چشمهای نادِر
شهلا بهاردوست
•
باید پر کنم خانه را با آینه ها
باید نگاهم بی هراس از چشمها
به پنجره ای که باز است خیره شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۷ دی ۱٣٨۵ -
۲٨ دسامبر ۲۰۰۶
روی دیروز خاک، فاتحه، فوت
خاک تویِ گلو، سرفه، باد می وزد
باد می وزد
باز ویران، نمناک می کند
نم که می زند امروز روی بامِ دل
پا عقب، خط روی فردا می کِشم
روی رنگهای زندگی، ذرّاتِ معلّق
روی حرفهای عریان، واژه های واژگون
چه ساده آویخته می شوم!
این لحظه، کنارِ من، چشمهای دیروز
نگاه کن، نگاه کن
این چشمها، این شب، آخرِ اوّل است
من تا صبحی درازکه غروبش نشسته اینجا، سفره بازمی کنم
زیر زمزمه های می دانم، می خوانم، فوت کن
زن، فوت کن
مرا در خودم می کِشم، نگاه می کنم
چشمها نادرند!
نگاه می کنم با نفسی بریده
زیر لذّتِ دستهایی که می فشارند، می ریزم
می ریزم تا فردا
آرام روی گونه هایم خیس، دور می شود،
دورِ دورِ دور!
باز پرده کِشیده، خلوت می کنم
ساز کوک نمی کنم
زیر پوست ترکیدهء شب، گلوی ابر گرفته، خودش می بارد
افسوس ناله می کند سرود آزادگیم
شاید
باید در بهاری دروغ غلتید تا برگها بمانند!
باید بکارت را در صدف خوابانید!
باید در عمق اقیانوس نشست!
باید موهای سیاهم که هوس انگیزند
زیرِ نجابتِ چادر پوسیده مادربزرگ پنهان شوند!
باید بودنم میان پرانتزی خلاصه شود
شاید
باید دررویاهای سبز خانه ای ساخت
برای قدمهایم، لبهایم، که مدام می چرخند، می خندند، رنگین
باید پر کنم خانه را با آینه ها
باید نگاهم بی هراس از چشمها
به پنجره ای که باز است خیره شود
باید صورتی ها نلرزند
شاید
نه، نه
باید امشب آواز بخوانم
بخوانیم تنها
پشت درهای بسته بمانم
بمانیم تنها
باید امشب از آیه های کتاب مقدّس تکرار کنم
تکرار کنیم تنها
باد می وزد
نم می زند
روی بامِ دل، پا عقب
روی فردا باز خط
خط، خط
از مجموعهء نفس
هامبورگ، ۲۵ دسامبر ۲۰۰۶
www.bahardoost.de
|