از : دوستدار حمید
عنوان : نمی توان با تکیه بر ساواکی به حقیقت رسید
ساواکی که خودش می گوید حقایق را افشاء تمی کنم چون قسم خورده ام که البته روشن است که این قسم را کحا خورده است. چون ساواکی ها پیش شاه و نصیری و ثابتی قسم می خوردند. چگونه می تواند وسیله ای شود جهت رسیدن به حقیقت. به همین دلیل هم مطلب سراپا دروغ این مامور ساواک به نظرم فاقد ارزش بود. البته علیرغم این بی ارزشی نشان می داد که مصاحبه شونده و مصاحبه کننده چه وجوه مشترکی دارند و در کجا ایستاده اند.
۷۴۷۵۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱٣۹۵
|
از : فرخی
عنوان : پرسشی از آقای مصداقی
یک پرسش از آقای مصداقی داشتم ولی نمی دانم چرا ایشان پاسخی ندادند. ممنون می شوم اگر پاسخ دهند می خواستم بدانم که زیرنویس های این گفتگو از کیست.
۷۴۶۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣۹۵
|
از : فرخی
عنوان : پرسشی از آقای مصداقی
پانویس های این گفتگو از کیست؟ از آقای مصداقی یا کسی که دارد خاطراتش را می گوید
۷۴۶۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣۹۵
|
از : اصغر الهیاری
عنوان : استراتژی مشترک علیه مخالفان دیکتاتوری در دو رژیم
دوست عزیز آقای امیر ابراهیمی
این مصاحبه را اول در خبرنامه ی گویا دیدیم که دسته ای از کامنت گزاران شاه الهی بسیار از روایت های معتمد ساواکی خوشش آمدند.
راستش از دهه ۴۰ بخصوص سال ۴۶ که جنبش دانشجوئی اعتلای خود را بازیافت بازجویان قزل قلعه بتدریج در بد دهنی و خشونت «معروف» شدند که اسامی آنها ورد زبان همه ی مخالفان رژیم بود. این دژخیمان بعدا در اوین و کمیته جنایات زیادی مرتکب شدند. ولی معلوم نیست « پرویز معتمد» در کجای سازمان مخوف ساواک قرار داشت که حالا سر و کله اش پیدا شده است.
نگارنده حدس میزند که « پرویز معتمد» اسم مستعار جدید یکی از دژخیمان زندانهای اوین و کمیته می باشد که برای مخفی نگهداشتن هویت سابق خود بکار برده که اسمی مستعار در مستعار باشد. مگر اینکه مصداقی یا کسان دیگر ثابت کنند که چنین نیست.
در ضمن شاه الهی ها از صاحب منصبان حکومت گذشته که حقایق را تعریف کنند دل خوشی ندارند. فیلمهای تلویزبون «من و تو » را نیز بخاطر صدا گزاری جعلی و شعار گونه آن دوست دارند که ربطی به اصل وقابع و تاریخ واقعی و چگونگی آن ندارد.
بهمین دلیل از این مصاحبه نیز «راضی» هستند. در ضمن مصداقی در مقدمه ی این مصاحبه نسبت به گروههای مخالف بخصوص چپ به بهانه ی بی پاسخ گذاشتن «محقق » امنیتی ـ فرهنگی حکومت محمود نادری و کتابهائی که علیه فدائیان و مجاهدین و سایر گروهها نوشته است . دلی از عزا در آورده و همه را مورد «انتقاد» قرار داده بخصوص تراب حق شناس که تازه در گذشته است. مصداقی می خواهد با این جار و جنجالها طبق معمول علیه مخالفان حکومت اسلامی اقدام نماید و معلوم نیست چه وچه اشتراکی با دو رژیم دارد. آنها هر کدام به شکلی فقط علیه مخالفان خود تبلیغ می کنند . هر دو حکومت از حودشان بسیار «متشکرند» و مخالفان را باعث همه ی بد بختی ها می دانند. مصداقی در این میان چه می گوید؟
بنظر نگارنده اخبار روز کار خوبی کرده که دست پخت مصداقی را در معرض قضاوت علاقمندان قرار داده تا در صورتیکه در باره مصاحبه کننده و مصاحبه شنونده نکات روشنگری در احتیار دارند با خوانندگان به اشتراک بگذارند. در این جا با نویسندگان و مترجمان سرشناس و امانت دار رو برو نیستیم که نوشته یا ترجمه ی آنها را بخوانیم و بیاموزیم و تحسین کنیم. سخن از یک رقابت بی شرمانه است از بازماندگان یک حکومت منحط و وابسته که خودش با سیاست های خود گور خود را کند و حکومت مشروطه سلطنتی و پارلمانی را با کودتا کنار گذاشت و آن را با خفت و خواری به مشروعه خواهان سپرد . امروز هم بجای محکوم کردن هر نوع دیکتاتوری سوراخ دعا را گم کرده و علیه مخالفان دیکتاتوری در دو رژیم تبلیغ می کنند تا جنایت های خود را توجیه نمایند . آیا مصداقی نمی داند این توجیهات به تداوم دیکتاتوری حاکم کمک می کند؟ حزب الهی ها با سکوت در این ماجرا عملا رضایت خود را از تیلیغات ضد مخالفان حکومت گذشته نشان می دهد.
۷۴۵٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۵
|
از : امیر ایرانی
عنوان : کارکرد گزارشات سناریو
درنظر قبلی نکاتی ارائه گردید. در این نظر دهی تلاش می شود؛ نکاتی در رابطه با بعضی از اهداف گزارشات اینچنینی ارائه گردد؛ آنهم گزارشاتی که می توانند درست باشند یا نباشند!. باید گفت: وقتی گزارش یک واقعه محدود به گزارش سناریو گونه ی پلیسی گانگستری می شود! این روش؛ نرم نرمک ذهن را می برد به سمت ساختن آدم خوبه وآدم بده که در این ساختن ها گاهی وقتها: آدم خوبه، بد می شود وآدم بده، خوب می شود// آدم خوبه بد می شود و آدم بده،بدتر می شود// آدم خوبه، خوبتر می شودو آدم بده هم خوب می شود// آدم خوبه بد می شود و آدم بده، بدتر می شود// آدم خوبه همان خوبه می ماند اما آدم بده خوب می شود// آدم بده همان بده می ماند اما آدم خوبه ، بد می شود// که در این روش گاهاً ساختن قهرمانهای کاذب و نجات بخش جدا از یک ساختار کلی مبارزاتی آفریده خواهد شد!. با توجه به اینکه جامعه ایران در این صدوچند سال اخیر در پی گذار از ساختاریست که مروج روحیه استبداد پذیری و استبداد سازی بوده وهست این نوع روشها ی گزارش دهی ؛ذهن را به سمت مقایسه دو سیستم استبدادیِ تجربه شده در ایران می برد و ذهن را بدنبال این نتیجه گیری که استبداد قبلی کمتر کُشت و اگر می کشت منطقی می کشت اما استبداد بعدی بیشتر کشته و غیر منطقی کشت و می کشد پس باید استبداد قبلی تبرئه شود و حتی چه بهتر است برگردد.و............ اما آنانی که در پی، پی ریزی پذیرش روحیه آزادی خواهی و دموکراسی خواهی و رسیدن به عدالت اجتماعی هستند باید به این توجه کنند که در تله های اینچنینی گرفتار نشوند وچاره ای نخواهند داشت:روند کلی تحولخواهی که در سه مفهوم؛آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی نمود دارد و در این سرزمین در این صدوچند ساله اخیر تلاشگرانه و پی گیرانه ، وطن پرستان؛ در پی جاری وساری کردن آنان در بین تمام شهروندان ایرانی اند و در پی تحقق آنان بوده اند را مدنظر داشته باشند. وباید دانست آن نیروهایی که در پی، پی ریزی پذیرش روحیه آزادی خواهی و دموکراسی خواهی و رسیدن به عدالت اجتماعی هستند نیرو های ارزشمند این جامعه خواهند بود و نیازمند به حمایت و جانبداری می شوند. چنانچه تجربه تاریخی به ما نشان داده است ؛ هر نیروئی که به آزادی معتقد نباشد اما در پی تحقق دو مفهوم دیگر یا یکی ازآنان باشد اگرچه خود را مبارز می داند اما او چه بسا هرز برنده توان مبارزاتی مردمان سرزمین می شود و یا اینکه یکی آزادی را می خواهد اما دیگر مفاهیم برشمرده شده برایش اهمیت ندارد این فرد نیز می تواند هرز برنده توان مبارزاتی مردم ایران در امر تحول خواهی فراگیرشان شودو......
۷۴۵٨٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۵
|
از : امیر ابراهیمی
عنوان : تلاش برای معروفیت به چه قیمتی ؟!
آقای مصداقی زندانی بوده ...میتوان قبول کرد در باره زندان و اطلاعات آن زمان بطور دقیق چیزهایی به یاد داشته باشند و بشود چهار جلدو حتی بیشتر هم در باره زندان بنویسد ...وی حتی جزییاتی از زندان زنان نقل و منتشر کرده که حتی زنان آن زندان ها هم از انها بی خبرند ..باز هم میشود قبول کرد که ایشان تحقیق کرده و همه اینها را جمع آوری نموده .....میشود ایشان را متخصص درباره زندانها دانست اما ایشان میخواهد فراتر از این مسایل حرکت کند ...شاید بزودی شاهد شرکت مصداقی در کنفرانس محیط زیست و موضوع وارونگی هوا هم باشیم . آقای مصداقی در باره همه موضوعات میخواهد اظهار نظر کارشناسانه بنمایند و همه اینها از خود شیفتگی و عشق به معروف شدن ایشان ناشی میشود ...ولی سوال اصلی اینجاست که اکثریت و سایت اخبار روز چرا زمینه ها را برای ایشان اماده میکنند؟.
