مکانیسم توازن قوا دررابطه با تعیین رهبر


علی اردلان


• مرگ توامان جنبش سبز و جنبش اصلاحات همزمان شد با سزارین جریان اعتدال گرائی دردرون حاکمیت. داخل آن دو جریان رگه هائی از رادیکالیسم خرده بورژوائی مشاهده می شد که آمیخته بود با محافظه کاری تاریخی این طبقه اجتماعی. به همین دلیل این دو جریان با ناتوانی و تردیدهای رهبران خود مواجه شد که در ادامه شکست آنها را رقم زد. اما اعتدال گرائی از اول قصد مواجهه نداشت و برای همدلی و آشتی جناح ها به وجود آمد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۷ خرداد ۱٣۹۵ -  ۲۷ می ۲۰۱۶


درشرایط خطیرکنونی، دلسوزان وطن نگران آینده اند. نگران وضعیتی نامعلوم که ازانباشت ناکارآمدی ها و فساد و غارت گسترده به وجود آمده و با اندیشه های ارتجاعی حاکمان پیوند خورده است.
خامنه ای هنوز در اندیشه جهاد کبیر است و سپاه را به ادامه آن تشویق می کند.
اگر شرایط کنونی را درپهنه های مختلف روابط درون قدرت، اقتصاد سیاسی و شرایط منطقه ای و بین المللی مورد بررسی قراردهیم، در می یابیم که تنها عرصه ای که فعلا حکومت در آن کمترین مشکل را دارد، عرصه روابط درونی قدرت است.
در زمینه اقتصادی اجتماعی و در سیاست منطقه ای و جهانی، جمهوری اسلامی در حال عقب نشینی ست، اما این عقب نشینی لزوما به معنای رسیدن به مرحله فروپاشی و سقوط رژیم نمی باشد. اثرگذاری این دو عامل (اگربپذیریم که موضوع جنگ تقریبا منتفی ست) به بسیاری از عوامل و حوادث پیش روی بستگی دارد. از جمله مهمترین عوامل اثر گذار درآینده حکومت، انتخابات آمریکا و جنگ سوریه، می تواند باشد. اگر به مسئله بازی جمهوری اسلامی درخصوص برجام و شکستن ساختارتحریم ها توجه کنیم، می بینیم دراین عرصه نیز موفقیت چندانی حاصل نشده است. بسیاری امتیازات داده شده تا دراولین گام های برجام، ساختارتحریم ها از بین برود، ولی دولت اوباما این ترفند رژیم را نیز با یک سلسله اقدامات حساب شده بی اثر نمود.
البته آخوندها برای بقای حکومت خود به برخی همکاری های منطقه ای و بین المللی تن خواهند داد. امتیازاتی درحد قرارداد ترکمنچای به بیگانگان و صاحبان سرمایه (ازاروپا تا چین) داده خواهد شد و درنهایت بده بستان هائی با انحصارات مالی و بانک های جهانی صورت خواهد گرفت.
نظام مقدس و سرشار از معنویت جمهوری اسلامی، درحالیکه مشغول فروش و واگذاری مملکت است، چهره خشک و خشن مذهبی خودرا (با ته رنگی از انقلابی گری من درآوردی) حفظ خواهد کرد. تاجائی که توسط قدرت های جهانی تهدید و تنبیه نشود، ازنظامیگری و توطئه های تروریستی و مداخله جوئی های آشکار و پنهان (درراستای همان جهادکبیر)، برای ترساندن مردم ایران و کشورهای منطقه بهره خواهدبرد.
بی تردید تنها عاملی که حکومت، بسیار از آن بیمناک است، پتانسیل انقلابی زحمتکشان و توده های به خشم آمده مردم ایران است. پتانسیلی که فعلا با ترفندهای گوناگون، به پراکندگی و ضعف درمبارزات طبقاتی انجامیده است. مطمئنا این سیکل معیوب (انتخاب بین بد و بدتر) کارائی خود را از دست خواهد داد و ما دیریا زود شاهد خیزش متحد مردم برعلیه استبداد دینی و سرمایه داری حاکم خواهیم بود.

