تکرار تاریخ و آزمونی سرنوشت ساز برای ایرانیان - صفا راستی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٨ خرداد ۱٣۹۵ -  ۲٨ می ۲۰۱۶


    این دومین بار است (با اندکی مسامحه) که بحث و گفتگو پیرامون بابیان و بهاییان به گونه ای به گفتمان غالب روز تبدیل می شود. نخستین بار به سالهای اولیه تشکیل دیانت بابی در سال ۱۸۴۴بر می گردد. در ان سالها تمام ایران در تب این قیام روحانی –اجتماعی می سوخت و حداقل ده سال پر از فراز و نشیب از تاریخ ایرانرا به خود اختصاص داد. همه جا در بین مردم کوچه و بازار، حکام محلی، دولتمردان و درباریان و حتی شخص سلطان و حتی علما و فقهای اسلام ، بحث بابیان واعتقاداتشان و البته چگونگی برخورد با انان رواج داشت. از لحاظ سیاسی نیز درگیریهای موجود بین بابیان و نیروهای دولتی که حد اقل در سه نقطه مهم نیریز و مازندران و زنجان و بدنبال هجوم بر جمعیت بابیان و متقابلا اقدام انان برای دفاع از خویش رخ داد بر اهمیت و رونق این گفتمان می افزود. ورود اشخاص سرشنا س از دولتمردان و مخصوصا از علما و روحانیون سرشناس عالم تشیع مانند سید یحیی دارابی، حجت زنجانی، ملا حسین بشرویی وقریب چهار صد تن دیگر به خیل طرفداران این ایین نوپا و خواهان تجدد و نو اوری در همه امور عتیقه، نیز بعد دیگری به این نهضت داد بگونه ای که انظار را بیش از پیش متوجه خود نمود تا انجا که برخی از صاحب نظران در امور ایران، تعداد بابیان را در حدود نیمی از جمعیت ایران تخمین می زنند و در واقع کمتر مکانی در ایران یافت می شد که اوازه این دین جدید به انجا نرسیده باشد. اما بدنبال وقایع سالهای ۳-۱۸۵۲و به دلائل گوناگون و از جمله هجوم و کشتار بی رحمانه و وسیع بابیان توسط ائتلاف علمای اسلام و دولتمردان قاجارو تهدید و ارعاب عامه مردم و نهی از پیوستن به بابیان، این شور و هیجان فرو نشست و جریان بابیه از گفتمان غالب ایران خارج شد و دیگر هیچگاه انگونه که باید و شاید در عرصه گفتمانهای ایران مکانی در خور نیافت هر چند ازار و اذیت بهاییان همچنان ادامه یافت. در تمامی این دوران، سکوتی سنگین بر این موضوع حاکم بود. عجیب این جاست که اکثریت قریب به اتفاق صاحب نظران در یک توافق نا نوشته و حتی نا خواسته و یا نا دانسته در این سکوت شرکت کردند. اقشار مختلف مانند روحانیون، روشنفکران، ادیبان، دولتیان، نویسندگان و مردم عوام همه و همه اگر در هزار و یک امر با یکدیگر اختلاف داشتند در این یک مورد توافق کامل داشتند سهل است ان را بدیهی می دانستند. گویی یک عامل ماوراء طبیعی به همه انها الهام کرده و همه از فیض این اشراق برخوردار شده بودند که بهاییان جاسوسند، مردودند، مطرودند، غیر اخلاقی اند، مشرکند، به خداوند اعتقاد ندارند، ضد اسلام هستند و هر چیز دیگر از امور منفی که می تواند به ذهن متبادر شود. اما همین که سوال می شد (البته اگر کسی جرات طرح این سوال را می داشت) که چرا؟؟ چه دلیلی بر این اتهامات وجود دارد؟ با تعجب پاسخ می دادند که این دیگر چرا ندارد . مثل روز روشن است. و بدنبال ان با یک جمله ساده ولی بسیار موثر راه را بر هر کند و کاو بیشتری می بستند . و ان جمله این بود که " نکند تو هم بهایی شده ای؟. "
      از عوام بگذریم ظهور چنین پدیده ای در بین طبقه تحصیل کرده بسیار عجیب می نماید. یک مثال می زنم . در سالهای دهه چهل ، یک روحانی که در حوزه علمیه قم تحصیل کرده و خود مدرس ان حوزه و در بین انان از اعتبار بسیار بالایی برخوردار بود به نام اقای محمد شیخ موحد تصمیم می گیرد تا به تحقیق و بررسی مجدد دربین تمامی مکاتب موجود بپردازد تا به این ترتیب دین تقلیدی خود را به دین تحقیقی تبدیل کند. ان طور که خود او در نوار شرح خاطرات خود می گوید اکثر مکاتب را مطالعه می کند اما صحبت از ایین بهایی که می شود ان را حتی قابل مطالعه هم نمی بیند و به سمت ان هم نمی رود. در واقع بطلان ان را ان چنان بدیهی می دانسته که صرف وقت برای بررسی ان را از مقوله تلف کردن اوقات و حرام می پنداشته است. این عالم دانشمند و صاحب کمالات اخلاقی و علمی و مهمتر از همه مزین به صفت انصاف و شجاعت، در نهایت و پس از گذراندن مراحل بسیار، بهایی می شود، بهایی بودن خود را در حوزه و به همکاران خود اعلام میکند و عاقبت نیز جان خود را برسر این کار می گذارد. و این همان شخصی بود که در ابتدای امر بدون اینکه چیزی از ایین بهایی بداند و فقط به خاطر فضای وهم الود موجود، حکم کرده بود که ایین بهایی باطل است و حتی نیاز به بررسی این بطلان هم نیست.

    باری بسیار تامل و البته جسارت باید داشت تا درک شود که چه نیرویی باعث می شد تا این فضا بر همه حاکم باشد؟ یعنی فضایی که در ان نه تنها یک اعتقاد مردود شناخته می شود بلکه حتی در باره ان هیچ صحبتی هم نمی شود. از چند سال اخیر که بگذریم در تمامی این سالها، کلمه " بهایی" از کلمات ممنوعه بشمار می رفت. در مدارس از دانش اموزان می خواستند که این کلمه را بر زبان نیاورند. خود معلم یا مدیر از شاگرد سوال می کرد که تو چه اقلیتی هستی و وقتی او می گفت "بهایی" بناگاه گویی زلزله شهر پومپی امده روی ترش کرده و هراسان و مضطرب والبته خشمناک و غضب الود اورا توبیخ می نمود که چرا چنین کلمه ای را بر زبان اوردی؟ به دانش اموزان تکلیف می کردند که که هیچکس نباید بداند که تو یک بهایی هستی در غیر این صورت اخراج خواهی شد. کار به جایی رسیده بود که حتی دیده می شد برخی از بهاییان در مکالمات خود ، به کلمه بهایی که می رسیدند ان را با صدای اهسته ذکر می کردند.
