نگاهی به دو رویداد: گفتمان شلاق! - تقی روزبه



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۰ خرداد ۱٣۹۵ -  ۹ ژوئن ۲۰۱۶


گفتمان شلاق!
تن آدمی شریف است!... فرقی نمی کند که این شلاق بر پیکر چه کسی فرود می آید: آیا بدن کارگران را شمع آجین می کند یا بدن داشجویانی را که به خاطربرپائی جشن فارغ التحصیلی، با چهارهزارو اندی شلاق کبود و خونین گشتند. هم چنین ِاعمال این گونه شکنجه های رسمی و علنی تازگی هم ندارد و از دیرباز بخشی از هویت وجودی نظام ولایت فقیه بوده است.
اما آن چه که تازگی دارد گسترش دامنه آن در شرایطی که است که حکومت اسلامی با عریان شدن انزوای گسترده خود و با ورودبه فازجدیدی از بحران و فرایندانحطاط و خطرفروپاشی، عملیاتی کردن گفتمان شلاق را در گستره وسیع برای هدایت"امت" نافرمان و متمرد به سوی بهشت در دستورکارخو قرارداده است. همان که خطبای نمازجمعه به نیابت از " پیشوای خود" پیرامونش خطبه می خواندند که برای راندن مردم به سوی بهشت، شلاق و بالاتر از شلاق هم داریم!. گفتمان شلاق به معنی کاربردوسیع و علنی شکنجه به عنوان ابزارتنبیه برای سربراه کردن جامعه و "شهروندان" است که بیش از پیش متمرد می شوند و با سلوک دیگری ظاهر می شوند و سبک زندگی متفاوتی از سبک موردنظررژیم را تجربه می کنند. اکنون تضاد و جدال بین ولایت مطلقه و جامعه، درهمه حوزه ها و از جمله سبک زندگی مغایربا سبک مورد پسندنددارالخلافه و سردمداران، واردمرحله تازه ای شده است. واکنش به موقع کانون نویسندگان به درستی بر روی دردمشترک در برابررژیم شلاق بدست، به عنوان کاربردعلنی شکنجه در مورد کارگران معترض به اخراج خود و یا دانشجویان و هرآنکسی که بخواهدنطق بکشد، انگشت نهاده است. هم چنین بیانیه اعتراضی و مفصل 52 انجمن اسلامی دانشگاه های کشور [که در آن غیبت انجمن اسلامی داشگاه تهران که از دیرباز نزدیک به به ملی-مذهبی ها و اصلاح طلبن نزدیک بوده است جلب توجه می کند] نسبت به این جنایت، و نیز بیانیه انجمن دانشجویان شیراز در دفاع از کارگران و محکوم کردن رژیم و مشخصا ورودقوه قضائیه به مسائل کارگری نیز به نوبه خود جالب توجه است. نگاهی به واکنش سه کاربرشبکه های اینترنتی هم خالی از لطف نیست: یکی از آن ها در واکنش به شلاق 17 کارگرمعدن طلای آق دره به زییائی چنین نگاشته است:
"‌طلا را ننگ باید از درخشیدن ز بوی خون و خوی و خاک، ز شرم زخم های زخمه سفاک"!. آن دیگری بدرستی ماهیت داعشی رژیم را نشانه رفته و باطعنه چنین نوشته است:
"اگر امروز در سوریه نجنگیم باید فردا شاهد شلاق خوردن جوانان تحصیل کرده خواهران و برادرانمان در خاک وطن به دست داعشی ها باشیم".
وسومی با این سخن خود: کارگران را قبل از خشک شدن عرق ودانشجو را قبل از خشک شدن جوهر مدرک شلاق باید زد" بردردمشترک انگشت گذاشته است.