۷۴۵٨۱ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۵
|
از : مزدک خرمدین
عنوان : حمید اشرف از نظر ساواک
بنظرم اغلب کسانیکه کامنت گذاشته اند بیشتر به ترور شخصیت معتمدی و مصداقی پرداخته اند و به جنایات رژیم شاه بر علیه نیروهای مخالف اش اشاره کرده اند تا نظرشان را راجع به آنچه که در مصاحبه امده.دوستان قسمتی از حقیقت پیش همه است.هرفرد و یا گروهی که بخواهد از این حقیقت سهم بیشتری داشته باشد باید بتواند با آوردن استدلال و مدرک دیگران را قانع کند.مصاحبه ایی در باره یکی از شخصیتها و جریان مبارزاتی در مقابل رژیم شده و نظراتی دران مطرح گردیده شما یا می توانید آنها را با آوردن فاکت و استدلال رد کنید و یا تایید.بنظر من معتمدی با تسلط بر موضوع بخوبی بسیاری از جزئیات را طوری بیان می کند که برای بسیاری قابل اعتماد می نماید.یکی از ویژه گیهای معتمدی پنهان نکردن دشمنی با گروهای مخالف است ولی درعین حال شهامت و ورزیدگی و صداقت حمید را می ستاید.ولی می بینیم که به کسانی مثل نگهدار و مسعود رجویی نظر خوبی ندارد و آنها را در مبارزه شان صادق نمی داند.حمید زنده نیست ولی دو نفر دیگر که زنده اند.بنظر شما تاریخ قضاوتش چگونه است؟پرسش دیگر اینست که درست که چریکها چه چپ و چه راست انسانهایی از خود گذشته و فداکار بودند ولی دوستان ایا جریان چریکی دردی از جامعه ما را حل کرد؟آیا رژیم شاه از رزیم کنونی جنایتکار تر و ویرانگر تر بود که بیشترین جریان چپ سعی در تعامل با آن در اوایل انقلاب و تا زمانیکه آنها را سرکوب نکرد پرداختند؟من که معتقد نیستم.جریانات چریکی اشتباهات بیشماری داشته اند و یکی از آنها هم ترور بوده .معتمدی و ثابتی و دیگران هم در طرف دیگر برای حفظ رزیمی که قبول اش داشتند می جنگیدند.بقول خود معتمدی جنگ بود و در جنگ هم دوطرف در صدد ضربه زدن بهمند.اما الان دیگر آن ارایش گذشته بین نیروهای دیروز نیست.امروز بحث نوشتن مقطعی از تاریخ کشوراست و چه بهتر که حوادث تاریخی از زوایای مختلف آورده شود.
۷۴۵۷۵ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۵
|
از : جمشید برومند
عنوان : منشور جهانی حقوق بشر را در یابیم
با آقای مسعود راد بخاطر دفاع از منشور جهانی موافقم .
منشورجهانی حقوق بشر از ۱۹۴۸ تا امروز با مقاوله نامه ی ضمیمه آن توسط سازمان ملل متحد تصویب شد.
باوجودیکه بسیار مفید است و جان هزاران نفر در رژیم های دیکتاتوری و شرائط جنگ و اشغال تجاوزگران نجات یافته است.
ولی حتی کشور های آزاد جهان از تبدیل این منشور جهانی به قوانین ملی و جاری کشور خود طفره رفته اند تا ضمانت اجرائی برای رعایت منشور جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های نداشته باشند. امروز بشدت مورد بی حرمتی قدرتها قرار گرفته است.
۱) امروز پناهجویان جهان بزرگترین قربانیان سیاست های نئولیبرالی کشور های ثروتمند علیه منشور جهانی حقوق بشر می باشند.
۲) سالها ست نازیست ها ، فاشیست ها ، نژاد پرستان و خارجی ستیزها آزادانه خرابکاری و ترور می کنند ولی کشور های بزرگ علیرغم تصویب کنوانسیون ممنوعیت فعالیت هر نوع تیعیض نژاد پرستانه در سال ۱۹۶۹ توسط شورای امنیت سازمان ملل ، نیروهای نژاد پرست آزادانه همه کار می کنند و در مجالس و حکومت ها جایگاه ویژه دارند و حتی چند روز پیش ممکن بود رئیس جمهور اطریش یک نژاد پرست شود.
با توجه به این نکات حمایت از منشور جهانی بیش از تمام دوره های گذشته اهمیت دارد.
ـ در ضمن در حکومت گذشته و کنونی اکثریت اقشار مختلف اجتماعی تحت فشار عظیم نظامی ، پلیسی ، امنیتی و رسانه ای از ابراز کنش و واکنش های طبیعی محروم بوده است و انتخابات مهندسی شد حکومت ها هرگز نماینگر روحیات فردی و اجتماعی جامعه نبوده است. چرا نباید در ایران چندین حزب مانند قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و سایر کشور ها وجود داشته باشد؟
با حذف این فشار کلان بر جامعه مثل سال ۵۶ و ۵۷ مردم به حرکت افتادندو بر خلاف نظر شما که می گویئ: «اشتباه ۵۷ حاصل گرد آمدن مردم به دور محور مذهبی بود که قرار بود نجات دهنده باشد»
نگارنده معتقد است ، شور و هیجان ۵۷ ناشی از نا کار آمدی فشار لایزال دیکتاتوری بود. که بعدا و دو باره تحت لوای مذهب بازسازی شد.
همان طور که عرض شد بدون قانون اساسی منسجم در کشور ها و ملی کردن منشور جهانی حقوق بشر در قوانین بومی بیم آن میرود که این میثاق ارجمند انسانی بیش از این تضعیف شود. ما تا آنجا بشیار فاصله داریم و باید همه برای قانونی اساسی مترقی در ایران و هم برای منشور جهانی حقوق بشر بموازات تلاش کنیم.
۷۴۵۶۷ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۵
|
از : مسعود راد
عنوان : حقوق بشر، محور ساخت ایران آینده
با تشکر از محبت جناب رفعت و تایید گفتار ایشان، نکته ای که غفلت شد این که با آقای معتمد در این بخش موافقم که با همه اختلاف مان در مورد اتفاقات گذشته، وضعیت موجود خواهان اکثرمان نیست و باید تغییر کند. حتی اگر اصرار داشته باشیم حتما به دعواهای قبلی پرداخته شود، باید قبول کنیم که در شرایط شفاف و دمکراتیک بهتر می توان سره را در دادگاه عادل از ناسره تشخیص داد. باید قبول کرد که دیگر دوره خشم انقلابی گذشته و باید صبورانه به عقل جمعی تکیه و اعتماد کرد.
اشتباه ۵۷ حاصل گردآمدن مردم به دور محور مذهبی بود که قرار بود نجات دهنده باشد. آن محور اکنون شکسته و تشتت جامعه از آن روست. اگر نخبگان جامعه قادر به گردآوردن مردم حول محور نوینی برای اتحاد نباشند، که تا به حال نبوده اند، جامعه ساکن مانده منتظر ظهور نخبگان نوین فرسوده خواهد شد. که شده.
دنیای نوین دنیای حقوق انسانی است. اعلامیه جهانی حقوق بشر و ملحقات آن حداقل حقوق مشترک و غیر قابل منازعه انسانها را توضیح داده و تضمین می کند. این حقوق قابل مذاکره و چانه زنی نیست. این حداقل حقوق مردم بخاطر انسان بودن است و همه دولتها موظفند در برآوردن آن بکوشند.
حقوق بشر که تضمین کننده آزادیهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است، محور مهمی است که می تواند مردم تبعیض زده ایران را در راه ساخت ایران نوین گرد هم آورد. اما متاسفانه هنوز بخش مهمی از فعالان سیاسی و اپوزیسیون حکومت اسلامی، خود به نجات بخشی اعلامیه جهانی حقوق بشر اعتقاد ندارند. مشکل بزرگمان اینجاست.
۷۴۵۶۴ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۵
|
از : آرمان شیرازی
عنوان : آنگاه که یک دلقک پیر از جنایات پر شمارش می گوید...
(همراهان گرامی اخبار روز خواهشمندم اگر این نوشته برای پاورقی دراز است آنرا جدا گانه چاپ کنید - با سپاس و ارج فراوان)
آقای ایرج مصداقی گفتگویی با پرویز معتمد مامور ساواک "برای روشن شدن چگونگی به تور افتادن حمید اشرف" در سال ۲۰۱۳ انجام داد ولی پیدا نیست چرا چاپ آن را تا کنون به تأخیر انداخته بود. هر چند که دیر نمودن بهتر از هرگز ننمودن ست. همچنین بهتر می بود که آقای مصداقی چگونگی ارتباط خویش با پرویز معتمد را برای همگان روشن می کرد. در پیش گفتار, آقای مصداقی می گویند "برای من مهم طرح موضوعات و شنیدن روایت از سمتی دیگر بود." در نتیجه "بیشتر شنونده بودم." از آنجا که صدای دروغ پردازان "سرفراز" ساواک به ندرت از نهانگاهشان شنیده می شود, بر پژوهنده است که از "شنود" فراتر رود تا نور بیشتری بر تاریکستان های تاریخ مان بتاباند.
با هم به برخی از گفته های "سنجیده" آقای پرویز معتمد نگاهی بیفکنیم:
۱ - بخشی از داستان آقای معتمد برای پی بردن به شماره تلفن حمید اشرف:
"با توجه به اطلاعاتی که داشتم ، می دانستم حمید اشرف در منطقهی نارمک و نظام آباد و گرگان و شرق تهران دیده شده است برای همین (در) مرکز سانترال نارمک... مستقر شدیم (پس از) چند روز... یک روز ساعت ۴ بعد از ظهر بود که تلفن (بهروز ارمغانی) زنگ خورد و بعد از تشخیص صدای حمید اشرف, مهندس مخابرات مدار را وصل کرد, خط روی خط افتاد و تلفن او را قفل کرد... ما و آنها مکالمات همدیگر را می شنیدیم... (در جریان این تداخل خطوط) دیالوگهایی را که قبلا تمرین کرده بودیم (در باره) موضوع قطعه زمین، تفکیک آن و گرفتن سند بطور غیرقانونی (اجرا کردیم که) توجه آنها را به خود جلب کرده بود... ۱۸ دقیقه طول کشید... (تا) تلفن حمید اشرف به دام افتاد" یعنی ساواک به هدف رسیده بود اما ایشان می گویند که رویهم "۴۱ دقیقه روی خط بودم و ادامه دادم... حمید اشرف و بهروز ارمغانی (این چاخان ها)ی ما را می شنیدند و می خواستند موضوع را دنبال کنند و سر از ماجرا درآوردند" از سوی دیگر می گویند که در این مدت "آنها (هم) به گفتههای خودشون ادامه دادند... (و سر انجام) تماس را قطع کردند" [شگفت آور ست که چاخان های ساواک برای ارمغانی و اشرف, که هر لحظه ی زمان شان دیواری میان مرگ و زندگی بود, جالب بوده اما گفتگوی ۴۱ دقیقه ای آنان, که بناچار فشرده و انباشته از اطلاعات بوده, برای ساواک نکته مهمی نداشته چون از آن هیچ سخن نمیرود!]
