چپ در جهان امروز


حمید آصفی


• کماکان در نوشته های برخی دوستان عزیز که مطمئناً در صداقتشان شکی نیست شعارهای ۵۰ سال پیش که معلوم نیست الان چه تأثیری دارد به وفور یافت می شود ولی این ها هیچ دردی را دوا نمی کند جز اینکه ما را با زور و ضرب به باورها و پارادایم های قدیم گره می زند و راه تجدیدنظر و اصلاح نگرش را بر همگان می بندد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۴ خرداد ۱٣۹۵ -  ۱٣ ژوئن ۲۰۱۶


جهان امروز ویژگی های خاص خود را دارد که بدون آگاهی از آنها مطمئناً نخواهیم توانست اولاً جایگاه خود را بشناسیم و ثانیاً برای آینده برنامه ریزی کنیم.
این جهان پیش رو بطور عمومی دارای ۴ شاخصه می باشد که بخش غالب آن ناشی از رشد و توسعه سرسام آور تکنولوژی می باشد، که آن را با هیچ دورانی از گذشته نمی توان مقایسه نمود و به اعتقاد اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان حوزه علم و تکنولوژی، بی بدیل است.
۱- این جهان به شدت کدر و غیرشفاف است.
۲- عدم قطعیت بر این جهان حاکم است.
٣- این جهان به شدت پیچیده و در هم تنیده است.
۴- در این جهان، آشفتگی و بهم ریختگی کاملاً محسوس و ملموس است.
هر کدام از شاخصه های چهارگانه فوق هم قابل بسط و تفصیل است و هم قابل تمثیل، اگر لازم باشد و مورد علاقه دوستان قرار بگیرد در مجالی دیگر در مورد تک تک آنها به طور گسترده بحث خواهیم نمود.
علاوه بر همه موارد فوق آنچه بر کل جهان، اعم از طبیعت، انسان، جامعه و... سایر پدیده ها چمبره افکنده است آشفتگی یا آشوب است که همان تئوری آشوب ریاضی یا Chaos Theory می باشد.
تا نود سال پیش دانشمندان علم ریاضی هر پدیده ای را که بطور خطی نمی توانستند تحلیل نمایند، آن را غیرخطی و مردود می دانستند.
لکن از آن به بعد پی بردند که بسیاری از امور منطقی شاید بر مبنای تئوری خطی تحلیل و شناخته نشوند اما بر اساس تئوری دیگری به نام تئوری آشوب که تماماً غیرخطی است به راحتی قابل شناسایی و تحلیل می باشند.
که البته جزو لاینفک این تئوری، مدل سازی و الگوسازی است.
پس باور این است که بدون داشتن الگو نمی توان از آنچه در این دنیای آشفته می گذرد، شناخت پیدا کرد. پشت پا زدن به این اصل یعنی رد ریاضیات و رد علم.
حال در این دنیا با این مشخصات آیا می توان با پارادایم های قبلی مسایل را تحلیل نمود و برای آینده ای که هر لحظه با تغییر همراه است برنامه و راهکار ارایه داد؟
باید بپذیریم که واقعیات خارج از ذهن ما در حال تغییرند و قضاوت با پارادایم های قدیمی نتیجه ای جز شکست و نرسیدن به هدف و نتیجه نخواهد داشت. به این جمله دقت کنیم= می توان صفوف طبقات و اقشار اجتماعی هواداران نفوذ خارجی و مدافعان دموکراسی ملی را به هم درآویخت = خوانندگان محترم را به قضاوت میطلبیم آیا نفوذ خارجی امری است که توسط حاکمیت و یا جناحی از حاکمیت صورت میگیرید یا خیر؟ نفوذ ابتدا امری امنیتی و بعد ابزارهای سیاست خارجی و عقد قراردادهای سیاسی و اقتصادی به سود دول خارجی قدرتمند توسط حاکمیت غیرملی صورت میگیرد. اما طبقات اجتماعی و اقشار اجتماعی و صفوف طبقات درحوزه جامعه شناسی و هم جامعه شناسی سیاسی قرار دارند. اگر بخواهیم قرائت فعلی حاکمیت را بپذیریم باید اقشار و طبقات متوسط و مدرن که دچار شبیخوان فرهنگی و نفوذ سیاسی توسط روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و هنرمندان و بی حجابها و بدحجابها شده اند و نیز گارگران که تحت نفوذ چپ ها اعتصاب راه می اندازند، باید هدف برخوردهای امنیتی و قضایی و گشت ارشاد و زندان و شلاق قرار داد.
