سازوکارهای کلاهبرداری مالیاتی
احمد سیف


• دوتا از بزرگ‌ترین «بهشت‌های مالیاتی» جهان نیویورک است و لندن، یعنی امکاناتی که در این دو کلان‌شهر برای پول‌های خارجی و سرمایه‌ی خارجی ارائه می‌دهند تفاوت قابل‌توجهی با جزایر کیمن و پاناما ندارد. هم «نرخ مالیات» دلپسند است و هم خدمات مخفی‌کاری ارایه می‌شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣۰ خرداد ۱٣۹۵ -  ۱۹ ژوئن ۲۰۱۶



                                             
                                                       سرمایه‌داری کازینویی ۷

نقد اقتصاد سیاسی- در یادداشت‌های قبلی به گوشه‌هایی از سرمایه‌داری کازینویی اشاره کردم ولی هنوز چه بسیار داستان‌هاست که باید از این «معجون» مدرن گفته شود. در این یادداشت می‌خواهم به بررسی تکنیک‌هایی که برای فرار مالیاتی به‌کار گرفته می‌شود بپردازم. در جای دیگری هم اشاره کرده‌ام که من به شیوه‌های غیرقانونی کلاهبرداری مالیاتی نخواهم پرداخت که خود داستان درازدامنی دارد. در این یادداشت از شیوه‌هایی سخن خواهم گفت که اگرچه غیراخلاقی است ولی به چشم قانون، مشکلی ندارند. به عبارت دیگر دراین موارد سخن برسر ندیدن و نادیدن ضوابط قانونی نیست بلکه ضوابط قانونی آن چنان گله‌گشاد و سوراخ‌دار است که می‌توان از این کارها کرد و مسئله‌ای هم ظاهراً پیش نمی‌آید.

۱. بهشت‌های مالیاتی

ابتدا از کل مقوله‌ی «بهشت‌های مالیاتی» آغاز می‌کنم. استفاده از این «بهشت‌ها» برای این منظور سابقه‌ی درازی دارد و منطق استفاده از آن هم ساده است. اگر نرخ مالیات در یک محدوده‌ی حقوقی بالاست، خب، شما پول و دارایی‌تان را به محدوده‌ی حقوقی دیگر که نرخ مالیات در آن پایین‌تر است منتقل می‌کنید. این امکان درابتدا عمدتاً از سوی شرکت‌ها مورد استفاده قرار می‌گرفت ولی رفته‌رفته و به‌طور روزافزونی افراد ثروتمند و گاه هنرمندان هم به استفاده از آن راغب شده‌اند و از این امکانات برای فرار از مالیاتی که باید بپردازند استفاده می‌کنند. درابتدا احتمالاً تنها سوییس بود و مونت‌کارلو و احتمالاً لوکزامبورگ و دوسه تا جزیره‌ی دیگر ولی امروزه این «بیماری بهشت‌های مالیاتی» تقریباً همه‌جاگیر شده است. دوتا از بزرگ‌ترین «بهشت‌های مالیاتی» جهان نیویورک است و لندن، یعنی امکاناتی که در این دو کلان‌شهر برای پول‌های خارجی و سرمایه‌ی خارجی ارائه می‌دهند تفاوت قابل‌توجهی با جزایر کیمن و پاناما ندارد. هم «نرخ مالیات» دلپسند است و هم خدمات مخفی‌کاری ارایه می‌شود که به گوشه‌هایی از آن در جای دیگر پرداختم و دیگر تکرار نمی‌کنم.

۲. ایجاد بنگاه‌های کاغذی

منظورم از این بنگاه‌های کاغذی این است که آن‌ها وجود خارجی ندارند معمولا کالا و خدمتی تولید نمی‌کنند و برای کسی هم شغلی ایجاد نمی‌کنند و تنها روی کاغذ وجود دارند. یکی از «محاسن» سرمایه‌داری کازینویی این است که به‌عنوان یک «شخصیت حقوقی» همین وجود کاغذی کافی است، اما نکته این است که صاحبان واقعی این بنگاه‌ها ـ که اغلب بدون نام می‌مانند ـ می‌توانند با استفاده از آن‌ها به خرید و فروش دست بزنند و البته که به ازای سودی که از این مبادلات می‌برند، مالیاتی هم نمی‌پردازند. اگر این مبادلات در کشوری انجام بگیرد که نظام مالیاتی مشخصی دارد، به‌عنوان یک «بنگاه ثبت‌شده در خارج» مالیات شامل حال این مبادلات نمی‌شود و آن‌جایی هم که به ثبت رسیده است معمولاً یک «بهشت مالیاتی» است که یا مالیات ندارد و یا نرخ مالیات بسیار نازلی دارد. البته از این بنگاه‌های کاغذی در موارد متعدد دیگری هم استفاده می‌شود که به یک مورد دیگر اشاره می‌کنم.