۲ - داستان اعجازهای ناباور از گفته های پرویز معتمد:
"احمد کمالی در دو خط نوشته بود این احتمال وجود دارد که بهروز ارمغانی با (برادر همسرش,) دکتر رضا جوشنی املشی در تماس باشد... منبع (نفوذی که کار گذاشته بودیم) اطلاع داد که (بهروز) ارمغانی به خانه فامیل اش (جوشنی املشی) رفت و آمد میکند... خانه را پیدا کردم... در خیابان بهبودی بود... تیم تعقیب و مراقبت گذاشتم... سوژه (یعنی بهروز ارمغانی) آمد بیرون... و (به مدت بیش از یک ساعت یک مسیر مشخص) را به همان شکل (دو بار) تکرار کرد و به خانه برگشت... (دیدم فایده ای ازین تعقیب بر نمی اید, بنابرین) فعالیت تیم تعقیب و مراقبت را قطع (کردم!)... (بعد) یک روز خودم... به محل رفتم... ببینیم این خانه تلفن دارد یا نه [انگار جانی دالر یادش رفته که آنزمان هر کس چنین اطلاعی را بسادگی از "۰۸" بدست می آورد, چه برسد ساواک!]... (بعد) یک سیم بان سن بالا و نردبان شکسته (بکار گرفتم تا) تمام شماره تلفنهای سمت راست کوچه را (در بیاورد و تعلق هر شماره به هر خانه را مشخص کند تا ببینم) خانهی جوشنی املشی تلفن دارد یا نه؟ (باز هم از یاد برده که در بازرسی شخصی می توانست کابل تلفن خانه را ببیند. بهر حال پس از این کار عظیم) حالا دیگر هم خانه مورد نظر را میشناختم و هم شماره تلفناش را داشتم و ردگیری آن ساده بود... یک روز... درحال چرت زدن بودم و شنود توی گوشم بود.. دیدم فرد ناشناسی با خانهی املشی تماس گرفته... بدون سلام میگوید "اون که آویزون است را در بیار. من بهت زنگ میزنم"... مکالمه بعدی را گوش کردم. دیدم همان صدا میگوید صفحه فلانش را بخوان... خانمی (که) گوشی را برداشته بود... اعداد را خواند دو رقم دو رقم بود. رمز بود چیزی سر در نیاوردم... یک لحظه گفتم خودشه. خودشه... بهروز ارمغانی بود... بعد زنگ زد به خانه تیمی کرج و قزوین و رشت. [جانی دالر از خودش پیشی گرفته! یادش رفته که او تنها تلفن خانه جوشنی املشی را با هزار زحمت بدست آورده نه تلفن ارمغانی را که بفهمد به کجا زنگ میزند! وانگهی, چریک ها آنزمان بدلائل امنیتی بیشتر از تلفنهای عمومی که یکسویه بودند استفاده میکردند. حتی خود معتمد می گوید "ما با یک مشکل مواجه بودیم، حمید اشرف یک طرفه تماس میگرفت... ما مانده بودیم چه کار کنیم."]... (بدین ترتیب) در عرض چند دقیقه بدون هیچ هزینهای ۳ تا خانهی تیمی و کلی عضو آشکار برای ما رو شده بودند. (در ادامه می گوید) نزدیک به ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر افراد در ارتباط با این جریان از طریق شنود تلفنی به صورت زنجیرهای شناسایی شدند... صداهایشان هم شناسایی شده بود(!)" آقای ساواکی با هوش فراموش می کند که همه اعضا از نام مستعار استفاده می کردند, بنا براین تطبیق صدا با نام مستعار مشخص نمی کند که کدام حمید اشرف یا محمد رضا یثربی است و کدام لادن یا نسترن آل آقا!
۳ - ببینید برای تنها باری که حمید اشرف را, بدون هیچ نشانه, دیده و شناخته (!) چه داستانی سر هم می کند:
"قبلا صدای حمید اشرف را شنیده بودم و حالا میخواستم چهرهاش را ببینم... سر ساعت ۶ (صبح - که تاریخ و میزان تاریکی-روشنی آنرا مجهول گذاشته) خودم را به (خیابان) امیرشرفی رساندم. پیش خودم گفتم حتما صورت حمید را می ببینم. دلیل نداره نبینم... (و ناگهان اما با اطمینان) نزدیک تهران نو او را از دور دیدم... (و مطمئن است که خود حمید اشرف است چون که) از دور دیدم دو مرتبه برگشت پشت سرش را نگاه کرد. نشاندهندهی این بود که منتظر قرار است... پیراهن قهوه ای به تن داشت که روی شلوارش افتاده بود. مطمئن بودم که مسلح است... از جلوی او آهسته با ماشین رد شدم... خیلی سریع پیچیدم تو تهران نو... ماشین را بغل بیمارستان (جرجانی) پارک کردم... و پریدم تو ایستگاه. هرچی ماشین رد میشد به عمد می گفتم تهران نو... دیدم یک ژیان از خیابان امیر شرفی آمد بیرون... حمید اشرف جلو نشسته بود. یکی بغلش پشت فرمان بود. بهروز ارمغانی با یک نفر دیگر عقب نشسته بودند." [اگر داستان درست باشد و او ارمغانی را از روی عکس قبلا می شناخته, هر یک از سه نفر دیگر میتوانست حمید اشرف باشد اما او بدون دیدار و شناخت قبلی مطمئن است که حمید اشرف جلو و سمت مسافر نشسته بود!] جالب اینکه همان "صبح خیلی زود" خود را با عجله به «کمیته» می رساند و (در این زمان کوتاه جای مشخص هر چریک در ماشین را از یاد برده) به ناصری می گوید "حمید اشرف را دیدم... بهروز ارمغانی هم آن طرفش (نشسته) بود."
۴ - در یک داستان ساختگی دیگر از یاد برده که عملیات چریک ها بگونه تیمی اجرا می شد و انگار مدتی دراز لحظه به لحظه همراه حمید اشرف بوده, می گوید:
"حمید اشرف... در یک روز مجموعاً ۸-۹ نفر را در محلهای مختلف... کلانتری قلهک (نزدیک تجریش)... کلانتری گرگان (نزدیک نظام آباد)... میدان محسنی (تقاطع میرداماد و جاده قدیم شمیران و) در (مسیر) راه... به قتل رساند(!)"
۵ - تصویری که آقای معتمد از همکاران ساواکی خود می دهد نیز جالب است:
"عطار پور (معاون ثابتی) کشک بود, تیمسار سجدهای (رییس کمیته) کشک بود، محمد حسن ناصری (رییس گروه ایشان) هم به درد ریاست نمیخورد" (اما خود او دوره دیده ی "دانشکده ساواک (که کنکور و استعداد انسانی نیاز نداشت)" بود و کشک نبود چون) "وزیر اقتصاد (کشکی رژیم) را در اتاقش بازداشت (می کند) و دستبند (می زند)!"
این پنج مورد بخاطر "پنج تن آل عبا" بررسی شد! شما چه می اندیشید؟
۷۴۵۶۲ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۵
|
از : بهروز دهقان
عنوان : باز هم توضیح
برادر من آقای دهقان، مطمئنا حرفهای معتمد ثابتی غیر و ذالک آمیخته ای از راست و دروغ است و این وظیفه فعالین است که سره را از ناسره تشخیص دهند، آن بخش هایی که به تاریخ نور می تاباند را اخذ کنند و آن بخش دروغ را دور بریزند.
در ضمن من به نقش رفیق حمید اشرف در "سازمان" چریکهای فدایی خلق ایران اشاره کردم. سازمان رسما به فاصله کوتاهی بعد از حماسه سیاهکل اعلام موجودیت کرد.
۷۴۵۵۷ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣۹۵
|
از : آ. بزرگمهر
عنوان : برای "بهروز دهقان"
لطفا نظرتان را به "ایرانیها " تعمیم ندهید :"متاسفانه این عادت قدیمی ایرانیها "
شما فکر می کنید رضا رضائی آنطور که در این «داستان سرائی» آمده با آن همه اسلحه و موادمنفجره همین طوری آزاد شد؟
در مصاحبه ی صدای آمریکا با سرشکنجه گر پرویز ثابتی و در میزگرد بی بی سی با شرکت ساواکی فراستی اعتراضات و اتنقاداتی به صدای آمریکا و بی بی سی که مسئول برگزاری مصاحبه و میزگرد بودند انجام گرفت .فکر می کنید نادرست بود؟
فکر می کنید باید برای مسئولان انجام این برنامه های «دوغ و دوشاب » دسته گل هم فرستاد؟ ده ها نفر از زندانیان شکنجه شده در زندانهای شاه که هنوز خوشبختانه زنده هستند از مسئوان صدای آمریکا خواستند که حرفهای آنها را نیز بشنوند؟ ولی این جاد ه ها "یک طرفه" است.
در مورد مصداقی با یک رسانه ی معتبر روبرو نیستیم چه باید کرد؟ هر چه دلش خواست بنویسد؟
اگر شما این طور فکر می کنید :"
به هر حال همانطور که قبلا نوشتم این نوشته در به تصویر کشیدن فضای مصاف روزانه ای که بین سازمان های انقلابی از یکسو و دستگاه سرکوب رژیم شاه جریان داشت کمک کرد، و نیز یکبار دیگر نقش سترگ فدایی کبیر حمید اشرف به عنوان عنصر کلیدی سازمان فدایی از حماسه سیاهکل تا روز شهادتش را نشان داد"
نگارنده نیز وظیفه خود می داند که دست تمام کسانی که سعی می کنند ابهامات و شیطنت ها را در هر نوشته و مصاحبه را به نقد بکشند بفشارم که کیفیت این کارها بالا رود. ساده انگاریست که «ایرانیها» بزعم شما و «عادت قدیمی » آنها بدون آزمون و خظا و آموزش خود بخود تیز هوش و پخته تر گردند. باید دقت کرد.
در ضمن حماسه حمید اشرف از خیلی قبل تر از سیاهکل شروع شد. خودتان هم دقیق باشید..
۷۴۵۵۱ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣۹۵
|
از : بهروز دهقان
عنوان : نقد هر چیز بجز متن!
متاسفانه این عادت قدیمی ایرانیها که به جای نقد متن به قصه گویی و واگشایی خرده حسابهای سیاسی و تاریخی می پردازند به عادت مزمن و گویی درمان ناپذیری تبدیل شده است. در تحلیل متن یک فرمول ساده و مشخص داریم point، explanation، evidence یا به عبارت دیگر نکته، شرح و آوردن گواه، و البته همه اینها از متن مورد بحث. می توان در مورد شخصیت ایرج مصداقی و سوابق سیاه معتمد کاغذ سیاه کرد اما با کمال معذرت باید گفت که این نقدها چیزی به فهم این مصاحبه کمک نمی کند. اغلب دوستان به همه چیز پرداخته اند الا به خود مصاحبه. آن یکی بحث دارد که مصداقی را پژوهشگر دانستن درست است یانه و اینکه باید خروار کتاب خواند تا بتوان مفتخر به این لقب شد. دیگری نقل قول مستقیم از معتمد درباره رضا رضایی را به خود مصاحبه کننده منتسب می کند و گویی این حرفها نظرات مصداقی است!! به نظر می رسد این آقا فرق بین مصاحبه و مقاله را نمی داند، و متوجه نیست که در مصاحبه مسئولیت صحت و سقم گفته ها با شخص مصاحبه شونده است نه بالعکس. از آن مضحک تر کامنت فرد دیگری در جای دیگر بود که از منظر مخالفت با مصداقی و معتمد نوشته بود که چرا این مصاحبه شونده دربرابر ادعای جمهوری اسلامی ساخته قتل دانه و جوانه توسط حمید اشرف این حرفها را زده! من در عجبم که اگر معتمد این ادعای کثیف را تایید می کرد آن موقع این منتقدین چه برخوردی می کردند. ما برای رد این دروغ پراکنی کثیف به معتمد نیاز نداشتیم اما حال که یک عضو بالای ساواک بر این دروغ مهر بطلان می کوبد چه بهتر، و ننگ و شرمش برای داردوسته قوچانی و مهرنامه!