علاوه براین، بالاخره گنجایش زندان ها و ظرفیت محاکم رژیم با همه وسعتی که دارند بی پایان نیست و کفاف گنجایش تمردهای عمومی را نمی دهد و هم اکنون هم بیش از ظرفیت خودانباشته شده اند بطوری که رژیم در عرصه شاخص حجم زندانیان و پرونده هاهم می تواند رکوردهای جهانی را جابجا کند. بنابرای برای زندانی کردن از نظر عملی هم با تنگنا مواجه است. از آن جا که همه ملت را نمی توان به زندان انداخت، برای حل این معضل چه چیزی بهتر از حکم خدا که هم گرده را زخمی می کند و هم مشکل هزینه و تشریفات و تشکیل پرونده و دادگاه و زندان را حل می کند و هم مهم تر ازهمه خدا را راضی می کند!. بطورکلی توسل به حربه های سخت افرازی و مرعوب کننده وعلنی هم چون شلاق و ُصوردیگر شکنجه، برای رژیم به عنوان ابزارکنترل جامعه و بازدارندگی عمل می کند. و از آن جا که اساسا مخاطب آن جامعه ناراضی و برآشفته و زهرچشم گرفتن از اقشاروسیع کارگران و جوانان و زنان و هنرمندان و... می باشد، لاجرم باید خصلت علنی داشته باشد.
عملیاتی شدن چنین گفتمانی در عین حال جلوه و مصداقی از فرایندتحقق عینی ولایت مطلقه است که هم چون بختک سیاهی در همه حوزه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی سایه افکنده و درحال گسترش است. طبیعی است که با چنین روندی، شرایط عینی مناسب تری برای پیوندمبارزات روزمره و با نظام استبدادمطلقه و کلیت سیستم، فرام می شود. با توجه به این که فاجعه شلاق زدن کارگران تصادفی و موردی و خطای سهوی نیست و حتی در همین فاصله شامل گارگران بافق هم شده است و تنها به کارگران هم اختصاص ندارد بلکه دانشجویان و جوانان را نیز در برمی گیرد، و اساسا بیانگرتلاش جناح حاکم و قوه قضایئه برای حاکم کردن گفتمان شلاق بر جامعه است، اگر پاسخ های مقتضی و گسترده در داخل و خارج کشورعلیه این جنایت و شکنجه رسمی و علنی صورت نگیرد، همه باید در انتظارگسترش بیشترآن باشند. فرمان شلاق و شکنجه را شخص خامنه ای صادرکرده است. صدوراین فرمان و شرمندگی وی از بیکاری کارگران پشت و روی یک سکه هستند: ترکیبی از خشونت و ریا! هم او در عین حال فضا را چنان پیش می برد که حتی جناح مخالف هم نتواندُنطُق بکشد.
اکنون که خطرفراگیرشدن سرکوب و شلاق به یکسان همه اقشارمردم اعم از کارگران و دانشجویان وجوانان و... و حتی هنرمندان را تهدید می کند، تمرکزبر دردمشترک و علیه کانون اصلی قدرت- ولایت مطلقه هم چون عصاره نظام- برای مقابله با گفتمان شلاق، هم ضرورت و هم زمینه مساعد تری می یابد. افشاء و منزوی کردن کامل این گفتمان و کارگزارانش در راستای تلاقی و تقابل معضلات و مطالبات هرشهروند و هر بخش و لایه اجتماعی با تضادکانونی شده استبدادولایت مطلقه از یکسو و تقویت هبستگی بخش های مختلف جامعه با یکدیگر از سوی دیگر، شروط لازم برای ایجادشط نیرومندی از اعتراضات علیه سیستم، برای آزادی و برابری و عدالت اجتماعی است.
باید "هشتک" داعش خودی ننگت باد!عمیقا برپیشانی رژیم و بیش از هم برسجده گاه خامنه ای حک شود! و کمپین شلاق ممنوع! بتواند بیش از پیش عرصه را بر رژیم تنگ کند!



