کارگر، آفرینشگرِ بازمانده از حقوق خود


علی رضا جباری (آذرنگ)


• لازم است پس ماندگیهای حقوق و مزد کارگران و زحمتکشان از نرخهای تورم مقاطع زمانی پیشین نیز درنظرگرفته شود تا آنان از حد اقل زندگی بخورونمیر برخوردارشوند. من نمی دانم به چه دلیل آقای آصفی خود دشورایهای بحرانی طبقه متوسط را در چنین شرایطی بر دوش می کشد و طبقات فرودست را نیز به تحمل آن فرامی خواند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۰ خرداد ۱٣۹۵ -  ٣۰ می ۲۰۱۶


بار دیگر فرصتی رخ نمود که با دوست گرامی، آقای حمید آصفی، دریاره مسائل اجتماعی- اقتصادی جامعه ایران گفت و گویی داشته باشم.
    ایشان نوشته اش را تحت عنوان " به مناسبت روز جهانی کارگر" با مقایسه وضع زندگی طبقات فرودست جامعه، از جمله کارگران، دستفروشان و آموزگاران آغازکرده، و از جمله نوشته است:
    " هرچند وضع زندگیشان"( مقصود کارگران است – توضیح از من است.)، " از بیکاران بهتر است، و نسبت به طیفی از کارمندان، مثل کارمندان آموزش و پرورش، به لجاظ مالی حقوق بیشتری دریافت می کنند، اما در مجموع به شدت تحت فشار هستند؛ ولی اگر روی اقشار کم در آمد حساب کنیم بدتر از کارگران افراد بیکار هستند یا افرادی که پاره وقت کار می کنند یا دستفروشان و امثالهم که در مجموع این اقشار در وضعیت رفاهی خیلی بدی هستند... ."؛ " براین اساس نمی شود روی کنش اجتماعی این اقشار حساب کرد، مگر در یک حالت بحرانی و خاص که جنبه شورش دارد و این شورشها معلوم نیست به کدام سمت بروند... ."
      صرف نظر از آمار مربوط به تفاوتهای زندگی کارگران و دستفروشان و معلمان و نیز آموزگاران، و اینکه کدام یک از این اقشار درامد بیشتر و پایدارتری دارند، این نکته که کار و زندگی دستفروشان بنا به دلایلی همچون سد معبر و برهم زدن زیبایی شهردر معرض تهدید مأموران شهرداری و کسبه قرار دارد، این اقشار، به همراه همه کارمندان پایین دست دولتی و شرکتی در زمره اقشار فرودست جامعه قرارمی گیرند که در کشورمان به همراه بازماندکان طبقات و اقشار بورژوازی میانه و خُرد، و نیز خرده بورژوازی و خیل ده میلیونی کنونی بیکاران ، مجموعه فرودستان جامعه ما را دربردارند و با توجه به شرایط بحرانی جامعه روز به روز بر شمار و نسبت آنها افزوده می شود. خلاصه اینکه، این اقشار فرودست، با وجود تفاوتهای کمّی درونیشان تفاوت کیفی و ماهوی کمتربا یکدیگر دارند؛ اما چه به لحاظ کمیّت امکانات معاش و چه به لحاظ کیفیّت آن، با طبقات فرادست که همانا بورژوازی بزرگ "رانتی" و شبه دولتی و نیزمالی و تجاری هستند تفاوت چشمگیر دارند؛ تفاوتی که روز به روز و ساعت به ساعت، به موازات گسترش و شدت یافتن بحران اقتصادی- اجتماعی گسترش و ژرفشی افزونتر می یابد. نتایج این تفاوت بحرانزا را در سراسر بافت اجتماعی کشور می توان به گونه ای عینی درک کرد و دریافت.
