از پوپولیسم چپ خاتمی تا پوپولیسم راست احمدی نژاد


عباس کاکاوند


• اگر پوپولیسم چپ به گفتگوی تمدن ها پناه می برد، پوپولیسم راست بحث هولوکاست را مطرح می کند، هر دو انگاره هایی بی معنی هستند که فقط و فقط به درد مطرح کردن عوام گرای خودشیفته می خوردند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۵ دی ۱٣٨۵ -  ۲۶ دسامبر ۲۰۰۶


مهم ترین نتیجه انتخابات ۲۴ آذر را باید در رشد فرهنگ سیاسی ایران ارزیابی کرد که خود را در نه قاطع به پوپولیسم راست احمدی نژاد نمایش داد و این بسیار مهم تر از پیامدها و دگرگونی های سیاسی است که در معادلات قدرت رخ خواهد داد. درواقع، ۲۴ آذر یک شگفت آمد فرهنگی بود تا رویدادی سیاسی.
اهمیت این تحول فرهنگی گسست از پوپولیسم در فرهنگ سیاسی ایران، زمانی آشکار می شود که این نکته را مورد توجه قرار دهیم که دموکراسی بیش از آن که یک ساخت سیاسی باشد، یک مولفه فرهنگی ، یک رفتار اجتماعی و به طور کلی ( و با تعبیر ویتگنشتاینی آن) یک شکل زندگی است. دموکراسی نیاز به این دارد که   خود را بر مولفه های فرهنگی و اجتماعی نمایان سازد و بر آن ها   استوار شود.   تلاش برای دگرگونی های سیاسی دمکراتیک، بی آنکه به فرهنگ و شکل زندگی دموکراتیک متکی باشد، تلاشی عقیم و در بهترین حالت ناقص خواهد بود. دقیقا بدین خاطر است که تحولات دموکراتیک در تاریخ معاصر ایران، هیچگاه نتوانسته اند فرجامی خوش را رقم بزنند. شاید جامعه ایرانی توانسته باشد تحولات دموکراتیک را در ساخت قدرت تجربه کند، اما هیچگاه نوانسته است خود را به یک فرهنگ دموکراتیک مجهز سازد. به تعبیر دیگر، تحولات سیاسی دموکراتیک در مقایسه با تحولات فرهنگی دموکراتیک (تغییر در شکل زندگی) موفق تربوده اند.
پوپولیسم، مهم ترین بیماری و عارضه ای است که در ابن میان رخ می نماید. فرایند گذار به دموکراسی (به ویژه در کشورهای جهان سوم)   بیش از هر چیز از پوپولیسم لطمه دیده است. توسعه نیافتگی اقتصادی، فقر، سطح رفاه پایین و مهم تر از همه سابقه شکست های تاریخی (که بر ناخوداگاه جمعی سلطه دارد) جامعه را دچار بیماری فرهنگی می سازد. تحقیر، خودشیفتگی را به ارمغان می آورد و جامعه ای که پیاپی تحقیر می شود، راه نجات خود را در پوپولیسم می بیند. بدین ترتیب فرد کاریزما زاده می شود، کاریزمایی که خودشیفتگی جامعه در وی متجسم می شود.
پوپولیسم با وعده تغییرات سریع و ناگهانی (رشد انفجاری!) جامعه را به بیراه می کشاند، زیرا یک ذهنیت غیردموکراتیک (که بر شکل زندگی خاص خود استوار است) فرض گذار تدریجی و آرام گونه را هرگز قبول نکرده و آن را به کناری می نهد.
ناهنجاری های روانی و فرهنگی جامعه خود را در کاریزما یا شخص محبوب (که ناگهان با رایی بالا به قدرت می رسد: خاتمی در خرداد ۱٣۷۶ و احمدی نژاد در تیر ۱٣٨۴) نشان می دهند و ردپای تک تک عناصر ان کاملا قابل مشاهده است.
منتخب مردم پس از پیروزی، بار روانی تمامی شکست ها، ناکامی ها و حقارت ها را بر دوش می کشد و رفتار وی به تمامی در این مسیر جریان می یابد.
بدین گونه گفتگوی تمدن ها زاده می شود، زیرا عوام گرای خودشیفته ناگزیر است خود را به این طریق در سطح جهان مطرح سازد. اگر پوپولیسم چپ به گفتگوی تمدن ها پناه می برد، پوپولیسم راست بحث هولوکاست را مطرح می کند، هر دو انگاره هایی بی معنی هستند که فقط و فقط به درد مطرح کردن عوام گرای خودشیفته می خوردند.
کافی است شعارهای انتخاباتی خاتمی در خرداد ۱٣۷۶ و بویزه در خرداد ۱٣٨۰ را با شعارهای انتخاباتی احمدی نژاد در خرداد- تیر ۱٣٨۴ مقایسه کنیم تا به روشنی دریایبم که ورای تمامی تفاوت ها و تضادها، این شعارها اساسا یکی هستند.
رفتار سیاسی این دو نیز یکی است. عوام گرای خودشیفته فاقد تجربه و توانایی سیاسی لازم است (برعکس فاشیست که فرد کاریزما واجد این توانایی است) و از این رو ناگزیر است زمام کار را به دست گروهی از مشاوران و نزدیکان خود بسپارد. این نقش را در دوران خاتمی افرادی مانند بهزاد نبوی (با سابقه بسیار بد در قبل از انقلاب و دهه ۶۰)، سعید حجاریان (که سعید امامی در قیاس با وی فرشته محسوب می شود و من بزودی بخشی از رفتار وی در وزارت اطلاعات دهه ۶۰ را منتشر می   کنم!)، محمد رضا خاتمی ، ابطحی (که به دلیل جالبی!! قبل از پایان دوران ریاست جمهوری خاتمی کنار نهاده شد) ،عیسی سحرخیز (فردی که در دهه ۶۰ نقش اصلی را در جلوگیری از تصویب قطع نامه های نقض حقوق بشر   در سازمان ملل بر عهده   داشت!) و.. بر عهده گرفتند و در حال حاضر رضا باهنر، مجتبی هاشمی ثمره، اسفندیار رحیم مشایی و.. . تفاوت چندانی بین این دو دسته افراد نمی توان یافت!
عوام گرای خودشیفته، بیش از آنکه مترصد حل مشکلات مردم باشد، در فکر مطرح ساختن خود در سطح جهان است. او خود را رییس جمهور جهان می داند و نه رییس جمهور ایران که وظایفش اش را قانون مقرر ساخته است!
عوام گرای خودشیفته، بسیار سطحی، ضعیف، احساساتی و ترسو است و در مقابل تندباد مشکلات سریع خود را می بازد. (عجز و لابه های خاتمی را به خاطر بیاورید!)
۲۴ آذر نشان داد که مردم ایران با تجربه ای که از دوران خاتمی کسب   کرده اند، این بار هوشیارانه و بی انکه نیاز به طی کردن دوره ای ٨ ساله مانند خاتمی باشد، پی به زیان ها و عواقب پوپولیسم برده اند و این نشانه و رویدادی مثبت از رشد فرهنگ سیاسی ایران است، رویدادی که آثار خود را در آینده   نیزنشان خواهد داد.