در مورد این مصاحبه و نوشته های مشابه باید نقدی علمی و منطقی به دست داد و از هر فرصت ممکن برای فهم تاریخمان بهره جست، چه این اطلاعات از زبان یک انقلابی در بیاید چه از دهان یک عضو سازمان شکنجه و سرکوب.
بخش دیگری از ایرادهای بین اسراییلی از تسویه حسابهای درونی مجاهدین و مصداقی نشات میگیرد که باز هم به نقد و تحلیل متن مصاحبه نامربوط است.
به هر حال همانطور که قبلا نوشتم این نوشته در به تصویر کشیدن فضای مصاف روزانه ای که بین سازمان های انقلابی از یکسو و دستگاه سرکوب رژیم شاه جریان داشت کمک کرد، و نیز یکبار دیگر نقش سترگ فدایی کبیر حمید اشرف به عنوان عنصر کلیدی سازمان فدایی از حماسه سیاهکل تا روز شهادتش را نشان داد.
۷۴۵۴۶ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣۹۵
|
از : امیر ایرانی
عنوان : شیوه های مبازاتی بصورت جزیره ای و رقابتی وحذف کردن هم
پرسش وپاسخی بین دو فرد مطرح می گردد؛ که یکی از آنان مجری سیاستهای سرکوبگرانه ی حکومتی استبدادی بوده که هنوز وفاداریش را به روش سرکوبگرانه اش ومستبدین مورد علاقه اش پنهان نمی کند ودیگری فردیست که نوعی پیشینه ی مبارزه گری را با خود حمل می کندکه هر دو را در امر بازیهای اطلاعاتی و امنیتی می توان مشترک دید و می توان فهمید هردو در دادن اطلاعات برای اهدافی خاص از خبره گی خاصی برخوردارند که در مورد اطلاعات داده شده توسط آنان و این نوع افراد می توان گفت:اطلاعاتشان می تواند درست باشد اما ارائه آنان را در زمانهای خاصی انجام می دهند که کارکرد خاص خودشان حاصل گردد ویا اطلاعاتشان نادرست است اما با ارائه تقدم وتأخرهای خاصی، بگونه ای آن اطلاعات را درست نما جلوه گر می کنند و یا نزدیک به واقعیت نشان می دهند. به بهانه این پرسش وپاسخ و مطالب آورده شده در نوشتار آنان نکاتی را می توان مطرح کرد؛می دانیم در این صدوچندسال اخیر، همچون سایر نقاط جهان که چگونگی سازماندهی و سازمان یابی اجتماعی تغییر کرده بود وبدنبال این تغییرات؛ خواسته هایی براساس حق شهروندی و شیوه های حکومتگری براساس دمکراسی مطرح می شد در سرزمین ایران نیز تلاشی مستمر و پی گیرانه ای برای تحقق آزادی ودمکراسی و عدالت اجتماعی جاری وساری می شود که در دوره ای از تلاشهای مستمر، ادبیات خاصی در امر مبارزه گری که در جهان عرضه می گردد در کشور ایران نیز خریدارانی می یابد و توسط مجریانی اجرا می گردد که در روش آنان گروه هایی یا تشکیلاتی بصورت سری تصمیماتی اتخاد می کنند و برای اقدام ، طرح های خاصی ارائه وبه اجرا می گذارند که با نگرشی از بالا به عملکرد آنان می توان دید آنان بصورت جزیره هایی جدا از هم و چه بسا بصورت رقابتی ویا حذفی که گاهاً با بعضی از خواسته های مردم هماهنگی ندارند اقدامات خودرا انجام می دادند. که بازخوانی و واکاوی اقدامات و روش های آنان و میزان تأثیرگذاری مثبت یا میزان منحرف کردن روند مبارزاتی مردم این سرزمین یکی از ضروریات تاریخی این سرزمین است. که در رابطه با ایده های و انگیزه های مبارزاتی و اعمال انجام شده توسط گروه هایی و یا تشکیلاتی که در مقابل یک حکومت استبدادی چه از نوع شاهی وچه از نوع شیخی، انجام می گیرد پرسشی مطرح می شود:آیا گروه ها و تشکیلاتی که مبنای عقیدتی آنان؛ آزادی و دمکراسی را مدنظر ندارد در صورت رسیدن به قدرت، اقدامات آنان به حکومتی برمبنای آزادی و دمکراسی ختم خواهد شد؟ پرداختن به این موضوع، که گذشته ها را بصورت ماجراهای پلیسی و گانگستری مطرح کردن چه هدفی را تعقیب می کند خود بحث دیگری را می طلبد.
۷۴۵٣۹ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣۹۵
|
از : ج ن
عنوان : نظر من -"خدا خودش خوب میدونه"
با اجازه خواستم نظرم را در این مورد بنویسم
- چند نوشته آقای مصداقی را خوانده ام و دیده ام که چگونه به هر مسئله پیله میکند و صفحه ها در مورد یک مورد نه چندان مهم را پر میکند ولی جالب هست در این مصاحبه از این عملکرد ایشان خبری نیست و هر چه طرف میگوید را بدون کم و کاست در حالت انفعال کامل مینویسد
- یادتان هست جمله "آقا خودش خوب میدونه" ؟ در فیلم گنج قارون که سرآمد فیلم های معروف به آبگوشتی شد؟ این مصاحبه میتواند منبع ای باشد برای چنین فیلم های برای کارگردان های حزب اللهی همچون مخملباف یا ده نمکی (کارگردان های اصلاح طلب برای ظاهر قضیه و جوایز فستیوال ها این کار را نمیکنند)
- آیا چند درصد آدمکش ها و کسانی که مرتکب جنحه و جنایت شده اند در دادگاهی به جرم خود اعتراف میکنند و واقعیت را میگویند؟ فکر نمیکنم بیش از ۵ باشد. حالا چرا مصاحبه این فرد ساواکی برای اقای مصداقی و برخی دیگر جالب به نظر آمده خود جای سوال هست بخصوص که همانطور که گفتم بدرد فیلم های آبگوشتی میخورد
۷۴۵٣۴ - تاریخ انتشار : ۷ خرداد ۱٣۹۵
|
از : ابی راستگو - دوسلدورف آلمان
عنوان : عملکرد حمید اشرف از دو دیدگاه
از دیدگاه اول میشود هم سخن با جناب حمید ارجمند در کامنت زیر شد که حمید اشرف با استعداد و شعوری که داشت میتوانست در صورت سازش با رژیم شاه دیکتاتور و دزد به خیلی از مقامات بالا برسد و در ناز و نعمت زندگی کند و به همه چیز برسد. ولی چرا به رژیم خونخوار پهلوی نه گفت و تن به سازش نداد و حاضر شد برای آرمانش حتی از جانش مایه بگذارد که قابل تقدیر و ستایش بسیار است و باید در مقابل چنین شیرمردی سر تعظیم فروآورد و نامش را همیشه زنده نگه داشت و به شهامتش و مبارزه اش احسنت گفت. اما از دیدگاه دوم با معیار امروزی عینک انتقادی به عملکرد او باید گفت که نبرد مسلحانه او در مقابل رژیمی نوکر صفت و تا دندان مسلح شاه سابق آیا دلیلی موجه به دست رژیم ددمنش پهلوی نمیداد که سیستم جامعه را بیشتر امنیتی و پلیسی کند و به گروههای مخالف رژیمش بیشتر فشار بیاورد و بگیر و ببند را توجیه کند به بهانه مبارزه با تروریسم؟ آیا اصلاً با یک گل مثل حمید اشرف بهار میشد؟ آنهم در مقابل چنان رژیمی با سیستم ساواکیان گرگ صفت و پست فطرت؟ تازه جنبش او با کدام مردمی که در کنارش نبودند و ناآگاه نگه داشته شدند که شاید حتی از شنیدن مرگ حمید اشرف جاوید شاه و هورا هم گفتند و کف هم برای ساواکیان بی همه چیز زدند.از طرفی دیگر در رژیمی که آزادی بیان و احزاب نیست و سرکوبگر نظر مخالفینش است و تن به رفرم برای بهتر شدن اوضاع جامعه نمیدهد راهی دیگر غیر از نبرد مسلحانه میماند؟ ایا رژیم فاشیستی اسلامی امروز ملاها را بدون نبرد مسلحانه میشود نابود کرد وقتی همه راههای دیگر کار به جائی نمیبرد. شاید رفیق حمید اشرف هم به این نتیجه رسیده بود اگرچه خود به عاقبت نبرد مسلحانه اش با رژیم خونخوار پهلوی آگاه بود و میدانست که گرگان ساواک در کمینش نشستند و دیر یا زود به سراغش خواهند رفت. مرگ بر سازشکاران روشنفکر ترسوئی که به رژیم پهلوی آری گفتند و او را تنها گذاشتند. مشکل سیاسی کاران چپ امروز هم شهامت نداشتن و سازشکاری با استبداد اسلامی رژیم فاشیستی ملایان است. گذشته از نقد سیاسی به آرمان حمید اشرف باید شهامتش را ستود و عجب دلیرمردی که واژه ترس برایش بیگانه بود. نامش همیشه در تاریخ مبارزان آزادی ایران زنده باد!
