در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم،
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور!
علی رضا جباری (آذرنگ)
•
این درست است که چپ برای اشاعه ی خود به آزادی بیان، آزادی مطبوعات، و آزادیهای سیاسی و اجتماعی نیاز دارد و دمکراسی هم بدون همکاری فراطبقاتی میسر نیست و چپ به تنهایی نمی تواند دمکراسی بیاورد و ایجاد کند. و... اما همه ی این کارها، آیا با اتحاد دمکراتیک مستقل و ملی مردم ایران شدنی است یا با کشاندن اتحادی این چنین که حتی در مراحل جنینی خود هم نیست به پشت سرِ جناحی از پیروان همین بورژوازی انحصاری؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۷ خرداد ۱٣۹۵ -
۶ ژوئن ۲۰۱۶
می توان صفوف طبقات و اقشار اجتماعی هوادارا نفوذ خارجی و مدافعان دمکراسی ملی را به هم درآمیخت؛ می توان چپ واقعی را چپ سنتی نام نهاد و آن را در شرایط فروپاشی سوسیالیسمِ واقعی بی رونق و درمانده معرفی کرد؛ می توان هواداران نئولیبرالیسم در داخل کشور را که بی میل نیستند جذبِ نظامِ بهره کش جهانی امپریالیستی شوند چپ نامید؛ می توان مرزهای بورژوازی ملی را با بورژوازی "رانتی" و مالی- بازاری و دلال صفت روبه تنزل را به هم در آمیخت، و دیگرانی را که نه هویتی برایشان قائلیم و نه به درستی می گوییم کیستند (چپها) به این گناه متهم کرد که بازی را به هم می زنند؛ می توان مفاهیمی را از دیگران به عاریت گرفت و سپس آنان را متهم کرد که چنین مفاهیمی را درک نمی کنند و از تحلیل آن بازمانده اند، و سخنانی دیگر از این دست را از زبانشان گفت؛ می توان خود در چنگال ددانِ خون آشامِ سرمایه ی انحصاری جهانی و داخلی له شد و بازهم خواهان حضور آنها که هنوز هم دست برتر را در تحولات اقتصادی منطقه و کشورمان دارند بود؛ می توان سخن از دمکراتیسم ملی به میان آورد و باز هم تسلیم شرایط دلخواه نئولیبرالیسم و هواداران وطنی آن شد؛ می توان مقوله ی چپ را ارث پدری خود و هیچ کس دیگر ندانست، اما هم خود را منادی تغییر مناسبات ظالمانه ی اقتصادی- سیاسی به سوی دمکراتیسم اجتماعی و تلاش برای رسیدن به منتهی الیه آزادی شمرد و هم از شکلی از بورژوازی دفاع کرد که راهی جز پیوند تمام عیار با بورژوازی انحصاری جهانخوار ندارد، و نتوان دریافت که این بورژوازی بنا به ماهیت خود روابطش را تنها برپایه ی منافع جهانی خویش رقم می زند و نمی تواند تابع منافع ملی کشورهای پیرامونی خود باشد؛ می توان از مارِ غاشیه به اژدها پناه برد، و سوراخ دعا را در هواداری از او دید و اعلام کرد؛ خیلی کارهای دیگر از این قبیل نیز می توان کرد؛ اما آن کس که نوشته های ما را می بیند نمی تواند برپایه ی انها ما را آنچه منادی آنیم برشمارد. آری! حقیقت بر آمده بر قلم را نمی توان کتمان کرد. شاید با این سخنم گمانی نابجا پدید اید؛ اما راستش این است که نمی خواهم بگویم برخی از دوستان به عمد مقام یا مکتبی خاص را نمایندگی می کنند یا نمی کنند. انچه از نگاه من مهم است این است که این گونه دوستان لازم است بدانند چه می کنند و