یکی دیگر از شیوه‌های معمول این است که به‌ویژه کسانی که به‌اصطلاح برای خود کار می‌کنند، در یکی از این «بهشت‌های مالیاتی» شرکتی به ثبت می‌رسانند که مثل دیگر موارد حضور بیرونی ندارد غیر از این که به شما امکان می‌دهد که به جای دریافت درآمدهای خود به صورت حقوق هفتگی یا ماهانه، آن‌ها را به حساب این بنگاه به ثبت رسیده واریز کنید. گذشته از این که مالیات بردرآمد شرکت‌ها از مالیات بر درآمد افراد کم‌تر است شما این امکان قانونی را هم دارید که تقریباً همه‌ی مخارج زندگی خود را به‌عنوان مخارج اداره‌ی بنگاه در نظر گرفته و از درآمد ناخالص خود ـ قبل از پرداخت مالیات ـ کسر کنید. و بعد در پیوند با آن‌چه به‌عنوان «سود خالص» باقی می‌ماند، مالیات بپردازید ـ که آن‌هم اغلب این چنین نمی‌شود. چون خود را در یک «بهشت مالیاتی» به ثبت رسانده‌اید.

٣. مبادله‌ی سهام

برخلاف آن‌چه به نظر می‌رسد در این‌جا مبادله‌ای صورت نمی‌گیرد ـ یعنی سهامی ردوبدل نمی‌شود بلکه درواقع یک فریب حسابدارانه برای فرار مالیاتی است. یک سوی این مبادله‌ی فرضی یک سهام‌دار است که مالک سهام مشخصی در یک بنگاه است. اگر بدون استفاده از تکنیک «مبادله»ی سهام به او سود سهامی پرداخت شود، باید به‌ازای آن مالیات بپردازد. یا اگر بهای سهام بالا برود و او بخواهد آن را نقد کند باید مالیات درآمدهای سرمایه‌ای بپردازد. حتی وقتی یک بنگاه امریکایی ـ برای مثال ـ به سهام‌داران غیر امریکایی سود سهام می‌پردازد براساس قانون باید به اندازه‌ی مالیاتی که باید پرداخت شود از سود سهام کسرکرده و بعد آن را به اداره‌ی مالیات دولت فدرال بفرستد. اما شیوه‌ی بدیعی ابداع کرده‌اند تا این مالیات‌ها را «به‌طور قانونی» نپردازند. فرض کنید شما درشرکت اپل ۱۰۰ میلیون دلار سهام‌ دارید. با یک «هج فاند» Hedge Fund که در جزایر کیمن ثبت شده تماس می‌گیرید تا با آن‌ها یک قرارداد «مبادله‌ی سهام» پنج‌ساله امضا کنید. بر اساس این قرارداد شما تعهد می‌کنید که هرساله همه‌ی سود سهام‌تان را به این «هج فاند» واگذار کنید و در عوض این هج فاند هم هرساله به شما براساس کل ارزش سهام شما ـ چون البته این امکان وجود دارد که بهای سهام اپل افزایش یابد و مثلا این ۱۰۰ میلیون دلار فرضاً بشود ۱۵۰ میلیون دلار ـ براساس نرخ بهره ای که از پیش مورد قبول دو طرف قرار می‌گیرد (معمولاً نرخ لای‌بور LIBOR ـ یعنی نرخی که بانک‌ها در بازار مالی لندن به یک‌دیگر پول قرض می‌دهند منهای یک «حق بوق» برای «هج‌فاند» در نظر گرفته می‌شود) به شما بهره بپردازد. به دلایلی که من از آن‌ها بی‌خبرم در مورد قرارداد «مبادله‌ی سهام» نه محل سکونت پرداخت‌کننده‌ی سود سهام بلکه محل سکونت دریافت‌کننده‌ی آن برای منطورهای مالیاتی مورد استفاده قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر، وقتی بنگاه اپل سود سهام شما را به جای این که مستقیماً به شما بپردازد به هج فاندی که در جزایر کیمن ثبت‌شده می‌پردازد مبنای تعیین مالیات جزایر کیمن می‌شود و این پرداخت‌ها می‌توانند به‌طور «قانونی» مالیات سود سهامی را که در امریکا پرداخت می‌شود نپردازند ـ به‌عبارت دیگر، آن مالیات شامل حال آن‌ها نمی‌شود. شمای صاحب سهام هم که «سود سهامی» دریافت نکرده‌اید که به ازای آن مالیاتی به دولت فخیمه‌ی امریکا بدهکار باشید. بسته به این که مدت قرارداد چه میزان باشد همین که آن مدت سر رسید، سهام شما همان گونه که همیشه متعلق به شما بود متعلق به شما باقی می‌ماند البته ممکن است بخواهید وارد یک قرارداد دیگر «مبادله‌ی سهام» بشوید که روایت دیگری دارد.