۷۴۵٣۲ - تاریخ انتشار : ۷ خرداد ۱٣۹۵
|
از : حمید ارجمند
عنوان : حمید اشرف سیاوش زمان خویش بود
اگر وارد بحث ایدلوژی و به اصطلاح روشنفکر بازی نشویم نمیتوان در پاک سرشت بودن انسانی چون حمید اشرف دچار تردید گردید ، او با وجود داشتن هوشی سرشار میتوانست با نگاه امروزی انسانی موفق و صاحب یک زندگی پرو پیمان و بی درد سر و..... باشد ،امروز در ساحل عافیت نشستن و شعار پوچ دادن و ادای روشنفکر بودن در آوردن کاری است سهل ! اما یک انسان غیر جو گیر مبارزات و شهادت حمید را باید در ظرف زمانی خودش به نظاره بنشیند . جدا از اینکه راه او از دید ما غلط یا درست بوده باشد ، ولی این از عظمت شخصیت و مردم دوستی و میهندوستی حمید که سیاوش وار از میان آتش گذشت ذره ای کم نمیکند بیاد دارم دقیقا در ۸ تیر ۵۵ هنگامیکه در خیابان آیزنهاور آنروز بودم که چشمم به همین صفحه روزنامه کیهان افتاد و با اینکه هیچ شناختی از خود حمید اشرف نداشتم ولی خبر همچون پتکی بر سرم بود، چه وجهه اشتراکی بین او و من یا ما بود که خبر شهادت دلیرانه اش اینچنین درد ناک بود ؟! هر کس دلیل خود را دارد ولی بطور غریضی آنروز احساس میکردم که او بخشی از خود من و ملت است که در برابر کاستیها و خواسته های مشروع یک ملت درست یا نادرست اسلحه بر کف گرفت و در راه آرمان خود سیاوش و آرش وار از این آزمون سربلند بیرون آمد ، که نه تنها دوستان و مردمش بلکه دشمنش را هم به احترام وا داشت . او هم یکی از اسطوره های ایرانی شده است چه بعضیها از روی بخل قبول نداشته باشند. به روانش دورد میفرستم و یادش گرامی باد.
۷۴۵٣۰ - تاریخ انتشار : ۷ خرداد ۱٣۹۵
|
از : محمود رفعت
عنوان : اقای دهقان..
با پوزش از اخبار روز..از مزاحمت مجددم..
نوشته اقای دهقان:
به نظر من کاری که ایرج مصداقی یا هر تاریخ نویس و پژوهشگری برای بازگشایی تاریخ ایران علی الخصوص جنبش انقلابی ایران انجام می شود قابل تقدیر است. این که هر پژوهشگری به چه قصد این کار را انجام میدهد به جای خود مهم اما این موضوع مستقل از نقاط ضعف و قوت متن است
برای اطلاع اقای دهقان، پدر جان سالها رنج و کوشش باید کرد..سالها تجسس در تاریخ و خصوصا تاریخ جهان باید نمود..سالهای سال میبایست مطالعات جامعی در موارد انبوه مسائل مختلف ،اجتماعی /سیاسی و فرهنگی ملت ها نمود تا بتوان بعنوان یک پژوهش گر،تاریخ نگار و این قبیل نام گرفت.
بنده تصور نمیکنم اقای مصداقی خود ،خویشتن را یک پژوهش گر و تاریخ نگار بدانند!
شرح نا کامل و پر از تناقض یک دوره مهم تاریخی را در دو سه صفحه نگاشتن را برادر نمیتوان تاریخ نگاری نامید...شما انچنان مرقوم فرموده اید که ادم خیال میکند با ویل دورانت ،طرف است!
ارین پورها،کسروی ها،راوندی ها و کرمانی ها در زمره و جایگاه "پژوهشگران تاریخ " میتوان جای داد و نه بنده یا شما و یا اقای مصداقی را و البته این نظر شخصی شما ست و قابل احترام،کاملا مورد احترام بنده ،اما شخصی ست پدر جان!
با پوزش از اخبار روز و تشکر.
م.رفعت
۷۴۵۲٨ - تاریخ انتشار : ۷ خرداد ۱٣۹۵
|
از : محسن کوشا
عنوان : مصداقی از ۷ سالگی تا امروز بقلم خودش
دوستان گرامی ، چاره ای نیست جز با حوصله به انواع برنامه های "راست و دروغ " پاسخ داد. بدون اینکه سر سوزنی به دروغ ها و دروغ زن ها تخفیف داد.
نگارنده در باره ایرج مصداقی ، شما را به نوشته های خودش ارجاع می دهم. خودش می داند و ساده دلان و مغرضان نمی خواهند بروی خودشان بیاورندو بخاطر اینکه در قاموس آنها "هدف وسیله را توحیه می کند" کاری ندارند مصداقی چه گوید . مهمّ این است که مطابق میل آنها بنویسد. اگر مخالف آنها بنویسد سکوت می کنند . نمونه ی آن را بصورت کپی از آدرسی که زیر همین کامنت است در معرض مطالعه شما می گذارم. او در باره کودکی خود بعداز تولد در آبان ۱۳۳۹ از جمله چنین می نویسد:
"بهمن ۴۹
فارغ از هیاهوی دنیا مشغول بازی با پسرداییام [ سرلشگر تیمسار محققی رئیس رکن دوم ژاندارمری کل کشور ـ از نگارنده ] بودم که منزلشان روبروی خانهی ما قرار داشت و چهار سال از من بزرگتر بود. روزنامهچی محل، تابستانها هر روز عصر یک روزنامه اطلاعات از بالای در به داخل حیاط خانه میانداخت و در فصل سرما و برف و یخبندان آن را تحویل یکی از اهالی خانه میداد. با شنیدن زنگ در خانه، من که کوچکتر بودم برای بازکردن در رفتم. روزنامهچی روزنامه را تحویل داد و رفت. روی تیتر صفحهی اول روزنامه میخکوب شدم؛ سیاهکل. نام سیاهکل را اینبار بر صفحهی اول روزنامه میدیدم. [ سه سال قبل در اتاق نشیمن خانهی داییام که ما بیشتر شبها به آنجا میرفتیم و من کنار بخاری نفتی چرت میزدم، عکس جنازهی کالبدشکافی شدهی غلامرضا تختی را در روزنامه اطلاعات دیده بودم] ، کنجکاوی کودکانهام دو چندان شد، با عجله کمی از آن را خواندم. از جنگلی سخن رفته بود که من چند ماه قبل دیده بودم. چیز بیشتری دستگیرم نشد ولی گویی خبر از آشنایی میداد. روزها و هفتههای بعد در صحبتهای بزرگترها میشنیدم که سپهبد غلامعلی اویسی فرماندهی وقت ژاندارمری، فرماندهی نیروهایی را که برای سرکوب جنبش سیاهکل گسیل شده بودند به عهده داشت. عبرت روزگار را ببین. ارتشبد اویسی ۱۳ سال بعد در روز ۱۸ بهمن که میشود شب تولد سیاهکل به دست دشمنان سیاهکل و آنان که خون رهروان سیاهکل را در کوچه و خیابان جاری میکردند در پاریس به قتل رسید! گویا خون به ناحق ریخته شدهی مبارزان سیاهکل دست از سرش بر نمیداشت."
http://pezhvakeiran.com/printm-۸۶۴۳.html
۱) ایرج مصداقی این خاطره را ۱۰ اسفند ۱۳۸۵ بعداز تمام سالها که از زندان و ایران به خارج از کشور آمده بود نوشته است تجربه زیادی در نوسندگی داشت...
۲) در دیماه سال ۱۳۴۶ که ایرج مصداقی فقط ۷ ساله بود عکس جنازه کالبد شکافی شده ی جهان پهلوان تختی را در روزنامه ی اطلاعات دیده بود...
۳) در سال ۴۹ یعنی، ایرج مصداقی ۱۰ ساله با دیدن کلمه ی سیاهکل در صفحه اول اطلاعات میخکوب می شود..
۴) روزها و هفته های ایرج مصداقی از نزدیکان شنید که سپهبد غلامعلی اویسی فرماندهی وقت ژاندارمری، فرماندهی نیروهایی را که برای سرکوب جنبش سیاهکل گسیل شده بودند به عهده داشت ... ۱۸ سال بعد توسط دشمنان سیاهکل به قتل رسید.
البته ایرج مصداقی با این همه «ذکاوت» که خودش معرفی می کند و از ۷ سالگی بادیدن عکس روزنامه ها به محتوی آن سر در میاورده و در بحث های خانوادگی از جمله دائی جان تیمسار محققی رئیس رکن دوم ژاندارمری کل کشور به نقش ارتشبد اویسی در سرکوب سیاهکل پی می برد . در سال ۱۳۸۵ که هنوز "انقلابی " بوده ، شرم حضور داشته است که از نقش دانی جان تیمسار خود سرلشگر محققی در سیاهکل حرف بزند. ولی در سال ۲۰۱۳ وقتی با پرویز معتمد ساواکی مصاحبه می کند و پرویز معتمد از دائی جان تیمسار محققی نقش او در سیاهکل حرف میزند . ایرج مصداقی دیگر "خجالت " را کنار می گذارد و امانت داری می کند. چون اعمال دائی ایشان ربطی به او ندارد. البته این یک پیشرفت است در سال ۱۳۹۲ /۲۰۱۳
این ها را نوشتم که بگویم این ایرج مصداقی که با «ذکاوت» بالا هزاران صفحه "راست و دروغ " نوشته است خیلی ناشیانه نقش زنده یاد حمید اشرف که بنا بر تمام اسناد و شواهد بعداز دستگیری شادروان جرنی ویارانش در بازسازی گروه یکی از ارکان اصلی بود را در این مصاحبه لاپوشانی شده است . از مامور ساواک انتطاری نیست ولی ایرج مصداقی که ادعا می کند :" اما دانستههای ما از زندگی مسعود احمدزاده، امیرپرویز پویان، عباس مفتاحی و ... کمتر از حد دانستههای ما از چهرههای هزار سال پیش است..." چرا خودش حتی در ۸ مورد توضیحاتی که زیر این مصاحبه گذاشته از جمله در مورد رضا رضائی مضحک ترین ادعا را کرده است : "۳- رضا رضایی آن گونه که مجاهدین تبلیغ میکنند فرار نکرد. او پس از آن که دهها اسلحه سازمان و نارنجک را تحویل داد، با تبدیل قرار آزاد شد..." قضاوت باشما ..
حرف آخر: زنده یا حمید اشرف در یک خانواده ی فرهنگی و دانشگاهی واقعا از دوران دبیرستان به کار سیاسی روی آورد و بعداز دستگیری شادروان بیژن جزنی و یارانش در سال ۱۳۴۶ به بازسازی گروه ادامه داد در نهایت فروتنی و بی ادعائی تمام ثانیه های زندگی را برای آرمان والایش صرف نمودو سازش ناپذیر پرواز نمود. این موضوع می توانست در توضیحات پایان نوشته تاکید شود . برعکس : ایرج مصداقی در عنوان مصاحبه بسیار ناشیانه نوشته چریک "افسانه" ای که نشان میدهد که واقعا با "ذکادت » است . زیرا در چند سطر بعدا خیلی ناشیانه می نویسد:" نادری، محقق دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم در این کتاب ادعا میکند.." یعنی این نادری امنیتی را به عنوان محقق قبول دارد مبادا کسی بنویسد به طعنه بنویسد "محقق" ایرج مصداقی.