    اما اینکه مجموعه لایه ها واقشار فرودست هیچ گونه اقدام برای بهبود وضع معیشت خود نکنند یا اینکه تنها در زمانهای بحرانی دست به کاری زنند، نه تنها درخور تردید است که تا اندازه ای نیز خلاف آن صحیح است؛ زیرا اقشار فرادست که به آرزوی خود رسیده اند دیگر جایی برای تحرک در راستای تحول ندارند، بلکه، به طور معمول، آماده اند که جلو تحول را بگیرند و شرایط را به سود خود نگه دارند. همه انقلابهای تاکنونی جهان، از قیام اسپارتاکوس تا انقلابهای عصر جدید و معاصر را همین طبقات و اقشار فرودست در برابر بهره کشان و فرادستان جامعه به راه انداخته اند.
این سخن حمید آصفی درست است که " اگر نوعی ارتباط و سازماندهی باشد و این اقشاربیایند توی خیابان نتیجه اش شورش کور نخواهد بود... ." جان کلام همینجاست. هر حرکت اجتماعی برای پیروز-شدن باید ارتباط و سازماندهی داشته باشد، و اگر هم ازچنین ویژگیهایی بی بهره باشد محکوم به شکست است. می پذیرم که " درجنبش عظیم سبز" بسیاری از فقرا آمدند و یک مرحله تاریخی در ایران شد و تأثیرات خاص خودش را روی تاریخ ایران گذاشت."؛ اما این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که جنبش سبز جنبش پا برهنگان ایران نبود، بلکه مرکز جغرافیایی آن مناطق شمالی و مرکزی تهران و نیز کلانشهرهای ایران بود و پایگاه اجتماعی اصلی آن نیز در میان اقشار میانین و اقشارپایینتر فرادستان بود که طیفی از روشنفکران جامعه را نیز به طور معمول به همراه دارد؛ اما این مجموعه اگربا طیف عظیم فرودستان جامعه همراه نشود و آنها را سازماندهی و تجهیز مادی و معنوی نکند، هرجنبش مردمی محکوم به شکست است؛ و دیدیم که در جنبش سبز نیز چنین شد. اگرجنبش سبز توانسته بود در میان خیل عظیم کارگران، بیکاران و کارکنان نیمه وقت و افراد بی طبقه و دستفروشان و... و در مناطق جنوبی شهر تهران و کلانشهرها و نیز در روستاها نفوذ کند و با سازماندهی و ارتباط آنها را به هم پیوند دهد، نتیجه ای جز آنچه دیدیم به بار می آورد وشاید نقطه عطفی در تاریخ کشورمان می شد.
    به باور من آنچه در برجام رخ داد چندان بی ارتباط با جنبش سبز نبود؛ اما یکی ازعاملهای اصلی آن نیز ضرورت یافتن یاران خارجی، یا بهتراست بگوییم آرام سازی تنش منطقه ای، به منظور سرکوب هرگونه جنبش سازمان یافته مردم در مقیاس ملی بود؛ هرچند که برجام خود فی نفسه حرکتی ارزشمند در فرونشاندن آتش جنگ، تهدید نظامی و تشنج در کشور و منطقه بود.
    در سطور بعد نوشته حمید آصفی این حقیقت برجسته شده است: "یکی ازاشکالات جریانات روشنفکری در ایران به صورت عام و به صورت خاص بعد از انقلاب...تا دوره اصلاحات و جنبش سبز..." ( این بوده است– توضیح از ناقد است) که پیوند طبقاتی نداشته اند... ." جان کلام درست در همینجا و سطرهای بعد این نوشته نهفته است. آقای آصفی درست گفته است که: " در ایران دو قوه محرکه بزرگ تحول در روند دمکراسی وجود داشته و دارد که باید در پیوندباهم قرارگیرند وعمل کنند: ناراضیان سیاسی و ناراضیان اقتصادی." من دراین نکته تردید دارم که بارِ جنبش دمکراسی تنها روی دوش ناراضیان سیاسی باشد و نوشته خود آقای آصفی نیز همین نکته را می رساند که این بار روی دوش هم ناراضیان سیاسی و هم ناراضیان اقتصادی است. شرایط اقتصادی عینی ناراضیان اقتصادی خود می تواند به سان نیروی محرک عظیم اجتماعی عمل کند و همراستا با شرایط ذهنی ناراضیان سیاسی گامهای رسیدن به هدف نهایی را تسریع کند و به نتنیجه برساند. و این همان پیوند دیالکتیکی شرایط عینی و ذهنی است.
