از : امیر ایرانی
عنوان : قاعده بازی افرادی
گاهی وقتها برای فهم یک نوشتار به این نتیجه می رسی که آنرا از پایین به بالا مطالعه و ورانداز کنی. آقای بابک حمیدی حمیدی در آخرین نظردهی اش که در رابطه با اینجانب بوده ،نکات ریز و درشتی را مطرح می کند. که پرداختن به همه آنان شاید به اندازه همه ی نظرات کیلومتری ایشان ،که ایشان شیفته وار بخاطر( نزدیک بود یادم برود حرف ر را تایپ کنم آنوقت، بخاطر، تبدیل به بخاط می شد،که این مسئله می شد وسیله ای برای ....) نداشتن هیچ غلط غلوطی در آنان، یک شأنیت خاصی برای ادعاهایش متصور شده است که بایدگفت: اگر ویراستاری در جای خاص، این را می آفریند که کمتر خطای نوشتاری ایجاد شود این موضوع شأنیت خاص را نمی آفریند! و بایدگفت: اگر خطایی بخاطر بی دقتی در تایپ یا غلط املائی باشدقابل رفع است و بسیارانی در قسمت نظردهی، در پی فهم پیام متن هستد وبه این موضوع بیشتر توجه دارند تا چیز دیگر. ومسئله ای که نیاز به تصحیح بنیادی دارد که آن خطا و آن غلط همه چیز را صفر و یا منفی می کند چیز دیگری است. اینکه کسی بخواهد با کلمه آرایی های ریاکارانه نیت خاص ویرانگری را پنهان کند و بسمت فریبندگی دیگران برود قطعاً از دید تیز بینان و خردگرایان دور نخواهد ماند و دادگاه عادله ی افکار عمومی در مورد آنان نیز قضاوت خواهد کرد.
در یکی از آورده های، ایشان می گوید:« دارم فکر می کنم شریعتمداری و نوریزاد چقدر بد بخت شدند که امیر ایرانی آنها را با بابکی که من باشم همسنگ می کند،....» این فروتنی خاص جناب حمیدی حمیدی نسبت به بعضی های خاص آنچنانی، با ژست یکتایی و.... ایشان، می تواند نوعی تناقض گفتاری و نوشتاری را بنمایش بگذارد! شاید این نوع رفتار ایشان ناشی از قاعده بازی مورد نظر ایشان باشد! جالبست!
ایشان در اعمال دیگران، نوعی واکنش حسادت گونه ای را متصور است. که باید گفت: در فن آوری جدید ارتباطی که بلای جان شیوه ی منبری و خودگویی و خود خندی شده، جا برای هرکس که چیزی در چنته دارد باز است و هیچ کس جای دیگری را تنگ نخواهد کرد! البته آنکس که چنین می پندارد که اعمال دیگران ناشی از حسادت ورزی آنان نسبت به اوست بایدگفت: این پندار می تواند ناشی از؛ خودبزرگ بینی،یکتا بینی، بی همتا بینی، بی نظیر بینی، و..... باشد که نوعی رفتار بیمارگونه ای را مطرح می کند که نیاز به درمانی خاص دارد و باید برای او شفای عاجل آرزو کرد.
وباید گفت:آن حسادت رشک شپش شده را در اندام مجریان شیوه ی منبری ویا پروش یافتگان منبری خواه باید دید! که خطابه های خویش را با این تصور که مخاطب بزغاله است ویا سنگ،همچون کلاغ دهان، دریده چشم، درنده خو، با لفاظی های کلام ریز موزون، دهان به یاوه گویی باز می کنند که مخرج یاوه گویی ها، بادیست که از معده بر می خیزد که ره گم کرده است که راه اصلیش باطل کننده عمل ایمانی و اعتقادی است که آن باد می تواند آرمانش را نیز برباد دهد!
۷۵۶۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک حمیدی حمیدی
عنوان : به سیامک شاملو...مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد!
در اینکه محتوای کامنتهای ارسالی باید در رابطه با موضوع مطرح شده باشد،شکی نیست،منتهی وقتی بحث اصلی* بیات می شود و نوبت به نظرات و پرسش و پاسخگویی می رسد و من و شما مورد خطاب شخصی واقع می شویم،به ناچار یا باید پاسخگو دوستان باشیم،یا در بحث شرکت نکنیم و انگ عدم پاسخگویی را به جان بخریم،انتخاب من پاسخگویی بوده است،نه گریز از بحث.اصلا مگر یکی از ایرادت به حق شما و دوستان این نیست که چرا نویسنده مقاله پاسخگوی کامنت گذاران نیست؟ پس من و شما وقتی کامنت میگذاریم، خود در نقش نویسنده ای قرار می گیریم که در صورت لزوم باید پاسخگوی سوالهای مطرح شده از سوی دوستان باشد،بنابراین ناگفته پیداست که من و شما باید بحث را کنترل و هدایت کنیم تا از میسر اصلی خارج نشود.هرچند به شخصه ایرادی در پُرگویی* و طرح «مشکلات که نه» طرح دیدگاههای* شخصی نمی بینم،با اینحال در هیچ یک از پاسخهایی که به شما و دیگران دادم،از میسر اصلی بحث خارح نشده ام و آنچه گفته و نوشتم بنا به ضرورت و احترامی بوده که نسبت به مخاطب داشتم،به همین خاطر درتاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۹۵ خدمت دوستان عرض کردم: از شما انتظار می رود که جهت حفظ و تحکیم و بهبود فضای موجود،در بزنگاه های مختلف با نقد نظرات ارسالی،مانع ریزش کاربران شوید و با انتقاد و توصیه و پیشنهاد و ارائه راهکار،سطح کَمیِ و کِیفیِ نظرات ارسالی را ارتقاء دهید.منتهی درخواستم شنیده نشد.
*من همان روز اول نظر و پرسشم را در رابطه با اصل مطلب نویسنده بیان کردم که کار به اینجا رسیده است.
*پُر گویی برای روشنگری و تفهیم مخاطب هیچ ایرادی ندارد،آنچه ایراد دارد؛بیهوده گویی ست.
*غرض از نوشتن و طرح موضوع از سوی نویسنده از برای چیست،مگر جز این است که کاربران با دیدگاه نویسنده آشنا بشوند و به بحث و گفتگو بشینند و با نظرات و دیدگاههای هم آشنا شوند تا بتواند برای مشکلات جمعی و فردیشان راهی بیابند؟
اگر من بعد از طرح و نظر و پرسش و عدم پاسخگویی از سوی نویسنده مقاله،از بحث خارج می شدم،شما امروز به این نظر نمی رسید که هرچی بود حُسن خوب مقاله آقای لادن در این بود که سکوت شما را شکست و وارد خانواده کامنت نویسان سایت اخبار روز کرد تا ما هم نه تنها از ادبیات لطیف و شاعرانه شما ...بلکه از نظراتتان هم باخبر شویم... یا در نوشته های آقای حمیدی نوعی تاثیر پذیری از مایه های عرفانی می بینم و نوعی مستی کلامی که برایم جذابیتّی خاص دارد...این نگاه شما نتیجه همان پُر گویی و طرح دیدگاههاست.پس بحث ما نتیجه بخش بوده است.بنابراین به سهم خود از دبیران و همکارانشان تشکر میکنم،از شما هم همینطور.
ممنون.
۷۵۶۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک حمیدی حمیدی
عنوان : امیر ایرانی...آشنایم با مزاح و مزاج و مجاز شما.
ظرف یا مظروف،
صورت یا سیرت،
نظری یا عملی؟
اینکه کی هستیم و کجائیم و تابع کدام فکر و احساس و منطقیم،یا در پی چه آرمانشهری هستیم،مهم نیست،مهم اینست که در وادی عمل چه میکنیم و چگونه!؟
پس فرقی نمی کند که دو خط بنویسی یا دوکیلومتر،چرا که هر نوشته ای مثل آآآب،خواننده خودش را می یابد.
نوشتن سمفونی دل و ذهن بیقرارست،نوشتن همآغوشی در بستر کلماتست،نوشتن ثمره پرسش و پاسخ و رزم و بزم خطیب و مخاطب است.
بنابراین وقتی نمیدونی و سردرنمیاری،که دس کی تو جیب کیه و کی داره کی و میکنه از پس و پیش،راهی نداری جز اینکه خوب نگاه کنی و فکر،آنگاه بجای چند و چون کردن نابجا و ایراد گرفتن بی دلیل،وقت و حروم نکنی و فاش و صریح و مشخص سوال کنی،سوال نکنی،بی چراغ تو تاریکی راه گم میشی!
گم که بشی،دیگه هست و نیستت،پیدا هست و نیست،اونوقت غلط غلوط خط خطی میکنی و ثبت و سند،برابر اصل می زنی و کلمه بخاطر را بخاط می نویسی و می شود را شود می نویسی و از قلم ذهنت می افتد که وقتی نام و شهرت مخاطبت را تیتر میکنی،نباید از فعل بعضی ها استفاده کنی و اشتباه اولت را با کلمه یارو باز تولید میکنی و از یاد میبری که اعتبار هر متنی بستگی به درست نویسی و ریتمیک بودن آوای کلام و محتوای پیام خطیب دارد،نه اینکه بعضی ها چقدر ازخودشان متشکرند و بعضی ها چقدر خودکم بین و بزرگ بینن،نه اینکه من کی هستم و تو کی هستی،نه اینکه من این شأنیت* را از کجا برای خودم قائلم و تو برای خودت قائل نیستی،هرچند من شأنیتی برای خودم قائل نیستم،که اگر بودم با شما امیر ایرانی همکلام نمیشدم،من کجا شأنیت کجا؟هویتی اگر دارم،رهین لطف و بذل و بخشش شما است که یه روز شریعتمداریم و روز دیگر نوریزادی هستم با رفتار دلقک گونه که از راه جاسوسی و خبر چینی برای رئیس دپوی سیار کلانشهر امرار معاش میکنم،شما هم که هویت رشک برانگیزتان امیر ایرانی و معرفتتان مُعَرف داریوش و کوروش و اخلاقتان مروج ادب اصیل پارسی و زبانتان مبلغ زردتشت پیامبریست که شعار پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک،سرلوحه عملش بود!؟
دارم فکر می کنم شریعتمداری و نوریزاد چقدر بدبخت شدند که امیرایرانی آنها را با بابکی که من باشد همسنگ میکند،من که بشخصه از این همسنگی خشنود نباشم،اعتراضی هم ندارم.
دارم فکر می کنم مهم نیست که امیر ایرانی مرا چه فرض می کند و گُل می خواند یا گُه،مهم این است که من هر کدام باشم یکتا و یگانه و بی همتا و بی نظیر بوده و هستم و خواهم بود،دردم از اینست که شما که هویتتان معلوم و نان از دسترنج خود میخورید و نام امیر ایرانی برخود نهاده اید،چرا قدر و منزلت امیر ایرانی را ارج نمی نهید؟
در هر حال از منظر نگاه من،خطیب و مخاطب دو کفه سنجش و تراز کالاییند که،خطابه و متن نام دارد.خطیب با کلمه و جمله برای مخاطب فضا و مکان میسازد و مخاطب را به موقعیتی نو فرامیخواند!
مخاطبی که متن را میخواند،خود خطیبی ست که میتواند نظر و دیدگاهش را از فضا و مکان و موقعیتی که در متن دیده عیان کند،توضیح و تبیین و پرسش کند.اصطلاح رایج و ادبیش را حتما شنیده اید،«نقد و نقادی»من با چند و چون و چرایی و نقد موافقم،ذات و جوهر نقد راه گشاست،بنابراین گفتن ندارد که کنش و واکنش حق طبیعیِ خطیب و مخاطب است!
اما فراموش نکنیم که همانطور که قبلا گفتم:هر بازی یه قاعده ای دارد،هر قاعده ای یه روشی و هر روشی یه راهی و هر راهی یه مقصدی،هر مقصدی یه مکانی و هر مکانی و یه فضایی و هرفضایی یه کلامی،هر کلامی یه منطقی و هر منطقی یه اصل و اساسی!
یعنی شتر سواری دولا دولا نمیشه،یعنی شریک دزد و رفیق قافله نمیشه؛
یعنی هم توبره و هم آخور نمیشه!
الغرض همه اینا رو گفتم که بگم:
من و شما میتوانیم به پیروی از اعلامیه حقوق بشر و حق آزادی بیان و ادیان،
مسلمان، مسیحی،یهودی و غیروذالک باشیم،
ولی اجازه نداریم که به یکدیگر توهین کنیم!
چرا که هم از منطق انسانی و برادری به دورست و هم نافی پیام زردتشت است!
ختم کلام،باقی بقا.
نقد و نظر و انتقاد و ابهام و سوالتان را واضع و مشخص طرح کنید،بقدر توان منت گذارم و شاکر.از من گفتن بود که گفتم،خود دانید.
پ.ن .
می توانستم عصبانیت بی دلیل و حرف بی اساستان را نشنیده بگیرم و بگویم جواب ابلهان خاموشیست،می توانستم بخود یار آور شوم که سخن چِرت و پِرت زیاده،شنونده باید فهم کلام و پیام کند،می توانستم بی خردی کلامتان را پیرهن عثمان کنم و از جاده عدالت خارج شوم و فغان نمایم:آنکه به ما*نریده بود،کلاغ دهان دریده بود،
میتوانستم به پیروی از ادب اصیل ایرانی چشم بر هم بگذارم و دهان به یاوه باز کنم که:
مَخرج گَندِ جَهنَم،دَهَنَش
مَحشَر رِشک و شِپِش،پِیِرهِنش.
می توانستم...
می توانستم...
می توانستم...
بااینحال گوشم و دادم دست منش دمکراتیکم و آن کردم که باید...امیدوارم که مکدرتان نکرده باشم.
* من شأنیت خود را از اعتقاد و فکر و عملم میگیرم،باورندارید،لازم است بگویم که از ۲۷ تیر که مصدع اوقات شما و دوستان اخبار روز شدم،۱۷ یادداشت کیلومتری نوشتم که به ارزش و بی ارزشی محتوای آن کاری ندارم ...حرفم چیز دیگریست،حرفم اینست که اگر همه ۱۷ یادداشت کیلومتری را جز به جز تصحیح کنید و کنند،بعید می دانم که ۱۷ غلط املایی و غیر و ذالک پیدا کنید و کنند،که این برای شأنی می آورد که ارزش دارد.
*ماااا،یعنی من و ایمان و امید و آرمان.
۷۵۶۰۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ مرداد ۱٣۹۵
|
از : سیامک زنده یاد شاملو
عنوان : خدمت خانم فرزانه رادمنش
با عرض سلام و ادب خدمت شما! سرکار خانم فرزانه رادمنش مطمئن هستید که از نوشته من سوء برداشت نکردید؟ ابراز علاقه و خوش آمد گوئی من نسبت به کاربر گرامی آقای بابک حمیدی صادقانه بود و خالصانه و هیچگونه نکته پنهانی برای تمسخر ایشان اصلاً در مد نظر من نبوده و نیست و خود ایشان هم گویا بر این باور است یا باشد. حالا فهم شما چیز دیگریست به خودتان ربط دارد و به سطح سواد و درک و شعور برداشت خودتان از یک جمله یا مطلبی بستگی دارد. اصلاً ضرورتی ندارد گسترشش بدهید. گویا قرار است شما همه انرژی و وقت خودتان را سر پیری به پرخاشگری به هرکسی که دماغش خوشتان نیاید صرف کنید. لازم به تذکر مجدد است که قرار است محتوای کامنتهای ما به موضوع گفته شده نویسنده مقاله ربط داده شود وگرنه پُرگوئی و از مشکلات خصوصی در اینجا صحبت کردن از حوصله دیگر خوانندگان کامنتهای ما خارج است. من شخصاً در نوشته های آقای حمیدی نوعی تاثیر پذیری از مایه های عرفانی میبینم و نوعی مستی کلامی را که برایم جذابیتّی خاص دارد هرچند به اصل قضیه گفته شده توسط نویسنده مقاله کمتر مربوط باشد. مستی کلامی در نزد خواننده هم بنوعی نئشگی و سرمستی و بریده شدن از زمان و مکان را هرچند لحظه ای کوتاه سبب میشود ( نقش هنر؟ ). ولی باید سعی شود که میزانش بیش از حد و زیاده نباشد و به حد تخریب کردن بدل نشود وگرنه میشود از مستی کلامی عرفانی آقای حمیدی هم در حد معقولش شاید لذّت هم بُرد یا شاید دیگران آنرا ناپسند و نابجا بدانند. همانطور که با شنیدن برخی اشعار شاعرانی زبردست و زیبا اندیش مثل احمد شاملو یا سهراب سپهری علاوه بر مستی کلامی موزیک را هم در خودش دربردارد طوریکه به خواننده یا شنونده حس پرواز و فراموشی و نوعی مستی هوشی دست میدهد. زیبائی یک چیز میتواند هوش آدمی را ببرد.
چرا نباید کسی هم کامنتهایش را کمی با مخلّفّات مستی کلامی و ادبیاتی ظریف و شاعرانه فارسی زیبا در اختیار ما بگذارد که علاوه بر رسائی پیامش لذتی شراب گونه در خواننده برانگیزد؟ البته اگر شما مخالفتی با لذت بردن از زندگی نداشته باشید؟
حقیقت را به شما که گویا در سنین پیشرفته مادر بزرگی هم هستید بگویم که در من نسبت به پدر و مادرهای ایرانی حسی ناخوشایند است و معتقدم که باید قبل از محاکمه سران فاسد و کثیف حکومت اسلامی ملایان باید پدر و مادرهای خودمان را به میز محاکمه و بازپرسی بکشانیم که با این اسلام ننگ چه ارثی برای نسل جوان و میانسال گذاشتند که ما امروزه با این فاجعه ای بزرگ بنام حکومت اسلامی در ایران روبرو هستیم که یک مشت آخوند پدر سوخته شارلاتان توی سرمان بزنند و ملت را از هرگونه آزادی محروم و ممنوع سازند. شخص شما خانم فرزانه رادمنش را که من نمی شناسم شاید که ضد اسلام یا ضد رژیم ملایان بوده و باشید. روی سخن من با پدر و مادرهای ایرانی است که به مبارزه نکردن با دین بربریت، وحشی و عقب مانده اسلام و ریشه کن نکردن آن در طول صدها سال تاریخ گذشته ایران همتی نکردند و به بیسوادی و ناآگاهی و خیانت به نسل امروزی ایرانی متهم و مسئول هستند و باید در دادگاه خلقی جوابگو باشند چرا که نسل جوان و میانسال امروزی نتیجه سهل اندیشی و ندانم کاری پدر و مادرهای ایرانی خود را میخورد و عذاب میکشد. پدر و مادرهای ایرانی شماها هم متهم هستید و در پابرجائی و بر سر قدرت آمدن حکومت اسلامی برگرفته از دین اسلام عربهای عقب مانده وحشی باید جوابگو باشید. شانه خالی کردن از زیربار مسئولیت توسط پدر و مادرهای ایرانی را نباید پذیرفت و باید جوابگو باشند که چه کردند و چرا جلوی بلای فاجعه حکومت اسلامی را نگرفتند. احترام به نسل قدیمی را باید از کجا آورد وقتیکه نسل قدیم نسل جوان و میانسال را میراث دار حکومت اسلام بی فرهنگ و بی تمدن و ایرانی ویران که مستعمره اسلام عربهاست کرد. نقش شما و سابقه سیاسی کاری شما را من که نمیدانم خانم فرزانه راد منش که آیا جزء مادرهای متهم شونده هستید و میشود حداقل یک عذرخواهی از دهان شماها شنید و بگوئید ای نسل جوان و میانسال ما را ببخشید که حنای حکومت اسلامی ننگ را روی دست شماها گذاشتیم و خدا ( خدای خداباوران ) از سر گناه و تقصیر ما نگذرد و ما را پدر و مادرهایتان را ببخشید و معذرت میخواهیم از بابت بلائی که با حکومت اسلامی برسرتان آوردیم.