در کدام وادی گام بر می دارند؛ از خلط کردن مسائلی که ربطی منطقی باهم ندارند بپرهیزند؛ و در هر جا درست همان چیزی را بگویند که اتفاق افتاده است و می افتد و همان کاری را بکنند که به پیشبرد نقدشان از مسائل کمک می کند. ممکن است ما مسائلی را به ناخواسته یا به نا آگاه از زبان کسانی دیگر مطرح کنیم که حتی روحشان هم از آنها خبرندارد و کلمه ای از آن را نه گفته اند و نه می گویند، نه نوشته اند و نه می نویسند؛ اما این کار چه مسئله ای را حل، و جز سردرگم کردن کلاف بحثها چه دردی را درمان می کند؟
برخی از دوستان بالقوه طبقاتی کارگران و زحمتکشان ایران که یا خود را دست کم می-گیرند و براین باورند که منادیان آرمان طبقه ی کارگر ایران جایی برای آنان در تحول عمومی کشورمان قایل نیستند یا، برخلاف این گمان، خود را به طبقات بالادستی می چسبانند و براین اساس فکرمی کنند با الحاق به آن طبقات می توانند جایی برای خود در اقتصاد ایران باز کنند و فراموش می کنند که اگر در یک فهرست نامزهای انتخاباتی به کسانی که دلخواهشان نیستند رآی بدهند یا جای کسانی را خالی بگذارند به همان نسبت به مخالفان انها رآی داده اند. این را نیز می دانند که در این تنور انتخاباتی هر کاری ممکن است انجام شود؛ اما به دقت این موضوع را پیش بینی نمی کنند که ممکن است این کار به معنی بالا آوردن کسانی از قعر فهرست نامزدهای انتخاباتی و به کرسی نشاندن آنان باشد و این کار به یاری کسانی انجام شود که ایشان به آنان رآی داده اند، یا به آنان رآِی نداده اند، اما جا را برای رقیبانشان خالی گذاشته اند. آنان به این اندیشه نیزنمی افتند که همانها که به آنان رآی داده یا جایشان را خالی گذاشته اند، ممکن است روزی در به هم زدن موازنه ی ناپایدار میان خودیها و ناخودیها در آنجا که برگزیده شده اند نقش بنیانی داشته باشند؛ زیرا زمانی امتحانشان را پس داده بوده اند.
این دوستان لازم است بدانند تا همانجا یار و یاور کارگران و زحمتکشان اند که خود را در تعیین سرنوشت انها سهیم می کنند و کار به اینجا ختم نمی شود که هر ۴ سال یک بار در صف انتخابات یا تبلیغ آن نمایان شوند و بعد در خانه بنشینند و کار را به دیگرانی واگذار کنند که سرشان به جایی دیگر وصل است و، در عرصه ی عمل، بی اجازه ی بزرگترها آب هم نمی خورند، و جز سخن راندن کاری از دستشان بر نمی آید. دست کم اینان می دانند که آقایانی که درباره ی مسئله ی ماهیت نظامی سپاه و تلاش برای جداسازی آن از فعالیت اقتصادی سخن می راندند، سرانجام همه ی این سخنانشان به هیچ و پوچ گرایید و نمونه های جدید آن را در افتتاح فازهای جدید پروژه ی فارس جنوبی دیدیم. نمونه هایی دیگر را می نوان در پذیرش اعتبارنامه ی نماینده ی تکاب و حذف نماینده ی سوم اصفهان، و انتخابات درونی مجلس خبرگان رهبری، آرای اصلاح طلبان در مجلس، شلاق زدن کارگران و دانشجویان و گروهی جوان، به دلیل دفاع از حقوق اقتصادی-اجتماعی خود و بسیاری از فرایندهای جاری دیگر در پهنه ی سیاست، اقتصاد، مسائل اجتماعی و فرهنگی کشور شاهد بود.