    آنچه آقای آصفی در سطرهای بعد درباره این پیوند نوشته، سراسر درست و درخور تأیید من است. درباره یافتن زبان مشترک میان لیبرالها و سوسیال دمکراتها در مجموعه نیروهای ملی و دمکراتیک نیز او درست نوشته است که آنان زبان همدیگر را نمی فهمند؛ اما این نبود تفاهم تا اندازه ای نیز از منافع اقتصادی سرچشمه می کیرد. برطبق قاعده، لیبرالیسم اقتصادی بورژوایی تابع منافع بورژوازی و سوسیال دمکراسی ( نه به مفهوم مصطلح، بلکه به مفهوم واقعی) به طور عمده تابع منافع کارگران و زحمتکشان است؛ و این دو به یکدیگر نخواهند رسید و یکدیگر را درک نخواهند کرد مگر اینکه پیوند خویش را در درک ضرورت اتحاد در برابر نیروهای طبقاتی تمامتخواه و برپایه منافع مشترک بیابند و برقرار کنند.
    بارها آقای آصفی نوشته است که چپها مرحله مبارزه را گم کرده اند و آن را سوسیالیستی می دانند؛ و من نیز در پاسخ او گفته ام که چپهای واقعی ایران نه مرحله کنونی را مرحله مبارزه سوسیالیستی می دانند و نه راه را گم کرده اند (البته ممکن است خود او راه نگرش به چپ را گم کرده باشدچون به راستی آگاه نیست چپهای اصیل ایران چه می گویند و چه می خواهند.). من درباره این موضوع تحلیل خود را نیزآورده ام؛ اما او نه پاسخی به این گونه سخنان من داده است و نه از تکرار این سخنان مکرر دست کشیده است. من دریک نکته با او همسخنم و آن نیز این است که چپها تا امپریالیسم در صحنه جهان وجود دارد اندیشه های ضد امپریالیستی را پی می گیرند و کشورهای امپریالیستی را محور تنش و جنگ و استثمار درجهان می شناسند؛ حتی اگر آن کشورها چنین وانمود کنند که جهانخوارنیستند و خواهان گسترش " دمکراسی" در جهان اند. چپها، برخلاف گفته حمید آصفی ثابتقدم ترین منادیان مرحله تحولی دمکراسی ملی اند.