گذشته از این نمیفهم این چه ناله ای است که زنان ایرانی میکنند؟ مگر ستم وارده بر زنان ایرانی که توسط مردان ایرانی بر زنان ایرانی روا میشود محصول تربیت کردنهای زنان یا همانا مادران ایرانی نیست؟ این خودتان مادران ایرانی هستید که چنین نسلی را بار میآورید که بعداً بر سر زنان ایرانی یا مادران خودشان بزنند که اکثراً ناشی از آموزشهای غلط اسلامیست و خصائل عربهای عربستانست و قانون پیغمبر اسلام که زنها را باید زیر سلطه مردها نگهداشت و کتک زدن زن را مجاز میداند همانطور که در قرآن کتاب مسلمین هم فرمانش آمده. در خراب بودن موقعیت زنان ایرانی خود زنان ایرانی هم سهمشان کم اگر نباشد حتی مقصر هم هستند. روی این اصل ایرانیهای با سن بالا که نقش پدر و مادری داشته یا دارند اگر که با اسلام فاصله نداشته باشند برای من نوعی قابل احترام نیستند که هیچ بلکه بهتر است سکوت بکنند که گرفتاری و مشکلات نسل جوان و میانسال را زیادتر میکنند. میبخشید که نظرم کمی رادیکال است چونکه من بشدت از دست پدر و مادرهای ایرانی با گرایشات اسلامی عصبانی و شاکی هستم. حالا شما را در کدامین صف میشود جا داد من نمیدانم و شاید برایم مهم هم نباشد. سعی کنید حداقل مادر بزرگ خوب و مهربانی باشید. ایّام خوش و به کام تان باشد! گله مند نباشید و پیشاپیش پوزش اگر کدورتی پیش آمد یا بیاید.
۷۵۵۹٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ مرداد ۱٣۹۵
|
از : امیر ایرانی
عنوان : بعضی ها چقدر از خودشان متشکر هستند. سخنی با آقای حمیدی حمیدی ( بابک را بخاط همانندی با بابک زنجانی ننوشتم)
وقتی نظرات کیلومتری بعضی ها مطالعه شود چیزی که از این کیلومتری نوشتن می توان فهمید اینست: یارو گفته؛ من کی هستم من کی نیستم چه کرده ام وچه خواهم کرد و...... یا نوعی نان به هم قرض دادن را می بینیم. البته این هم شده یک روش نظردهی جدیددر این سایت! بایدگفت : پدرجان و مادرجان؛ اینکه شما بزرگواران با ادعاهایی می گوید؛ کی هستید و کی نیستید و یاکی را قبول دارید یا کی را قبول ندارید ، فکر نمی کنم برای خیلی ها در این نظر دهی ها که هویت افراد ناشناخته است اهمیت داشته باشد.البته از جنبه ای مورد توجه قرار می گیرد آنهم یک داوری نسبت به شما ها خواهد بود ! آنهم گفته خواهدشد! اینها چقدر از خود متشکر هستد. باید گفت: با قلم زنی و کلمه ریزی های ریاکارانه اگر بخواهیم یک هویتی دروغین برای خود بیآفرینیم این هویت بادکنکی خیلی زود می ترکد و...... پدرجان اینطور که خود را می نمایانی، نوعی رفتار دلقک گونه ی فردی بنام نوری زاد را بیاد می آوردکه آن شخص همیشه بصورت مشکوک خود را در جمع هایی خاص با ادا اطوار های خاص علنی می کند . وقتی می گویی من داوطلبانه کارتن خوابی را برگزیده ام! این اقدام شما مشکوک بنظر می رسد ! چون ظاهراً شهرداری تهران به دلایلی می خواهد به کارتن خوابها حمله کن حتماً نیاز به یک سری اطلاعات خاص دارد و بقیه اش را خودت بخوان و.... وقتی می گویی من بخاطر همنامی با بابک زنجانی قصد تعویض نامم را داشته ام! این ادعای شما این پرسش را می آفریند: باتوجه به اینکه تا حدودی بابک زنجانی شناخته شده است وبا توجه به ناشناخته بودن این مدعی، چه بسا در یک قیاس ؛ کفه ترازو از نظر داشتن نکات مثبت بنفع بابک زنجانی باشد؟ در رابطه با اعمال بعضی ها کیلومتر ها کیلومتر می توان مطلب نوشت.
۷۵۵٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک حمیدی حمیدی
عنوان : آقا البرز... بیچاره آن کوری که عصاکش کوری دیگر شود.
واقعا مرغ پختهِ تویِ قابلمهِ هَم از این بی توجه ای به خنده که نه ،به گریه می افتد،چرا رسد به مَنِ یَتِیمِ صَغِیر مَادَر مُردهِ بِیِنَوا،حوصله کنید؛عرض میکنم خدمتتان.
امیدواری شما مبنی بر اینکه روزی برسد که من مطلبم را بخوانم و ارسال کنم،کاملا بی جا و نابجاست،چراکه این امیدواری شما خواستهِ کاذبیست که پایه و اساسش بر نیت خوانی استوار است...مگر اینکه بپذیریم شما زیر پل توحید دوربین کار گذاشته اید که اینچنین حکم میکنید.
در رابطه با بحث شیرین رواج،انگار دهخدا هم مثل من معنی رواج را نخوانده ارسال کرده است،در مورد ادبِ پارسی مردمان کشورمان هم باید بگویم من نه تنها شک و تردید دارم،بلکه هیچ اعتقادی به این تئوری بی معنی ندارم،ادبِ اصیل پارسی هم از آن لقمه های گلوگیریست که خفه کننده نباشد،هضم شدنی نیست،قبلا به شما گفتم و ثبت و سند زدم که اگر لازم باشه به شخصه میتونم قبول زحمت کنم و در این زمینه لیستی تهیه نمایم،تا شما امثال شما بدانند که ادب اصیل پارسی کجا و شما کجا؟!منتهی شما حواستان نیست که چی میخوانید و چه میگوئید و چه می نویسید،وگرنه من ساده و مختصر و مفید توضیح دادم که چرا از پیشوند آقا استفاده کردم،بنابراین تقصیر من نیست که خطابِ "آقا البرز"به نظرتان تمسخرآمیز و مضحکِ است.
در هرحال باور بفرمائید که من به هیچ وجه قصد تخریب و تمسخر شما را نداشته ام،چرا که همه جهان ارزشِ این را ندارد که بخواهی برای تصاحبش؛خاطری را آزرده کنی و دلی را برنجانی،پس ناگفته پیداست که برد و پیروزی و سرخوشی،سربلندی و قد بلندی و سرافرازی شما،دست مایه حیات و زندگی من خواهد بود و جز این آرزویی نداشته و ندارم و نخواهم داشت،با اینحال این دلیل نمی شود که ذهنیت شرطی شده و عدم شناخت شما را نسبت به "کارتن خوابهای زیر پل توحید"فاکتور بگیرم،کارتن خوابهای زیر پل توحید همانطور که قبلا ذکرش رفت،از شما بَرتَر نباشند،دست کمی از شما که ندارند هیچ،بی هیچ شک و شبهه ای از همه اعوان و انصار بدوی و مدنی و قلمی و دَهنی نظام مشرکین سَرتَرند،مگر اینکه تیپ شیک و تمیز و بی خاصیتشان نشان آدمیتشان باشد.آدم کارتن خواب که مادر زاد کارتن خواب به دنیا نیامده است،کارتن خوابی من،هزار یک علت معلوم و نامعلوم دارد،که یکی از عمده ترین آنها به دنیا آمدن در مُلکِ چند هزار سالِ ایران و زیستن با ملتِ با عرضه و زرنگ و با فرهنگیست که نسبت به شعار چو فرمان یزدان چو فرمان شاه و خدا شاه میهنشان،همانقدر شعور و آگاهی داشتند،که به جُوک چو ایران نباشد،تن من مبادشان،کارتن خوابی من نتیجه تن ندادن به قائده بازی جماعت با عرضه ای است که از سر زرنگی و خرمرندی پستان مادرشان را گاز گرفته و در حال حاضر میگیرند و خواهند گرفت تا صاحبِ کافی نت پیش پایشان برخیزد و به احترامشان کلاه و عمامه از سرشان برگیرد،به همین علت وقتی خبری از بابک زنجانی می خوانم،انگشت ته حلقم میکنم و تگری میزنم به اسم بی مسمای بابکم،اخیرا بعد از ۳۷ سال حرف زدن برای تغییر و تحول،بالاخره بدون هیچ فشاری از پائین و لب گرفتنی از بالا،تصمیم خودمان را عملی کردیم و با بابک رفتیم ثبت احوال منطقه،درخواست تغییر نام دادیم،متصدی ثبت پرسید:چرا میخوایی اسمت عوض کنی؟
گفتم: چرا نداره،توافق کردیم یه حالی بخودمون بدهیم و تغییر کنیم،جرمه؟
متصدیِ عینکِ ذره بینی و رو دماغ کله عقابیش جابجا کرد و زیر چشمی نگاهی به تیپ و دکور و ویترین قناسمون کرد وگفت:حالا خوبه دک و پز درست و حسابی ندارید وگرنه...بابک حرفش و قطع کرد گفت:چرا پرت و پلا و بی ربط حرف می زنید،دست بابک پس زدم و روی میز خم شدم و گقتم:حق با شماست،ولی به ما هم حق بدهید آقا،ما با این دک و پز ویرون کجا و بابک زنجانی کجا و بابک خرمدین کجا و بابک حمیدی حمیدی بی عرضه کجا؟مات و مبهوت و متفکر نفس عمیقی کشید و زیرلب به نجوا گفت:برید دو هفته دیگه بیایید ببینم چکار باید کنم.
درآخر ناگفته نماند که کارتن خوابهای زیرپل توحید به من میگن:ما افتخار میکنیم که با تافته جدا بافته ای مثل تو همنشین و همدم و همکلامیم،راست هم میگن:آدم اگر آدم باشه،بخصوص اگه ایرانی باشه،هرجا که رحیل اقامت بیفکند باید که تافته جدا بافتهِ جمع ناجور باشه،قبلا خدمت شما عرض کردم که آدم بایدتابع جمع باشه و متغییر جمع ناجور،بنابراین لازمست بدانید که من به اختیار و اراده خویش کارتن خواب زیر پل توحید شدم تا بتوانم بی هیچ سَر خری،تمام وقتم را صرف دیدن و شنیدن و گفتن و نوشتن بکنم،نوشتن همه زندگی من است،دو سه ساعت آن را به رسم نان و نمکی با شما و امثالهم خوردم در طبق اخلاص می گذارم و تقدیم می کنم،اختیار پذیرش و ردش با شماست.
ختم کلام.
۷۵۵۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹۵
|
از : فرزانه راد منش
عنوان : به اقای سیامک در المان
با سلام به شما اقای سیامک هموطن گرامی و ارجمند....
برای من یک مسئله نا مفهومی در فرستاده شما به اقای حمیدی هست که درست متوجه نشدم برای این است برایتان مینویسم ببخشید اگر مزاحمتان شدم .
شما در اغاز در مورد چگونگی وضعیت زندگی هموطنتان اقای حمیدی در ایران نوشته اید و چه خوب هم توصیف کرده و درک خود را از ان زندگی دشوار،بازگو کردید.
بعد در پائین تر این طور ادامه داده اید:
وارد خانواده کامنت نویسان سایت اخبار روز کرد تا ما هم نه تنها از ادبیات لطیف و شاعرانه شما که همنوائی موزیکی هم دارند بهره ببریم بلکه از نظراتتان هم باخبر شویم از دید دیگری و یا شاید حتی مخالف نظرهای خودمان..
میتوانید مرا فضول بنامید و یا هر چه،توجه ئی به انچه بگویئد در دل و یا این جا بنویسید..ندارم هموطن ..
این قطعه نوشته شما هم در چشم و هم در گوش نوائی جز :به تمسخر گرفتن،کنایه زدن و مزاح کردن در عالم نوشتن ،نیست.
ان مقدمه نخستتان چیست و این کلمات گزنده چیست؟
مبگوئی اشتباه میکنم. زیرا خود میدانی که اینطور نیست.ادم اگر هم بخواهد تعریفی کند ..این روش و راهش نیست دوست جوان من.من پیر زنی هستم امروز و فردا..خدا نگهدار.هیچ کسی جز ما نمیتواند ما را و منش و سیرت ملی ما را به غربیل برد..جز خودمان..ما تا زمانی که خود را پاک نکنیم ..از همین دست منش های زشت و بدی که با ما ایرانیان قرنهاست ..پرورش یافته..هرگز به سرافرازی و افتخار دست نخواهیم یافت ..شما و من و دیگرانی که در این جا مینویسندو مینویسیم..خودمان که نمیتوانیم به خودمان دروغ بگوئبم..احمقانه است..خودمان میدانیم چه معجونی هستیم. تمام اداب و اخلاق و مرام و کردارمان را بخوبی و درستی میدانیم منتها همگی در این جا بازی میکنیم..از اخلاق از ایرانیت فرهنگ ۲۵۰۰ ساله حرف میزینم..در ارزیابی های سیاسی / اجتماعی و تاریخی و غیره چنان میگوئیم و مینویسیم که انگار هر یک از بزرگترین استادان دانشکده های اروپائیم..در هر اشی نیز خود را نخود ان اش میدانیم و میسازیم..اما ..اما با دو سه کلمه گاه چنان زخمی به هموطن خود میزنیم انهم با روش المانی..با پنبه سر بریدن..تمام صفات و امتیازات روز به تنش اراستن و یکهو با دو سه کلمه ..او را چنان انگشت به دهان گذاشتن که ..
هم من و هم شما خود میدانی وضعیت درداور رابطه ایرانیان را با هم ،که چه کینه ورزی ها و دشمنی هائی در جمعیت ایرانیان است..اکثریت البته...کردها و ترک ها روابطشان با هم گرم تر و صادقانه تر است از قبیله ایرانی..
از این منش ها و برخوردها در این خطه پر است اقای سیامک خصوصا در خطه شما..جوانان ایرانی (نسل انقلاب مهاجرت کرده به اروپا)چه در اسکاندیناوی و چه در اروپای مرکزی شما..کار که نیست..در امدها همان کمک های اجتماعی ساختار سوسیال دمکراتهای سالهای ۷۰ و ۸۰ و ۹۰ است که تمام شاخ و برگ ها را تازه ..زده اند..این کمک ها و نشستن پشت کامی و با هموطنان خود بازی کردن..زخم میخوری از جای دیگری..زخمت را به دیگری بزن...بیکاری..غربت..مسائل مالی ،خانواده گی..حقارت های ملی..و صدها درد و بدبختی های دیگر..مگر ادم از سنگ است؟؟!.این شده کار ایرانیان امروز فرنگ خصوصا نسل انقلاب که بیشترین قربانی ان فاجعه هستند..وقتی هم در کل ارزیابی میکنی ..همه ما در یک بقول المانیا در یک قطار نشسته یم..در یک کشتی مسافران نا کجا ابادیم..همه باهم در یک شرائط و گاه با هم دشمن!
وضعیت عجیبی برای عالمیان ساخته اند..از اقای نویسنده میپرسی اقا فرهیختگانی که شما صحبت شان را میکنی ..ایا میشناسی تنی چند به ما معرفی کنی..یک سوال ساده..بی جواب اقا وقعی به کسی نمیگذارند..خب حتما مشکلات زندگی زیاد است !
اقای سیامک..برادر..سرور..دوست..هموطن هر چه خواهی..خود بخطاب..این منش ها خوب و دوستانه نیست..انسانی و اخلاقی نیست شایسته ما ایرانیان هم نیست اقای من!من و شما هر دو میدانیم شما خصوصا چرا بدین روال نوشتی..
خدا اخر عاقبت قبیله و قوم ایرانی را خود..بخیر کند.
۷۵۵۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹۵
|
از : فرزانه راد منش
عنوان : به دوست عزیز و جوانم بابک
با سلام..بقول حافظ:
هر که شد محرم دل ،در حرم یار ..بماند
وانکه این کار ندانست،در انکار بماند..!
بابک عزیز،من وقت زیادی نه برای کوچه علی چپ دارم و نه باکی از عالم..هر چه هست همینم که هستم ،دیریا زود منتظر مهمان نا خونده ئی هستم که در راه هست و بمن نزدیک و نزدیک تر میشود پسرم
خوب نوشتی،خوب و به حق و راست.
از من گذشته است محافظه کاری و اینکه چه بنویسم و چه ننویسم،همه خواهند خواند و از این قبیل خودداری ها...طریقه :کتمان کردن و لاپوشی را ..من سالهاست به کناری نهاده ام و دیگر این چنانی ها را...ابدا ،سالهاست خود را رها کردم از این بندهای اخلاقی و اداب و رسومی کشورم و به هر چه هست چارتکبیر زدم با اجازه ات..
بابک گرامی انچه من در این مدت کوتاه و نوشته های شما برداشت کردم،شما به حد کافی از استعداد "نوشتن" و "توصیف" برخورداری.این خصوصیت در بسیار بسیاری از جوانان و نسل امروز ایران نهفته است ،این ثروتی ست ثروتی که ایرانیان همواره در مقایسه با کشورهای اروپائی،و اسیائی ،همیشه در بالای امارهای یونسکو بوده اند ..در فعالیت در عرصه اینتر نت ،ادبیات و تاریخ و پزشکی و دیگر عرصه ها...
میدانم..میدانم در ایران چیست و کجاست و چه؟!بخوبی میدانم..
برای خود..تنها اشاره ئی کردم به این استعداد شگرف شما همین دوست من !
از نوشته محبت امیزت ممنونم و انچه که در لفافه بود نیز..بازش کردم،من عادت دارم دل و روده باز کنم و ببینم قضیه از چه قرار است!!
و ماجرای سوال دیگری و پاسخش را که دیگری ..میبایست بدهد..نیز،یافتم.
موفق و تندرست باشی.حرف مادر بزرگ را گاهی بیاد ار.."نوشتن"
با تقدیم احترام و تشکر
فرزانه رادمنش.
۷۵۵۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک حمیدی حمیدی
عنوان : خانم رادمنش.
با اجازه مجدد...
۱-در ابتدا باید از لطف و محبت شما تشکر کنم و خرسندی خود را با کلامی چند اظهار نمایم،آری باعث خشنودی من است؛ وقتی می خوانم که نوشتید:یادداشتم حس دوگانهِ تاثر و انبساط خاطر را برای شما فراهم کرده است.
خرسندم از اینکه تصور کرده اید،جَوانِ خوش قلبیِ هستم که برای مقابله با جَز رو مَدهایِ موجود،از اعتماد به نفس لازم برخوردار است.
خرسندم از اینکه توانستم از مرز تقویمی سن و سال عبور کنم و فارغ از تفاوت و اختلاف نظری که با زاویه دید شما دارم،قدم در حریم و محدوده شخصی شما بگذارم و در سراچه ذهنتان خطی از خود به جا بگذارم.
۲-شما روز ۱۱ مرداد ۱۳۹۵طی یادداشتی تحت عنوان: فرهیختگان کجایند،درخواست کردید که یکی از نویسنده گان این مقاله به من تفهیم کند که "زبان به کام گرفتن" و چسبیدن به زین و یراق قدرت دیگران،یعنی چه و نویسنده چه چیزی را میخواهد برساند و چرا ما نباید بتوانیم رک و رو راست و بی پرده پوشی؛بدون کنایه و دو پهلو..با هموطنانمان دوستانه به صحبت بنشینیم..به راستی چرا؟
امروز ۱۶مرداد ۱۳۹۵است،یعنی پنج روز است که سوال شما طرح شده است و ظاهرا پاسخی نگرفته است؛هرچند این امرمطعوف به سابقه است و امر عجیبی نیست،بااینحال برای من یکیِ عجیب نباشد،مایه تاسف است و تاثر.
زبان به کام گرفتن،یعنی ساکت باش - زبان درازی نکن- یا زبان نگه دار- امر به خموشی و آرام گرفتن.
چسبیدن به زین و یراق قدرت دیگران را باید آقا البرز جواب بدهد،منتهی ازآنجا که روی سخنش با من بوده است،برداشت خودم را برایتان می نویسم،چسبیدن به زین و یراق قدرت دیگران،یعنی به اعتبار دیگران حرف زدند.
این جمله تکیه و کنایه و انگی است که آقا البرز به در زده که دیواری بشنود که من باشم.
ما نمی توانیم رک و رو راست و بی پرده؛بدون کنایه و دو پهلو..با هموطنانمان دوستانه به صحبت بنشینیم...واسه اینکه رک و رو راست نیستیم،بخش اعظمی از وقت و انرژی جسم و جان زندگیمان صرف پرده پوشی و کتمان کردند دسته گلهایی میشود که امروز روز به عنوان سوتی و گاف ازش یاد می کنند،بی پرده سخن گفتن در فرهنگ اجتماعی خانه و کوچه،مترادف با بی حیایی و درریدگی است،با کنایه و طعنه سخن گفتن سکه رایج مردم ایران است،فرهنگ اجتماعی و فردیِ ما آدمِ رک و رو راست را تقبیح و تمسخر میکند و طرد،بی پرده حرف زدنِ، آدم و فضایِ خودش و میخواد که ما نداریم،یعنی اصلا نیازی بهش ندایم،مگه همینجوری چه عیبشه...چرا باید خواب خفته گان را آشفته سازیم؟
سلامت باشید و برقرار .