دوستانی بر این باورند که در این عرصه ی فعالیت عمومی "چپ" باید رمانتیک هم باشد. من نمی دانم منظور از رمانتیسیم در عرصه ی سیاسی ممکن است چه چیز باشد؟ و آیا در صحنه ی فعالیت اجتماعی- اقتصادی عشقورزی و گریستن و خندیدن و تخیل هم به کار می آید یا در این عرصه آرمانگرایی و پیگیری آرمان انسانی و حرکت در راستای تأ مین عدالت اجتماعی را باید پی گرفت؟ این را هم نمی دانم که بدون آرمانگرایی و ورود به عرصه ی سیاست و نبرد با شرایط ناعادلانه ی موجود، چگونه می توان به تبلیغ دنیایی متفاوت و عاری از ستم راه جست؟ اینها مسائلی است که دوستان ما از پاسخ به آن سرباز می زنند و فکر می-کنند بدون آرزو و عمل در راستای ایجاد تغییر، تنها با سخنوری، می توان به آستانه ی تغییر راه یافت. این دوستان معتقدند بدون انتخاب میان گروههای وابسته ی دولتمردان نمی توان به آن مقصد عالی در شرایط کنونی رسید و معتقدند باید با این قشر از دولتمردان پیوند برقرار کرد، زیرا چاره ای جز آن نیست. آنان بر این باورند که حالا که فروپاشی سوسیالیسم واقعی رخ نموده و فرایند جهانی سازی در روند تکوین جهانی خویش است، پس مبارزه با سرمایه ی جهان وطن و نیز با جهانی سازی بیهوده است و باید خود را به این روند دگرکونی (جهانی-سازی) نیز پیوند زد. اگر این دوستان راست می گویند که چپ حذف شدنی نیست. چپ مردنی نیست... و این دینامیسم تحول جامعه ی انسانی است که تغییرات عینی نیروهای ذهنی و عاملین تغییر را مدام بازتولید می کند و ... پس باید این را نیز بگویند که چگونه با پیوند خوردن با منادیان راه بهره کشی ناعادلانه ی انحصارگران ملی و جهانی می توان به روند این تغییرات عینی پیوست؟ آیا با پیوند خوردن به سرمایه ی انحصاری داخلی و بین المللی می توان با تهاجم سرمایه داری مقابله کرد؟ آیا بخشی از دولتمردان که اگر حسن نیت هم داشته باشند، در مجموعه ی دولتی کنونی نمی توانند کاری ازپیش ببرند نیز، جزء جنبشهای زنان، جوانان، اقلیتهای مذهبی، نژادی و قومی و طرفداران محیط زیست و جنبشهای ضد جنگ اند که روشنفکر چپ ایرانی به گفته ی دوستان لازم است با آنان پیوند بخورد؟ و در این صورت چپ با کدام سرمایه داری باید و می تواند مقابله کند؟ درست است که چپ با فجایع بنیادگرایان مذهبی در منطقه ی خاورمیانه و نیروهای فاشیست در اروپا و آمریکا نیز مواجه است و نمی تواند سوسیالیسم را در یک کشور واحد محقق کند و این حرکت جهانی و مبارزه ی جهانی با عقب راندن اردوی سرمایه امکانپذیراست؛ اما آیا می توان با پیوند خوردن با سرمایه (ی انحصاری) در کشور، منطقه و جهان کمکی به عقب راندن جهانی آن کرد؟
این نیز درست است که چپ برای اشاعه ی خود به آزادی بیان، آزادی مطبوعات، و آزادیهای سیاسی و اجتماعی نیاز دارد و دمکراسی هم بدون همکاری فراطبقاتی میسر نیست و چپ به تنهایی نمی تواند دمکراسی بیاورد و ایجاد کند. و... اما همه ی این کارها، آیا با اتحاد دمکراتیک مستقل و ملی مردم ایران شدنی است یا با کشاندن اتحادی این چنین که حتی در مراحل جنینی خود هم نیست به پشت سرِ جناحی از پیروان همین بورژوازی انحصاری و تنها با گفتار درمانی می توان کمکی به تحقق این آرمان والا کرد؟ شاید برخی از دوستان ما براین باور باشند که: "حالا که زوره یا حسین"؛ اما چپهای واقعی ایران براین باور نیستند، بلکه می خواهند این دو صف را از هم جداکنند و می گویند: در صف خیل فقیران اغنیا کردند جای. این دوصف را کاملأ از هم جدا باید نمود. البته، دوستان به یاد داشته باشند که بورژوازی خرد و متوسط مولد ملی که برخی از انان خود را وابسته به آن تصور می کنند نیز اکنون در صفوف فقیران جا گرفته است و چپ ها از جان و دل به پیشباز آن می روند و این بخش از بورژوازی، نه تنها شایسته است که، موظف است با تمام توان درجهت تحقق بخشیدن به دمکراسی ملی در کشور بکوشد.