بیانیه ها
سندیکای شرکت واحد
اعتراض کانون نویسندگان ایران
www.peykeiran.com
بیانیه دانشجویان شیراز
www.kaleme.com
این بار تمی توانید بگوئید نمی دانستیم
www.kaleme.com
بیانیه 52 تشکل دانشجوئی
www.kaleme.com


جدال دو جناح پیرامون ربنای شجریان!

اقدام روزنامه ایران به گفتگو با شجریان و چاپ تصویری از وی* که با تکرارواژه ربنا درهم تنیده شده و نیز رویکردکیهان که با چاپ عکس او درکنارگوگوش و بهروزوثوقی وی را فاسد نامیده، برابعاداین منازعه افزوده است. در پشت این منازعات فی الواقع از یکسو تلاش برای تخفیف انزوای گسترده نظام و و از سوی دیگر نبردقدرت نهفته است. و بهره برداری از مذهب هم مثل همیشه ابزاری برای فریب و فراافکنی و پنهان ساختن مصائب جامعه و ریشه های واقعی آن است.
یکی از مشکلات حکومت اسلامی و علی الخصوص باندحاکم، انزوای گسترده ای است که دچارش شده است. وضعیت صدا و سیما هم خارج از آن نبوده و با بحران شدیدمخاطب (بی مخاطبی) مواجه شده و این برای قدرتی که مهمترین دغذغه اش درهم شکسته شدن انحصار و اقتداررسانه ای اش و لاجرم از کارافتادن یکی از مولفه های مهم قدرت و افول آن می باشد، چنان نگران آوراست که او را وارد می سازد برای جبران و ترمیم آن اقداماتی را در دستورکارخود قراردهد، که هدف و ماهیتی جز افزایش سیطره خود بر جامعه و بر طرف کردن ترک های بوجودآمده برپیکره نظام ندارد. همانطور که در عرصه انتخابات تلاش کرد که این انزوا را با برگ انجیراصلاح طلبان و اعتدال گرایان و دنبالچه شبه اپوزیسیونی به پوشاند، اکنون هم در تلاش است برای رونق بخشیدن به بساط سوت و کوربازوی رسانه ای خود و جلب مشتری و مخاطب، به ترفندها و تمهیدات تازه ای متوسل شود. تغییرریاست صدا و سیما به موازات تلاش هائی موازی برای کنترل بیشتر فضای مجازی که خامنه ای آن را به عنوان عرصه نبردنرم خطرناک تر و مهمتر از جبهه نبردسخت و رودرو عنوان کرده است، و از جمله خواست انتقال سرورتلگرام به داخل کشور در همین راستاست. دعوت از حسن خمینی برای گفتگو و یا زمزمه هائی که این روز ها برای پخش ربنای شجریان به مناسبت نزدیک شدن ماه رمضان هم از زمره این گونه تلاش ها برای کاستن از بحران مخاطب و گریم کردن چهره کریه خود برای خروج از انزوا و بحران مخاطب است. بنابراین در یک دست شلاقی که صفیر می کشد و طعمه می طلبد و در دست دیگرش یک هویج گندیده، ژست جدیدحاکمان است برای مواجهه با وضعیت دشواری که رژیم با آن دست و پنچه نرم می کند. البته در موردکسانی چون حسن خمینی و رفسنجانی ها و روحانی ها که بخشی از ساختارهمین حکومتند حرفی و انتظاری نیست. آن ها همان کاری را می کنند که باید به عنوان بخشی ساختارقدرت باید انجام بدهند.
اما درمورد شجریان: می دانیم که مناجات ربنا، صرفنظر از هرنیت و قصدی که وی داشته عملا درخدمت رژیم و دامن کشیدن اسلام سیاسی قرارداشته است و جز این هم نمی توانست باشد. از همین رو همچون افیونی کرخت کننده در تن و روان مردم و بسان مرهمی شفابخش برای رژیم عمل کرده است. گواین که معمولا این جور هنرخمیده قامت و صاحبان چنین هنری سعی می کنند که خود را در پشت همذات پنداری کاذب و توهم فراگیر موجود نسبت به قدرت و هم پوشانی های مقطعی و لاجرم شکننده و موقتی که گاهی بین مطالبات و انگیزه های واقعی مردم و مطالبات و انگیره های اربابان قدرت شکل می گیرد پنهان سازند. اما برای هنرمقاومت و منتقد، و آگاه و تیزبین این قبیل دستاویزها بی معناست. چنین هنری بجای صحه گذاشتن بر آگاهی و پندارها و تصورات واهی و کوتاه بینانه، حربه انتقادگزنده و سازنده خود را از نیام خود برمی کشد و به جنگ قدرت و باورهای بازتولیدکننده آن می رود. تازیانه های هنرانتقادی بر باورهای کاذب و مسخ شدگی و کرنشگری ها فرودآمده و به تقویت روح سرکشی و عدم تمکین به صاحبان قدرتمندان می پردازد. البته دنبال چنین اخگرسوزانی در هنر شجریان نباید گشت. اما بهرحال نمی توان منکرشد که او برای مدت طولانی و بدرجاتی با حاکمان و البته بیشتر از منظراقشارمیانی و متوسط ،زاویه و فاصله های معناداری داشته است. اما ایکاش، همانطور که زمانی خود شجریان در باره ربناگفته بود، که باید آن را در همان شرایط تاریخی خود –که برای مردم خود خوانده و متعلق به آن ها دانسته بود- قرارمی داد داد و با توجه به آن که اکنون خودوی هم از آن شرایط تاریخی فاصله گرفته و با حاکمیت روابطه حسنه ای ندارد، و هم چنان که در گذشته از صدا و سیما خواسته بود که از پخش آثارش خودداری کند، اکنون هم علیه هر نوع سوء استفاده حاکمیت -فرقی نمی کند که توسط کدام جناح باشد- و علیه اغواگری آن ها برخیرد و اجازه ندهد که رژیم آن را هم چون برگ انجیری برای تحمیق و کرختی جامعه بکارگیرد. ایکاش خودشجریان هم از آن هم چون یک پدیده تاریخی و موزه ای که زمانش سپری شده است، حفاظت کند و اجازه ندهد که رژیم سکوت او را به رضایت تلویلحی اش تفسیرکند*2. بهرحال نه فقط تلاش رژیم برای خروج از انزوا در هر حوزه ای را باید درهم شکست بلکه حلقه این انزوا را تا نهایت خود- برافکندن نظام استبدادی- تنگ و تنگ ترکرد.

www.niksalehi.com
2- گو این که گفتگوی تازه ای که روزنامه وابسته به دولت ایران با او کرده است اگر واقعیت داشته باشد متأسفانه خلاف آن را بازتاب می دهد.
www.radiofarda.com