۷۵۵۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹۵
|
از : البرز
عنوان : که اگر پدرش حکومتِ ملی زنده یاد دکتر محمد مصدق را تحمل کرده، و پایش را قانون مشروطه فراتر نگذاشته و سلطنت کرده بود و نه حکومت...
آقای حمیدی گرامی، با امید به اینکه روزی بتوانی قبل از ارسال مطلب مطلبت را خودت بخوانی، برای چند مطلبِ مورد اشاره ات پاسخهایی مختصر می نویسم.
ـ در رواج ادبِ پارسی در بین مردمان کشورمان تردید نداشته باش، چه اگر غیر این بود، کشورمان نمی توانست بر پایه و تکیه بر اندیشه ی بی ادبان هزاران سال عمر داشته باشد.
- من قبلاً در پاسخ به جمله ی تحکمی و حکیمانه ی شما مبنی بر "زبان به کام گرفتن" نوشتم؛ [آقای حمیدی گرامی، وقتی برخی از هموطنانمان به روش و سیاق شما دیگران را به "زبان به کام گرفتن" تشویق می کنند. و برخی دیگر از هموطنان با چسبیدن به زین و یراق قدرت دیگران را وادار به "زبان به کام گرفتن" می کنند. آنوقت صد البته بسیار موجه و غرا مانند شما میتوانند بنویسند؛ «...،ولی برپائی حکومت مردمسالار کجا و ما کجا...»]
و مقصودم از "زین و یراق قدرت" این است که؛
شاهانِ پهلوی و حواریون ایشان با تکیه بر زین و یراق قدرت، دیگرانِ منتقد را وادار به "زبان به کام گرفتن" می کردند.
ج.ا. و حواریون ایشان هم با تکیه بر زین و یراق قدرت، دیگرانِ منتقد را همچنان وادار به "زبان به کام گرفتن" می کنند
- آقای حمیدی گرامی، شما از سویی مدعی هستی که از "کارتن خوابهای زیر پل توحید" می باشی، و از سویی دیگر ساعتها وقت می گذاری که پشت کامپیوترت بنشینی و نظراتی طویل بنویسی. که این دو مطلب با هم سازگار نیستند. چرا؟، چون یقین دارم "کارتن خوابهای زیر پل توحید" نه امکان خرید کامپیوتر دارند، و نه روزی دو سه هزار تومن که صرف "دور دور زدن" در کامپیوتر کافی نت کنند. و نه سر و صورت و وضعی مناسب که صاحبِ کافی نت اجازه ی وارد شدن به ایشان دهد.
- آقای حمیدی گرامی، به قول خودت، خودت میدانی که من چه می گویم. اگر به واقع قصدت "تمسخر" نبود، از خطابِ مضحکِ "آقا البرز" استفاده نکرده، و مانند یک پارسی اصیل "البرز" یا "آقای البرز" خطابم می کردی.
- همانگونه که خودت هم می نویسی، شما در باره ی فیلم آقای فرهادی نظری مغایر با نظر من داری. و این حق شماست، و من اصراری ندارم در اینکه شما باید حتماً هم نظر با نظر من باشی. من از برداشت خودم در باره ی فیلم نوشتم، و آن اینکه آقای فرهادی با داستانِ فیلمش قصدِ به چالش کشیدن مشکلاتِ خانواده ای از طبقه ای مشخص را دارد.
- من نه تنها گمان نمی کنم، بل یقین کامل دارم که نه تنها آقای فرهادی، بل هیچ ایرانی اصیلی مردمانِ دیگر را موردِ تمسخر قرار نمی دهد. امروز می دانیم در بسیاری از نقاط جهان مردمان شیوه های غذایی متفاوت دارند، مثلا در چین گوشتِ سگ می خورند، در فرانسه گوشت اسب می خورند و....
- من سئوالی در باره ی خاندان پهلوی طرح نکردم، در مسیر بحثِ مقاله ی حاضر نوشتم؛ ["درست مثل آقای رضا پهلوی که وقتی در باره ی استبداد رایج در زمان حکومت پدر و پدربزرگش موردِ سئوال واقع می شود، رو ترش کرده، و برای فرار از پاسخ، در باره ی جنایاتِ رایج در حکومتِ ج.ا. سخن می گوید. بی آنکه لحظه ای اندیشه کند، که اگر پدرش حکومتِ ملی زنده یاد دکتر محمد مصدق را تحمل کرده، و پایش را قانون مشروطه فراتر نگذاشته و سلطنت کرده بود و نه حکومت، به یقین تا به امروز مردمسالاری[دموکراسی] ایرانی شکل گرفته، و نوادگانِ شیخ فضل الله نوری امکانِ حکومتِ مستبدانه بر کشور را نداشتند."]
و بخشی از این گفتم را عنوانِ نظر قبلیم انتخاب نمودم. و قصدم از این جملات نه زدنِ پنبه ی "کل تاریخ ۵۷ ساله" خاندان پهلوی، که شاهانِ پهلوی با عدمِ درکِ جانِ زمانه ی خود، خود پنبه ی خود را زده و اسبابِ حذف خود را فراهم آوردند.
چنانکه ج.ا. هم همان می کند که شاهانِ پهلوی کردند. یعنی بجایِ صرفِ نیروهایِ مادی و انسانی برای گسترش مردمسالاری و حضور واقعی همه ی نیروهای ایرانی در صحن علن جامعه، با جبر و فشار مشغول تحمیلِ نظراتِ مستبدانه ی خویش بر مردم کشور است.
۷۵۵۶۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک حمیدی حمیدی
عنوان : آقای شاملو...من پوست و اُستُخوانیم خوراک َسگِ!
بخش اول نظر شما «مبنی براینکه روح من لطیفِ و حساس است و وجدانم بیدار و نسبت به مسائل و مشکلات جامعهِ پیرامونم حس مسئولیت دارم» درست است و بی شک اشتباه نکرده اید،ولی در مورد اینکه دارم عذاب می کشم،باید بگویم نه،اینگونه نیست ،چرا که من با عذاب هیچ انس و الفتی ندارم،یار و یاور و همراه و همدم و مونس من درد است،عذاب نیروی آدمی را ذایل میکند؛درحالی که درد حکم نیروی محرکه را دارد،کسی که عذاب می کشد،درد آشنای خویشتن خویش نیست،درد نشانه آگاهی و عذاب از ضعف و نادانیست.من روشنفکر نیستم،فقط گیرنده خوبی هستم،یعنی ششدونگ حواسم هست که خطیب و مخاطب حواسشان هست یا فقط حضور فیزیکی دارند و این صندلی دیگری را اشغال کرده و آن جای دیگری را پُر کرده است،حتما شنیدی که میگن:بابا حالیت نیست،من میگم ف... تو باید بری فرحزاد،این گفته دقیقا حکایتِ حال خراب من است،درهرحال من به دعوت کسی عضو خانواده کامنت نویسان سایت اخبار روز نشدم و به میل و اختیار خود آمده ام،ولی بسی خوشحالم که شما حضورم را پذیرفته اید و من از این بابت بسیارخرسندم،پس تا زمانی که فضا و امکان گفتگو باشه،نقد و نظر و انتقاد و پیشنهاد تلخ و شیرین دوستان را به میل و رغبت می پذیرم و آن میکنم که باید.در هرحال ناگفته نماند که سکوت من را آقای تقی روزبه شکست.
وارد بحث بیضایی نمی شوم، چون گفتم آنچه را باید بگویم،منتهی انگار مقبول واقع نشده است،چرا که همان نظر قبلی خود را تکرار کردید،بنابراین باید با شما بحث اقناعیِ جدلی کنم که از تفکر و منش من دورست، قبلا در این مورد با کامنتی جداگانه به این مطلب اشاره کرده ام که از نظر من بحث اقناعی و جدلی،نامعقول و نامقبولست،بااینحال برای اینکه به خودم بدهکار نباشم به یک نکته اشاره میکنم و میگذرم؛به نظر من بیضایی برج عاج نشین نیست،اگرم بخواهم با شما همدلی کنم و بپذیرم که باید از برج عاج نشینی پائین بیاید،باز مشکلی را حل نخواهد کرد،چون نه وظیفهِ اوست،نه این امرشدنی است که دست ما مردم عامی را بگیرد تا بفهمیم چی میخواهد بگوید،اصلا بذار یه مثال بزنم،شاید گره گشای کار باشه،تصور کن که بابکی مثل من از تو بپرسه که
Wo ist der Bahnhof تو اگر حال و حوصله داشته باشی و ذهنتِ تراز باشه،مکثی میکنی و میگی:شما باید سیصد متر مستقیم بری،بعد بپیچی به راست،اونوقت اگر بابکی هاج و واج نگاهت کنه بگه:
Ich verstehe nicht
, was Sie sagen,
nimm meine Hände weg und wir gehen zusammen
اونوقت تو به بابکی چی میگی؟
پ.ن.
یادمان نرود وقتی نظرمان درباره بیضایی که هم عصرمان است،از منطق قابل قبولی برخوردار نیست،پس ما چگونه می توانیم درباره تاریخ گذشته ایران و هجوم اعراب و تسلط مسلمانان و شخصیت های مکتبِ اسلام قضاوت کنیم،حرفم این نیست که قضاوت نکنیم،هر امر کردنی را باید کرد،منتهی راست و درست و اساسی!
باسپاس.
۷۵۵۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹۵
|
از : امیر ایرانی
عنوان : پنبه ۵۷ سال
پنبه ۵۷ سال را همان شاهیت های بدور از روحیه آزادی خواهی و دمکراسی خواهی زدند! آنهم با برگزیدن بازی شاه و شیخی که این بازی را مشروعیت آفرین می دیدند. که در نهایت از همان شیخیت چنان رودست خوردند که هم بساط خودشان برچیده شد و هم شیخیت بلای جان ایرانیان شد! که ایرانیان نیز برای عبور از این شیخیت که متأسفانه ریشه تاریخی نیز دارد باید با هوشیاری عمل کنند تا بتوانند آزادی را بدست آورند و دمکراسی را برقرار کنند که بدین طریق بازی شاه و شیخ را در این سرزمین برای همیشه به یک خاطره ی تاریخی که تلخی ها و آسیب زندگی های بسیار داشته اند، تبدیل شود.
۷۵۵۵۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱٣۹۵
|
از : سیامک شاملو- از آلمان
عنوان : خدمت هموطن گرامی بابک حمیدی حمیدی
اگر اشتباه نکنم میشود گفت که شما بعنوان روشنفکری که درجامعه ایرانی اسلام زده ( مثل وبا زده ) با روح لطیف و حساسش با وجدانی بیدار و مسئولش نسبت به جامعه اش عذاب بسیار میکشد و از اوضاع داخلی ایران رنج بسیار میبرد که برای من قابل درک و فهم است. اوضاع رنج آور و دردناک ایران که اینچنین اندیشه شما را به زیبائی صیقل داده و ستایش که گویا در ایران اسلام زده هنوز مردمانی هستند که صاحب عقل و درایت و مسئولیت و احساس مثل شما هستند. جای خوشحالی است که رژیم استبداد مذهبی ملایان نتوانسته مغز همه هموطنان را با اسلام عقب مانده اش تخدیر کند و از کار بیاندازد.
پرداختن به شخصیت و کارهای هنری استاد بیضائی شاید از ربط دادن به موضوع متن این مقاله خارج باشد و قرار است که کامنتهای ما در رابطه با محتوای نوشتار نویسنده باشد و شاید جایش در قسمت بحثهای ادبی و هنری مناسبتر باشد و در اینجا از حوصله خوانندگان خارج است. هرچی بود حُسن خوب مقاله آقای لادن در این بود که سکوت شما را شکست و وارد خانواده کامنت نویسان سایت اخبار روز کرد تا ما هم نه تنها از ادبیات لطیف و شاعرانه شما که همنوائی موزیکی هم دارند بهره ببریم بلکه از نظراتتان هم باخبر شویم از دید دیگری و یا شاید حتی مخالف نظرهای خودمان.
در ضمن فیلم " وقتی همه خوابند" بیضائی را چند سال پیش دیدم که چنگی به دل من نزد. معتقدم اگر بیضائی از روشنفکری برج عاج نشینی خودش دست بردارد و دست ما مردم عامی را هم بگیرد که بفهمیم چی میخواهد بگوید تاثیر هنرش و حرفهایش در جامعه ایرانی عقب مانده زیادتر باشد ( مثل داریوش مهرجوئی یا مسعود کیمیائی ). مشکل جامعه ایرانی یکیش این است که ما یا روشنفکر داریم که شهامت ندارند ( خودفروشند! ) یا آدمهای با شهامت داریم که روشنفکر نیستند و میزنند همه چیز را خراب میکنند. چرا گفتم که او نابغه است؟ چونکه نه تحصیلات دانشگاهی دارد و نه سواد آکادمیک. با پادوئی برای سینماگران خودش را با یادگرفته های تجربی به سر قلّه فیلمسازان روشنفکر ایرانی رسانده. اگرچه حق اوست که اسکار بگیرد ولی از قدیم گفتند که حق به حقدار نمیرسد. بجای مادر تنفروش، دستفروش میسازد آقای فرهادی در فیلم آخرش برگرفته از رمان آرتور میلر. شاید خبرش را شنیده باشید که مادری در تهران که یکسال بود پول نداشت یک کیلو گوشت برای بچه هایش بخرد و به قصاب محلش در اذای پول یک کیلو گوشت پیشنهاد تن فروشی را داد تا برای بچه مریضش گوشتی فراهم کند ( ویدئو و مصاحبه اش در یوتیوب هست؟ ). درد اینجاست که هنرمند از جامعه اش فاصله بگیرد و خبر نداشته باشد چه اتفاقی میافتد. مشکل کنونی ایران این است که دیگر زائر محمد ( شیر ممد ) فیلم تنگسیر کارگردان بزرگ امیر نادری را ندارد که عبدالکریم حاج حمزه و شیخ ابوتراب ها را که به مردم ستم میکنند بکُشد. مگر امروزه شیخها ( آخوندها ) کم بر مردم زور میگویند و ستم میکنند؟ پس کجایند شیرممدهای فیلم تنگسیر که برعلیه اوضاع خراب جامعه قیام کنند؟
برای شما هم آروزی سلامت دارم و امید است به اعضای خانواده این سایت وفادار بمانید هرچند که تحمل شنیدن حرفهای برخی از کاربران کامنت نویس تلخ باشد و یکسری نظرات آدمهای بی مسئولیت و مخالف خومان را باید به جان خرید که از سر سرسپردگی برای این و آن ارباب قلم میزنند. فقط معتقدم که روشنفکری مثل بیضائی اصلاً باید فرسنگها از چرندیات اسلام فاصله بگیرد و داشته باشد نه اینکه به خرافه پرستی مردم با روز واقعه نوشتن دامن زده شود. روشنفکر که چراغ دستش گرفته قرار است ما را از تاریکی و ظلمات اسلامی بیرون بیاورد یا غیر از این است؟ پاینده و پیروز باشید!
۷۵۵۴۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱٣۹۵
|
از : فرزانه راد منش
عنوان : پنبه ۵۷ ساله را در ...زدن
با سلام مجدد....
سابق بر این بحث های اجتماعی و ادبی و یا حتی سیاسی که در قبل از سال ۵۷ ،بمانند بحث های غیر سیاسی..معمول نبود..در روزنامه ها انجام میگرفت و تبادل نظر و گفتگو میشد.مثلا در المان روزنامه کاوه که یکی از جرائد مشهور و بسیار مطلوب ایرانیان اروپا بود.مرحوم عاصمی و کارش که در تاریخ مطبوعات برای همیشه خواهد درخشید...مطالب و بحث ها به روزنامه فرستاده میشد و در انجا درج میشد.به این ترتیب ایرانیان در روزنامه به گفتگو میپرداختند که خب ،البته محدودیت های بسیار کمتری داشت تا به کامپیوتر امروز..باری .
.غرض..دو سه جمله اخر پیام اقای حمیدی به هموطنی دیگر که نوشت:
شرط اینکه سوال مشخصی طرح کنید و نخواهید پنبه کل تاریخ ۵۷ ساله را در چهار پنچ خط بزنید...بسیار قشنگ ،مختصر و مفید!
این مهمترین علت بیگانگی و کدورت ها ئیست که در دنیای مجازی اینتر نت بین ما ایرانیان متولد شده است و روزانه با ان مواجه هستیم..فقط بدلیل عدم توانائی در شکافتن و روشن کردن منظور و مقصود در مورد معضلات و اختیارات محدود اینتر نت و سایت ها.
وقتی کسی با تار اهنگ ابو عطا را مینوازد،انچه شما میشنوید تفسیری از ابو عطاست که بدون شک ،نوازنده به میل خود در ان دخل و تصرف نیز میکند،کرده است.این تفسیر و قطعه به هیچوجه نمیتواند بیان اصل طرح سازنده "ان " باشد.همینطور شرح اتفاقات تاریخی و نوشته های مذهبی،دلائل مستند حوادث سیاسی / اجتماعی و غیره هیچگاه بیان واقعی انچه گذشته و یا گفته شده و یا انجام گرفته ..نمیباشد ، تازه انهم در سایت های اینتر نتی با محدودیت های زمانی..الکترونیکی..وسائل،مکان و وقت و غیره..مولوی استاد ایرانی هرمنیو تیک در قصه "فیل در تاریکی" به زیبائی این مطلب را بنمایش گذاشته است..که هفت نابینا به قسمت هائی از فیل دست کشیده و حدس مسزنند که این پدیده چه میتواند باشد؟...
همین زدن پنبه تاریخ و حوادث تاریخی در زمانهای مختلف کشور ما و انبوه جزرو مد ها،جنبش های ازادی خواه و استقلال طلبانه مردمان ما و شکست انها و علت ها و تاثیرات ساسیت های خارج از ما بر ،کشورما..و صد ها رخداد های دیگر.شرح انها و شکافتن انها و پی بردن به واقعیت ها و در انتها ،اموختن و اموختن و بهره بردن از تجربه ها....همه اینها در واقع نیاز به پرداختن دارند و شاید کتابی نیز بشوند..بله یک کتاب چندین صفحه ..اما ما در این جا میخواهیم تمامی این نظرات ،و عقاید در باره تاریخ کشورمان را درسی(۳۰) خط برای دیگری برسم بکشیم و بحث کنیم..طبعتا از انجا که همگی ما سرخوردگی ها،شکست ها،ارزوهای بر باد رفته،امیدهای به فنا چسبیده،زندگی های از هم گسسته ،زندگی غربت و..و..و هزاران چه کنم..چه کنم دیگر..با وجود این شرائط ،کافیست یک جا سوء تفاهمی از هموطن خود ببینیم یا بخوانیم..در ان لحظه او میشود خطرناک ترین "دشمن " من ،ما و کینه ورزی ها و پراکنده گی ها..(امروز به لحاظ روانشناسی ملت ها چه غرب ، چه شرق و شمالو جنوب..انسانها در حالت های طبیعی و سالمی نیستند.امار داده شده توسط یونسکو در سال ۲۰۱۴ نتایج غم انگیزی را نشان میدهد)
خواسته اقای حمیدی به حق هست و حقیقت ،اما با در نظر گرفتن محدودیت های سایت و اینتر نت..نمیشود و امکان پذیر نیست که ازادانه به موشکافی پرداخت ،ایکاش که میشد دران صورت این همه بیگانگی بین ما ایرانیان در این سطح وجود نمیداشت..همین امروز در گویا نیوز مطلبی در باره حزب توده ایران ..اقائی بنام مهراسا و دیگری بنام سخن..نوشته اند..بخوانید ببینید ایرانیان چگونه با هم رفتار میکنند...مطالبی که ادم میخواند شرمگین میشود که ..ایا این رفتار ها و گفتار ها ..شایسته ملتی ست چون ما؟
فحاشی..زشت گوئی..اینهمه بیگانگی..بقول ان نازنین مرد راستگو و درست کردار،کسروی : پراکنده گی.. زندگانی ایرانیان را تباه کردندی!!
۷۵۵٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱٣۹۵
|
از : امیر ایرانی
عنوان : تخته سیاه ذهن را پاک کردن! بعدش؟!