روابط درونی قدرت و جریان اعتدال گرائی

قراربود دستآوردهای برجام و نتایج انتخابات ۷ اسفند، نصیب دولت روحانی شود، اما امروزه فقط پیکری ضعیف و لرزان از جریان مرسوم به اعتدالگرائی باقی مانده که قدرت اثرگذاری درامور مهم و تعیین کننده مملکت را از دست داده است. در تعلیق تحریم ها و از همه مهم ترحل مشکلات پیچیده اقتصادی-اجتماعی، توفیق یا حداقل دورنمائی از اتخاذ تصمیمات درست، ازطرف دولت دیده نمی شود.
فرو رفتن در مشکلات حل ناشدنی به عمق ناتوانی و استیصال دولت افزوده و از لحاظ روانی روحانی را درموضع ناگوار بله قربان گوئی قرارداده است. نمونه سرنوشت ساز این تبعیت از مراکز قدرت، تقلب درآرای آخوند جنتی و همکاری وزارت کشور دربر کشاندن وی می باشد. حاصل این تقلب آشکار و وقیحانه در ریاست از پیش تعیین شده جنتی بر مجلس خبرگان تبلور می یابد.
حال سئوالی که باقی می ماند این است که آیا این تقلب آشکار و سایر مواردی که دال بر همکاری باند رفسنجانی-روحانی با رهبری و سپاه دارد، صرفا از روی ناچاری انجام شده و یا اینکه همزمان طبق یک برنامه از پیش طراحی شده صورت گرفته است؟ برای پاسخ به این سئوال باید به موضوع "حل بحران مشروعیت با دستکاری در آرایش نیروهای سیاسی داخل حاکمیت" توجه کرد.
مرگ توامان جنبش سبز و جنبش اصلاحات (به مفهوم دوم خردادی آن) همزمان شد با سزارین جریان اعتدال گرائی در درون حاکمیت. داخل آن دو جریان رگه هائی از رادیکالیسم خرده بورژوائی مشاهده می شد که آمیخته بود با محافظه کاری تاریخی این طبقه اجتماعی. به همین دلیل این دو جریان با ناتوانی و تردیدهای رهبران خود مواجه شد که در ادامه شکست آنها را رقم زد. اما اعتدال گرائی از اول قصد مواجهه نداشت و برای همدلی و آشتی جناح ها و برای به فراموشی سپردن سرکوب ها و قهرهابه وجود آمد. مانیفست این جریان ساختگی، دائم درحال به روز شدن است (یعنی از شعارها و مطالبات اولیه خود می کاهد و به سازش کاری و مماشات با تند روهای حاکم می افزاید). برای ریاست مجلس خبرگان کاندید نمی شود چرا که از واکنش راست افراطی بیمناک است (و شاید از بالا نیز دستورگرفته). احتمالا قید ریاست مجلس شورای اسلامی را هم خواهد زد چرا که فکر می کند اصول گرایان معتدل می توانند متحد قابل اطمینانی برای او باشند. در برابر رد صلاحیت ها خفقان می گیرد، باتقلب های انتخاباتی کنار می آید، در شمارش آرا دست گشاده دارد، حتی در برابر کار غیرقانونی شورای نگهبان در رد صلاحیت منتخب اصفهان آرام می گیرد، تا بلکه حسن نیت خود را به رهبر و فرماندهان سپاه اثبات کند.
اما باید پرسید نقطه قوت اعتدال گرایان درچیست؟ انتخابات ۷ اسفند و نتایج مهندسی شده آن ثابت کرد که اعتدال گرایان نمی توانند از این کارت خود نیز به خوبی استفاده کنند. پس این بار متوجه شدند که باید از ابزار اعمال فشار از پائین دست بردارند و خیلی شیک اطاعت کنند. اما با این روند که درپیش گرفته اند، راست افراطی و نظامی-امنیتی ها تمام خاکریزهای قدرت را یک به یک فتح خواهند کرد و آن ها را به یک مرخصی طولانی مدت خواهند فرستاد. به راستی چه امیدی به بقای خود در حوزه قدرت و برای اثرگذاری درامورمملکت دارند؟تنها موضوعی که به آنها دلگرمی می بخشد نیاز بیت رهبری و سپاه برای گرم کردن تنور انتخابات و استفاده ابزاری از دیپلماسی لبخند است.
برای درک درست این جریان باید بدنه آن را از رهبرانش جدا ساخت. بدنه اعتدال گرائی شامل طیف های مختلفی از جریان های سیاسی ست که اکثر آنها خواهان تغییرات مثبت و سازنده اند. اما رهبران به تدریج دارند تغییر مسیر می دهند و شکست محتوائی و نیز از دست دادن پایگاه اجتماعی این جریان را در آینده ای نه چندان دور رقم میزنند (کاری که خاتمی و موسوی کردند). رهبران اعتدالگرائی که همان روحانی و رفسنجانی اند چه هدفی را دنبال می کنند؟ قطعا اولین اولویت آنها حفظ و تقویت نظام است. این دو نفر که طی بازی های سیاسی به این جایگاه رسانده شده اند، بیش از دیگران به همکاری و همدلی با رهبر نظام معتقدند. تجربه سیاسی این دو از مکانیسم های داخل حاکمیت و شناخت آن ها از آرایش سیاسی هیئت حاکمه، آنها را براین می دارد که درپیاده سازی گام به گام برنامه های بیت رهبری، با وی همکاری کنند. آنهامی دانند که نبود خامنه ای می تواند بطرز ناگواری شرایط را برای آنها دشوار و حتی خطرناک سازد.