نمونه بارزی از تشتت در جهان را می توان در تشتت آرای بسیاری از دوستان دید، که همانگونه که دیگران را به پراکنده گویی متهم می کنند، خود نیز در همین دام گرفتار میآیند و از فرآیند انتخابات وارد سهم سپاه در اقتصاد کشور و شلاق خوردن کارگران و دانشجویان و ... می شوند و همان سردرگم کردن کلاف بحث ها را موجب می شوند.
از جمله پیچیدگی های جهان فعلی، همکاری امپریالیسم آمریکا در بسیاری از زمینه های اقتصادی با چین کمونیست است و یا ارتباط کوبا و آمریکا در زمان حیات فیدل کاستر رهبر انقلابی کوبا و خیلی موارد دیگر را نبر می توان شمرد. آیا اینان در ورطه امپریالیسم افتاده اند و یا راهی جز پیوند با کشورهای پیشرفته نمی بینند؟
ای بسا پارادایم های قدیمی را شکسته اند و تحول فکری بر اساس مناسبات جدید جهان پیدا کرده اند؟
هر نفس نو می شود دنیا و ما غافل از این نو شدن اندر بقا
برخی دوستان با طرح شعارهایی که هیچ رهنمودی برای نسل جدید در بر ندارد فقط سعی در خدشه دار نمودن نقد سایرین می کنند و بحث های آنان بیشتر تخطئه نمودن است تا ارائه راه حل.
مانند این جمله که: "آنان که می گویند چپ حذف شدنی نیست، چپ مردنی نیست ... این را هم باید بگویند که چگونه با پیوند خوردن با منادیان راه بهره کشی ناعادلانه و انحصارگران ملی و جهانی می توان به این تغییرات عینی پیوست؟" حالا هرچه گشتم و دوستان گشتندکه در مقاله چپ ایران کجاست؟ کجا گفته شده باید به انحصارگران داخلی و خارجی پیوست چیزی نیافتیم. به نظر می آید این تئوری آشفتگی از همه بیشتر خود نگارنده یعنی این حقیر را گیج کرده است!!!
در خلال جنگ جهانی دوم استالین مظهر سوسیالیسم موجود حکومت شوروی با غولهای سرمایه داری و بهره کشان و ستمگران خونریز و بی رحم آن زمان متحد می شود.
آیا این از آموزش های سوسیالیسم، مارکس، انگلس یا سایرین نتیجه گیری شده است؟ البته در مبارزه با فاشیسم و در زمان جنگ میهنی این سیاست استالین از منظر استراتژی سیاسی قابل فهم و دفاع است اما دوستان چپ کلاسیک فکر نکنند شاید نظامات سرمایه داری آن موقع سر به راه تر و مظلوم تر از اینک بوده اند.
نتیجه بُرد جنگ جهانی دوم توسط متفقین، چیزی جز تسلط امپریالیسم آمریکا بر سرتاسر آسیای جنوب شرقی و بسیاری از کشورهای دیگر نبود، که این هم از یُمن دست دادن سوسیالیسم و امپریالیسم به ارمغان آمد.
آلمان پس از جنگ به دو قسمت تقسیم شد و قسمت شرقی آن یک شبه سوسیالیست شد و تحت الحمایه شوروی سوسیالیستی قرار گرفت.
جهانی سازی چه خوب و چه بد! چه ما دوست داشته باشیم و چه از آن متنفر باشیم امری بدیهی است که فراگیر خواهد شد و هم اینک نیز بسیاری از بسترهای آن ایجاد شده است، حال عده ای می توانند چشم خود را ببندند و صورت مسئله را پاک کنند، ولی این جز ضعف استدلال و نظریه پردازی نمی باشد.