برادران گلوگاهدار وزحمت کش: گاهی وقت ها شاید؛"زبان بکام خواه"، درود برشما بادا! آن شاهکار ادبی اینجانب که تحت عنوان:« حکایت یک کارتن خواب در زیر پل توحید» که ارسال شد و منتشر نیافت؟! فقط می خواست بگوید:این مشکوک به نصف بیت:« تخته سیاه ذهنم را پاک می کنم و می نویسم .......» می تواند دو پیام مخرب داشته باشد!حال یا سراینده که غرا سرائی است قهار خود می داند چکار می کند و یا نمی داند؟! اگر می داند و نمی داند را کنار بگذاریم، دو پیام مخرب را می توان چنین دید؛ اگر تخته سیاه ذهن را پاک کرد: ۱) می توان با پاک کردن گذشته و پنهانکاری های خاص، با نوشتن دروغ هایی جدید و یا سخنان گزینشی قرضی دهن پرکن از این و آن، هویتی جدید را ساخت که به کمک این هویت جدید؛ یا شیادی های حدیدی عملی می شود و یا ریاکاری های آنچنانی را خواهیم دید که باز هم شیادی محسوب می شوند!. ۲) اگر تخته سیاه ذهن را پاک کرد ! با آرمانسازی های رویاءگونه و یا کودکانه وبا نوشته های گزینشی از آن واین برروی تخته سیاه ،کم کمک روحیه نجات بخشی هم مانند دون کیش ها و یا روانییان تاریخی چه از نوع زمینی اشان و چه از نوع آسمانی سازشان، درما حلول خواهد کرد ودر پی این خواهیم رفت که یک نسل جدیدی خلق کنیم! که ایده خلق نسل جدید ؛ شعار " تن به خاک سپردن ها" به پیش می آید! که در اینجا دو گروه تنشان قبل از ثمر دهی به خاک سپرده می شود: ۱) آنانی که در پی تحقق آرمان های دور از واقعیتی که برای خود ترسیم کرده اند، خواهند بود.۲) آنانیند؛ وقتی که به قدرت می رسند برای تحقق آرمانشان و به راست آوردن دیگران و پاک کردن جامعه، تن مخالفان خود را به خاک خواهند سپرد! که در نهایت این تن به خاک سپردن ها نتیجه اش باید بشود؛ زمینی تهی از موجودی دو پا!.
۷۵۵٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک حمیدی حمیدی
عنوان : آقای شاملو...
خوشحالم که پینگ پنگ ذهنی من و شما به دور دوم کشیده شد.
درباره یادداشت مطولی که نوشتید،فقط می توانم به یکی دو نکته اشاره کنم و بگذرم.
در رابطه با زبان بیضایی باید بگویم زبان و شیوه و لحن بیانش،وزن خاصی دارد که درک و فهمش،به ذهنی آماده و ورزیده و صیقل خورده نیازمند است،در غیراینصورت نزدیکی به متن و لذت بردن از فضای روایتش بسیار مشکل خواهد بود،کلام و متن بیضایی به هر ذهنی رکاب نمیدهد،پس آنکه طوطی خواهد،باید که جور هندوستان کشد،با اینحال من جرات شما را ندارم که او را نابغه بخوانم،بیضایی برای من بسیار عزیز است،چرا که از او بسیار آموخته ام،ولی نگاهم به او از حوزه جزم اندیشی به دور است،تعلق خاطرم نسبت به او از روی خودشیفتگی و بت سازی نیست؟
چراکه من چندان دلخوشی از خودم ندارم که بخواهم دچارخودشیفتگی بشوم،
چراکه فکر میکنم بیضایی هم نیازی به تعریف و تمجید و تکذیب من ندارد،بنابراین،اعتراف صریح مرا «ولی کتمان نمیکنم که ناخن بیضایی...به حساب بت سازی و بت پرستی واریز نکنید که بَد میکنید،چون من از بت و بت پرست و بت ساز و بت فروش بیزارم،اعتراف من بخاطر ارزشمند بودن فکر و عمل زندگی بیضاییست،او سفارشی ساز نیست که اگر بود،در دوره «بلانسبت» سازندگی و اصلاحات و جامعه مدنی تن به قائده بازی می داد و ده سال انتظار نمی کشید تا زمان سگ کشی فرا رسد!درباره شیخ عباس قمی و فاکتی که از وب نوشت فراهم کردید،چیزی نمیگم،چون مسئله و مشکل مَنِ امروزی ربطی به نظرات کهنه شیخ عباس قمی ندارد،من اطلاعات و اخبار سایتهای به ظاهر معتبر و بنام را به دیده شک و تردید میخوانم،بنابراین هرتوضیحی که در رابطه با فیلم روز واقعه بدهم،سوتفاهم را بیشتر می کند و کمکی به حل مسئله نمی کند،بااینحال ناگفته نماند که اگر از زاویه دید شما به روز واقعه نگاه کنم،نتیجه همانیست که شما ذکر کردید و من با شما موافقم،ولی فکر نکنم که شما حاضر باشید از زاویه دید من به تماشای روز واقعه بنشنید و موافقت خود را اعلام کنید،چون بنا به گفته خودتان کمتر فیلم ایرانی می بینید و به سادگی پیشنهاد اولم را فاکتورگرفتید و در موردش حرفی نزنید؛درهرحال اگر حاضرید که فیلم روز واقعه را از زاویه نگاه من بنگرید،اعلام آمادگی کنید تا درباره روز واقعه به بحث بنشینم؟!
با سپاس از شما.
۷۵۵٣۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک حمیدی حمیدی
عنوان : آقا البرز...به عمل کار برآید به حرف زدن نیست.
با توجه به اینکه جز به جز همه حرف و نظرم را درباره گاهی وقتا زبان بکام بگیریم... توضیح داده ام،دیگر ضرورتی نمی بینم که تکرار مکررات کنم؛بااینحال کم فروشی و گرونفروشی نمیکنم و دَرِ بحث و گفتگو را همچنان باز نگه می دارم .
آقا البرز...اینچنین به نظر می رسد که شما یا معنی گاهی وقتا را نمی دانید«که بعید است»یا می دانید و به عمد آن می کنید که نباید؟!
در هرحال فرض می گیریم شما نمی دانید که گاهی وقتا یعنی چه،فرض محال که محال نیست؟
فکر کنم با چند تا مثال بشود به معنی گاهی وقتا پی برد.
گاهی وقتا احساس خستگی میکنی.
گاهی وقتا فراموش میکنم.
گاهی وقتا خواب می مانم.
گاهی وقتا یادت میره که سوئیج ماشین و کجا گذاشتی؟
گاهی وقتا یعنی کسری از زمانِ حال خراب من و امثال من.
بنابراین یا به آنچه می خوانید و می گوئید،توجه کنید،یا بی جهت بحث را از میسر اصلی خارج نکنید.
عزیز نادیده...حرف و سخن و نظر که خانه و پوشاک و خوراک نیست که من و تو به پسندیم یا نه پسندیم،بااینحال درباره ادبِ اصیلِ پارسی با شما موافقم ولی رایج بودنش جُوک جدیدیِست که ایکاش جُوک نبود،که ایکاش ادبِ اصیلِ پارسی رایج بود؛ولی واسه اینکه روزه شک دار نگیریم و حرف بی اساس نزده باشیم،انگار لازم است سری به لغت نامه دهخدا بزنیم و ضمن عرض سلام جویا شویم که درباره کلمه رایج به ما چه میگوید!؟
رایج یعنی روان و جاری و معمول و متداول،مثل سکهء رایج،حال اگر بخواهیم لیستی از بی ادبی رایج جامعه سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی که خود را امت و ملت ایران می خوانند و دَم از دین و اخلاق و آزادی بیان و جامعه مدنی و مردمسالاری و دمکراسی می زنند،فراهم بکنیم،بی شک این لیست از صفحه و کادر روزی نامه ها خارج می شود،لازم باشه به شخصه میتونم قبول زحمت کنم و در این زمینه لیستی تهیه نمایم،تا شما امثال شما بدانند که ادب اصیل پارسی یعنی چه؟!
از همه این حرفا که بگذریم،ادبِ اصیلِ پارسی که سنگ آن را به سینه می زنید،حکم می کند که اول نظر اخیر من را با تعمق بخوانید،آنگاه با توجه به مسائل و سوالات طرح شده، پاسخ و نقد و نظرتان را اعلام کنید و بعد انتقاد کنید که حفظ قائده بازی از سوی من،خارج از موضوع بحث است.
پس درصورت امکان لطف کنید و بفرمائید که تیتر درباره ی استبداد رایج در زمان حکومت پدر و پدربزرگ پسر تبعیدی چه ربطی به سوال من و ادعای«چسبیده به زین و یراق قدرت دیگران» شما دارد؟!
واقعا این حرفا از آدمی مثل شما بعیداست!
شما هنوز پاسخ پرسش*مرا «مبنی بر اینکه پرسش چسبیده به زین و یراق قدرت دیگران شاید غرا بشود،ولی موجه که نمی شود،را نداده اید و اینک دوباره فارغ البال به این نتیجه رسیده اید که "کارتن خوابهای زیر پل توحید"مانند من از سر شکم سیری خودشان را اسیر ناملایمات کردند،خوب گیریم که اینطور باشد که شما میگوئید،کجای این عمل کارتن خوابها ایراد دارد،حرفی دارید فاش و صریح بیان و کنید و پاسخ بطلبید و خودتان را به در دیوار نکوبید!
از نظر من "کارتن خوابهای زیر پل توحید" از شما بَرتَر نباشند،دست کمی از شما که ندارند هیچ،بی هیچ شک و شبهه ای از همه پروشه سواران برج میلاد نشین هم سَرتَرند،مگر اینکه همین لباس زیبا باشد نشان آدمیت،از این هم که بگذریم؛ازاین که نمیشه گذشت... شما انگار توی هایدپارک انگلیس و سیاتل امریکا و ریچموندهیل کانادا زیست میکنی،وگرنه توی دپوی سیار کلانشهر تهران سهل ترین کار ممکن بعد از مواد مخدر،دسترسی به اینترنت است؛فقط کافیست که فکر و ایده و حال داشته باشی و بری توی شهر بی طپش گشتی بزنی و کافیِ نِتی پیدا کنی و با صرف دو سه هزارتومن،سراچه ذهنت و خالیِ و پُر کنی و آخیش گویان برگردی زیر پل توحید و پایی دراز کنی و سیگاری به فراغت بکشی و با این خیال خوش به پرواز درآیی که بالاخره یه لپ تاب دست دوم پیدا می کنم و از تراکم و هیاهوی فضای کافی نت راحت می شوم.
درآخر این پیشوند "آقا" «که گفتی به نام شما می چسبانم»را از روی تعارف و عادت و تمسخر نمی گویم،می گویم آقا چون فکر میکنم آقا هستید؛وگرنه من آدمی نیستیم که مثل گاندی و ماندلا به دزد و قاتل و جانی،
به فاسق و دروغگو و جاهل،
به نزول خور و رشوه گیر و رباخور،
به قرمساق و پفیوز و دیوث،
به لکاته و پتیاره و سلیطه،
به پس فطرت و نانجیب و بی شرف،
به بی غیرت و حروم لقمه و حروم زاده بگم آقا و آقازاده و برادرگرامی و خواهر بزرگوار و جناب مستطاب و حضرت حجت اله و آیت اله و غیروذالک...که به در بگم که دیوار بشنود،یا تیکه و گوشه و طعنه بزنم،اگر به نظرات من فکر کرده بودی،هرگز این حرف و نمی زدی که لازم باشه به شما یادآور شوم که من در هر موردی که حرف و حدیث کنم،درست و غلط نظرم و فاش و صریح و بی هیچ پرده پوشی و ابهامی بیان میکنم،چرا که هیچگاه مخاطب خودم دست کم نگرفته و نمیگیرم و نخواهم گرفت؛چون متعقدم بخش درست نظراتم که بی شک پذیرفته خواهد شد،بخش غلط نظراتم هم که با انتقاد و طرح پرسش از سوی مخاطب آگاه،رفع اشکال می شود،بنابراین اگر از پیشوند آقا استفاده کردم،بخاطر این بود که فکر میکردم به البرز آقا بیشتر میاد،تا آقای البرز،البرز نام اول شماست، اگر البرزی بودید و من می گفتم و می نوشتم آقا البرزی،اونوقت شما حق داشتید که صریحا با من آن کنید که باید،چرا که حق اعتراض باشماست و ناسزا شنیدن حق من.
*از شما انتظار دارم که ضمن پاسخگویی به سوال پیشین ،به این دو سوال هم پاسخ دهید.
۱- که شما بر چه اساسی و با چه متر و معیاری تشخیص دادید که هدف فرهادی این نبوده و آن بوده است،چون خود فیلم که نظری مغایر با نظر شما به بینده ای که من باشم ارائه میدهد،لازم باشه می تونیم فریم به فریم درباره فیلم حرف بزنیم.
۲-مگر آنهایی که دَم از کوروش و داریوش می زنند و پز تاریخ چند هزار ساله ایران را می دهند،در فضای واقعی و مجازی به عربها نمی گویند:جماعت تازی ملخ خور،پس چرا از خود سوال نمیکنند که فرهادی بر اساس چه منطقی راضی شده که با تازی های ملخ خور همکاری کند،مضحک تر اینکه وقتی از آنها سوال میکنی،که نظرتان درباره این سوتی فرهادی «که رکورد سوتی قبلیش و شکسته» چیه،خودشان را عین موسوی ته کوچه پس کوچه اختر حبس می کنند و از پاسخ دادن طفره که نه، زیرآبی می روند که ادب مرد بِه از دولت اوست و کسی هم نیست که جرات کند یقه اش را به دست هورا کشان جوزده بدهد و بگوید:بی شرمی و وقاحت تو گویی سقف ندارد.
پ.ن.
درباره خاندان پهلوی و پسرش هم می توانیم جز به جز حرف بزنیم،بشرط اینکه سوال مشخصی طرح کنید و نخواهید پنبه کل تاریخ ۵۷ ساله را در چهار پنچ خط بزنید.
باقی بقا...
۷۵۵۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱٣۹۵
|
از : فرزانه راد منش
عنوان : با بابک گرامی
با سلام به شما..
انچه نوشتید، هم زیبا نوشتید،پر مغز و گاه غمناک ،انطور که ادمی سالخورده و حساسی چون من را تاثراتش ،اشگ الود میکند چشم را..باری اگر میتوانستم و میدانستم ادرسی که برای شخص خودتان ،بنویسم..صورت دیگری میشد.اما در این جا مرز یست و حدی دوست گرامی!
در نوشته نخست شما ،به نقطه نظراتی اشاره شده بود که کاملا همخوانی با عقاید من داشت..دو فرد با دو دید کاملا متفاوت و گاه حتی متضاد به هستی و پدیده هایش ،حتی به فاصله سنی زیاد،میتوانند در جهاتی دقیقا با یک عینک ،مسائل را ارزیابی کنند.
در مورد نویسنده مقاله ..که من شرکت نکردن او را در بحثی که خود ،اغاز کرده بودند..را نمیفهمم..من قضاوت خود را دارم و شما ..و دیگران نیز..همچنین. در این مجموعه احترام به نظرات همدیگر امریست منطقی که باید راعایت شود.
در این که من با تجربیات سالهای زندگیم امروز در سنجش با دیگر ملت ها و قدمت و تاریخشان، با سرزمین خودم و با تاریخ و قدمت این خطه...خود را و مردمان خود را بدبخت میدانم..بحثی ست بسیار بسیار گسترده..من به نقطه نظر شما که این طور نمیبینید و نمیدانید..احترام میگذارم ..اما از شما نمیخواهم که چنین فکر نکنید..هرگز..اما احترام من به حقوق شما و ازادی و حق داشتن نظرات شما نسبت به پدیده ها و جهان بینی در کل..که از حقوق اولیه انسانیست..احترام قائلم...شما چنین میبینید..و من ان چنان...
تلاش کردم خود را در لباس شما ببینم..و دیدم ،تا حدودی که لازم است برای درک شما.و خوشحالم که ""سوء استفاده از اجازه نکردید که هیچ..""بسیار متمدنانه، منطقی و زیبا نوشتید دوست عزیز.
نوشتار شما مرا بیاد نوشته های سهراب سپهری..رضا شهرزاد،از نویسنده گان دوران مشروطه،انداخت..او هم نوشته هایش مانند شعر نو زیبا بود..اثارش تا سالهای اواخر ۵۰ در ایران بود..حالا را نمیدانم..باری..دوست عزیز..این است چهره دردناک ،نه تنها کشور ما ،بلکه تمام عالم..عشق و دوستی..همیاری و همونع پرستی..همه چیز در حال نابود یست.
انسان خطرناک ترین حیوان روی زمین است...در یوتوپ کلیپ هائی وجود دارد از رفتار انسان با حیوانات و انتقال این حیوانات به دیگر نقاط..انهم در منطقه متمدن!! غرب و اروپا..که وقتی میبینی..خود بخود مینشینی و گریستن اغاز میکنی..تا مدتها شبها خوابت درهمو بر هم است..کره زمین ..اما..از انجا که رسانه ها در دست قدرتمندان جهان و اقتصاد است..از دادن خبرهای حقیقی زمین و طبیعت،خودداری میشود.انچه که واقعیت دارد نسبت به سلامت زمین و طبیعت و دریا ها و حیوانات..نه گفته اند تا بحال و نه میگویند..ان بخش هم که توسط اکتیوست های و حمایت کنندگان طبیعت،به بیرون درز میکند،ذره ئی ست از تمامی حقایق.
در کل..بابک عزیز..بشریت بقول سهراب..بشریت را در ظلمت میبینیم..انسان زمانی متمدن است که نخست قبل از خود،همنوع خودر را توجه کند..تیمار کند و دوست بدارد(کنفسیوس ) وقتی تجملات و پول توسط نردبان خود را بالای سر "اخلاق " برساند،انگاه انهدام بشریت اغاز شده است!
این خانه دراندشت ،کره زمین دارای اطاق های متعدد یست که اگر میشد مرزها را برداشت و همه اهالی این خانه بروی یک سفره هر انچه کوشیدند و بهره بردند...با هم بنشینندو برادرانه در صفا و صلح دوستی و محبت تقسیم کنند و مانند یک خانواده بزرگ با یکدیگر ..بخورند و زندگی کنند...شاید ان مقطع بتوان انسان را " متمدن" نامید..
تصور میکنم ان درجه از اعتماد بنفسی را که معمولا در سنین جوانی برای تحمل چنین جزرو مد هائی لازم است...در شما وجود دارد
در خاتمه امیدوارم بر پا باشی و تندرست دوست عزیز..
شما انسان حساس و خوش قلبی هستید بابک گرامی..
ف.رادمنش
۷۵۵۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک حمیدی حمیدی
عنوان : خانم رادمنش...با اجازه مجدد.
تخته سیاه ذهنم و پاک میکنم و می نویسم.
بحث پرسش و پاسخ نیست،
بحث نبود فرهنگ پاسخ گویی و کمیت نسلی ست که کیفیت ندارد،
بحث فرهنگ شفایی و نظریست که مجازی و واقعی،اصالت ندارد؟
بحث تضاد عین و ذهنیست که از تناقض گذشته و به تعارض رسیده ست ،
غارت شدگانِ زمین خوردهِ و غارتگران مقتدر را در تقاطع های گوناگون ببین!
بحث یافتنی ست که دریافتن نیست،
بحث دیدن و شنیدن و فهمیدن و گفتن ست،
مهم نیست که لادن ها پاسخ نمیدهند،
مهم پرسشی ست که طرح نمی شود،
مهم منحنی کلماتیست که رسم میکنیم،
نگران چه هستی،نگران نباش؟!
درسته که داریم خسته و بسته و اسیر؛در فضایی دم و باز دم میکنیم که بنایی ندارد بجز ویرانی؟!
درسته که در حال خفه شدن هستیم،
درسته که به حاشیه رانده شده ایم ،
درسته که فرصت کافی برای فراغت نداریم،که بی فکر حرف می زنیم و عمل می کنیم،
که به جبر و اختیار،یکدیگر را می آزاریم!
بااینحال باکی نیست،چرا که هنوز هزار باده نخورده در بن تاک است،پس تا خاک بر سر نشدیم و زنده و ساکن و مهمان زمینیم،راهی باید جست،
باید درخت بخشنده نیکی شویم و آگاهانه ریسک کنیم و عوارض جانبی فعل و عملمان را بپذیریم،غیر ممکن فقط مرگ ست،ناممکنی وجود ندارد.
باید به خاطر زندگی خودمان هم که شده،تایع جَمعِ جُور بود و متغیرجمع ناجُور،باید زیر بار سنگین مسئولیت خَم و راست شویم و از درد و رنج و زحمتش دَم نزنیم الا به حَق راستی و درستی،باید با نظارت و دخالت و پیگیری،با مدیریتی عاری از خشونت،با خود دیگری گفتگوی مدام کنیم و نهراسیم که لادن ها پاسخگو نیستند،که امت سنگ پرانی میکند،که ملت دچار خیال باطل می شوند و گمان بَد می کنند،مگر نشنیده ای که هرکسی ازظن خود شد یار من و تو و مایی که دست مایه زندگی مان نفسی است که باید مُمِد حیات باشد و مفرح ذاتی که خرابست و ذهنی که بازار مسگرهاست.