روایت های مصداقی پر از راست و دروغ است که همیشه پر تنش بوده است .
۷۴۵۲۷ - تاریخ انتشار : ۷ خرداد ۱٣۹۵
|
از : محمود رفعت
عنوان : جامع ، و خلاصه..
با سلام به اخبار روز..و دیگر هموطنان..
نظر هموطن گرامی اقای مسعود راد ،نظریست که امروز بسیاری از عزلت گزینانی که در تحولات سیاسی و جا بجائی قدرت در ایران بسال ۵۷،مابین بیستو پنج تا سی سال داشتند و داشتیم...چه در خارج از ایران و چه در داخل ،با این نقطه نظر کاملا توافق دارند...بسیارند ،بسیار که دقیقا بعد از تمام تجربه های این سالها...به چنین ارزیابی اجتماعی / سیاسی کشورشان رسیده اند..بسیارند اما خاموش!
پر مغز ،خلاصه و جامع. این است وضعیت دردالود ملتی که از کهن ترین فرهنگ و تاریخ در جهان برخوردار است !
قبیله ایرانی، تا نخست جوهر و اندیشه خود را سرو سامان ندهد،الک نکند!
به درون خود و تاریخ خود نگاهی نیافکند و لباس مندرس چهارده قرن خود را رها نکند تا لباسی نو بر خود بپوشاند.....هیچ تحولی در ما صورت نخواهد پذیرفت..همه زشتی های اخلاقی و فرهنگی ملت ها زائیده مذهب است و بس!
و متاسفانه در این چهار دهه کارگاه شستشوی مغزی ملایان نسلهای اینده را تباه ساخته است ..تباه!
بسیار جامع و مفید نوشتید دوست عزیز...اقای راد
با تشکر از اخبار روز..
م.رفعت
۷۴۵۲۶ - تاریخ انتشار : ۷ خرداد ۱٣۹۵
|
از : احمد معترض
عنوان : پریشان حالی آشکار
در تائید سخن دوستان مبنی براینکه این « تعاریف و تمجیدها» از ساواک آریامهری که در نوع خود نه تنها مخوف ترین , بلکه بی رحمانه ترین دستگاه سرکوب و شکنجه بود, باید اذعان داشت که اساسا از دید هر ناظر سیاسی - که البته نباید منطقا بی طرف باشد- انجام چنین مصاحبه ای خود گویای بحران روحی و روانی حاکم بر مصاحبه کننده است. این سخن را نه از سر مزاح و یا خدای ناکرده متلک گفته باشم , بلکه مستنتج از پریشان حالی در جای جای سوالات ممکن دیده می شود. اینکه مصداقی قبلا که بوده و یا چه بوده بخودی خود هیچ ارزش و جایگاه ویژه ای ندارد, بلکه مهم این است که اکنون « که هست و چه هست » . حال و روز کنونی هر فرد یا جریانی برای من خواننده مهم است. لوث کردن ارزش های مبارزاتی و به زیر سوال بردن انقلابیون جان باخته و پاک باز و یا زیرآب رهبران اپوزیسون برانداز نظام آخوندی را زدن , گویای این بحران و پریشان حالی است و خود گویای وضعیت فرد می باشد.
خط اطلاعات دیکتاتوری مذهبی اکنون بر « لجن مال کردن » رهبران سازمان ها و جریانات انقلابی و مبارز در ایران است. بواقع اگر ساواما و یا همان اطلاعات آخوندی ذره ای مدرک و یا دلیل, دال بر همکاری اعضاء و رهبران اپوزیسیون با ساواک می داشت , یقین بفرمائید , شخص خمینی که استاد همه اینها بود, همان روزهای نخستین انقلاب و برای بدر کردن نیروهای مخالف بویژه فدائیان و مجاهدین , بکار می گرفت. بویژه در کارزار مبارزاتی انتخابات مجلس اول و یا ریاست جمهوری. ب
راین منطق هرچه اکنون بعد از گذشت سی و پنج سال از بدست گرفتن قدرت به « نمایش گذاشته » می شود , خزعبلات و دست ساخته های بیت رهبری برای بدر کردن مخالفان در همان « جنگ روحی و روانی » است. حتما همگان قبول می کنند که جمهوری اسلامی با استفاده از تجارب سازمان های » دوست و برادر » در روسیه و یا کره شمالی و چین در وضعیتی هست که دست به تولید انبوه از چنین خزعبلاتی بزند . هنر آدم کشان دیکتاتوری خامنه ای در این است که خود دیگر وارد میدان نمی شوند , بلکه کار را بدست پادوهای دون و بی مایه خود در خارج از کشور می دهند تا بدین طریق برای خواننده , هم سوژه و هم موضوع طبیعی تر جلوه کنند.
متحدا علیه چنین دسیسه هایی علیه هرگروه یا فرد مبارزی اقدام کنیم.
۷۴۵۲۴ - تاریخ انتشار : ۷ خرداد ۱٣۹۵
|
از : کاملی
عنوان : نظرات آقای معتمد، نظرات آقای کاملی
آدم ها مرده همه آدم های خوبی بودند که از آنها میشود برای زدن آدم های زنده استفاده کرد . ولی نظرات آقای معتمد در مورد آدم های زنده ای که نام برد چقدر شبیه نظرات آقای مصداقی است که قبلا اینجا و آنجا نوشته بود؟!
۷۴۵۲۲ - تاریخ انتشار : ۷ خرداد ۱٣۹۵
|
از : هادی شهاب
عنوان : برای استفاده آیندگان باید تاریخ از دیدهای متفاوت نگارش و نگهداری شود تا تناقض گوی های جریانات حکومتی ( ساواکی و ساوامی ) مشخص گردد
آقای مصداقی هماننند همه آنهایی که از زندان جان بدر برده اند میبایست در آخر کار حداقل یک انزجار نامه علیه جریانی که به ان تعلق فکری یا سازمانی داشتند مینوشتند در غیر اینصورت آزادی در کار نبود. آقای مصداقی همانند بسیاری دیگر از آزاد شد گان منکر این نیست که در آخر انزجار نامه نوشته ولی وی میگوید در طول اقامت در زندان تواب نبوده و کسی را لو نداده ... البته ایشان به داشتن ضعف های خود در زندان اعتراف میکنند ولی آنها را برجسته نمیکنند یا تشریح نمیکنند که ان ضعف ها چه بوده اند ...
مصاحبه مصداقی با یک ساواکی معتقد اگر به روشن شدن وقایع تاریخی کمک نکند مصلما به درک تناقض گوییهای یک ساواکی معتقد کمک میکند. یک ساواکی معتقد با تفکر خودش و یا با اهداف مشخصی میتواند حمید اشراف را قهرمان بداند و دیگران را ( رجوی , سامع و نگهدار ...) را ترسو و یا خائن قلمداد کند. تایید و یا تکذیب این آقا دلیل تایید و یا تکذیب ما که نمیشود.
برای استفاده آیندگان باید تاریخ از دیدهای متفاوت نگارش و نگهداری شود تا تناقض گوی های جریانات حکومتی ( ساواکی و ساوامی ) مشخص گردد . جریان چپ میبایست از خواب تنبلی برخیزد و با نوشتن واقعی تاریخی به آگاهی اجتماع ( کارگران , زحمتکشان و روشنفکران خود نفروخته) یاری رساند.
سر نگون باد تفکر و توجیه شکنجه
هادی شهاب
۷۴۵۲۱ - تاریخ انتشار : ۷ خرداد ۱٣۹۵
|
از : بهروز الف
عنوان : یک نکته و پاسخی به اقای بهروز دهقان
آقای بهروز دهقان باور کنید دوران "انشاالله اینطوری بوده و آنطوری نبوده" و "انشالله گربه بود پس نجس نیست" حداقل برای کسانی که هنوز به اسلام عزیز اردات با بقدرت رسیدن رژیم اسلامی به سرآمده. باید باور کنید که دوران کیلویی نقد کردن (محکوم کردن و رد کردن یک نظر، راه و روش همینطور "الله" بختکی) هم بسر آمده. اگر شما شیفته تاریخ نویسی به سبک ساواک هستید، به خود شما مربوط هست وبس و خواهش میکنم که از "فتوا" دادن در مورد نظرات دیگران خودداری کنید
اما یک سوال: هم برای اقای مصداقی و هم برای اقای معتمد (که ضمنن به زنده یاد حمید اشرف احترام میگذاشت بخاطر شجاعتش ولی شب و روز نداشت که کشتن او نصیب اش شود) و هم برای هر کسی که از الفبای مبارزات مخفی و چریکی آگاهند واضح هست که یک چریک ارتباط دورادور را به پائین ترین حد خود میرساند تا ضربه ای به خود و رفقای وارد نشود حال چگونه میشود که حمید اشرف که با تائید جناب معتمد از بسیاری از درگیری ها فرار کرده و بسیار تیز هوش و زیرک و کارکشته عمل میکرده "به مدت ۴۰ دقیقه" به مزخرفات دو نفر در مورد تفکیک زمین و خانه ای گوش دهد بدون که با رفیق خودش بحثی داشته باشد و آخرش هم با چند تا فحش (بمحض اینکه تلقن آنها "قفل" شد) تلفن را قطه کند. ایا یک انسان عاقل چنین ادعای را میپذیرد یا آن را دلیل بر نادانی طرف مقابل میگذارد که از هوش اولیه هم برخوردار نیست
ضمنن ادعا شده که نه تنها ساواک از اسرائیل و آمریکا آموزش نمیگرفت بل این آنها بودن که میباید از این نابغه هایی که با اسلحه چسکی، نردبان شکسته، دستگیری و دست بند زدن وزیر اقتصاد و دور گشتن در اداره مخابرات تا یکی بدادش برسد و به او کمک کند که رد تلفن را پیدا کند ( درحالیکه ممکن بود هیچگاه آن تلفن دیگر مورد استفاده قرار نگیرد). به سازمانی که ملوک الطوایفی برآن حکم میکرد و هرکس ساز خود را میزد و به هم ناسزا میگفتند و "گوه" خوردن (منظور گه خوردن هست) نصیب هم میکردند، راه و چاه عملیات امنیتی و مخفی را یاد میگرفتند.