    پس از این جمله ها، آقای آصفی نوشته هایی را به قلم آورده است که درست، اما کلی است. در این نوشته ها معلوم نیست چپها کدام " فورمولهای کلاسیک عدالت اجتماعی را فقط در مبارزه با کارفرمایان می دیدند و می بینند"، و(چگونه است که) " به توسعه توجه ندارند و طبیعتأ به قول مهندس سحابی و دکتر کمال اطهاری فقر را سوسیالیسم می کنند یا همگانی می کنند یا از توزیع رفاه همراه با تولید سر باز می زنند."؟ اگر توزیع رفاه در جامعه سرمایه داری همراه با تولید بوده است، پس ۹۹ در صدی های وال استریت یا آن اقشاردر ایران که آصفی از انها در آغاز نوشته اش سخن می گوید ازکجا آمده اند که او درکُل ازنظام اجتماعی حاکم بر کشورهایشان دفاع می کند؟ بی تردید در شرایط کنونی جهان، چپگرایان خواهان جنگ جهانی دیگر یا تداوم تنش در سطح جهان نیستند، بلکه خود امپریالیستها هستند که جهان را این گونه می خواهند و جهانی سازی کذاییشان را درکوس و کرنا می دمند و در مناطق گوناگون جهان نقاط تنش و جنگ پدید می آورند. آقای آصفی از تکرار این گونه سخنان چه سودی می برد که حاضر به رها کردن آن نیست؟ شاید می خواهد آنها را نصب العین خوانندگان کند تا با انها همچون وحی منزل برخورد کند و گرنه با شناختی که از او دارم بعید می بینم که هدفی جزاین داشته باشد.بهتر است به سخنانی تازه تر رو کنیم و از بازگفتن مطالب گذشته که پاسخی مکرر را می طلبد دست بکشیم. من تصمیم گرفته بودم همین کار را بکنم؛ اما بعد زمان مرا به این ورطه کشاند که با هرسخن او پاسخ دهم و امیدوارم پس از این نیز از پاسخهای مکرر دست بشویم. در سطرهای بعد، راجع به مسائل داخل کشور، آقای آصفی باز به تکرارسخنانی در باره چپگرایان و مسئله داخل رو کرده است که من بنا به وعده از پاسخگویی به آن می گذرم و معتقدم آنچه در گذشته گفته ام ضبط شده است و نیاز به بازگویی آن نیست.
    در بحثهای بعد که همه درهمین پاراگراف طولانی آمده است، نکته هایی تازه می بینیم که در خور پاسخگویی است: " از مقطعی که مطالبه محوری در سال ٨٨ ادبیاتش همگانی شد، یعنی هم در حوزه زنان و جوانان و(هم) در حوزه کارگری فراگیرشد ایران از این ادبیات انحلال طلبانه عبور کردند که ما نمی توانیم همه خواسته هایمان را موکول کنیم به این مرحله نهایی سرنگونی... . " پاسخ من به این نکته تازه این است که آقای آصفی لازم است درک خود را از چپ، مطالبه محوری و سرنگونی دگرگون کند و گرنه همواره در این گردنه دشوار خواهد ماند. مطالبه محوری از نگاه ماهوی با سرنگونی هم قد و قواره، همخانواده و مقایسه پذیرنیست. برحسب اتفاق مطالبه محوری می تواند مقدمه سرنگونی باشد یا نباشد. هست، اگر دولتمردان به نداهای مطالبه محور پاسخ جدی و قطعی ندهند و آن را چراغ راهشان نکنند و نه تنها روشهای پیشین را ادامه دهند و تشدید کنند، بلکه از شنیدن هرگونه سخن منتقدانه و مطالبه محور سرباز زنند و راه خودشان را بروند. نیست، اگر به ندای مطالباتی مردم گوش سپارند؛ براساس آن در رفتار و گفتارو کردارشان تجدید نظر کنند و راهی نو را که متضمن رفاه و بهروزی و تحول اجتماعی باشد درپیش گیرند. بنا براین، گرایشهای ملی و مردمی لازم است پیوسته به طرح مطالباتشان بپردازند؛ پاسخهای کلامی و عملی به آن را رصد و تحلیل کنند و برپایه این تحلیل، نه به صورت ایستا و با حرف درمانی، به پیش راه جویند.