می دانم،نه اینکه ندانم،می دانم که راه باریک و تاریک و زمین لغزنده و بار سنگین و پناهگاه ناپیداست،ولی باید با اتکاء به خودباوری و اعتماد به عزت نفس خویش،با اعتقاد به نقشی که به عهده گرفته ایم و باری که حمل میکنیم،آرام و مطمئن و صبور و با وقار و متین بر راه ناهموار روبرومان گام بگذاریم و فارغ از دغدغه دیده و شنیدن شدن،با آرامش خطی بکشیم و جوهره تفکر و تجربه و تحلیل و پیام خود را با خطیب و مخاطب تقسیم کنیم و از لادن و امثالهم خرده نگیریم که چرا از دیکتاتور و حامیانش طلب پاسخ میکنند و خود نظری سوی گدای منتظر نمی کنند،که چرا توش و توان و دانایی خود و دیگران را ارج نمی نهند،که چرا از الاکلنگ خودبزرگ بینی و خود شیفتگی پیاده نمی شوند،که چرا از خوش بینی و توهم و خیال بافی و ضعف و جهل و جزم اندیشی حذر نمی کنند؟!
الغرض...
طرح پرسش کردید که چه مردمان بدبختی هستیم ما ایرانیان، نیستیم؟
دارم به واژه «ما » فکر میکنم،به مردمان،به بدبختی،به ایرانیان!
من که به شخصه مایی در این میانه میدان نمی بینم و آنچه چه می بینم،من و تو و اویی ست که هیچ وجه مشترکی با ما ندارد،ما کجا و ایرانیان کجا و من و تو و او کجاااا؟!
در مورد بدبختی مردمان لازم است که به سه نکته اشاره کنم.
نکته اول اینکه...از آنجا که خودم را قطعه کوچکی از پازل مردمان و پرورده خاک ایران می دانم و طبعا بدان تعلق خاطر دارم،باید خدمتتان عرض کنم که شاید بقول شما مردمان بدبخت باشند،ولی مَن و مَنِ کودک و والد و بالغم،هیچگاه بدبخت نبوده و نیستم و حتم به یقین بدانید که در آینده هم بدبخت نخواهیم بود؛می دانم پذیرش پیش بینی آینده هضمش سنگینهِ،بااینحال اینچنین است که عرض کردم!
نکته دوم اینکه...می دانم شاید برخورنده باشد،بااینحال بی غرض و مرض و خالی از حُب عَلی و بُغضِ معاویه میگویم و می نویسم که اگر بپذیریم پدر و مادر و خواهران و برادران و دوستان و آشنایان دور و نزدیک من بدبخت هستند،باید این واقعیت و بپذیرند که این بدبختی حق مسلمشان است،چرا که پاک آبروی فقر و غنا را برده اند و خجالت که نمی کشند هیچ،انتظار نازشست هم دارند!
نکته سوم اینکه...ما بدبخت نیستیم،ما دربندیم،دربند خواستن و داشتن،دربند تیپ و دکور و ویترین،دربند شناخت و معرفت و منش و هویت سطحی و جایگاه و مسئله و مشکل کاذب خویشیم،دربند تخت و بند جماعت پس فطرتی هستیم که نسل به نسل بجز منافع شخصی و گروهی و جناحی و فامیلی خود،دیگر هیچ دغدغه خاطری نداشته اند و برای رونق کسب و کار جنس بنجل بازارشان،قائل به هیچ پرنسیبی نبوده و نیستند و نخواهند بود،دربند جماعت نمک به حرومی هستیم که تا دیروز از خُرد و کَلانش تابع فلسفه خر و خدا بوده اند و امروز تغییر و تکامل یافته اند و مُعَرف و مُرَوج و پیرو و حامیِ فلسفه خر و خدا و خرما و خودم گشته اند،دربند جماعت نانجیب سلفه پروری هستیم که بلندی قدشان از کوتاهی ما و خنده و نیشخند و زهرخندِ و ریشخند چهرهِ منحوسشان،از زردی رخ مااست،پس یا باید رشد کرد و رشد نشان داد و با همت و تلاش،رشته و ریسمان بند تخت و رخت و تن را از هم گسیخت و از بند مناسبات تحمیلی شرایط زمانی و موقعیت مکانی گریخت و تن به قائده بازی اجتماع خر و خدا و خرما و خودم نداد،یا حسب معمول صدسالی که گذشت،غسل طهارت و جنابت بکنیم و وضو بگیریم و نمازمان را بخوانیم و دعا و نیایش بکنیم و زیارت بریم و گاو و گوسفند بکشیم و مشکی بپوشیم و سفره ابوالفضل پهن کنیم و نذری بدهیم و داماد بدیم و عروس بگیریم و از دکان و حجره و سوپر مارکت دونبش سرگذرمان،کنسرو مرام و مسلک و آجیل اخلاق و وظیفه و کمپوت شناخت و معرفت و ساندیس منش و هویت بخریم و پای کرسی و شومنیه و منقل تریاک زعفرونی و هروئین تصفیه شده آزمایشگاهی و کوکائین گرمی ۵۰۰هزار تومن بکشیم و بنگ لواشکی بار بزنیم و شیشه و کراک دود کنیم و پشمک دو رنگ حاج عبداله و قطاب یزدی و خرمای مرغوب بم و سوهان قم و کلوچه نارگیلی و گردویی نادری کرمانشاه بخوریم و انار ساوه دون کنیم و طالبی ورامین و هندوانه بلوچستان و خیار چنبر پوست بِکَنیم و تخمه جابانی دماوند بشکنیم و شاهنامه و حافظ و سعدی و شمس و خیام و مولوی ورق بزنیم و سریال شهرزاد و دید در شب و دورهمی و خندوانه و برنامه نود تماشا کنیم و از ماهواره اخبار و تحلیل ناظرین آگاه و مطلع سی ان ان و بی بی سی را رصدد کنیم و موزیک رپ و شو لباس و فیلم های مدرن و پست مدرن و مبتذل بینیم و قبل از هماغوشی با رختخواب سری به شبکه های برانداز و پاانداز و جاانداز بزنیم و در سایت های کپی رایت برابر اصل،مطلبی بخوانیم و با خط نستعلیق به مناسبت سالگرد مرگ شاملو،کامنتی بنویسیم که خواهران و برادران دیروز و خانم ها و آقایون امروز،لطفا از یاد مَبرید که چنین گفت بامدادخسته:که انسان دشواری وظیفه اس و بار سنگین مسئولیتی که بدوش میکشد؟!
پ.ن.
اگر سئوال یا ابهام مشخصی درباره این یادداشت دارید،مطرح کنید،حتما پاسخ میدهم.
با احترام و امید به اینکه از اجازه شما سوءاستفاده نکرده باشم.
۷۵۵۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱٣۹۵
|
از : البرز
عنوان : وقتی در باره ی استبداد رایج در زمان حکومت پدر و پدربزرگش موردِ سئوال واقع می شود...
آقای حمیدی گرامی، در اظهار نظر اولت در باره ی مطالبم، همانگونه که در مطلب قبلیم هم اشاره کردم، شما صراحتاً می نویسی «...گاهی وقتا زبان بکام بگیریم و فکر کنیم که حتما چیزهایی هست که نمیدانیم...» و از این جمله ی شما معنایی جز دعوتِ مخاطب خود به "سکوت" یا "لال شدن" معنایی دیگر استخراج نمی شود.
شما و من و یا هر شخصِ دیگری بر اساسِ فهم و درکِ خود قضاوت کرده و سپس سخن می گوید. لذا تشویق دیگری به "زبان به کام گرفتن" معنایی استدلالی در خودش ندارد.
شما یا من و یا هر شخص دیگری وقتی سخنی را نمی پسندد، ادبِ اصیلِ پارسی رایج ایجاب می کند که علتِ عدم پسندِ خود را طرح کند، و نه آنکه گوینده ی سخن را به "زبان به کام گرفتن" تشویق نماید.
درست مثل آقای رضا پهلوی که وقتی در باره ی استبداد رایج در زمان حکومت پدر و پدربزرگش موردِ سئوال واقع می شود، رو ترش کرده، و برای فرار از پاسخ، در باره ی جنایاتِ رایج در حکومتِ ج.ا. سخن می گوید. بی آنکه لحظه ای اندیشه کند، که اگر پدرش حکومتِ ملی زنده یاد دکتر محمد مصدق را تحمل کرده، و پایش را قانون مشروطه فراتر نگذاشته و سلطنت کرده بود و نه حکومت، به یقین تا به امروز مردمسالاری[دموکراسی] ایرانی شکل گرفته، و نوادگانِ شیخ فضل الله نوری امکانِ حکومتِ مستبدانه بر کشور را نداشتند.
شما در نظرِ اخیرت می نویسی؛ «...در هر زمینی که بازی کنم،فارغ از سود و زیان و برد و باخت،با قائده بازی خودم بازی می کنم و از نام و نان و جان خود می گذرم؛ ولی از ایمان و امید و آرمان و هویت و قائده بازی خودم نمی گذرم...»
و این درست بر عکس موضوع بحثِ این مقاله است، که می کوشد مخاطبینش را دعوت به اتفاق و اتحاد بر اساسِ برنامه ای مشترک کند.
قرنهاست که آحادِ سرزمینمان هر یک بر اساس آهنگ و موسیقیِ خاص خودش [قاعده ی بازی خودش] رقصیده است. و نتیجه اش همانگونه که همه شاهدش هستیم، تداوم مستمر استبداد، بی عدالتی، فشار و ستم در سرزمینمان ایران بوده و هست.
در دنیایی متمدن و مردمسالار هیچیک از آحادِ جامعه مجبور به ترکِ "ایمان و امید و آرمان و هویت و قائده بازی خود" نمیشوند.
اما برای برپایی یک دستگاه مردمسالار [دموکرات] در کشورمان، آحادِ جامعه ناگزیرند که بر پایه ی برنامه ای مشترک [قاعده ی مشترک بازی] متحد شوند.
اگر تمام "کارتن خوابهای زیر پل توحید" مانند شما امکانِ دسترسی به اینترنت را داشته باشند، آنوقت باید گفت که ایشان از سر شکم سیری خود را اسیر ناملایمات کرده اند.
آقای حمیدی گرامی،این پیشوند "آقا" که به نامم می چسبانی علتش چیست؟
سخنی کوتاه با بانو فرزانه رادمنش گرامی؛
ایشان با صراحتی دوستانه می نویسد؛ «... دمکراسی فعل نیست که انسان باید "تمرین" کند. کشورهای نسبتا پیشرفته غربی که دارای آزادی های بیشتری از ما..هستند، بدلیل تمرین !! کردن زیاد بدست نیاورده اند...»
لازم دیدم برای بانو رادمنش گرامی، بنویسم، همانگونه که در سرزمین "ما" در اثر "تمرین" چنان مهارتی ایجاد شده که پس از هر قیامی علیه استبداد، میتوانیم خیلی سریع و با مهارت استبدادی دیگر را جایگزین کنیم.
در کشورهای "پیشرفته غربی که دارای آزادی های بیشتری از ما..هستند" این آزادیها را در اثر تمرینِ چگونگیِ با هم بودن و عدم حذف یکدیگر کسب کرده اند. بنابراین آزادیهایِ رایج در این کشورها به یکباره و از جایی غیبی بر ایشان نازل و ارزانی نشده است.
۷۵۵۰۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ مرداد ۱٣۹۵
|
از : سیامک شاملو-آلمان
عنوان : خطاب به بابک حمیدی حمیدی
در هنرمند بزرگ و نابغه بودن آقای بیضائی شکی نیست ( علیرغم برخی اشتباهاتش! ). اگرچه زبانش زبان عامیانه نیست و سطح روشنفکری خاصی را از مخاطبینش طلب میکند. ولی هنری که قشر عام و اکثریت جامعه را دربر نگیرد میشود همان معنی هنر به صرف هنر و حرفهای او به گوش مردم عامی نمیرسد که لازمشان داریم برای ساختن یک جامعه ایده آل انسانی. حس میکنم که شما هم آقای بابک حمیدی از بیماری ایرانی مبرّا نیستید که فوراً از یکی بت بزرگ ساخته میشود وقتیکه مینویسید: "ولی کتمان نمیکنم که ناخن شکسته بهرام بیضایی را با همه مدعیان بنام سینمای ایران عوض نمی کنم؟! " آقای بابک حمیدی بزرگسازی و بت سازی نکنیم که بعداً بت شکستن مشکل میشود.اگر بیضائی آزادی بیان داشت در ایران همیشه سانسورزده یقیناً میتوانست آثار بزرگتری از خودش بجا بگذارد. ولی خطای بزرگش را در نوشتن فیلمنامه روز واقعه وقایع کربلای امام حسین ( عربی که گفت ایرانیان از سگ پست ترند: از کتاب «سفینه البحار» تألیف شیخ عباس قمی(ره) صاحب کتاب مفتایح الجنان است: " اصل متن یا گفته حسین عرب در حدیثی بدین ترتیب است:
«ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر و از سگ پس تر است. ایرانی ها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را به فروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.» برگرفته شده از وبنوشت http://borhan.blog.ir) من شخصاً نمی بخشمش که حالت سفارشی ساز برای رژیم اسلامی را دارد. در زیر یک نمونه ببینیم رسانه های رژیم چه کفی برای بیضائی زدند: از سایت شهرستان ادب: امروز زادروز بهرام بیضایی٬ نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس و کارگردان سینما و تئاتر نام آشنای کشورمان است. بیضایی متولد آران و بیدگل و فرزند پدری تعزیهخوان است. به همین دلیل آثار او٬ به ویژه نمایشنامههایش خالی از نشانهها و زبان رمزی موجود در شبیهخوانی نیست و بلکه از قواعد آن متاثر است. تابستان سال گذشته نمایشنامهی او با عنوان «ضربت خوردن حضرت علی (ع)» در تالار تئاتر شهر تهران به کارگردانی محمد رحمانیان به روی صحنه رفت.از درخشانترین آثار وی میتوان به فیلمنامه «روز واقعه» اشاره کرد. این فیلم که بیضایی فیلنامهاش را در سال ۶۱ نگاشته٬ در سال ۷۳ توسط شهرام اسدی ساخته شده است. البته چندیست جدالهایی بر سر تغییرات فیلمنامه و اتفاقات پیرامون آن میان دستاندرکاران اثر و دیگر هنرمندان به وجود آمده است؛ اما آنچه مسلم است «روز واقعه» را خیلی ها به عنوان عاشوراییترین فیلم سینمای ایران میشناسند. فیلمی که بیشک یکی از دلایل عمده موفقیتش اخلاص و باورپذیری داستان آن است. روایتی که خواننده را مستقیما٬ بدون درگیریهای زائد و مخل٬ به پیام و جان کلام هدایت میکند. داستان فیلم از این قرار است که مردی نصرانی (به روایت فیلم: «عبدالله» به روایت فیلمنامه اولیه: «شبلی») دل در گروی دختری مسلمان دارد. اما این عشق که مسیحیت و اسلام را با هم پیوند میدهد٬ پیش از آنکه به وصال انجامد به ریسمان عشقی قویتر گره میخورد و شبلی (یا «عبدالله») در طی یک استحاله ناگهانی٬ ندایی مکرر را که به سروشی غیبی میماند٬ میشوند. ندا او را آگاه میکند که « در وادی وحشت٬ فردا مسیح بر صلیب می رود...»
او نیز به دنبال گمشده خود٬ با شکی آمیخته به یقین سفر آغاز میکند و پس از طیکردن وادیهای پیدرپی٬ سرانجام «حقیقت را بر سر نیزهها میبیند.»
شاید یکی از تأثیرگذارترین لحظات این فیلمنامه لحظه ی برخورد شبلی (عبدالله) با بیعتشکنان امام باشد:
«شبلی: آیا اینک حسین علی به کوفه رسیده است؟
- تو از کجا میآیی که هیچ نمیدانی؟
شبلی پیاده شده.
- او به کوفه راه نیافت٬ راه از سپاه جور بسته بود.
شبلی: تا او چند روز در پیش است؟
- او اینک به تو بسیار نزدیک است. او به زمینی درآمده که آنرا کربلا میخوانند.
- [مبهوت]: از سه روز پیش سپاه پشت سپاه میرسد٬ با چندان جوش و غلغله که گویی تمامیاش نیست.
- به چهرههای ما نیک بنگر و کسانی را به خاطر بسپار که از نیمهٔ راه برگشتند...»
موفقیت بیضایی در نگرش این اثر آنجاست که قصه خاص« روز واقعه»٬ که در آن روزگار چه در میان گزینههای کارگردانی و چه در بین مسئولان سینمایی موانع و دشواریهای بسیار را پیش رو داشته است٬ سرانجام با ارتباطی که با عشق و حقیقت قیام عاشورا داشت٬ فراتر از یک سفارش سینمایی٬ نمای تازهای را از واقعیت آن روز به نمایش میگذارد و ماندگار میشود."
هنوز هم باورم نمیشود که بیضائی هم جوگیر داستان ساختگی عاشورا و محو امام حسین عرب شده باشد. اگرچه الان گویا بیضائی در آمریکا مقیم است و تدریس میکند.
در مورد امیر نادری امیدوارم که اشتباه کرده باشم. در ضمن من کمتر فیلمی را که در ایران ساخته شده باشد نگاه میکنم چونکه در کشوری که آزادی بیان در هنر و غیره نیست و سانسور غوغا میکند نمیشود انتظار داشت که اثر هنری خوبی بدون سانسور رژیم بیرون بیاید. فیلم "باشو غریبه کوچک" از بیضائی ارزش دیدن دارد.باید منتظر بود حالا بیضائی در آمریکا که دیگر تیغ سانسور بر قلمش و هنرش نیست میتواند از فرهنگ عاشورائی فاصله بگیرد و برای ایران و ایرانی بنویسد؟ البته من افتخار آشنائی کوتاه با بیضائی را در سینمای تئاتر کوچک تهران در سالهای پیش بعنوان دانشجوی فیلمسازی داشتم که حرفش هیچوقت یادم نمیرود که کلی شاکی بود و میگفت جوانها بروید دنبال هر حرفه دیگری بغیر از فیلمسازی که در این کشور عذاب کشیدن است و غیره. ولی دیدیم در بین دوستان همدوره ای من کارگردان خوبی مثل جعفر پناهی هم وارد عرصه سینما شد و برخلاف فرهادی و بیضائی او از جامعه و مردم عامی و عادی فاصله نگرفته و سیستم آخوندی را به چالش کشیده تا ممنوع کارش کردند. برای من هنرمندی با ارزش است که تن به سیستم دیکتاتوری ملاها و اسلام نداده باشد و همکاری و سازش نکند. چونکه نمیتوانی هم مسلمان باشی و هم ایرانی زیرا که یک ایرانی آگاه هیچوقت مسلمان نمیتواند بشود! در ستایش عربها و عاشورا نوشتن هم میشود هنر سفارشی ساختن و سرسپرده گی برای حکومت اسلامی و نان به نرخ روز خوردن و فرصت طلبی. به امید کوتاهی دست اسلامگرایان از ایران!
۷۵۵۰۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ مرداد ۱٣۹۵
|
از : امیر ایرانی
عنوان : کلید تصحیح که ممکن است خودش پر از غلط باشد!