این ها را نوشتم تا شاید اقای مصداقی که بسیار نکته بین هستند و مو را از ماست میکشند پاسخی در این مورد بدهند و محو تعریف و تمجید یک ساواکی که آدمکشی حرفه او بوده از دایی ایشان نشود
۷۴۵۲۰ - تاریخ انتشار : ۷ خرداد ۱٣۹۵
|
از : یاشار صادقی
عنوان : متن یا حاشیه
بهنظرم درستترین نوع برخورد با این متن (مصاحبه) و متون دیگری از ایندست، بهمنظور کشف حقیقت و روشن شدن بخشی از تاریخ معاصر کشورمان، آن است که در درجهی نخست، جدای از نیّت نویسنده، مصاحبه کننده و مصاحبه شونده، بهصدق و کذب مطلب پرداخته شود. فرض را بر این بگذاریم که در این مورد مشخص مصاحبه کننده و مصاحبه شونده «نیّت خاصی» را دنبال میکنند یا از سابقهی خوب یا بدی برخوردار هستند. بسیار خوب. اما بههر روی و با هر منظور و مقصدی مطلبی را با ما در میان گذاشتهاند. مسئله این است که این مطلب تا چه حد نزدیک به حقیقت یا دور از آن است. چه تناقضاتی دارد؟ تاریخ مدوّن، مکتوب و بیغرض جنبش فدایی (چنانکه چنین تاریخی وجود داشته باشد) چه میگوید؟ آگاهان و نزدیکانِ به قضیه و بازماندگان مطلع آن حادثه چه «حرف مستدلی» برای گفتن دارند؟ قطعاً هنوز هستند کسانی که کم و بیش به آن ماجرای تاریخی (و ماجراهای دیگری نظیر آن) نزدیکاند و معلوماتی در این خصوص دارند. از آنان بخواهیم که روایت خودشان را با ما در میان نهند. تنها از این طریق است که میتوان روایتهای جعلی را از حقیقت بازشناخت. وقتی صورت مسئله در هالهای از ابهام قرار دارد و یا بهرغم گذشت چهل سال از آن هنوز «خود مسئله» پشت ابرهای آکنده از مه روی نهان کرده است، نیّتخوانی طرفین بحث، و اینکه کی با کی چه خرده حسابی دارد چه کمکی به آشکار شدن موضوع میکند؟ ایرج مصداقی قطع نظر از بود یا نبود فرضی صداقتش، و یا پرویز معتمد فارغ از اینکه تا چه حد محل اعتماد یا عدم اعتماد باشد در هر حال، هر دو بهکمک هم مطلبی را در میان افکندهاند. کانون بحث، «قول» ایشان است. پرداختن به «قائل»، حداکثر جز پرداختن به حواشی ثمر دیگری ندارد. کدام طالب حقیقتی قائل را به قول، و حاشیه را به متن ترجیح میدهد؟ وقتی ذیفعان یک پدیده، خود به صرافت نوشتن تاریخ آن پدیده نیفتند از دیگران، بویژه از مخالفان آن، انتظار راستنویسی و راستگویی داشتن بالطبع انتظار نابخردانهای است.
۷۴۵۱٨ - تاریخ انتشار : ۷ خرداد ۱٣۹۵
|
از : مسعود راد
عنوان : در سرزمینی که در آن دروغ غالب است، حقیقت غایب است۰
در سرزمینی که دروغ در آن غالب است حقیقت غایب است۰
بلایی که خودکامگی چپ و راست با خدعه و نیرنگ بر سر این مملکت آورده اند کم نیست و هنوز ادامه دارد۰ هم توده ایها با شعارهای توخالی جوانان میهن پرست را به روش استالینی و با ژست چریکی و به دام مرگ فرستادند، و هم استبداد شاهانه برای حفظ تخت خود جوانان وطن دوست را با شعارهای میهن پرستانه به جانیانی سنگدل تبدیل کرد۰ حالا هم که ولایت فقیه با تلفیق این دو و با چاشنی مذهب، بی رقیب دروغ پراکنی میکند و جوانان میهن را به کام شکنجه و مرگ می فرستد۰
"روشنفکری" ایدئولوژی زده ایرانی دچار بیماری مزمن خودکامگی است۰ ایشان به دروغ عنوان می کنند که حقیقت را (و همه حقیقت را) یافته اند و دیگر کنکاش لازم نیست۰ از این رو هر که به آن حقیقت واقف نیست را ناآگاه می دانند، و اگر باور دیگری داشته باشد مرتد و خیانتکار می خوانند و قابل کشتن۰
برای یافتن حقیقت بایستی پرسشگر بود و کنجکاو، اما ایدئولوژیها هر دو را منع میکنند۰ فقط کتابی که آنها می گویند بخوان وگرنه فریب خورده ای۰ فقط آنچه آنان می گویند بگو، وگرنه جاسوسی۰ فقط آنچه که آنها می خواهند انجام بده، وگرنه خیانتکاری۰ فقط چنان که آنها می خواهند فکر کن، وگرنه مرتدی۰
کم آگاهی، بی مطالعه گی، و بیسوادی عمومی متفکرین ایدئولوژی زده ایرانی نیز از همین روست، چون خیال میکنند که حقیقت را می دانند و دیگر نیازی به کنکاش نیست۰ چه دلیلی بهتر از این برای بقای چهل ساله حکومتی که بر جهل و دروغ استوار شده وقتی روشنفکری آن مُبلٌغ دروغ است؟
امید ایران به نسل جوانی است که دیگر اسیر ریا نشود۰ به حقوق انسانی سایرین پایبند باشد و رفاه خود را در پناه جمع ببیند۰ از کنکاش نهراسد و عاشق یادگیری باشد۰ بخواند و بنویسد و مدافع آزادی بیان باشد۰ تا آن روز، اسیر شنیدن یاوه گویی های اینها در مورد افتخارات پوچ شان هستیم۰
۷۴۵۱۷ - تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱٣۹۵
|
از : محمد خادم
عنوان : آقای مصداقی
آقای مصداقی چرا این مصاحبه قبلا منتشر نکرده ابد
۷۴۵۱۶ - تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱٣۹۵
|
از : بهروز دهقان
عنوان : ایرادهای بنی اسراییلی منتقدین
به نظر من کاری که ایرج مصداقی یا هر تاریخ نویس و پژوهشگری برای بازگشایی تاریخ ایران علی الخصوص جنبش انقلابی ایران انجام می شود قابل تقدیر است. این که هر پژوهشگری به چه قصد این کار را انجام میدهد به جای خود مهم اما این موضوع مستقل از نقاط ضعف و قوت متن است. بنابراین این که مصداقی می خواهد با رجوی یا سامع (؟) تسویه حساب کند ربطی به تحلیل متن ندارد. آقای بهروز الف متن طولانی نوشته که تقریبا بی ربط به موضوع است. اولین ایراد در مورد سابقه معتمد در شنود احتمالا حاصل یک اشتباه تایپی است چون معتمد قبلش گفته که از ۵۴ تا اواخر ۵۶ در کار شنود بوده و در اواخر ۵۶ ایران را ترک کرده. در موارد بعد هم فقط سوال می کند و خودش هم بر این مبنا که "طبیعی نیست" "نباید چنین باشد" نتیجه گیری می کند. این که سازمان فدایی با ۱۵۰ سمپات در ارتباط باشد امری دور از ذهن است؟ این که ساواک در جا تصمیم به دستگیری حمید اشرف نمی کند تا تعداد بیشتری از اعضای سازمان فدایی را به تور بیندازد غیرممکن بوده؟ همچنین سوال می شود حمید اشرف بعد از این همه فرار و درگیری به اشتباه خود ادامه می دهد؟ اگر در متن دقت کنید متوجه می شوید که معتمد می گوید که حمید اشرف متوجه می شود که ضربه از کجا وارد آمده و بنابراین دیگر از تلفن استفاده نمی شود. معتمد میگوید که پایگاه بعدی حمید اشرف از طریق تعقیب و مراقبت شناسایی می شود اما چگونه توضیحی نمی دهد. شاید در این عملیات مسئولیتی نداشته و نمی خواهد دست خالی بودن خود در این مقطع را عیان کند. این که به سر قرار حمید اشرف و بهروز ارمغانی رفته اما درگیر نشده را توضیح نمی دهد که چرا این کار را کرده، ولی به هر حال اگر ظن بر دروغگویی او باشد میتوانست این قضیه را به شکل دیگری جلوه دهد. توصیف این صحنه و این که یک اسلحه "چسکی" در برابر یک چریک افسانه ای داشته و هیچ برخوردی روی نداده چیزی به "اعتبار" معتمد اضافه نمی کند که فرض دروغ گویی او را پیش بکشیم. در هر صورت من مجموعا این مصاحبه را مفید دانستم و بیش از پیش به نقش بی بدیل فدایی کبیر حمید اشرف، عزم و اراده او و رعبی که در دل رژیم شاه انداخته بود واقف شدم. در آستانه چهلمین سالگرد شهادتش یاد جاودانه اش را گرامی میداریم.
۷۴۵۱۵ - تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱٣۹۵
|
از : هوشنگ ح
عنوان : سرموضع
آقای آرمان، آقای مصداقی رانمی شناسم امابودند وهنوزهم بعضی ازآنها زنده اند که سرموضع بودند اما باطرفندهایی جان سالم بدربردند.
۷۴۵۱۲ - تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱٣۹۵
|
از : احمد معترض
عنوان : دو نکته ضروی
با درود,
دو نکته ضروری
نخست بیان چنین جملاتی و اعترافات انجام گرفته از سوی مامور ساواک دیکتاتوری شاه مبنی بر شکار , شکنجه و قتل مخالفان سیاسی خود اعترافی است به « نقض حقوق بشر و جنایت علیه بشریت» که می تواند از سوی بازماندگان قربانیان جنایات شاه در هردادگاهی مورد بررسی حقوقی قرار بگیرد. قتل و جنایات کشتار علیه بشریت شامل مرور زمان نمی شود. این امر در قضائیه تمامی کشورهای دمکراتیک یک اصل خدشه ناپذیر است. براین سیاق نیز هم ناشر و هم مصاحبه کننده به میزان مشارکت خود , مجرم شناخته می شوند.
اما گذشته از این مورد مهم , باید اذعان نمود که این مصاحبه بر اساس سناریو جدید وزارت اطلاعات جموری اسلامی برای مخدوش کردن چهره اپوزیسیون ایران و تمامی ارزش های مبارزاتی و انقلابی ساخته و پرداخته شده است. امری که در آغاز اعترافات این مامور ساواک , مبنی داشتن رابطه با ساواما , بدان اعتراف شده است. لذا از منظر سیاسی نیز در راستای همان تولید انبوه « فیلم , کتاب , نمایشنامه و جزواتی » است که بیت خامنه ای روزانه علیه دگراندیشان نشر و تولید می کند.
مواظب باشید در این دام فرو نروید!
۷۴۵۰۷ - تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱٣۹۵
|
از : فریدون بی بیان
عنوان : « دانشکده ساواک»
راست راستی این ساواکی ها شمول سر شکنجه گر آنها پرویز ثابتی یا آن یکی فراستی که در میز گرد بی بی سی منکر شکنجه در ساواک شد خجالت نمی کشند که دروغهای شاخ دار می گویند. حالا در این مصاحبه این ساواکی خود را چنینی معرفی می کند.