۴. اجتناب از پرداخت مالیات افزوده‌های سرمایه‌ای

وقتی که ارزش دارایی شما در گذر زمان افزایش یافته باشد مالیات افزوده‌های سرمایه‌ای capital gains به‌طور خودکار به اجرا در می‌آید. برای مثال فرض کنید شما وقتی که سهام شرکت مایکروسافت پنج دلار بود ۱۰۰۰۰ سهم خریده‌اید و الان بهای سهام مایکروسافت ـ برای مثال ـ به ۱۰۰ دلار رسیده است. ارزش کل سهام شما در این بنگاه که ۵۰ هزار دلار بود حالا به یک میلیون دلار رسیده است و البته که باید به‌ازای این درآمد «سرمایه‌ای» مالیات بپردازید. این نوع مالیات‌ها زمانی به جریان می‌افتد که شما این سهام را بفروشید و به اصطلاح ارزش اش را نقد کنید. ولی این‌جا هم سوراخ‌های حقوقی برای فرار مالیاتی وجود دارد. فرض کنید شما می‌روید و از یک بانک سرمایه‌ای یک میلیون دلار وام می‌گیرید و سهام خود را به‌عنوان وثیقه در اختیار بانک می‌گذارید. نکته‌ی اول این که این پول شامل مالیات نمی‌شود چون پولی است که وام گرفته‌اید. اما برای این که خیالتان بابت سهام آسوده باشد با استفاده از بازار مشتقات «حق» خرید و فروش سهام خود به یک قیمت از پیش تعیین‌شده را خریداری می‌کنید. البته این قرارداد برای یک مدت معین است و پس از پایان مدت شما یا باید پول را برگردانید یا سهام را منتقل کنید. البته در این فاصله از پولی که وام گرفته‌اید استفاده‌ی مادی و معنوی می‌برید. تازه پس از آن است که اگر وارد مبادلات مشابهی نشوید قانون مالیات بردرآمدهای سرمایه ای به جریان می‌افتد.

بد نیست به شیوه‌ی بدیع دیگری نیز اشاره کنم.

فرض کنید که شما صاحب یک کمپانی هستید که در حوزه‌ی یافتن و استخراج نفت فعالیت دارد و باز فرض کنید که شما مرا که یک مهندس نفت هستم استخدام می‌کنید و من هم در کوشش‌هایم برای بنگاه شما منابع نفتی قابل‌توجهی «پیدا» می‌کنم که میلیاردها دلار ارزش دارد. برای قدرشناسی از «زحمات» من شما به من یک میلیون دلار «پاداش» می‌دهید. ناگفته روشن است که من بلافاصله باید مالیات این یک میلیون دلار را بپردازم ـ چون پرداختی بنگاه به من در واقع درآمد من است و درآمد هم از یک مقدار به بالا شامل مالیات می‌شود. اما از طرف دیگر، وضعیت شما بسیار جذاب است. موسسات مالی بیشتر از همیشه علاقه دارند به شما وام بدهند چون شما صاحب بنگاهی هستند که در استخراج نفت موفق بوده و میلیاردها دلار ثروت حتمی دارد. شمای صاحب بنگاه هم از این وام‌ها برای خود قصری می‌خرید، اتوموبیل‌تان را عوض می‌کنید، قایق تفریحی تهیه می‌کنید و خلاصه‌ی کلام این که زندگی اشرافی خواهید داشت. با این همه هیچ‌گونه مالیات بر درآمد نخواهید پرداخت و دلیل‌اش هم ساده است. شما که درآمدی ندارید! به عبارت دیگر در این‌جا می‌خواهم توجه را به این نکته جلب کنم که بخشی از کلک‌هایی که برای فرار از مالیات به‌کار گرفته می‌شود به تعریف «درآمد» بر می‌گردد. در خصوص شمای صاحب بنگاه بد نیست به دو نکته توجه کنید:

به احتمال زیاد هرساله ثروت شما بیش‌تر می‌شود و تا زمانی که این ثروت بیش‌تر به‌عنوان درآمد درنیاید شامل مالیات بر درآمد نخواهد بود.

تا زمانی که شما نخواهید این ثروت روزافزون را نقد کنید، مالیات درآمدهای سرمایه‌ای هم شامل حال شما نمی‌شود وقتی نقد می‌کنید باید مالیات درآمدهای سرمایه‌ای بپردازید که تقریباً در همه‌ی کشورهای سرمایه‌داری غربی ازمالیات بر درآمد به‌مراتب کم‌تر است. البته پیش‌تر به شیوه‌هایی اشاره کرده‌ام که چه‌گونه از پرداخت این مالیات هم درمی‌روند.

۵. صندوق‌های تولیت کاغذی

این شیوه‌ی فرار مالیاتی معمولاً از «بهشت‌های مالیاتی» شروع می‌شود. صندوق‌های تولیت ایجاد می‌شوند که به غیر از موجودیت روی کاغذ کار دیگری در پیوند با وعده‌های خود نمی‌کنند. ولی شمای صاحب درآمد بالا با این صندوق‌های تولیت قرار می‌گذارید که همه‌ی درآمدهای خود را به این «صندوق تولیت» به‌عنوان «کمک‌های بلاعوض» ببخشید. البته که این «سخاوتمندی شما» بدون «پاداش» نمی‌ماند. صندوق هم برای قدرشناسی از اعضای بخشنده‌ی خود، به آن‌ها وام‌های ارزان می‌دهد و این اعضا، از جمله شما هم البته بعداً فراموش می‌کنید که این وام‌ها را کارسازی کنید ـ به‌اصطلاح اصل و فرع را بپردازید. به سخن دیگر، این ثروتمندان با درآمد بالا، حقوق ماهانه و سالانه‌ی خود را به صورت «وام» دگرسان می‌کنند و از پرداخت بخش اساسی و عمده‌ی مالیات بر درآمد درمی‌روند. البته که استفاده از این «تسهیلات» هزینه‌هایی دارد که باید پرداخت شود. از انگلیس خبر داریم که شماری از هنرمندان پردرآمد که از این تسهیلات استفاده کرده بودند به‌طور متوسط یک درصد درآمد خود را در این راه هزینه می‌کنند.

۶. وام به‌ازای بیمه‌ی عمر

این شیوه‌ی فرار از مالیات هم بسیار «نوآورانه» است. کاری که می‌کنید برای خود یک بیمه‌ی عمر می‌خرید که به بازماندگان شما مبلغ هنگفتی ـ فرض کنید ۱۰۰ میلیون دلار ـ پرداخت شود. بعد می‌توانید به بانک مراجعه کرده و درمقابل این «ثروت احتمالی» وام بگیرید. این روزها خبر ندارم ولی در گذشته‌ای نه چندان معمول بود که بانکها به متقاضی حدوداً ۹۰% مبلغ بیمه‌ی عمر وام می‌دادند. در این مثال شما می‌توانید ۹۰ میلیون دلار وام بگیرید. در این‌جا نه مالیات بردرآمد شامل حال شما می‌شود و نه مالیات افزوده‌های سرمایه‌ای ـ چون درواقع وامی است که گرفته‌اید. اگرقرار بود ۹۰ میلیون دلار درآمد شما باشد ـ و شما هم اهل زدوبند نباشید ـ که خوب حداقل باید ۵۰ درصدش را مالیات بردرآمد بپردازید ولی در این‌جا مالیاتی شامل حال شما نمی‌شود. این که با این ۹۰ میلیون دلار چه می‌کنید موضوعی است که در موارد مختلف می‌تواند متفاوت باشد.