قصد پاسخگوئی نبود، چون مسئله ممکن است؛ به دو برخورد شخصی تعبیر شود که این برخورد شخصی می تواند؛ به دیگران ربطی نداشته باشد و باعث خستگی و یا اتلاف وقت آنان شود. اما در نکات آورده شده توسط سرکار خانم فرزانه رادمنش، مطالبی است که از ادعاهای یک فرد فراتر می رود و عمل ایشان دیگر می تواند نمایندگی یک "نوع" را بنمایش بگذارد که دیگر سرکار خانم رادمنش می شود یکی از رادمنشیان( یعنی همان رادمنش ها! اگر در قسمت بالا غلط نداشته باشم با این غلط نمره ام تاکنون می شود ۱۹ البته تا پایان با تصحیح خانم رادمنش شاید بشود منفی....). در رابطه با آورده ها در نظر ارائه شده توسط سرکار خانم رادمنش ارجمند که خود را حافظ زبان شیرین فارسی می داند اما هی کامنت کامنت می کند می توان گفت: ۱) اگر می خواستم تبلیغاتی راه بیندازم و بگویم بانوی ارجمندی به نام خانم رادمنش که سمت مادری دارد( البته گاهاً برخورد مسائل اندیشه ای فراتر از مسائل مادری می شود چون ممکن است برخورد نکردن باعث ویرانی های جبران ناپذیر شود) چگونه با ایجاد یک شأنیت خاص برای خود به مسائل می پردازد قطعاً به پای روش بکار رفته توسط خودش نمی رسید. از این بابت باید سپاسگزار ایشان بود. ۲) بایدگفت: در نظردهی( نه کامنت گذاری! چون بقول مادرمان باید زبان شیرین فارسی را حفظ کنیم که این را بحق گفته اند) نظردهنده نمی خواهد شاهکار ادبیی خلق کند! بلکه او در مدت زمانی کوتاه می خواهد؛ با توجه به نکاتی که در نوشتار و یا نظر ارائه شده، که ممکن است؛ فریبنده یا اثرات مخربی داشته باشد،عکس العمل مناسب را به تشخیص خودش ارائه دهد(البته عمل خود نقاد ممکن است قابل نقد شود) و بدین طریق نوشتار نویس و یا نظر دهنده را به چالش بکشد! همین و بس. ۳)باید گفت: با این تصحیح انشائی که سرکار خانم رادمنش انجام داده اند نشان ازاین است که ایشان باید سابقه دبیری ادبیات فارسی را داشته باشند. که باید به ایشان گفت: شاید یکی از دلایل بد نوشتن امثال اینجانب ها( یا اینجانبان) بخاطر معلمان آنچنانی یا اینچنینی باشد. البته اگر بار دیگر نظر اینجانب و شیوه غلط گیری خود را ورانداز کنی! شاید؛ حکایت همان معلمی شود وقتی برگه ها را تصحیح می کرد متوجه می شود هیچ دانش آموزی بیشتر از ۱۷ نمی گیرد! به خودش می گوید: یعنی چه!؟ چرا چنینی است؟! بعداً متوجه می شود کلید تصحیح ای که خودش تهیه کرده سه غلط دارد و..... البته امیدوار کلید تصحیح شما حداقل سه تا غلط داشته باشد! نکند خدای نکرده؛ کلید تصحیح تمامش ..... ۴) صحبت از آزادی و دمکراسی شد و ایشان ایراداتی را عنوان کرد که باید گفت: از این بابت خوشحال شدم! اگرچه ایشان با کلید تصحیح خودش نمره صفر و یا حتی منفی ....داده است اما اینکه نظر پر از غلط غلوط اینجانب (به نظر ایشان)باعث شده، ایشان برای فهمی از دمکراسی به متون کهن و نیمه کهن و دور از کهن(یعنی نزدیک) مراجعه کند و ببیند دمکراسی چیست؟ آیا شاخ و دم دارد؟ ویا اینکه آزادی چیست ؟ آیا باید با هم باشند یا نباشند! که اقدام ایشان یکی از اهدافی بوده که امثال اینجانب در پی آنند که تمرکز اکثر تحولخواهان به روی این دو واژه بیشتر شود. ۵) ایشان نصیحت گونه از اینجانب خواسته اند برو م مطالعه کنم و یاد بگیرم . که از این بابت از ایشان سپایگزارم و تلاشم همین است. اما در این نصیحت کردن یک خاطره ای به ذهن می آید: شخصی بود؛نصیحت می کرد که حتماً باید بروید مطالعه کنید! ما هم گفتیم: چشم! وبه ایشان گفتیم:حال اگر بخواهیم مطالعه کنیم چه کتابه هایی را باید مطالعه کنیم؟ ایشان عصبانی شد و گفت: من چه می دانم فقط بروید مطالعه کنید ! گفتیم: مگر خودت مطالعه نمی کنی که نمی توانی بگویی چه مطالعه کنیم!؟ گفت: نخیر مگر من بیکارم که بخواهم مطالعه کنم!. با پوزش از بزرگان طولانی شد.
۷۵۵۰۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ مرداد ۱٣۹۵
|
از : فرزانه راد منش
عنوان : قوره نشده..مویز نمیتوان شد..اقا پسر!
با سلام ..
اخبار روز گرامی..ببخشید ما را که مرتبا مزاحم شما شده ایم..و سپازگزارم از محبتتان.
به کامنت گذار""امیر ایرانی""
انسان محترم..پسر جان (من نوه ئی ۱۸ ساله دارم)..ما همگی مسئولیت نگهداری از زبان شیرین فارسی هستیم،من و شما و دیگران.در ۱۰ خط نوشته شما ..نیمی از جملات با قوانین دستوری زبان فارسی همخوانی ندارد،غلط اند!
۱/ هم توسط امثال راد منشیان به سخره گرفته می شوند. !!
نام خانوادگی من ،رادمنش هست.منظور شما از نوشتن "امثال" باید جمع باشد.رادمنشیان غلط است و بی محتوا..شما باید بنویسید: امثال رادمنش ها.
۲/ه نشان از ساده اندیشی و ساده لوحانه بودن معنی می ده!
ساده اندیشیدن فعل است..من ساده فکر میکنم..من یا شما و در کل ما..افکارمان ساده است...
اما کلمه ساده لوحانه..صفت است ..بدین معنا که ادمی که ساده لوح ،زود باور است..دچار ساده اندیسیدن..میشود.این دو در کنار هم قرار نمیگیرند پسر جان ..دستو رزبان فارسی ..قواعدی دارد.بقول مرحوم شاملو..با چنین روش و ترتیبی بزودی فاتحه زبان شیرین فارسی را باید خواند!
۳/ ناشی از نبود آزادی و تمرین دموکراسی نکردن در این کشور !که متاسفانه این دو موضوع( آزادی و دمکراسی) هم توسط ..
معنا و مفهوم واژه "دمکراسی" انطور که در کتب فلسفی و لغت نامه ها ،امده است که در صدر انها تعبیر ارسطو سرامد و ریشه در تمامی این معانی دارد..چنین تعریف شده است :
حکومتی که ما را بر موازین قوانین و معادلات طبیعی،ازادانه در رشد معنوی ملت بکوشد،ما انرا دمکراسی نامیده ایم...
این معنای علمی ست ،از من بی سواد نیست..این تعریف در لغت نامه هاست..
دمکراسی سیاسی/ اجتماعی که منشاء ان در اصالت جمع است،امری ست اعتباری و نه مطلق..یا بعبارتی دیگر..عرضی ست و نه ماهوی..اقا جان!
دمکراسی فعل نیست که انسان باید "" تمرین "" کند.کشورهای نسبتا پیشرفته غربی که دارای ازادی های بیشتری از ما..هستند،بدلیل تمرین !! کردن زیاد بدست نیاورده اند.قانون اساسی کشور این ازادی ها را به ملت هایشان در طی مبارزات ملت ها،به اجبار پذیرفته و داده اند..(تمرین دمکراسی نکردن) اصولا در دستور زبان فارسی غلط است و چنین نوشته یا گفته نمیشود..دمکراسی در قانون اساسی منعکس شده و به ملت ها ارائه میشود..این امر فعلی نیست که محتاج تمرین کردن باشد..
.و اما مقصود از این نوشته:
در ما مردمان ایران زمین این حالت که نشان دهیم دیگر از همه چیز وهمه دانشی..لبریزیم،بسیار مشهود است..از نوشته شما میتوان حدس زد بقول امروزی های سالخورده""جوان انقلابید..بچه های انقلابید""
ملایان چه کردند با اموزش و پرورش این مملکت..مگر دستور زبان فارسی همانی نیست که در گذشته بود؟
مگر شما پسر جان دستور زبان یاد ندارید که اینهمه غلط نوشته اید؟
چطور میشود که از نوشتن ۱۰ خط عاجز بود...اما ادعای همطراز بودن در بحث های فلسفی و سیاسی و اجتماعی هم شد!!
من نوشته های شما را خوانده ام..شما همواره از دیگران ایراد گرفته و اظهار فضل مینمائید در صورتیکه دستور ساده زبان مادریتان را نمیدانید؟
دمکراسی را در کنار ازادی اورده اید..دو مقوله بهم پیوسطه..دو قلو را مانند دو واژه جداگانه !! اخر مگر دمکراسی تمرین کردنی ست پسر جان؟؟
مطالعه کن..بیاموز..من بی سواد با موهای سفید شرمگینم که نمیدانم..هیچ نمیدانم..این از رسوم زشت ما ایرانیان است همواره تلاش داریم خود را بالاترین..هوشمند تر از دیگران نمایش دهیم..اموختن و دانش اموزی در افتاده گی و فروتنی ست..تواضع باید داشت..اقا جان!
در اغاز پیامتان نوشته اید:
سرکارخانم فرزانه راد منش ارجمند که هیچ گونه قلمبه سلمبه گویی نداری و اجازه خویش رابا آزادی کامل به هموطنی دیگر می سپاری! خودتان بخوانید!
زبان شیرین فارسی ما ،مدیون صدها تکه کلمات و تعارفات ادبیات زبانی ماست ،
خواهش میکنم اجازه ما دست شماست!
این از همین دست ادبیات احترام و تعارفات قدیمی ست که شاید شما با اینها اشنائی ندارید..کسی ازادی خود را به دیگری نه میتواند واگذار کند و نه شدنی ست اقا پسر!
بخوان..مطالعه کن..برایت ارزوی موفقیت و ترقی میکنم هموطنم.
با تشکر از اخبار روز .
فرزانه رادمنش.
۷۵۴۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک حمیدی حمیدی
عنوان : آقا البرز...من کارتن خواب زیر پل توحیدم.
بریده باد زبانی که "زبان به کام گرفتن" را تشویق می کند،من گفتم و نوشتم:
«گاهی وقتا زبان بکام بگیریم و فکر کنیم که حتما چیزهایی هست که نمیدانیم،»منتهی شما پیام کلی مطلب را فدای زبان بکام بگیریم کردید؟!
آقا البرز...
وقتی دیگران امر به "زبان به کام گرفتن" می کنند،حتما دلایلی برای خود دارند که باید جویا شد که چرا ...،آنگاه پاسخ داده شده و حرف حساب را سرمه چشم باید کرد و بی اساسش را پاسخی منطقی داد.
اما در مورد همسنگ نمودند من با برخی از هموطنانو که آنها هم مثل من موجه و غرا می نویسند؛ «...،ولی برپائی حکومت مردمسالار کجا و ما کجا...»لازم است به دو نکته اشاره کنم.
نکته اول- به فرض که مزاح زیرپوستی و نیت خوانی شما درباره «چسبیده به زین و یراق قدرت دیگران» درست باشد،بااینحال این فرض محال شما که پرسش را منتفی نمی کند؟
نکته دوم -افرادِی که معتقد به دموکراسی هستند،نه تنها مشوق و معرف آزادیِ بیانند،بلکه در هنگامه عمل از منش دمکراتیک پیروی می کنند و پرسش که «بابکی» تو بر اساس چه داده هایی چنین پرسشی «برپائی حکومت مردمسالار کجا و ما کجا»را طرح میکنی؟!
نکته سوم-پرسشی که چسبیده به زین و یراق قدرت دیگران باشد شاید غرا بشود،ولی موجه که نمی شود؟!
در رابطه با دم زدن جنتی از دموکراسی هم باید بگویم،امر عجیبی نیست که باورش سخت باشد،وقتی صانعی و موسوی اردبیلی و موسوی تبریزی دم از اصلاح طلبی میزنند و پورمحمدی رادی وزارت دادگستری به تن می کند و ری شهری و دری نجف آبادی نماینده خبرگان میشود، جنتی هم...
در هرحال من به قائده بازی نظام و اعوان و انصار داخل و خارجش کاری ندارم،من یا بازی نمی کنم،یا در هر زمینی که بازی کنم،فارغ از سود و زیان و برد و باخت،با قائده بازی خودم بازی می کنم و از نام و نان و جان خود می گذرم؛ولی از ایمان و امید و آرمان و هویت و قائده بازی خودم نمی گذرم،پس مایه خوشحالی من نیست که جنتی و پسرش و هاشمی و پسرش و خزعلی و پسرش و خاتمی و داداشش و تاجزاده و فخریش و موسوی زهرای قرآن پژوهش و رهبر دوباره معظم شده آنها چه سازی می زنند،من ساز خودم را می زنم؛چون اعتقاد نظری و عملی دارم که کلیت این نظام «از ب بسم اله تا یه والضالیش»دارند سازی می زنند که ساز نیست،ساز اینها نغمه ویرانی همه ایل و تبار و قوم و طایفه من بوده و هست و خواهد بود،پس ناگفته پیداست تا زمانی که جانیان و حامیان درون نظام و اپوزسیون صادراتی برون مرزیش،محاکمه و مجازات نشوند،دادخواست و اعلام جرم و اعاده حیثیت من معتبر و قابل پیگیری و حکم صادره قطعی و لازم اجراست،حتی اگر آخرین روز عمرم باشد،حتی اگر ۷ میلیارد مقابل قبله نظام نماز حاجت بخوانند و تکبیر بگویند،من محال ممکن است که ببخشم و فراموش کنم یا سَرِ تعظیم خم کنم و زبان به اِکرام بگشایم.امت و ملت ایران هم مختارست که آن کند که داند و خواهد.
تاریخ : سه شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹
۷۵۴٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک بابک حمیدی حمیدی
عنوان : آقای معمار ...
شکست سیاست آرمانگرایان در ایران و جهان،ربطی به نفس آرمانگرائی ندارد،البته میدانم که دوره آرمانگرایی دیگه سراومده و دِمُدِه شده؛بااینحال من فکر می کنم در زمانه ای که زیست نباتی سکه رایج بازارست،سیاست آرمانگرائی حافظ اصل و اساس و دوام پر ثمر زندگیست و نبودش حفره و خلائیست در عمق جسم و جان آدمی؛در غیاب آرمان و آرمانگرایان است که امروزه روز سونامی بی عدالتی حریف می طلبد.
در اینکه وجود نهادهای مدنی وتلاش کنشگران باعث گشودن زمین دومی میشود،بحثی نیست،ولی نتیجه عینی و مملوس این بار سنگینی که کنشگران حمل کرده و میکنند را در کجای این جامعه طاعون زده باید به تماشا نشست،خرداد ۹۶ بیست سالگی اصلاحات و جامعه مدنی است،حالا یه نگاه به جامعه و وضعیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی مردم عام و خاص آن بکن!
من فکر میکنم اگر در اصالت کنشگران و فعالین مدنی و انجوهای جورواجور شک نکنیم و عملشان را ملاک تشخیص قرار دهیم،باز با واقعیت دردآوری مواجه می شویم که جگرسوز است.
اگر امروز انصار حزب الله چنان دستش باز نیست که بطور علنی سینه چاک کند و مسئولیت اسیدپاشی در اصفهان و بالا رفتن از دیوار سفارت عربستان را بعهده بگیرد،این ربطی به حضور و عملکرد و کارایی کنشگران و فعالین مدنی ندارد،خط و مشی و سیاست نظام اینچنین اقضاء میکند،وگرنه اگر عمل کنشگران ثاثیر بسزایی در روند مناسبات جاری داشت ما بعد از بیست سال نباید شاهد اسیدپاشی و بالا رفتن از دیوار سفارت عربستان،آنهم در دولت «بلانسبت» تدبیر و امید باشیم
بنابراین می توان گفت که امثال دولت آبادی ها و مصاحبه کنندگان با ظریف و اسکار آورندگان،خواسته و ناخواسته در مسطح کردن زمین یکطرفه خفقان سهیم بوده اند و بهره مند...
باسپاس.
۷۵۴٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک حمیدی حمیدی
عنوان : آقای شاملو...امیر نادری و انتخابات ؟
من از این موردی که شما اشاره کردید کاملا بی اطلاع هستم،اینکارهاا اصلا به امیرنادری نمی داد.
پیشنهاد دادی که راه به روی یکسری زود نبندیم و شاید احتیاج به زمان بیشتری دارند،ولی خیلی زود راه بر بیضایی بسته ای.
من محسن مخلمباف به فرهادی ترجیح میدهم،ولی کتمان نمیکنم که ناخن شکسته بهرام بیضایی را با همه مدعیان بنام سینمای ایران عوض نمی کنم؟!
آنکه گفت آری و تولید انبوه کرد کیمیایی بود و آنکه گفت نه،بهرام بیضایی بود که در عینِ توانایی در مدت ۱۷ سال فقط سه فیلم ساخت و همسرش بازی کرد و تعطیل.من که از فکر و عمل این زن و شوهر کلی استفاده کردم.
پیشنهاد میکنم اگر امکانش داری حوصله کن و سر فرصت وقتی همه خوابیم بیضایی راببین...ضرر نمیکنی.
باید به شما می گفتم که گفتم،تصمیم با شماست.
۷۵۴٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱٣۹۵
|
از : امیر ایرانی
عنوان : سخنی با یک هموطن
سرکارخانم فرزانه راد منش ارجمند که هیچ گونه قلمبه سلمبه گویی نداری و اجازه خویش رابا آزادی کامل به هموطنی دیگر می سپاری! می توان گفت: این روش شما و امثال شما که خود را سخت نگران ودلسوزِ زنان بی پناه و .......... می نمایانید می تواند یکی از بی مسئولیت ترین روش های جاری در این مملکت بوده باشد، که نشان از ساده اندیشی و ساده لوحانه بودن معنی می دهد! که یک فرد با این درک از مسائل ، با یک شعار، در پی دیگران خواهد دوید(متاسفانه تجربه های تلخ تاریخی از این نوع روش بسیار داریم) که این روش دویدن احساسی و فریب خوردگی یکی از بلایای این سرزمین بوده که این را می توان ناشی از نبود آزادی و تمرین دموکراسی نکردن در این کشور !که متاسفانه این دو موضوع( آزادی و دمکراسی) هم توسط امثال راد منشیان به سخره گرفته می شوند. باید گفت: در رابطه با نوع عملکرد و خواسته امثال سر کار خانم رادمنش که نوعی فداکاری جان دادن از دیگران مطرح است، پرسشی مطرح است: چرا تاکنون خود امثال ایشان سرو مرو گُنده در حال شعار دادن هستند!؟
۷۵۴۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱٣۹۵
|
از : فرزانه راد منش
عنوان : فرهیختگان کجایند ، نویسنده مقاله؟
داشتم مروری میکردم بر نوشته ها..نظرات ارائه شده...
اول اینکه اصولا نویسنده مقاله هیچگونه عکس المعلی نسبت به نقطه نظرات ،نشان نداده اند..امروزه هر شخصی میتواند تصویری و نامی و مقاله ئی تهیه نموده و به یکی از سایت ها،بفرستد.
چنانچه منظور و مقصود از بحث و تبادل نظر در باره مسائل،همفکری و "تبادل نظر..همفکری" ست که خب طبیعتا شما یا من وقتی مطلبی را میفرستیم،در مقابل پرسش و یا عقاید مختلف ،نظر میدهیم،در بحث شرکت میکنیم و میاموزیم و اموخته میگردیم...
اصولا معلوم نیست این نویسنده وجود خارجی دارند یا خیر..زیرا سوال شده از ایشان که فرهیخته گان ما چه کسانی هستند..؟ایا شما میشناسید تعدادی را که این جا نام ببرید؟
یکی از کامنت گذاران چنین نوشته است ،خوب دقت کنیم:
سیاست آرمانگرایانه دارای وجوه مشترکی هستند چه کاپیتالیست باشد چه کمونیست چه داعشی باشد چه سکولار چه فاشیست باشد چه معتقد به جهان وطنی باشد!!!!
البته به : حضور اقای حمیدی نوشته اند...
از ایدئولوژی و سیاست ارمانگرایانه صحبت میشود اما از "فرد،شخص(کمونیست..کپیتالیست..فاشیست!!) استفاده میگردد!!
در حالیکه :کمونیسم،کاپیتالیسم و فاشیسم به مثابه ،ایده و عقیده سیاسی..استفاده میشود و نه کسی که دارای ان ایده و عقیده است!
کلمه :داعشی..یعنی چه؟ ایا این لغت بتازه گی وارد لغت نامه واژه های سیاسی
شده است؟ که ما نمیدانیم..
و یا کامنت گذار دیگری بنام"البرز"چنین مرقوم فرموده اند:
آقای حمیدی گرامی، وقتی برخی از هموطنانمان به روش و سیاق شما دیگران را به "زبان به کام گرفتن" تشویق می کنند.
و برخی دیگر از هموطنان با چسبیدن به زین و یراق قدرت دیگران را وادار به "زبان به کام گرفتن" می کنند.
آنوقت صد البته بسیار موجه و غرا مانند شما میتوانند بنویسند؛
من بی سوادم..نمیفهمم معنای این دو خط را ..
کلمه "کام " معمولا در رابطه با هم اغوشی دو جنس مخالف ،استفاده شده و میشود.