    آری! این درست است که ما درجهان نیاز به تعامل داریم و خواهان جنگ نیستیم؛ اما این خواستن بلاشرط نیست، بلکه شرط همسویی و توجه به منافع ملی و کاربر و تولید محوربودن روابط اقتصادی، وجذب نظارت شده و محدود سرمایه را نیز باید درنظرگرفت و برپایه آن اقدام کرد. کار براندازی سرمایه جهانی نیز به عهده طبقه کارگر جهانی و قیام کارگران و زحمتکشان جهان است که نیروهای ملی و مردمی لازم است درکنار آنان درکنارآنان قرارگیرند و نتایج کارشان را رصد و با انان همکاری-کنند. در شرایط ورشکستگی بورژوازی جهانی، و درحالتی که آمریکا بزرگترین بدهکار جهانی است، دفاع از سرمایه جهانی به چه معنی است؟ آیا رقابت نابرابر میان سرمایه داران فرادست جهانی و سرمایه دارانی را که روز به روز بیشتر در گرداب شکست، و نزدیک شدن به موقعیت اقشار و طبقات فرودست، غوطه می خورند می توان ازیاد برد ؟
    سخن تازه دیگرحمید آصفی این است که:"باید بین کارگر، کارفرما و دولت یک نوع تعامل ایجادکرد هم حق و حقوق کارگر را گرفت هم منافع ملی را بتوانیم پیش ببریم." این سخن درست است و همان چیزی است که قانون اساسی مصوب انقلاب بهمن آن را پیش بینی کرده بود؛ و بعدها اتحاد آقایان خامنه ای و رفسنجانی با تغییر اصل ۴۴ قانون اساسی آن را کنارگذاشت و تعبیر خود از اصل ۴۴ را در قانون اساسی جانشین آن کرد.
    درجمله هایی دیگرکه بعد ازاین می آید، آقای آصفی به چپها که منادی روالهای دمکراتیک و ملی- دمکراتیک بوده اند درس می دهد که:" باید درک کنند که بدون روند دمکراتیک توسعه اقتصادی و عدالت اجتماعی (به باورِ من همان روند که درجمله پیشین به آن اشاره کردم- ناقد)... توسعه سیاسی امکانپذیر نیست." به چشم، آقای آصفی عزیز! تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است و ما در پیشبرد این آموزش شما پیوسته کوشیده ایم و خواهیم کوشید. آقای آصفی سپس به سوسیال دمکرات های رادیکال و چپهای لائیک و چپهای مذهبی می آموزد که: " درک کننتد بین توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی رابطه دیالکتیکی وجود دارد و باید فضای بازسیاسی و حد اقلی از آزادی وجود داشته باشد که هم جلو فساد را بگیریم وهم جلو ماجراجویی های خارجی را – که همیشه هزینه مالی، هزینه تحریم و هزینه سنگین به گردن کشور گذاشته است." بر منکرش لعنت! او سپس می نویسد: " اگر نهادهای مدنی باشند، مطبوعات آزاد باشند، می توانند نقد کنند که چرا این همه بودجه در نهادهای مذهبی خرج می شود یا چرا جنگ باید این همه طول بکشد یا بحران هسته ای با هزینه سنگین ۱۲ سال بر کشور ما تحمیل شود؟ " اینها همه درست؛ اما مسئله ی سوریه با استراتژی امنیّت منطقه ای ما مرتبط است و نمی توان آن را با مسائل بحرانزای پیشگفته مقایسه کرد؛ هرچند معتقدم در جاهایی درعمل با منافع ملی کشور ممکن است تضاد پیدا کند و در مجموعه بی بند و باری های ساختاری سیاست واقتصاد کشور ادغام شود.