کماکان در نوشته های برخی دوستان عزیز که مطمئناً در صداقتشان شکی نیست شعارهای ۵۰ سال پیش که معلوم نیست الان چه تأثیری دارد به وفور یافت می شود ولی این ها هیچ دردی را دوا نمی کند جز اینکه ما را با زور و ضرب به باورها و پارادایم های قدیم گره می زند و راه تجدیدنظر و اصلاح نگرش را بر همگان می بندد.
این دوستان همانگونه که متن نوشته هایشان مشخص است، پس از شعارهای پر آب و تاب و سوالهای متعدد که قریب نیمی از نوشته هایشان را در بر می گیرد وقتی به تحلیل و قضاوت می افتند، دچار تناقض گویی می شوند.
باز بخشی از نوشته همان دوست عزیز:
چگونه ممکن است چپ ها گفته باشند: به جنبش وال استریت بپیوندید!
در ادامه آورده اند: چپ ها معتقدند در همین خاک و در پیش چشمان ما باید با پشتیبانی از همین کارگران و زحمتکشان میهنمان از آرمان وال استریت دفاع کرد و پشت سر آن ایستاد!
آیا اینها تناقض گویی نیست؟ آیا این دوست عزیز تحلیل مشخصی از جنبش وال استریت دارند؟
خوب صریحاً بفرمایند تا ما هم مطلع شویم و فقط در پانزده یا بیست خط کفایت میکند.
آنطور که از گذشته تجربه داریم یکی از ضعف های بزرگ روشنفکران مبارز در ایران قبل از انقلاب اعم از مارکسیست و مذهبی عدم آگاهی از تحولات خارج از مرزهای ایران و روندهایی را که آنان طی می کردند بوده که هیچ تحلیل مشخصی از جناح های داخلی مثلاً حاکمیت آمریکا نداشتند و فروپاشی شوروی را باور نمی کردند چه برسد به پیش بینی آن.
مگر هنری کسینجر اندیشه های سوسیالیستی و مارکسیسم و شرایط درونی شوروی را همانند کف دست خود می شناخت که در سال ۱۹۷۵ در کتاب خود نوشت: سلاح های هسته ای و سیاست خارجی شوروی با همین مسیر ادامه یابد فروپاشی امپراطوری شوروی قطعی است.
و یا خود گورباچف قبل از سال ۱۹٨۵ در کنگره بارها و بارها سیاست شوروی را مورد انتقاد قرار داد، آیا چپ های ایران این موارد را مدنظر قرار داده بودند؟ و راجع به آن تحلیل مشخصی داشتند؟ که البته نداشتند وگرنه خیلی پیش از آن موضع خود را مشخص می کردند.
اما خودشیفتگی و جزمی نگری باعث شد که کماکان ام القرای سوسیالیسم را پایدار و خدشه ناپذیر بدانند.
البته آنها تقصیر نداشتند، چون شوروی اصلاً خبری از وضعیت داخل خود درز نمی داد چون در آن صورت بسیاری از سوسیالیست ها با آن شدت و حدّت برای شوروی سینه چاک نمی کردند. اتفاقاً یکی از مهم ترین عوامل در فروپاشی شوروی عدم پیوند خوردن با جامعه جهانی و عدم آگاه کردن مردم جهان از آنچه در شوروی می گذرد بود.
تا دانشمندی انتقاد می کرد، یا مرگ یا اردوگاه کار اجباری در انتظارش بود.
آیا مارکس ولنین با ناآگاه نگهداشتن مردم و خفه کردن هرگونه انتقاد در گلوها می خواستند به سوسیالیسم برسند؟
مارکس که می گوید ابزار تولید در راستای رشد خود، روابط تولید را مانع می بیند و به همین دلیل سرمایه داری فرو می پاشد و به سوسیالیسم می رسد.