در ادبیات ما،که چنین است.من وقتی قطعه شعر زیبائی میخوانم ، قطعه موسیقی زیبائی میشنوم و یا یک تعریف پر مغز و زیبائی در رابطه با مسائل اجتماعی/ سیاسی میخوانم..نمیتوانم از کلمه "کام" استفاده کنم..بگویم از فلان قطعه زیبا..کام گرفتم؟..جمله مسخره ئی ست در این فرم..زبان به کام..چه معنا و مفهمومی دارد اقای نویسنده؟( زبان به بهره جوئی؟ زبان به کام گرفتن؟ زبان به لذت بردن؟)
"زبان به کام گرفتن" یعنی چه؟
یکی از نویسنده گان این مقاله به من بی سواد مفهوم کند معنای این نوشته ها را..چسبیدن به زین و یراق قدرت دیگران...روش و سیاق؟..خب اخر لپ کلام و مطلب چیست و چه چیزی را میخواهی برسانی ؟
چه دردی ست این همه فاصله ..چرا ما نباید بتوانیم رک و رو راست بی پرده پوشی..بدون کنایه و دو پهلو..با هموطنانمان،با یکدیگر دوستانه به صحبت بنشینیم..چرا راستی؟
بقول ان نازنین ، سهراب "ساده باشیم ،چه در باجه یک بانک..و چه در زیر درخت..چه در فرنگ و چه ..و چه!
حالا از اقای نویسنده مقاله که معلوم نیست وجود خارجی دارند و یا خیر باید پرسید..ایا من بی سواد..و نویسنده گان این ادبیات ..جزو فرهیختگان جامعه فرهنگی ایرانی هستیم؟
شما ئی که کلی گوئی میکنید..از پس یک مشت واژه های سیاسی و اجتماعی..بدون اینکه به زبان ساده فارسی منظور و مقصود خود را برسانی..همه مانند شما در سطح فرهیختگی که نیستند..مانند من هم بی سواد کم نیست..چرا وقتی سوال شد از شما..پرسش را بی پاسخ گذاشتید اقا..سرور..؟
باراباس..اسپارتاکوس..کاوه اهنگر..کجائید که بداد خیل عظیم پا برهنه گان ..بشتابید؟
غارت شده گان جهان متحد شوید!
ما ایرانیان خود،خویشتن را ،جوهر خود و ملت خود را،فرهنگ و عادات و اداب و اخلاق خود را بهتر از هر کسی دیگر میشناسیم ! ما میدانیم چه داریم و چه نداریم..میدانیم سیرت ما و منش ما در زندگی های شخصی مان..خانواده گی مان..اجتماعی .و..و غیره..چه معجونی ست..!
هیچ هنرمندی مانند سهراب و اخوان ،منش و جوهر ملت ما را در شعر ،نمایان نساخته است!
من نمیدانم که میتوان بعد از برداشته شدن مقاله از صفحه نخست سایت،نوشته ئی فرستاد..اما از اخبار روز خانمها و اقایانی که مدیریت این سایت را دارید.سپازگذارم..کار شما دوستان همین که هموطنان گرامی در این جا بتوانند با هم به گفتگو درایند..ارزشمند و باقیست.
با تشکر و احترام
رادمنش.
۷۵۴۷۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱٣۹۵
|
از : البرز
عنوان : محمدرضاشاه پهلوی موجباتِ انقلاب اسلامی را فراهم آورد...
آقای حمیدی گرامی، وقتی برخی از هموطنانمان به روش و سیاق شما دیگران را به "زبان به کام گرفتن" تشویق می کنند.
و برخی دیگر از هموطنان با چسبیدن به زین و یراق قدرت دیگران را وادار به "زبان به کام گرفتن" می کنند.
آنوقت صد البته بسیار موجه و غرا مانند شما میتوانند بنویسند؛ «...،ولی برپائی حکومت مردمسالار کجا و ما کجا...»
آقای حمیدی گرامی، افرادِ معتقد به دموکراسی مشوق و معرف آزادیِ بیان هستند، و نه مُبلغِ زبان به کام گرفتن. شاید باورت نشود، اگر که بگویم؛
- امروز امثالِ آقای شیخ احمد جنتی هم دَم از دموکراسی می زنند. اما قاعده ی بازیِ دموکراسی ایشان چنین است، فردی مانند ایشان که کمترین آراء مردم را بدست آورده مهمترین مشاغل را در دست می گیرد.
- یا آقای رضا پهلوی که ابوی ایشان محمدرضاشاه پهلوی موجباتِ انقلاب اسلامی را فراهم آورد، امروز چنان گرم و گیرا از دموکراسی حرف می زند، ، که گویا ابا و اجداد ایشان پایه گذاران دموکراسی در ایران بوده اند. اما تا چیزی در باره ی جنایات ابوی ایشان گفته شود، رو ترش کرده و چنان وانمود می کند، که گویا به قدیسی توهین شده است.
خودم را وکیل مدافع آقای فرهای نمی دانم، اما همچنان بر این نظرم که هدف ایشان نه تنها سقوط نادر و تباهی سیمین ایرانیان نبوده، بل ایشان به دنبال به چالش کشیدن کوچکترین واحد جامعه یعنی خانواده از منظری دیگر بوده است.
۷۵۴۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک حمیدی حمیدی
عنوان : به دوستان منعکس کننده نظرات.
با درود.
بابک حمیدی حمیدی که من باشم،از تاریخ ۲۷ تیر ۱۳۹۵رسما از یک خواننده خاموش سایت اخبار روز،به کاربری تبدیل شده است که نسبت به آنچه میخواند؛واکنش نشان می دهد و به قدر فهم و درک و توانش،درصدد آنست که در مقام نظر به عقلانیت و در مقام عمل به آرا خود و دیگری احترام بگذارد و با پذیرش تفاوت آرا،با پرسش و ارجاع و استدلال،ضمن حفظ پرنسیپ های رایج اخلاقی که آمیخته با جنس و جوهره روشنفکریست،فضای بحث و گفتگو را گسترش داده تا با خطیب و مخاطب به درک متقابل برسد.
لازم به ذکرست که من سر درست و غلط نظرات «اغلب چالشی»خود با کسی بحث جدلی و اقناعی نکرده و نمی کنم،حرف و نظر و بحث من نظریست،چرا که متعقدم بحث جدلی و اقناعی،نهایتا به واکنش حسی که نامعقول است و هیجانی که نامقبولست،ختم بخیر می شود و فرصت محدود و کمیاب بحث و گفتگو و تعمق و کشف و فهم نابود می شود،که این امر خواسته و نیاز افکار من نبوده و نیست.
الغرض...
از شما انتظار می رود که جهت حفظ و تحکیم و بهبود فضای موجود،در بزنگاه های مختلف با نقد نظرات ارسالی،مانع ریزش کاربران شوید و با انتقاد و توصیه و پیشنهاد و ارائه راهکار،سطع کَمیِ و کِیفیِ نظرات ارسالی را ارتقاء دهید.
باسپاس فراوان از شما.
۷۵۴۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱٣۹۵
|
از : masoud memar
عنوان : حضور آقای حمیدی
تصویری که شما ارائه دادید در واقع از یک سیاست آرمانگرائی نشأت گرفته است ٬ این نوع نگرشها اصولأ دنیا و جامعه را دوقطبی میبیند و تمامی رفتار و گفتار انسانها را در خدمت یکی از دوقطب مقابل طبقه بندی میکند ٬ سیاست آرمانگرایانه دارای وجوه مشترکی هستند چه کاپیتالیست باشد چه کمونیست چه داعشی باشد چه سکولار چه فاشیست باشد چه معتقد به جهان وطنی باشد در درجه نخست زمین بازی را پی ریزی میکند که دو تیم خیر و شر یا دوست و دشمن یا مومن و کافر یا مستکبر و مستضعف و ... با هم مبارزه میکنند و لاجرم انسانها بنابه رفتار خود به خودی و غیر خودی تقسیم میشوند مانند سیاست آرمانگرایانه حزب توده که با « نبرد که بر که » تئوریزه کرد و امثال خمینی که او را در طبقه خرده بورژوازی جا داده بود را خودی دانست و دولت بازرگان را که بعنوان لیبرال بمثابه جاده صاف کن برای امپریالیسم طبقه بندی کرده بود را غیر خودی دانست . در مقطع انقلاب نیز کسانی بودند که با دیکتاتوری سلطنت پهلوی یا اصولأ با سیستم سلطنتی مخالف بودند اما به دلیل نبود زیرساختهای دمکراسی در جامعه فروپاشی سیستم موجود را یک فاجعه میدانستند از جمله خود بازرگان که معتقد بود بجای باران سیل آمد ویژگی باران برای انسانها ٬ شکوفه و کشت پر محصول را به ارمغان می آورد اما سیل سهمگین ٬ ویرانی را باعث میشود . بله آقای حمیدی همه این افرادی که نام بردید در خدمت و بزک کننده حکومت نیستند بلکه در بطن جامعه بسته به توان خود کار میکنند و تأثیر خود را در رشد جامعه میگذارند . اصولأ پایه ریزی جامعه مدنی و فرهنگ دموکراسی در زمین بازی یکطرفه و خفقان شکل میگیرد و محصول کنشگران مختلف در همین راستا قابل بررسی است که در صورت نبود و سکوت آنها که شما بند نافشان را به نظام نسبت دادید ٬ زمین مساعدی نیز بوجود نمی آید که خلأ حکومتی بعد از برچیده شدن را پر کند. متأسفانه ادبیات اکثر اپوزسیون نظام سلطنتی از مذهبیون تا مارکسیستها چون نوشته غربزدگی آل احمد مشترکأ ضدغرب بود رژیم را نوکر غرب میشناخت از سوئی هر جریانی نیز با نگاه خودی و غیر خودی آن زمین مساعد برای دیکتاتوری نوین را فراهم ساخت. با به محاق رفتن اپوزسیون بیش از سه دهه است که این بار سنگین را کنشگران مدنی و جامعه بدون احزاب بدوش کشیدند و به تبع آن فرسایشی و پرهزینه بوده است. اگر امروز انصار حزب الله چنان دستش باز نیست که بطور علنی سینه چاک کند و مسئولیت اسیدپاشی در اصفهان و بالا رفتن از دیوار سفارت عربستان را بعهده بگیرد وجود این زمین بازی است که امثال دولت آبادی ها و مصاحبه کنندگان با ظریف و اسکار آورندگان در مسطح کردن آن زمین سنگلاخ در آن سهیمند .
۷۵۴۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱٣۹۵
|
از : فرزانه راد منش
عنوان : تجربیات اوین با برادران!!
با پوزش از اخبار روز جهت مزاحمت مجددم..
کسانی که امروز در پشت کلمات و واژه های اجتماعی / سیاسی سعی در اثبات ایدئولوژی مخرب "تعمیق انقلاب" سوسیالیسم خود ساخته! حزب و فلسفه شخصی رهبری ان...درتاریخ جنبش های ازادیخواهی و استقلال کشور ،میکنند..و امروز در اروپای مهد ازادی و رفاه نشسته اند..چنانچه یک روز در زندان مخوف اوین با برادران مسلمان پاسدار،گذرانده بودند و پذیرائی میشدند..امروز سفسطه بازی و فلسفه بازی ..هرگز مرامشان نمیبود..
برای بدست اوردن شرافت و حیثیت مملکت از دهان خون الود گرگان ،هیچگونه راهی وجود ندارد جز پرداختن بهاء...
در دو راه باید سرو جان داد: وطن و برادر!
اگر تمام این اسامی که اقای حمیدی نام بردند..و بیش از اینهاست هم..برای حکومت مستبدان و خونخواران و غارت گران وطن ما ،خطرناک بودند و برای حاکمیت و منافع انگلستان و ایالات متحده (سران دزدان و مافیای بین المللی) خطری محسوب میشدند،مانند مرحوم فرخزادها..مختاری ها..پوینده ها..بختیار ها..و..و..دیگر جان باختگان در راه این مملکت..تا بحال هفتاد کفن مانند انها پوسانده بودند..اما اینها با حاکمیت "لاس "زدندو میزنند.حکومت هم کاری بکارشان ندارد..میگوید:
گلیمت را از حد خود دراز تر مکن..کاری با شما نداریم..
این بازی عیان است امروز در بین سازشکاران و دلباخته گان مقام و ثروت و رفاه و لذت !
در خارج از ایران هم..صد ها دوجینش را هم دارند..
۷۵۴۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱٣۹۵
|
از : سیامک شاملو
عنوان : خطاب به بابک حمیدی حمیدی
یکسری از فرمایشات شما کاملاً درست هستند خصوصاً انتقاد شما به نویسنده آقای لادن بسیار بجاست و قابل فهم. من هم با شما درد مشترک دارم وقتی انگشت شک و تردید روی "فرهیخته "بودن مردم ایران گذاشتید. گویا نویسنده خواسته کمی شوخی بکند یا متلک بیاندازد یا شاید خواسته به اصطلاح عامیانه زیر بغل مردم هندوانه بزرگی بگذارد. من هم در کامنت زیر به ایشان انتقاد کردم که گویا نمی بیند که اکثریت مردم ایران ناآگاه و بیسواد و اسلام زده هستند که زندگی زیربار ظلم و ستم را زیر لوای فرهنگ عربها که با اسلام به ایران آمده به جان خریدند و هرگونه خفقان و پا گذاشتن روی حقوق بشر خودشان را تحمل میکنند ولی جیکشان هم درنمیاید چونکه رژیم دیکتاتوری ملاها جامعه را چنان امنیتی و پلیسی کرده که مردم بسیار میترسند. ترس هم که میدانیم کُشنده خیلی از چیزهاست مثل کشتن خلاقیت و نبوغ حتی در قشر هنرمند و روشنفکر جامعه. وقتی که آدم میترسد آزادی بیان داشته باشد مبادا زبان سرخش سر سبزش را بباد دهد یا با یکسری مشکلات و درگیریها روبرو شود ناچاراً تن به سازش میدهد امثال اصغر فرهادی. انتقاد شما را نه فقط به ایشان بلکه به خیلیهای دیگر که لیست زیر شما را طولانی تر میکند من هم دارم. آقای فرهادی که بهتر میداند دادن جایزه اسکار به فیلمش جدائی نادر از سیمین بیشتر جنبه سیاسی امریکا را داشته و شیطانهای هالیود خواستند شاید از او چشمه امیدی و فردی معترض به اوضاع جامعه بسته ایران اسلامی بسازند. ولی جای سوال باقی میماند که ایا کسی که اجازه کار در سیستم مزدوری و سرسپردگی رژیم آخوندها را دارد این خودش بنوعی سازش و کنار آمدن با رژیم نیست؟ میگویند وقتی که در حکومتی آزادی بیان نیست هنرمند مجبور به استفاده از زبان هنری میشود که نیش مار سانسور دستگاه حاکم متوجه اش نشود. ولی میبنیم که در آثار فرهادی کمتر زبان هنری استعاره یا مخفی هست و از تعهدی یا اعتراضی نسبت به اوضاع اسفبار حاکم در جامعه ایران با حکومت ملاها خبری نیست یا کمتر به چشم میخورد در مقایسه با کارهای انتقادی کارگردان متعهد جعفر پناهی که ممنوع کارش کردند ولی آقای فرهادی بدلیل بیخطری هنرش برای رژیم هنوز اجازه کار دارد. سوال من همین است که سکوت در برابر تبعیضات و هزاران مشکلات موجود در جامعه ایرانی اسلام زده را چیزی غیر از سازشکاری با رژیم ضد ایران و ایرانی میشود رویش نهاد؟ بهتر نیست که آقای فرهادی حداقل در مصاحبه های خارجیش اشاره کوچکی هم به خفقان و سانسور حاکم بر ایران و بر کار هنرمندان ایرانی بکند؟ شما نمیتوانید در منجلاب و مرداب اسلامی ایران زندگی بکنی و آنوقت انتظار داشته باشید که باور کنیم هنرمند متعهد و معترضی هم هستی و برایت دست بزنیم و هورا بگوییم. حداقل چپهای روشنفکر را نمیتوانی گول بزنی! ولی شاید بشود امیدوار بود که فرهادی هم در آینده از فاز سازشکاری اش بیرون بیاید و روشنفکر شود و مثل محسن مخلباف که در اوایل کارش تا خرخره در اعتقادات اسلامی اش فرو رفته بود ولی الان از مخالفین و مبارزین بر علیه اسلام و حکومت ملاها شده. روشنفکر شدن هم یک پروسه طولانی است و راه را بر روی یکسری زود نبندیم و شاید احتیاج به زمان بیشتری دارند تا آگاه و مثل شما جناب بابک حمیدی حمیدی دانا شوند. فرهادی که حتی نمیتواند رابطه معمولی یک پدر با دخترش را در فیلمش نشان بدهد بدلیل ممنوعیت تماسها در اسلام و نامحرم بودن هنرپیشها به یکدیگر، زنانش را با حجاب اسلامی جلوی دوربین میبرد و صدای آواز خواندن یک زن در کشورش ممنوع است و موسیقی و کنسرتهای موزیک را ممنوع میکنند و میلیونها معتاد و کودکان کار دارد ولی از کار کردن با هنرمندان غربی در غرب لذت میبرد. ایا واقعاً نباید به حالش گریه کرد که مردک این چه بازی است راه انداختی که صدایت را بر علیه شرایط ناهنجار در حکومت ارتجاعی اسلامی بلند نمیکنی و ادای نقش کارگردان بزرگ بودن را هم میخواهی در بیاوری؟ تعهد هنرمندیت نسبت به اوضاع دردناک جامعه ات کجاست که قرار است هنرمند آیینه جامعه اش باشد و نشان دهد که مردم چه زجری میکشند. شاید لازم است یک عینک دستش بدهیم تا اوضاع دردناک ایران را بهتر ببیند. آقای حمیدی عزیز چرا از کارگردان خوب امیر نادری ننوشتی که در اوایل انتخابات از ریاست جمهوری قالیباف شهردار تهران حمایت میکرد که مردک چماقدار خودش گفته روی موتور می نشسته و سر زنان بی حجاب چماق بلند میکرده و مخالفین رژیم را کتک میزده. یا باید روی کار "روز واقعه" بهرام بیضائی سرپوش گذاشت که برای صحرای کربلای امام حسین نوشته؟ یا مجید مجیدی کارگردانی که کاسه لیس رژیم از آب درآمد و فیلم محمد رسول.. را ساخته که بنیاگذار دین ارتجاعی اسلام است و پدر تهاجم با زور شمشیر به ایران بوده و دستش به خون میلیونها ایرانی آغشته است. شما آقای لادن وقتی حتی در بین روشنفکران ایرانی کمتر آدم فرهیخته و آزاده پیدا میکنی که خودش را به حکومت اسلامی نفروخته باشد دیگر چه انتظاری از اکثریت مردم بیسواد و ناآگاه ایرانی داری که بفهمند در چه حکومت جنایتکار ضد ایرانی دارند زندگی میکنند و برای خواسته حقوق خود یقه سران رژیم ملاها را بگیرند؟ ساده لوحی تا چه حد؟ نه بزرگنمائی الکی مردم ایران لازم است نه کوبیدنشان به خاطر جهل اسلامیشان، بلکه واقعیتها را باید شفاف ساخت که روشنفکران ایرانی کار سختی با این ملت کم فرهنگ ایرانی اسلامزده که داریم در پیش رو دارند. دلتان به قیام این مردم به این زودی خوش نباشد و وعده سر خرمن ندهید آقای لادن!
۷۵۴۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱٣۹۵
|
از : فرزانه راد منش
عنوان : بازی با کلمات و گذراندن وقت و از دست دادن حیثیت جهانی..بس نیست اقایان؟
اقایان البرز و امیر ایرانی و..و اقایان مبارزه در راه ازادی و استقلال و شرف مملکت و توده مردم ..نداشتن کودکان خیابانی..فحشاء ابروی جهان:زنان بی پناه...فقر و اعتیاد ثروت ملی مملکت: جوانان..پایان دادن با غارت ثروت توده....ویرانی طبیعت و منابع مملکت: حضرات یک راه دارد :
از جان گذشتن..از قید خوشی و لذت زندگانی گذشتن...مانند زنان اذربایجان با لباس مردانه برای اسقلال کشور اسلحه بدست گرفتن در تاریخ مشروطه ایران..
لاس زدن با حکومت ملایان ۴۰ سال است از طرف شکاکان :
بدهم یا بگیرم..تجملات یا زندان و مرگ.....
در میان همان "فرهیختگانی " که نویسنده نام برده است..ادامه دارد..ببینید اقای نویسنده حتی کلمه ئی در این جدل و بحث اظهار نظر نفرموده اند..در قدم نخست باید ما ایرانیان دشمن سرسختمان "من..خودپرستی و بزرگبینی"" از خود بزدائیم اقایان...
امروزه مد است یک سری کلمات قلمبه سلمبه اموخته ایم و مرتبا هم درمورد هر ..هر مقوله ئی بکار میبریم..بازارش در ارشیو همین سایت بسیار است برای دیدن..