دوستان ما از جمله بر این باورند که عمده دلمشغولی این چپها موضوع اقتصاد و بحث توزیع آن بوده و نظریه ای در باب دمکراسی نپرورده اند؛ اما در برابر (آنها) نظریه ی لیبرالیسم جهانی و هم لیبرالیسم ملی نظرات ارزشمندی درباب دمکراسی فراهم آورده و چپ سوسیالیست چاره ای ندارد جز اینکه وجوهی از لیبرالیسم را... که در باب آزادیهای فردی- اجتماعی و سیاسی و گسترش آن دستاوردهای... در جهان و... در ایران دارد به عاریت بگیرند. در این سخنان باز نوعی برخورد سوفیستی یا کم دقتی می توان یافت که من امیدوارم دومی درست باشد. نخست اینکه، چپها در سراسر عمر درازشان در کشور ما قربانی ایمان به آزادیهای دمکراتیک در کنار جقوق دمکراتیک بوده اند و به همین دلایل جانهای بیشمار نثار کرده اند. ما این سخن را می پذیریم و همه ی چپها نیز به این نکته باور دارند که میان حقوق و آزادیهای دمکراتیک دیوار چین نکشیده اند؛ یا به بیان دیگر، و برخلاف گفته ی برخی از دوستان ما، دگرگونی اقتصادی تنها از مسیر دگرگونی سیاسی می گذرد و این دو وجه تحول از یکدیگر جدایی ناپذیرند. ما این سخن را نیز بارها گفته ایم و باز هم می گوییم.
ما بر خلاف دیدگاه بسیاری از دوستان بازاری نیستیم که تصور کنیم دکه فروش ضد-امپریالیستیمان بی مشتری می ماند. ما بر اساس واقعیات و دانسته هایمان سخن می گوییم و این را نیز می دانیم که در شرایط پس از فروپاشی سوسیالیسم واقعی تنها نیروی موجود در صحنه ی بهره کشی جهانی شرکتهای فراملی اند که جهان را در معرض تاخت و تاز و قتل و غارت خود قرار داده اند و تنها راه گذر به جهانی عاری از بهره کشی پیکار با جهانی سازی در همه ی سطوح آن، نه آویزان شدن از ان است.
ما نیز در این سخن تردیدی نداریم که مصدق و ملی گرایان عناصر پیگیر ضدامپریالیسم انگلیس بودند، اما نمی توان کتمان کرد که انان درست از همانجا ضربه خوردند که حتی فکرش را هم نکرده بودند. به همین دلیل، خانم مادلین آلبرایت، وزیر خارجه ی بیل کلیتُن به خاطر نقش آن کشور در کودتای ۲٨ مرداد از مردم ایران عذرخواست و این رخداد پس از ان به درستی در شمار اعترافات افشا شده ی امریکا، پس از گذشت سی سال، ثبت شد.
بگذریم از صدام حسین که به تحریک دوسویه ی جهانخواران و مقامهای کشورمان جنایتهایی خونبار که درتاریخ ثبت شده است در میهنمان به راه انداخت، اگر قذافی و بشار اسد را خون آشام بدانیم، ژنرال هفتر و داعشیان سوریه، عراق و لیبی و جیش النصره و احرارالشام را چه خواهیم خواند؟ نمی دانم دوستان وضعیت ژئو پلیتیک ایران و قرار داشتن دائم کشورمان در معرض حمله ی جهانخواران منطقه ای و بین المللی را اگاهانه فراموش می-کنند یا اینکه از آن نا آگاه اند و نمی خواهند نیز آگاه شوند.
دوستان ما باید صفشان را مشخص کنند و نشان دهند که با سرمایه ی انحصارگر داخلی و بین المللی همراه اند یا با مردم ستمدیده و غارت زده ی کشورمان؟ اگر چنین کاری را انجام دهند دیگر نوهمی در باب همراهان و نیروهای همسویشان پیش نمی اید و ما نیز می توانیم یک بار تا همیشه روی سخنشان حساب کنیم. لازم است این نکته را به خاطر بسپاریم که با از این شاخه به آن شاخه پریدن و زمین و زمان را به هم دوختن مشکل اتحاد دمکراتیک در ایران حل نمی شود، بلکه راه آن طولانی تر و دشوارتر می شود.