مکانیسم کنش ها و واکنش های درون قدرت

ازنظر سران رژیم، مردم و بدنه حاکمیت نباید درجریان امور مهم و نقشه راه حاکمیت، قرارگیرند. افرادکلیدی نظام باید تضاد منافع و سیاست های خود را بامدیریت بیت رهبری حل کنند. قدرت باند نظامی-امنیتی هابقدری فزونی یافته که مکانیسم حل اختلاف را بدون حضورخامنه ای ناممکن می سازد.هرقدرکه ازدایره نفوذ باند رفسنجانی-روحانی در راس حاکمیت کاسته می شود، به همان میزان به قدرت طرف مقابل افزوده می گردد. اما قدرت گیری تندروها باعث کاهش قدرت خامنه ای نمی گردد بلکه قدرت او همواره با افزایش قدرت افراطی ها همسطح و همزمان است. دیالکتیک این رابطه باعث می شود که افزایش قدرت خامنه ای مانع ازحذف زود هنگام و حتی تفویض بسیار محدود قدرت به باند رفسنجانی وروحانی گردد. به عبارتی تا خامنه ای زنده است، راست افراطی قادر به حذف اعتدال گرایان نخواهند بود و احتمالا این مکانیسم باعث انتخاب مجدد روحانی خواهدشد. اما دراین روند همکاری میانه روها، در تعیین جانشین مورد نظرخامنه ای، برای بقا آنها درسیستم موجود ازاهمیت بالائی درآینده برخوردار می باشد (برخلاف تصورهمگان).

اقتصادمقاومتی نئولیبرال

آنجائی که این اقتصاد چوب حراج به اموال دولتی میزند نئولیبرال است و درجائی که نیروی کار را سرکوب می کند مقاومتی ست.
خصوصی سازی به فلاکت زحمتکشان دامن می زند و برای سرکوب اعتراضات سپاه و سایر امنیتی ها وارد عمل می شوند. پس از سرکوب اعتراضات، برادران سپاهی پاداش خود را درحین واگذاری ها ازدولت نولیبرال دریافت می کنند. این بده بستان، صیانت از ثروت و سرمایه میانه روهای حکومتی را نیز تضمین خواهدکرد. خلاصه آنکه هر دو طرف سهم خود را از اموال دولتی به جیب زده و رفاقت آنها روزبه روز بیشترخواهد شد. اجرای فرامین بانک جهانی و صندوق بین المللی پول باعث گسترش روابط رژیم با کشورهای اروپائی و در نهایت موجب توافقات پنهانی جهت دریافت وام های مورد نیازدولت می گردد (برای تامین هزینه های جاری مملکت).
رد این وصلت خجسته و استفاده همزمان از هر دو طرف را می توان درسخنرانی اخیرخامنه ای به مناسبت آزادسازی خرمشهر مشاهده کرد.در یکجا ازنقش سپاه در حفظ انقلاب و جلوگیری از نفوذ دشمن حرف می زند و در جای دیگر از اینکه اشکالی ندارد مذاکره کنند، قراردادببندند، بیایند و بروند،سخن می راند.
دراین الگوی اقتصادی هیچ طرح و برنامه ای برای چگونگی راه اندازی مجدد اقتصاد ورشکسته وجود نخواهد داشت و رویکرد این اقتصاد مقاومتی نولیبرال تولید محور نخواهد بود. تنها هدف این اقتصاد تولید نیروی کار ارزان برای پروژه های توسعه صنایع نفت و گاز می باشد. (که بطور مشترک با شرکت های اروپائی و کره ای انجام خواهدشد).

راه حل خامنه ای دربحث جانشینی

این بحث را اینطور می توان جمع بندی کرد که مسئله بقای حکومت به موضوع جانشینی گره خورده است. تردیدی نیست که نبود خامنه ای می تواند منجر به خلاء قدرت و یا برقراری حکومت نظامیان گردد. یامی تواند فروپاشی نظام را همانند شوروی سابق رقم بزند (پس ازمرگ برژنف). خامنه ای همانقدر که دربحث جانشینی ازنقش آفرینی باند رفسنجانی-روحانی هراسناک است، به همان میزان می تواند به تعهدات و التزام فرماندهان سپاه و راست افراطی به خود و آینده ی بیت خود، بیمناک باشد. لذا برای حفظ نظام و خانواده خود راه حل را در تقسیم مجدد منابع قدرت و ثروت یافته است (دورجدیدغارت ها). به نحوی که با بهره مند ساختن هر دوجناح حکومت، از منابع جدید سرمایه و باطراحی مکانیسم های اقتصادی و سیاسی متوازن، راه را برای رهبرشدن جایگزین مورد نظرخود گام به گام هموارتر می سازد.

راه حل مردم برای رهائی

تنها راه عبور از این منجلاب، اتحاد نیروهای سیاسی رادیکال و دموکراسی خواه و کلیه تشکل های کارگری و نهادهای مدنی، برای براندازی جمهوری اسلامی ست. اگر هنوز امیدواریم که این گذار و تحول بنیادین، بدون خونریزی و خشونت انجام گیرد، باید حول یک محور مشخص متحد شویم. خواسته ای که می تواند در مرحله نخست با برگزاری رفراندوم تغییرقانون اساسی و تشکیل مجلس موسسان محقق گردد.