    نوشته های پاراگراف بعد که من برای یافتن آن به آرشیو اخبار روز و مقاله آقای آصفی در آنجا در آنجا ارجاع می دهم تا آنجا درست است که می نویسد: " بنابراین، چپها نمی توانند بیایند یکسره بگویند افزایش حد اکثر حقوق کارگر، بدون اینکه به لوازمش فکر کنند و فقط عدالت بخواهند." آقای آصفی عزیز! من براین باورم که آنچه در این سطرها نوشته اید نه تنها خواست چپها، بلکه خواست همه کارگران و زحمتکشان کشور است که تحقق آن همان طور که خود گفته اید در چارچوب پیوند طبقاتی میان نیروهای ملی و مردمی امکانپذیر است و تحقق این پیوند جز با طرح خواستهای بحق آنان ممکن-نیست. چپها و همه کارگران و زحمتکشان حق دارند و باید خواهان حقوق و مزد منطبق با کلیت نرخ تورم، نه تغییرات روزانه آن، شوند. لازم است پس ماندگیهای حقوق و مزد کارگران و زحمتکشان از نرخهای تورم مقاطع زمانی پیشین نیز درنظرگرفته شود تا آنان از حد اقل زندگی بخورونمیر برخوردارشوند و دست کم در مرز خط فقر مطلق قرارگیرند نه اینکه دریافتیشان یک چهارم خط فقر بماند. من نمی دانم به چه دلیل آقای آصفی خود دشورایهای بحرانی طبقه متوسط را در چنین شرایطی بر دوش می کشد و طبقات فرودست را نیز به تحمل آن فرامی خواند؟
    اینکه: "ما این خواستها را ازچه ساختاری می خواهیم؟" درست است؛ اما جز با طرح خواستها و پیگیری آنها تا زمان تحققشان، از چه راهی می توان گامی به پیش نهاد؟ آیا آقای آصفی می خواهد حرف درمانی را ازصفوف دولتمردان به صفوف فرودستان جامعه نیز بکشاند. متأسفانه، زیگزاگ زدن و پس-و پیش رفتن عادت آقای آصفی شده است و مشکل است بتواند برآن چیره شود. او، همزمان سخنی می گوید که به دقت و درک و دریافتش بتوان آفرین گفت، و بلا فاصله پس از ان نقیض آن را می نویسد و بیننده را از نگرش و دریافت پیشینش راجع به خود دورمی کند.
    آنچه حمید آصفی در بیشتر صفحه چهارم نوشته اش به آن اشاره کرده است سراپا درست است تا اینکه به خلط ایدئولژی و استراتژی می رسد. به یقین آقای آصفی که سیاسی خوانده است معنی ایدئولژی را می داند و این را نیز می داند که مفهوم این واژه با استراتژی زمین تا آسمان فاصله دارد. ایدئولژی به معنی آرمان(شناسی) است و استراتژی راهبردی است که هرگروه یا سازمان یا...برای پیشبرد کارشردرآینده درپیش می گیرد. بجز انسانهای کج فهم یا آرمانگرای چه کسی ممکن است این یک را با آن دیگر درآمیزد؟ آنچه آقای آصفی در این زمینه درباره چپها می گوید تصدیق بلاتصوراست و با واقعیهای رفتار و گفتارآنها نمی خواند
    پس از نوشتن این جمله ها آقای آصفی باز فیلش یاد هندوستان می کند وناگهان از این سخنان به صدورفرمان شناخت مرحله مبارزه (که بانیش چپها بوده اند) پرواز می کند. او سپس می نویسد:" ... می گوییم سوسیالیسم و عدالت می خواهیم متحد می شود احمدی نژاد !! و جبهه مخالف می شود روحانی، هاشمی و خاتمی (این کلمات را به چپ منتسب می کند – ناقد.). این گم کردن سوراخ دعاست و عوضی دیدن صفحه ( مقصود صحنه است ) سیاسی توی ایران است..." سخنان آصفی در این باره دور از عرف گفت وگو، مشخص کردن راه حول محورخیال خود و به دور از واقعیت و باز هم تکرارسخنان پبشگفته است وبرای تداوم یافتن گفت و گو بی درنگ لازم است که او از آنها دست بکشد.