   حال پس از گذشت بیش از صد و هفتاد سال، بار دیگر تاریخ تکرار می شود و گفتمان بهاییان بار دیگر در ایران عزیز، جایی که مهد این ایین است رونق سابق خود را باز می یابد. تحلیل کامل این که چه عواملی باعث شد تا این گونه شود در این مختصر نمی گنجد. اما بدون شک موج نقض حقوق بشر در ایران که دیگر حد و مرزی نمی شناسد و همه را در بر گرفته است در پیدایش این وضعیت بسیار موثر بوده است. در گزارشی که زمانی از طرف سپاه پاسداران منتشر و به بررسی تهدیدات داخلی از نظر سپاه پرداخته بود، از "فمینیست ها"، "طرفداران پلورالیزم دینی"، "دراویش و اهل تصوف"، "جریان تجدد گرای افراطی"، ‏و "بهائیان" نام برده و تاکید کرده که این جریان ها برای حکومت فعلی "تهدید ‏ساز" ند.   این گزارش همچنین از سازمان‌های غیر دولتی (‏NGO ‎ها) به عنوان "مهم ترین عامل برای کلید زدن ‏نافرمانی مدنی" نام برده است در عین حال جوانان را غرب زده دانسته و از گروههای طرفدار موسیقی رپ و هوی متال و راک با عنوان گروههای دین ستیز یاد می کند. این گزارش حتی کتاب ، انتشار مقاله، سایت های اینترنتی و وبلاگ نویسی را بعنوان ابزار های جریان های تهدید ساز برای جمهوری اسلامی دانسته و در نهایت کل جریانهایی که به نوعی نقض حقوق بشر در ایران را مطرح می کنند را خطرناک توصیف نموده است. ملاحظه می کنید که همه بالقوه و یا حتی بالفعل خطرناک هستند و این یعنی اینکه همه در مظان اتهام می باشند. به این ترتیب نوعی همدردی و همدلی در بین انها ایجاد گردد. مشکلات بهاییان همیشه بوده است اما الان گروههای زیادی وجود دارند که خود طعم تلخ این مشکلات را می چشند و تازه به معنی واقعی درک می کنند که در این سالیان دراز چه بر سر بهاییان می امده است. انها متوجه می شوند که باید علیه هر نوع تبعیض و برای هر کس و هر گروه که پیش می اید واکنش نشان داد. اما سوال مهم این است که پایان این موج دوم به کجا می انجامد؟ ایا ایرانیان یکبار دیگر بهاییان را تنها می گذارند تا وضعیتی که ۱۶۰سال پیش بوجود امد و به فاجعه ای نه برای بهاییان ، که برای ایران و ایرانیان انجامید بینجامد یا اینکه این بار با چشمانی باز مراقب خواهند بود و نخواهند گذاشت که روند نقض حقوق بشر مجددا نهادینه شود؟ شواهد حاکی از ان است که نگرش جامعه ایرانی تغییرات بنیادینی نسبت به گذشته داشته است زیرا:

۱- اکثریت مردم ایران به نوعی با دردهای بهاییان همدرد شده اند.
۲- در عصر ارتباطات دیگر نمی توان از اکثریت مردم ، مطلبی را مخفی نمود.
۳- سلوک بهاییان در ایران و مخصوصا در ۳۷ سال گذشته به گونه ای بوده است که توانسته اعتماد مردم ایران را به خود جلب نماید.
۴- کسانی که سالیان دراز پرچمدار مبارزه با بهاییان بودند ، در عمل نشان دادند که نه تنها در مورد بهاییان ، بلکه اصولا در دیگر مدعیات خود نیز صادق نبوده اند.
۵- از انجا که به دلایل مختلف و از جمله مساله حفظ امنیت جهان، تروریسم، مسائل اقتصادی، حقوق بشر و غیره، کشور ایران غالبا در صدر اخبار جهانی قرار داشته و دارد، لذا توجه جهانیان به ایران و اهتمام به اصلاح ان و هماهنگ کردن ان با قافله تمدن جهانی، باعث شده است که ایرانیان دریابند که باید از تعصبات بیهوده که عمری باعث عقب ماندگی انها بوده است دوری کرده و خود را با روند جهانی هماهنگ کنند.

    بنظر می رسد که دور نمای این حرکت بسیار مهم تفاوت کلی با دوره گذشته داشته باشد. این بار کشور ایران شاهد خواهد بود که بهاییان و مسلمانان و دیگر ایرانیان، دست در دست یکدیگر خواهان رفع ستم از یکدیگرو در مرحله ای بالاتر و والاتر، رفع تبعیض در سراسر جهان باشند. کاری که نیاکان انها در دوره هخامنشی به ان اهتمام کرده و سالیان متمادی پرچمدار ان در جهان بودند.