حال برسیم به مطالبه محوری. بله. ما هم مطالبه محوری را قبول داریم و بارها در دهه ی اخیر به ان روکرده ایم؛ اما مطالبه محوری تنها راه نیست، بلکه یکی از راههای پیش روست. نمی توان تا ابد نشست و مطالبات را مطرح کرد، مگر اینکه ابتدا زمینه های آن پدید آید. پدیدار شدن نتایج مطالبه محوری زمانی ممکن است که نخست، مطرح کنندگان آن پیگیر و پایدار بمانند و تنها در برهه های انتخاباتی دیدگاه هایشان مطرح و سپس محو نشود. دوم اینکه گوشی شنوا برای شنیدن سخنانشان وجود داشته باشد یا اگر چنین نیست دولتمردان زیر فشار آنها تن به خواسته هایشان بدهند؛ و با نادیده گرفته شدن آن دیدگاه ها راه تسلیم در پیش نگیرند. و سوم اینکه اگر تقاضاهایشان نادیده گرفته شود به شیوه های دیگر نیز برای مطالبه ی خواسته هایشان رو کنند. جز اینها راهی دیگر وجود ندارد.
تنها اشاره به کوبا، کره شمالی، برزیل و دیگر کشورها در این مجال تنگ، بدون توجه به انچه در انها می گذرد، دردی را درمان نمی کند و شاید بهتر باشد دوستان در فرصتی مناسبتر جزء به جزء انها را مرور کنند.
برخی از دوستان درباره ی برنامه ی چپ بحثهای بدون پشتوانه و پوپولیستی را مطرح می-کنند که در مقایسه با متون چپ در می یابیم به هیچ رو پایه و اساس ندارد و قابل دفاع نیست.
چگونه ممکن است چپها گفته باشند: "به جنبش وال استریت بپیوندید!" ممکن است آنها گفته باشند: "کارگران همه ی کشورها متحد شوید" و این سخن از نگاه انها درست نیز هست؛ اما میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. به جنبش وال استریت پیوستن به معنی شرکت در جنبش جهانی طبقه ی کارگر نیست؛ بلکه خالی کردن پشت کارگران ایران، رخت سفر بستن و رفتن به وال استریت برای کمک به ۹۹در صدی هاست. اتفاقأ چپها معتقدند در همین خاک و در پیش چشمان ما باید با پشتیبانی از همین کارگران و زحمتکشان میهنمان از آرمان وال استریت دفاع کرد و پشت سر آن ایستاد. چپها بر این باورند که با دفاع از آرمان کارگران در کشورخود می توان بخشی از نیروهای وابسته به جهانخواران را در هر جای جهان فلج کرد. و تاکنون نیز همین کار را کرده اند. بگذریم از زمان حضور سوسیالیسم واقعی که نیرو، بودجه و سیاستی جهانی در راه کمک به ملل تحت ستم به کار می رفت و سرانجام نیز یکی از دلایل فروپاشی آنها از کار در آمد.
تلاش در راه جدا کردن مسائل اقتصادی و سیاسی کارگران و زحمتکشان کشور ما بیهوده است. همواره تلاش در هریک از این دو بخش به تلاش در بخش دیگر وابسته بوده، و هست؛ زیرا سیاست و اقتصاد از یکدیگر جدایی ناپذیرند و هریک به دیگری وابسته است.
دوستانی که مایل اند مبارزه ی اقتصادی را از مبارزه ی سیاسی جدا کنند آیا می دانند در معدن زرکان آق دره چه گذشته است؟ اگر نمی دانند به مطبوعات و دیگر رسانه ها مراجعه کنند و اگر می دانند چرا کنه موضوع را در نمی یابند؟ آیا کارگری که کارش را از او می گیرند و پس از اعتراض نیز او را به شلاق می بندند چیزی دیگر جز زنجیرش برای او می ماند که از دست بدهد؟
ممکن است این گونه دوستان، به گفته ی خودشان، به تعامل دمکراتیک معتقد باشند، اما لازم است به یاد داشته باشند که با نوشته های بسیارشان در راستای سرکوب پیگیرترین بخش نیروهای دمکراتیک نه تنها چنین تعاملی ایجاد نمی شود، بلکه با این کار تنها راه به ثمر رسیدن توسعه ی ملی و دمکراتیک دشوارتر و طولانی تر نیز می شود.
با امید به فردا
|