    آقای آصفی سپس مرحله مبارزه را به گونه ای مغایر با آنچه پیش از این تعیین کرده بود و بر پایه آنچه پیش از این به آن می تاخت و تخطئه اش می کرد، مشخص می کند و می گوید: " الان ما در مرحله دمکراسی ملی هستیم و متحدین ما هم لیبرالهای ملی هستند و هم سوسیال های ملی... . در باره باقی این مبحث هم به آرشیو اخبار روز(همانجا) ارجاع می دهم . اما درپاسخ آقای آصفی در اینجا لازم است یاد آور شوم که آقای آصفی مرزایده از پیش مطرح شده خود درباره پیوند میان ناراضیان اقتصادی و ناراضیان سیاسی، یعنی به واقع پیوند میان سیاست و اقتصاد را در می نوردد وتوصیه می کند که:       " اگرهم ( چپها) بخواهند حمله کنند و حمله هم درست باشد مثلأ تئوری اقتصاد را نقد کنند؛ ولی اگر صفبندی سیاسی مبارزه را برهم بزنند خلاف مبارزه و آرمان سوسیالیسم عمل می کنند و جاده صاف کن پوپولیستها می شوند." ایشان فراموش کرده است که تحول سیاسی پیشفرض و لازمه تحول اقتصادی است و بدون تحول سیاسی تحول اقتصادی (بلند مدت) ناممکن است. و نقد اقتصادی نمی تواند مستقل از نقد سیاسی باشد.
    در پاراگراف آخر، آقای آصفی باز به طرح مطالبی تکراری پرداخته که من از آنها می گذرم. او سرانجام به برخی ازنتیجه گیری های مثبت رسیده است که من به برخی از آنها اشاره می کنم. از نکته های مثبت مطرح شده در این قسمت یکی اشاره به حق تشکل، و دیگری تعیین حداقل حقوق بر مبنای تورم روز ( نه مقطع زمانی بلندمدت که در این زمینه با نگارنده مقاله اختلاف نظر دارم – ناقد ) است. نکته سوم مطالبه محوری است که پیش از این درباره ان توضیح دادم و نکته بعد سه جانبه گرایی است که در رابطه میان آن و اصل ۴۴ قانون اساسی مصوب زمان انقلاب سخن گفتم. نکته بعد جلوگیری از استثمار بیرحمانه کارفرمایان از کارگران است که همان نظارت بر چگونگی فعالیت بخش خصوصی است. در این نکته هم که تقویت بیمه های درمانی به گونه ای موثر انجام گرفته باشد تردید جدی دارم. در درستی پیشنهاد او درباره تعلق گرفتن هزینه یارانه نقدی به کار آموزشی و بن کالا نیز در شرایط کنونی که وضعیت بحرانی اقتصادی وجود دارد مخاتفم و معتقدم ضمن اینکه بارِ تورم افزوده به سبب این یارانه ها کار خود را کرده است و برگشت پذیر نیست، برداشتن آن نیز جز افزایش دشواری شرایط زندگی فرودستان کاری انجام نمی دهد. تنها با برخورد جدی با فساد موجود در نظام مدیریتی و اقتصادی که جز در دولت ملی- دمکراتیک ممکن نیست می توان هزینه اقدامهای عام المنفعه و آموزش و درمان رایگان را تآمین کرد؛ اما، با افزایش ناگهانی یارانه های نقدی، بر طبق وعده های احمدی نژاد، نیز صد در صد مخالفم و معتقدم که موجب به هم ریختگی نظام اقتصادی و افزایش بحران به حدی کم سابقه و پیش بینی نشده خواهد شد که جمع کردن شرایط بحرانی سربرزده از آن ناممکن خواهد بود. همزمان معتقدم که وعده های احمدی نژاد در این زمینه نیز تنها وعده هایی پوچ است که با توجه به اوضاع مالی کنونی امکان تحقق آن وجود ندارد و تنها وعده های پیشا انتخاباتی است که در صورت پیروزی او به فراموشی سپرده خواهدشد.
    بار دیگر آرزومندم که آقای آصفی از تکرار و تآکید بر طرح موضوعها و زدن برچسب های غیرواقعی ، و سخن گفتن به طرزی خارج ازمسیر گفت وگوی سازنده بپرهیزد تا امکان ادامه بحث و تبادل نظر منجر به نزدیکی دیدگاه ها فراهم شود.