آیا شوروی را که این دوست عزیز نمونه بارز سوسیالیسم واقعی می دانند ابزار تولیدش از آلمان و انگلس و آمریکا پیشرفته تر بود؟ یا در دوران سوسیالیسم رشد و پیشرفت شگرفی در ابزار تولید پیدا کرد که آمریکایی ها هم به گرد آنها نمی رسیدند؟
جمهوری چک که تا قبل از جنگ دوم بسیاری از صنایعش دوشادوش آلمان پیشرفته بود بعد از اینکه تحت الحمایه شوروی قرار گرفت، به قهقرا رفت و همانطور لهستان و .... .
چرا این دوستان چشمان خود را می بندند و نمی خواهند بپذیرند که یک تقسیم جهانی باعث غلطیدن چکسلواکی، بلغارستان، آلمان شرقی، رومانی و لهستان به دامن شوروی شد و یک شبه همه سوسیالیست شدند.
شاید مارکس پیش بینی می کرد که انگلستان اولین کشوری خواهد بود که سوسیالیست خواهد شد ولی هرگز به مخیله اش خطور نمی کرد که آلمان، چک یا لهستان و بلغارستان سوسیالیست شوند!
آیا هنوز همان توجیهات قبلی در مورد سوسیالیست شدن این کشورها پابرجاست؟ یعنی با ذره بین دنبال چند قیام کارگری در این کشورها می گردند که درست همزمان با پیروزی شوروی و متفقین یک مرتبه با قیام طبقه کارگر علیه سرمایه داری آن هم به شکل قهرآمیز سوسیالیست شدند! پس چه زمانی ما قرار است واقعیت را بپذیریم؟ البته در مترقی بودن بسیاری از سیاست های رفاهی و عدالت گری اردوگاه سوسیالیسم شکی نمیتوان کرد اما و اما...

به نظرم بایستی برای دفاع از حیثیت تاریخی خود به جای چسبیدن به افکار گذشته، آنها را نقد و راه حل ارایه دهیم.
در این جهان که پر از سوال است باید راه حل ارایه کرد وگرنه تا ابدالدهر سوالات لاینحل وجود دارد. اما در باب دموکراسی که دوست منتقد ما میگوید چپ ها همواره در طول تاریخ مدافع واقعی دموکراسی بوده اند، پرسش نظری دارم. دموکراسی به عنوان یک شکل حکومت که آزادی های مدنی و سیاسی را پاس می دارد نزد استالین محلی از اعراب داشت؟ اما خودتان بهتر می دانید که ایشان و بزرگان کنار ایشان اعتقاد داشتند اگر قدرت در دست طبقه ای مثل گارکران باشدکه از لحاظ تاریخی مترقی است چنین حکومتی در واقع همان دموکراسی راستین است حتی اگر کلیه اشکال اختناق و ارعاب رسم روزگارش باشد. چون چنین اختناقی و ارعابی درخدمت پیشرفت است اما به محض اینکه دولتی که نماینده پرولتاریا نیست قدرت را غصب کند آنگاه دقیقا خودبخود ارتجاعی و ضددموکراتیک است. چپ کلاسیک که به سویالیسم اردوگاه شوروی سوسیالیسم واقعی میگوید ازپس توجیه نظری این دیدگاه دیکتاتوری رهبران اردوگاه در دوران امروز برمی آید؟ منابع این دیدگاه را از من حقیر نخواهید که شما دقیق منابع و واضعان این تئوری را دارید. اگر بنده ذکر منبع کنم به مصادره ارث پدری متهم میشوم!! درحالی که من نوشته بودم چپ ارث پدری کسی نیست و از انسان با اخلاق و شریف بعید میدانستم نوشته من را قلع و قمع شده به نفع خودش تفسیر کند و هر خواننده ای را انگشت به دهان نماید. اما برای آشنایی از تحولات چپ نو در سطح جهان خوانندگان محترم را دعوت میکنم تمام مصاحبه ها و نوشته های دکتر سعید رهنما چپ بزرگ و خوش فکر در دوران معاصر را حتما بخوانند. مصاحبه های ایشان با متفکرین چپ نوی جهانی در سایت اخبار روز آموزنده و خواندنی است.

حمیدآصفی - تهران