشار : ٣۰ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : بانو صابری
عنوان : با درود به رفقا بهزاد جان و عباس جان
http://www.akhbar-rooz.com/search.jsp?authorId=۱۰۲۴
ممنون رفیق بهزاد جان کریمی عزیز- رفیق عباس جان سماکار رفیق عزیزمان مجید نوشته ای سه قسمتی در همین اخبار روز نوشته اند که در لینک بالا می توانید ببینید.
با مهر و احترام به هر دو شما
۷۴٣۶۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : آرمان
عنوان : نام فیلم
نام آن فیلم زیبا به فارسی: اسب کهر را بنگر و اسم فیلم به زبان اصلی آن یعنی انگلیسی: Behold the pale horse می باشد.
این فیلم در باره یک انقلابی جنگ داخلی اسپانیا می باشد که خائن را به جای فاشیست نظامی حاکم هدف گرفت.
در ایران نیز آن عده بودند که ماسک چپ بر چهره داشتند و به فاشیست ها تبریک می گفتند که انقلابیون را خوب نابود کننند و یار قهرمان بهروز ارمغانی و حمید اشرف را یعنی سیامک اسدیان (اسکندر) را نادان می دانستند و نکوهش می کردند که چرا او مانند آنها به فاشیست های اسلامی در خط امام ملحق نشد و از جانیان اسلامی حمایت نکرد (رجوع کنید به نشریه سازمان اکثریت - مقاله آئینه اسکندر). البته اکثر این ها هنوز نیز چشم امید به امامزاده های شیاد دین فروش دارند و در هر فرصتی از چماق داران سابق و پاسداران گمراه امام سپاس گذاری می کنند که شاید آنها قتل و جنایت های گذشته خود را بخصوص قتل عام وسیع زندانیان سیاسی را کمی قبول کنند!
۷۴٣۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : ابوالفضل محققی
عنوان : نام فیلم
نوری جان .اسم فیلم بود .(آن اسب کهر را بنگر !)در ایران به گروگان ترجمه شده بودو گربگوری پیک نقش یک انقلابی اسپانیائی گریخته به فرانسه را داشت وانتونی کوئن رئیس پلیس.در ضمن آدرس ها بقدری دورند که تنها نسل ما قادر بیاد آوری این فیلم هااست که طول عمری به اندازه عمر ما اندکی کمتر دارند.
۷۴٣۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : بهزاد کریمی
عنوان : چشم در چشم
سلام عباس گرامی. تو در عرصه هنر بوده ای و هنوز هم بگمانم هستی، پس بگذار بی هراس از بضاعت اندکم در زمینه هنر و ادبیات با زبان شما هنرپروران پرسش ات را پاسخ دهم. فکر کنم سال ۴۷ بود که با بهروز رفتیم سینما و فیلمی دیدیم با هنرنمایی دو غول سینمایی وقت: گریگوری پک و آنتونی کوئین . اسم و آدرسش را اکنون خوب بیاد ندارم و شاید هم تو کمکم کنی تا جزییاتش را به یاد آرم. اما موضوع اصلی فیلم و دستکم به برداشت ما دو نفر از آن، همانا آخرین سکانس فیلم بود! آنجا که گریگوری پک "انقلابی"می بایست تصمیم می گرفت که با آخرین گلوله خود فرمانده "ضد انقلاب" ( آنتونو کوئین )را بزند یا که آن خائن را که از طریق نفوذ وی را لو داده بود! آن شب بعد از برگشت به خانه بحث مفصلی داشتیم بر سر اینکه کدامیک از آن دو برای مردن تقدم داشتند! این "چشم در چشم" متجلی در اسفند ماه ۵۳ ،چهل سال است که مرا مشغله فکری است! نزدیک به یقین خبر دارم که بهروز در تایید شناسایی شدن عباسی شهریاری نقش داشت و اطلاع موثق از عضویت او در تیم عملیاتی اعدام شهریاری!
زنده باشی رفیق.
۷۴٣۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : عباس سماکار
عنوان : یاد زنده یادان یاد باد.
از بهزاد کریمی گرامی سپاسگزارم که به شرافت رفاقت گردن گذاشته و متنی چنین شکوهمند و راست گویانه در یادواره بهروز ارمغانی نگاشته است. کاش در باره «چشم در چشم شدن او با عباس شهریاری» این جاسوس کثیف ساواک، بیشتر می نوشت و کاش، مجید عزیز هم در رابطه با سالهای ماندگاری بهروز در سازمان بیشتر بنویسد.
۷۴٣۴۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ ارديبهشت ۱٣۹۵
|