[ پرویز معتمد: در خردادماه ۱۳۳۸ به خدمت سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) که وابسته به نخستوزیری بود، درآمدم.
دوره حفاظتی را در دانشکده ساواک طی کردم. دورههای رنجری و چتربازی را نیز گذراندم. در تیرماه ۱۳۳۹ از بخش آموزش به امنیت داخلی منتقل شدم...]
پس می توان به استناد این دروغ شاخدار ِدانشکده ساواک که لابد زیر زمینی هم بوده است حدس زد که چرا یکی اسم خود را «دکتر جوان " گذاشت و دیگری « مهندس فلان » ... واقعا که
۷۴۵۰۶ - تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱٣۹۵
|
از : آرمان
عنوان : داستان و دوروغ های ساواکی
سالها پیش کتابهای خاطرات زندان ایرج مصداقی را خریدم و خواندم. سوالی که برای من و دیگران که این کتابها را خواندند این بود که او که خود را یک زندانی سر موضع مجاهد در دوران زندان معرفی می کند اما او جان سالم بدر می برد در حالی که بقیه زندانیان سر موضع چپ و مجاهد اعدام شدند. چطور او توانست سر موضع بماند و اعدام نشود معلوم نیست. اما او تا توانسته است دیگر نیروهای سیاسی را محکوم کرد و مخصوصا نکوهش وابستگان سازمانهای چپ حیرت آور است اگر چه بیشترین تعداد توابین از مجاهدین بودند.
او اکنون به مصاحبه با ساواکی بی آبروی جنایتکاری پرداخته که از قرار ۳ سال پیش انجام گرفته و به ظاهر در حماسه سازی از حمید اشرف و به مخلوط کردن کیلو کیلو دوروغ و تطهیر ساواکی های جانی با داستان پردازی خواسته است که از قرار آبروی دشمنان ایرج مصداقی مانند مسعود رجوی و مهدی سامع را هم ببرد. حملات ایرج مصداقی به مخالفین رژیم مورد تازه ای نیست اما پخش اراجیف این ساواکی جانی از ابتکارات جدید این مجاهد سابق است!
۷۴۵۰۴ - تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱٣۹۵
|
از : بهروز الف
عنوان : نکاتی برای اندیشیدن
نمیدانم منظور اقای ایرج مصداقی برای تهیه این مصاجبه چه بوده؟ هرچه بود و بوده، همراه گشته با مشتی از خود تعریف کردن شخصی بنام پرویز معتمد از افراد ساواک که خود اقرار میکند در دستگیری و کشتار مبارزان دوران شاه دست داشته و سهیم بوده گرچه آنها را به حساب نوع شغل و انجام وظیفه برای امنیت کشور دقیقن همان دلیلی که آدلف آیشمن در دادگاهش برای کشتار ۶ میلیون انسان بیگناه در کوره های آدم سوزی هیتلری عنوان کرد. این مصاحبه ظاهرن برای روشن کردن کشتار رهبران و اعضای سچفخا در پایگاه مهرآباد جنوبی هست ولی هر سطری که پیش میروید با تبرئه جناب معتمد بعنوان مامور و معذوری که برای "امنیت" کشور دست به کشتار زده و چون شرایط جنگی مسلط بوده پس کشتار هر دو طرف یکسان هست (کشتار نیروی سرکوبگر = کشتار نیروی سرکوب شده) و شاید به جناب معتمد میباید نشان پر افتخار حمایت از مردم و کشور را داد (صد البته نه برای ادامه حکومت ننگین و دیکتاتوری شاه که رژیم شیخ نتیجه منطقی آن بود)
با عرض معذرت و تشکر از مسئولین سایت اخبار روز برای درج این مصاحبه، خواهش دارم که اجازه بدهند که بیش از مورد تصویب شده نظرات بنویسم. صرفن برای کوتاه شدن نکته وار مسائلی را مطرح میکنم برای اندیشیدن نه داوری به این سو یا آن سو
۱. معلوم نیست که چرا اقای مصداقی که بسیار نکته بین هست متوجه این شلختگی جناب معتمد براحتی گذشت میکند. ایشان میگوید: "از سال ۱۳۵۰ تا ۲۶ دیماه ۱۳۵۶ که از کشور خارج شدم " و در پی آن اظهار میدارد که : "من از تیرماه ۱۳۵۴ تا اواخر دیماه ۱۳۵۷ از کلیه سوژههای کلیدی کمیته مشترک شنود کردم" حال معلوم نیست چگونه در کشوری خارج ای ایران برای یکسال تمام از دی ۵۶ تا دی ۵۷ "شنود" میکرده؟ بگذریم که لغت "شنود" از لغات آخوندی هست که بعداز سال ۵۷ مرسوم شد.
۲. ایشان ادعا میکند که که: " من به خاطر موقعیتی که داشتم به رازهای مردم پی میبردم، اجازه ندارم آنها را فاش کنم. من سوگند خوردم که خیانت نکنم." ولی نه اقای مصداقی سوال میکند و نه ایشان توضیح میدهد که "مردم" چه کسانی بودند که "رازهای" داشتند و ایشان "اجازه ندار آنها را فاش کند" و "سوگند" خوده اند که به چه کس یا جامعه یا افرادی "خیانت" نکنند؟ آیا مردم همانا آدمکشان ساواک هستند که ایشان با اب و تاب و با افتخار تمام از خصائل انسانی!!! آنها دم میزند؟ و یکی از این آنها (هوشنگ ازغندی) از فقر مرد!!؟؟ ایا مرحوم!! اعلیحضرت بودند؟
۳. وقتی که :"همیشه پادشاه فقید مینوشتند حمید اشرف کجاست؟ دو دفعه خود من دیده بودم. اعلیحضرت مرقوم فرموده بودند حمید اشرف کجاست؟ این موضوع و پیگیری شخص پادشاه، حساسیت زیادی در پرسنل ساواک ایجاد کرده بود." و پاداش مهمی برای کشتن یا دستگیری او تهیه کرده بود، جناب معتمد با یک "اسلحه چسکی" تنها میرود که حمید اشرف را ببیند و بر حجم افتخاراتش بیاقزاید و براحتی میگذارد که حمید اشرف همراه با بهروز ارمغانی (نفرات اول و دوم سازمان) همراه دو نفر دیگر براحتی از پیش او بگذارند. خوب هست که ادعا نشده که آنها دستی هم به هم تکان دادند!!
۴. ادعا میشود که :" همه افراد آشکار و مخفی شناسایی شدند. شاید نزدیک به ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر افراد در ارتباط با این جریان از طریق شنود تلفنی به صورت زنجیرهای ناسایی شدند. تمام تلفنهایی را که ازشهرستانها جمع آوری شده بود هم داشتیم. داهایشان هم شناسایی شده بود.ثابتی که در جریان کار بود موضوع را به عرض شاه هم رسانده بود که چنین چیزی است." ابتدا اینکه سازمان بهیچوجه نمیتوانست با نزدیک به ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر در آن واحد در تماس باشد. دوم اینکه چنانچه این ادعا درست باشد و این اطلاعات را به عرض شاه رساند بود و او که در اشتیاق کشتن حمید اشرف شب و روز نداشت اجازه داد که هیچ حرکتی علیه آنها نشود تا فیلم هالیوودی جناب معتمد برای فروش بیشتر به صحنه درآید؟ سوم آنکه بعد از ضربه زدن ها به تمامی پایگاهای شناسایی شده (خیام، کوی کن، قزوین و رشت توانستند به کشتار ۱۸ نفر از اعضای سازمان دست بزنند که حداقل اطلاعات ایشان در مورد فرزاد دادگر درست نیست چرا که فرزاد بعد از قیام بهمن به حزب توده پیوست و در رژیم اسلامی اعدام شد. حال معلوم نیست چرا ساواک که جنون ادمکشی داشت و برای هر کشتاری پاداش میگرفت، ما باقی ان ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر را به حال خودشان رها کرد؟ ضمنن زنده یاد رفیق کلانتر نیستانکی نام کوچک اش عبدالرضا بود نه علیرضا)
۵. ادعا میشود که حمید اشرف در یک روز بیش از ۸ نفر از ماموران رژیم را از پای در میاورد و مرتب فرار میکند (با وجود گماردن تک نیراندازان ماهر) و با وسیله نقلیه پلیس که بدست آورده بود به مکالمات ساواک و شهربانی گوش میدهد و متوجه میشود ضربات از کجا سرچشمه میگیرد ولی کماکان به اشتباهاتش ادامه میدهد؟؟
۶. کل مصاحبه برآن هست که نشان دهد چگونه پایگاه مهر اباد جنوبی شناسایی شد و کشتار کلیه افراد درون این پایگاه صورت گرفت. اما ما با داستانسرایی های جناب معتمد روبرو میشوم که از زیرکی، مهارت خود دم میزند شناسایی پایگاه و بیش از ۱۵۰ تا ۲۰۰ از اعضای سازمان را با ابتدایی ترین وسایل بدون هیچ گونه کمکی تنها با اسحله چسکی، نردبان شکسته و تلفن چی ها پیر و بازنشسته شده را انجام میدهد و بدون هیچ ارتباطی بیکباره به پایگاه مهرآباد جنوبی حمله میشود و تنها با یک کشته همانند فیلم های لمپنی - وطنپرستی هالیوودی پیروز از صحنه بیرون میایند.
۷. ایا باید ادعاهای محمود نادری (ساوامایی) و معتمد (ساواکی) را در مورد اعتراف اعضای سازمان چفخا و مجاهدین در زمان شاه را باور کرد یا آنها را به حساب زیرکی و تیز هوشی و فریب ساواما و ساواک گذشت چراکه این اعترافات صدمه های به این دو سازمان وارد نکرد. باز بگوید دست غیبی در کار نیست
۸. در این مصاحبه البته سعی شده هم شخصیت بختیار و هم فروهر را ترور کنند. یک ساواکی ادمکش بنام بهروز شاهوردی لو با بختیار همکار و همیار میشود و فروهر در هواپیما به مقصد پاریس با جناب معتمد به درددل و صحبت مینشیند.
بار دیگر از طولانی شدن این مطلب عذر خواهی میکنم و گرچه بسیار از موارد سوال برانگیز در این مصاحبه هست ولی همین خاتمه میدهم واگر لازم شد به تک تک آنها میپردازم. امید است مسئولین محترم سایت اخبار روز این طولانی نویسی را به دیده بخشش نگاه کنند و به چاپ آن اقدام نمایند
۷۴۵۰٣ - تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱٣۹۵
|