آن بالاتر از عقابان


زرتشت خاکریز


• تا آب به درجه‌یِ انتحار برسد    بخار باید به هم‌نشینی‌یِ ستاره‌گان دست یافته
به دنیایِ خارها و خائنان پشتِ‌پا زده   
و تاجی از کهکشان را بر سر گذاشته باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۵ -  ۲۰ می ۲۰۱۶


 
به یاد منصور خاکسار



تا آب به درجه‌یِ انتحار برسد    بخار باید به هم‌نشینی‌یِ ستاره‌گان دست یافته

به دنیایِ خارها و خائنان پشتِ‌پا زده   

و تاجی از کهکشان را بر سر گذاشته باشد   

زمان کوزه‌ای‌ست که لحظه‌لحظه تَرَک برمی‌دارد   

توسنی که هیچ رسنی او را هرگز نگاه نمی‌دارد   

خاطره‌ها دارند به ما نگاه می‌کنند    و آه و اشک‌شان دو پارویِ زورقی‌ست

که رویِ ناخدای‌اش پیدا نیست    تا انتحار به درجه‌یِ بخار دست یابد

دست‌هایِ ما در خاطره‌یِ خیسِ خاک پوسیده‌اند   

و مارها هزاران بار پوست انداخته‌اند    توهُم‌ها آهسته‌آهسته تَرَک برمی‌دارند

و مویی که با ماه فرسنگ‌ها فاصله دارد    و درسِ خورشید را خوب نیاموخته

هنوز برایِ شانه‌ای می‌موید که از هر دندانه‌اش    سی‌ها میثاق‌شکن و

صدها فرصت‌طلب سرزد    دانه‌ای از دانایی را که باد با خود می‌بَرَد

این خاکِ هم‌واره در خواب    اصلن متوجه هم نمی‌شود   

و نشستنِ یک شَست در هر کجایِ دریا    و صیدِ سی‌صد صدفِ معصوم و

کشتارِ هفتاد یا هفت‌صد ماهی‌یِ بی‌گناه   

ابدن کوچک‌ترین چینی بر چهره‌یِ دریا نمی‌اندازد   

بر چهره‌یِ دریایِ بی‌خیال    بی‌تخیل    بی‌خلاقیت   

زمین مهره‌یِ ماری‌ست افتاده در این پایین   

زمان کوزه‌ای که آب‌رومندترین و شریف‌ترین لب‌ها   

دَم‌به‌دَم مُهرِ مِهرشان را مأیوسانه از او برمی‌گیرند   

این قایق تکه‌یِ شکسته‌ای از شبحِ منقارِ آن هیولایِ ظلمانی

آن هیولایِ بی‌لاله و پروانه‌یِ آغاز است   

و میوه تا به شیرینی‌یِ انتحار دست یابد   

پوست‌اش باید به بی‌هسته‌گی‌یِ هستی دست یافته   

دانه‌اش هوایِ انهدامِ دام‌ها را در سر پرورانده    و بندِ ارتباط‌اش با شاخه

برایِ رباط‌نشینان بربط را برنواخته    برایِ بندخانه‌ها و بندیان   

آزادی را فرابافته باشد