۴۰ سال است بازی با کلمات..دلو روده جملات و واژه های علمی..ادبی..سیاسی..اجتماعی را بیرون اوردن و لاس زدن..بس نیست؟
کشور تباه و ویران گشته است.
شما اقای حمیدی..خواهش دارم قربان..ده نکته بگوئید
اجازه ما دست شماست هموطن گرامی
۷۵۴۵۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک حمیدی حمیدی
عنوان : به آقا البرز...
گاهی وقتا لازمست زبان بکام بگیریم و فکر کنیم که،حتما چیزهایی هست که نمیدانیم!
به گمان من،افراد اجتماع بنا به منطق فطری و اکتسابی و شناخت و تحلیلی که از مناسبات جاری دارند،قائده بازی خود را تعریف می کنند؛پس ایرادی ندارد که تعریف جامع و قابل قبولی از "قاعده بازی" وجود ندارد،چرا که هر بازیِ یه قائده ایِ دارد و هر قائده ای یه رسمی،هر رسمی یه راهی و هر راهی یه روشی،چیزی که جای ایراد دارد توجیه و گریز و عدم پذیرش عمل است و عذری که بدتر از خطاست،پس ناگفته پیداست که بحث فرهادی نیست، بحث فکر و فعل و عملیست که با حس و منطق* من یکی همخوان نیست،یعنی نه توی کَت من میره،نه من اجازه میدم که طرف کلاه از سرکچلم برداره و با وقاحت به ریش بی ریشه ام بخنده و عکس یادگاری بگیره؟!
بنابراین حداکثری که نگاه کنیم،حداکثرش اینکه فرهادی خطیبِ و من مخاطب،،خطیب و مخاطب نسبت بهم وظایفی دارند،خطیب شاید آگاهانه اشتباه کند تا میزان درک و توجه مخاطب را بسنجد،خطیب شاید شعور مخاطب را دستکم یا نادیده بگیرد،ولی این وظیفه مخاطب است که هوش و گوش جانش را متوجه کلام و عمل خطیب کند تا با او به درک یا عدم درک متقابل برسد؛وگرنه خطیب،مخاطب را تلکه میکند و مخاطب سیبل خطیب را می رباید و این به ریش آن میخندد و آن به ریش این!
باور نداری به خطیبان و مخاطبان جامعه فرهنگی و سیاسی و اجتماعی امت و ملت ایران نگاه کن و فکر؟!
مطلب آخر...
من هم با نظر آقای لادن موافقم که مردمسالاری،یک شعار نیست،بلکه یک پروسه و یک سیستم است...،ولی برپائی حکومت مردمسالار کجا و ما کجا،درجامعه ای که بنا به فرمایش آقای لادن به آمادگی ذهنی و کثرت گرایی نیاز دارد و بنیان های چارچوبی آن باااااااااید برپااااااا شود،شنیدن فرمایشاتی از این دست بیشتر شبیه مزاح صبحگاهیست که مایه تکدر خاطر آدمی می شود!
باقی بقای شما و ایران و ایرانیان و آنهایی که برای بقای ایران از نام و نان و جان خود گذشتند.
*طنز قضیه سقوط نادر و تباهی سیمین در اینکه سیمین میخواد از نادر جدا بشه،اونوقت فرهادی اسم فیلم و گذاشته جدایی نادر از سیمین،بنظر من این سوتی و گاف فرهادی را باید در گینس ثبت و سند بزنند.
پ.ن.
خانم معصومه افشار نیا.
خانم فرزانه راد منش.
در مورد کامنت شما،یکی دو نکته هست که باید بگویم،اجازه دارم؟
۷۵۴۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱٣۹۵
|
از : امیر ایرانی
عنوان : خواستن "تن به خاک سپردن" ؛ قاعده بازی خطرناک ومشکوک
در این نظر همچون نظرات گذشته، آقای بابک حمیدی حمیدی یک شأنیت محاکمه کنندگی برای خود قائل شده است! که باید گفت: که این شأنیت قائل شدنهای اینچنینی یکی از بلایای روند تحولخواهی در این صدوچند ساله اخیر در این سرزمین بوده! کی و چه وقت این شأنیتِ محاکمه کنندگی دیگران تمام می شود خود حکایتی است؟! آنجا که ایشان می آورد:« اینان اگر نخبه و روشنفکر بودند که تن به خاک می سپردند و تن به قاعده بازی فساد و تقلب و دروغ نمی دادند» باید گفت: یکی از ایده های وحشتناک در این سرزمین آنهم در روند تحولخواهی همین خواسته ی دور از خرد و مشکوک:" تن به خاک سپردن"، و کشته شدن و جامعه را از نیرو هایی خاص تهی کردن بوده و هست! که استبداد های حاکم؛ یکی از آرزو هایشان همین بوده که دیگران به مرحله ای برسند که " تن خود را به خاک بسپارند" و تنها همین قاعده بازی رافقط یاد بگیرند وبس! و .... وقتی ردیف کردن های جناب بابک حمیدی حمیدی مشاهده شود ؛ ردیف کردن های برادر حسن وحسین کیهان نشین حاکمیت فعلی به یاد می آید! باشد که چنین نباشد!
۷۵۴۵۱ - تاریخ انتشار : ۹ مرداد ۱٣۹۵
|
از : البرز
عنوان : قاعده بازی
آقای حمیدی، آقای لادن را در جملات پایانی نظرش مورد خطاب قرار داده و می نویسد؛ «... اگر نخبه و روشنفکر بودند که تن به خاک می سپردند و تن به قاعده بازی فساد و تقلب و دروغ نمی دادند و نان از سفره بی اعتقادی امت و بی هویتی ملت مازادی نمی خوردند که نه بازی بلدند،نه خیال بازی یاد گرفتن دارند.»
از جایی که این نقدِ آقای حمیدی همه ی زندگیِ در جامعه ی ایرانی را در بر می گیرد، بخود اجازه دادم که در بحث شرکت کنم.
تصور می کنم، بارها از آحاد، گروهها، سازمانها و احزاب مختلف واژه های "قاعده بازی" را شنیده ام. اما پس از صد و ده سال تلاشِ مستمر نیروهای آزادیخواه دموکراسیخواه کشور هنوز هم تعریفی مشخص در باره ی "قاعده بازی" وجود ندارد.
و درست به همین دلیلِ عدم وجودِ تعریفی جامع و قابل قبول از "قاعده بازی"، هر نیرویی از نیروهای جامعه بنا به تعریف خود از "قاعده بازی" حرکت می کند.
لذا بهیچوجه دور از انتظار نیست، که آقای حمیدی بنویسد؛ «...از فرهادی بگویم که منتقد سفره لیسان سیاست است و برای سقوط نادر و تباهی سیمین ایرانیان به او تندیس اسکار می دهند...»
اما اگر آقای فرهادی را در همین مورد، موردِ پرسش قرار دهی، شاید ایشان بگوید؛ (هدفش نه تنها سقوط نادر و تباهی سیمین ایرانیان) نبوده، بل به چالشهایِ موجودِ در کوچکترین جزء جامعه ی ایرانی یعنی خانواده از منظری دیگر و آشکار توجه کرده است.
آقای لادن در زمینه ی قاعده ی بازی تصویری شفاف در مطلبش ارائه می دهد. آنجا که می نویسد؛ «... برای برپائی حکومت مردمسالار، هم آمادگی ذهنی کثرت گرائی در جامعه مورد نیاز است و هم بنیان های چارچوبی آن باید برپا شود. مردمسالاری، یک شعار نیست، بلکه یک پروسه و یک سیستم است...»
۷۵۴۴٨ - تاریخ انتشار : ۹ مرداد ۱٣۹۵
|
از : فرزانه راد منش
عنوان : نوشته حمیدی حمیدی ،ائینه روز!
من نمیدانم و نمیشناسم نویسنده : حمیدی حمیدی را اما..نوشته ایشان که خلاصه ئی ست از روزگار پریشانی و بدبختی ما ایرانیان،بی کسی و تنهائی انبوه طرد و ترک شده گان،ملیونها هموطن به حال خویش رها شده..این خلاصه را اگر تعمیم و بسط بدهیم میتوان کتابی به قطوری هزار صفحه نوشت..هزار صفحه از جوهر و ذات موجودی بنام : انسان ، انسان ایرانی با تاریخ کهنی بیش از سه هزار سال!
دست شما درد نکند هموطن: حمیدی حمیدی..قشنگ و تمیز..اینها را شستشو دادید.!
ایرانیان هر گاه موقعیتی مناسب در یابند چار تکبیر به ملک و ملت زده خود را از نردبان ترقی و به ثروت و تجملات میرسانند،به هر ترتیب که شده باشد.
نه وجدان ،نه عشق به وطن و هموطن،نه اخلاق و منش ..هیچ، هیچ امری برای ما ایرانیان مهم تر از ،، مقام و ثروت نیست..هیچ.
خانه ئی مجلل،استخری در وسط باعچه،طبقات و اطاق های سبک قرن ۱۷ ایتالیا و فرانسه..توالت و اطاق خواب سبک تزار و لوئی.پروشه های..انچنانی با رنگهای مختلف روز !! اینها برای ما ارزشمند اند..!
وطن؟
توده مردم؟
زنان و دختران و کودکان خیابانی و بی پناه؟.......لطفا به زبان فارسی صحبت کنید!!
فلسفه ئی ست چنین:
گوشه سفره پهن شده را بگیر دو دستی بگیر و سهم خویش بردار..خاک بر فرق هموطن و وطن..کباب و قناری و عرق و تریاک و خوشی و لذت از زندگی رو عشق است..!...زندگی امروز است ...همین لحظه!!!
چه مردمان بدبختی هستیم ما ایرانیان، نیستیم؟
۷۵۴۴٣ - تاریخ انتشار : ۹ مرداد ۱٣۹۵
|
از : معصومه افشار نیا
عنوان : اقای لادن؟؟
جناب اقای لادن...
سکوت شما معنائی جز فقر دانش تان نیست،زیرا پاسخی ندارید برای هیچیک از نوشته های هموطنان..
پاسخ به سوالات هموطن ما اقای حمیدی حمیدی..پاسخی خواهد بود برای بنده نیز!
اما چیزی ندارید بگوئید اقای عزیز..چیز ندارید،واقعیت های بارز و لمس شده امروز در باره کشور ما،مگر جوابی دارد؟
کدام فرهیخته گان؟؟
جک میگوئید اقا؟
۷۵۴٣۷ - تاریخ انتشار : ۹ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک حمیدی حمیدی
عنوان : آقای لادن... شما از فرهیخته گان کدام جامعه و هویت کدام ملت حرف میزنید؟!
اگر جسارت نباشه می خواهم...
از محمود دولتآبادی بگویم که هم ظریف را میخواهد هم قاسم سلیمانی را؟!
از کیمیایی بگویم که دَم از مرام و رفاقت و جوانمردی می زند و باده و پیاله با ناکسان می خورد و در برابر دوربین تلویزیون،پشت پا به رفاقت پنجاه ساله اش می زند و سر فرج سرکوهی را بیخ تا بیخ می برد و از او به عنوان پشت کوهی یاد می کند.
از سپانلو بگویم که در کتاب کهربا با نام مستعار «ژوزف بابازاده» یقه بتهای آدمخوار را رها کرده است و سنگ به بت های مُردهِ می زند.
از کیارستمی بگویم که بود و نبودش،پیدا بود و نبود.
از شجریان بگویم که در آنسوی آبها برای از ما بهتران کنسرت برگزار میکند.
از فرهادی بگویم که منتقد سفره لیسان سیاست است و برای سقوط نادر و تباهی سیمین ایرانیان به او تندیس اسکار می دهند.
از محمد اصفهانی بگویم که برای نسوختن سیخ و کباب،زنان نوازنده را به پشت پستو می فرستد.
از مهتاب کرامتی بگویم که سفیر صلح و دوستی یونیسف است و کاری به جنگ آشکار و پنهان گرانی و بیکاری و فقر کودکان کار و فحشای زنان خیابانی و کارتن خوابی غارت شدگان ندارد.
از نیکی کریمی بگویم که روی پرده سینمای داخلی با مانتو و روسری به مطبخ و بستر می رود و در جشنواره جهانی تیپ فشنیزم را نمایندگی میکند.
از پرستویی بگویم که امیدکوکبی را،دربند تخت و غل و زنجیر رها می کند و بادیگارد دانشمند هسته ای حاتمی کیا می شود.
از کیانیان بگویم که نمایشگاه کلاغ و برف برگزار میکند و چکش زن محفل غارتگران شده است.
از رخشان بنی اعتماد و متعمد آریا بگویم که ظاهرا راوی و بازیگر درد و غم و مصیبت ننه گیلانهای ایرانند و عملا از تفکر ارتجاعی حمایت میکنند که...
از بهرام رادان بگویم که نسنجیده قانون همجنسگرایی را با لغو برده داری همسنگ می کند و با اشارتی مختصر حرفش را پس میگیرد.
از مهرجویی بگویم که بعد از دیدن سه دهه خلف وعده و قتل و غارت و تجاوز،تازه فهمیده که قاتلین در میان ما هستند.
از لیلا حاتمی بگویم که که پست حجاب و آفتاب و بستنی را ثبت کرده و نکرده پاک میکند.
از مجید مظفری و پوران درخشنده بگویم که بی هیچ شناختی فقط براساس خواهش این و توصیه آن به افراد لیست امید رای دادند؟!
از منیژه حکمت بگویم که سال ۹۲ به روحانی رای داده و حالا میخواهد آب ریخته را جمع کند که اگر به سال ۹۲ برگردم به روحانی رای نمی دهم.
از مانی حقیقی بگویم که با گارد آوانگارد زیر علم شمقدری و ایوبی و صفار هرندی و جنتی سینه میزند.
از مهران مدیری بگویم که با ظریف نشست خبری برگزار می کند.
از لیلی گلستان بگویم که شکایت دزد به شاه دزد برده که آقای روحانی میدانم خیلی گرفتارید،اما ما را دریابید.
از...
از...
آقای لادن..
اینها بخش اعظمی از "نخبگان" و "روشنفکران" امت و ملت ایرانند،اینها بنا به حکم عبا و ردا و صلیبی که بر دوش انداخته و می کشند،باید معرف و مروج و نگهبان فرهنگ و سنت اسلامی و هویت ایرانی باشند که نیستند،چرا که بند نافشان بند ناف نظامی است که تن به قانون خود نوشته اش نمی دهد، چه رسد به اینکه بخواهد پایبند به فرهنگ ایران و اخلاق اسلامی باشد؛اینان اگر نخبه و روشنفکر بودند که تن به خاک می سپردند و تن به قاعده بازی فساد و تقلب و دروغ نمی دادند و نان از سفره بی اعتقادی امت و بی هویتی ملت مازادی نمی خوردند که نه بازی بلدند،نه خیال بازی یاد گرفتن دارند.
۷۵۴٣۵ - تاریخ انتشار : ۹ مرداد ۱٣۹۵
|
از : البرز
عنوان : محلِ رخنه ی ارتجاعی ترین نیروها به صفوفِ رهبری قیامِ...
تصور می کنم، غلغله و ولوله ای که مطلب آقای لادن ایجاد کرده قبل و بیشتر از هر نکته اش مربوط به این جملات ایشان است که می گوید؛ «...عدم دستیابی به اهداف انقلاب[قیام] مردمی ۱۳۵۷ و به گژراهه مذهب کشیده شدن، و به چاه فقاهت سقوط کردنِ آن؛ نه نفی درست بودن انقلاب است؛ نه خودکامگی و دیکتاتور بودن رژیم گذشته را عذر می نهد؛ و نه آن را اسلامی می کند! ...»
و براستی هم چنین است، «... پس از کودتای ۲۸ مرداد؛ ۲۵ سال سانسور، خفقان، زندان، اعدام و سرکوب مخالفان[توسط محمدرضاشاه]...» و فعالیت «... شصت هزار مسجد در گوشه و کنار کشور [که] قدرت سازماندهی وسیعی داشت...» اینهمه زمینه را برای بروز و طلوع انقلاب اسلامی فراهم آورد. به بیانی دیگر محمدرضاشاه پهلوی بانی و عنصر اصلی وقوع انقلاب اسلامی بود.
که عدمِ وجودِ اتحادی وسیع و فراگیر در اپوزیسیون شاه حول برنامه ای فراگیر و دموکراتیک، محلِ رخنه ی ارتجاعی ترین نیروها به صفوفِ رهبری قیامِ مردم علیه خودکامگی شاه گردید.
۷۵۴٣۰ - تاریخ انتشار : ٨ مرداد ۱٣۹۵
|
از : امیر ایرانی
عنوان : جایگزین سازی و کمک گرفتن از رقبای نوکیسه منطقه ای
وقتی بر سرزمینی حاکمیتی حاکم شود و بر خلاف روند طبیعی ی پتانسیل های موجود جامعه عمل کند، قطعاً ذهن شهروندان آن سرزمین متوجه عبور از نوع حکومتگری حاکمان وقت خواهد گردید. روند عبور،بسیارانی را براین می دارد؛ براساس رویاء های آرمانی و یا کودکانه در پی آلترناتیوسازی های(جایگزین سازی های) خاص خود بروند که چه بسا این اقدامات آنان هرز برنده انرژی مبارزاتی شوند و شاید اقدامات آنان بتقویت حاکمیت حاکم وقت منجر شود. ::::::: بایدگفت: نکته ای را که نمی توان نادیده گرفت اینست؛ هر سرزمینی با توجه به پیشینه اش و شرایط فعلیش، راهکار خاص خود را برای عبور می طلبد. چنانچه شرایط منطقه ای و جهانی ی سرزمین ایران و روند تحولخواهی آنرا در این صدوچند ساله اخیر مورد توجه قرار دهیم برای این سرزمین چه بخواهیم و چه نخواهیم یک شرایط خاصی برای محوریت قرار گرفتن در منطقه آفریده شده اشت!. که این محوریت هم می تواند خود را بصورت مروج خصلت های دمکراتیک نشان دهد و هم می تواند محوریت خود را بصورت تخریب گری به نمایش بگذارد. که تجربه تاریخی به ما می گوید؛ محوریت رواج دهندگیِ خصلت دمکراتیک در ۲۸ مرداد با کودتائی امریکایی از جامعه ایران گرفته شد ودر همین جمهوری اسلامی با بازی بوش و پلید اندیشی خامنه ای و بیتش از بعد از دو خرداد ۷۶ گرفته شد که متأسفانه ایشان محوریت تخریبگری و ویرانگری را برای ایران تعریف کرد و آنرا اجرا کرد. ::::: از گذشته تاکنون با بودن هر نوع حاکمیتی، محوریت منطقه ای ایران با عکس العملِ رقبای این سر زمین همراه بوده و هست که می توان گفت: برای رقبا دو راه متصور شده است: یکی کنار آمدن و پذیرفتن محوریت ایران و دیگری نپذیرفتن آن، که این نپذیرفتن فقط با متلاشی شدن این سرزمین برای آنان عملی خواهد شد. وقتی بازی های منطقه ای را مشاهده می کنیم؛رقبای جدید منطقه ای که نوکیسگانی عیاش بیش نیستند از هر نوع دخل وخرجی برای رسیدن به اهدافشان کوتاهی نمی کنند در راستای عمل آنان، رد پای بخشی از بازیگران حاکمیت فعلی و همراهی کردن با آن مشاهده می شود که پرداختن به این مسئله خود بحث دیگری می طلبد. اما در راستای انگیزه دخالتگریِ رقبای منطقه ای این سرزمین، هرکس در پی این باشد و یا این را تبلیغ کند که کمک گرفتن از عیاشان شیوخ عربیت می تواند تسهیل کننده ی بر قراری، آزادی و دمکراسی در این سرزمین است! این سخنش ؛یا از روی نادانی و کودنی است یا بخاطر و جود کینه های انباشته شده از ویرانگری های مستبدین دینی و غیر دینی است که این کینه ورزی اورا از بکار گیری خرد باز داشته و باز می دارد و یااینکه خود آن فرد از خواهندگان فروپاشی این سرزمین است که فکر می کند از این فروپاشی ممکن است چیزی عاید آن تفکر قوم اندیشی اش می شود و یا اینکه آن تشکیلات قبیله ای شده اش به نوائی خواهد رسید و....... اینکه در پی چه شرایطی برای بعد ازعبور باشیم که دنباله رفتارهای قبل از عبور خواهد بود خود بحث دیگری می طلبد.
۷۵۴۲۲ - تاریخ انتشار : ۷ مرداد ۱٣۹۵
|
از : معصومه افشار نیا
عنوان : دلیل سکوت نویسنده چیست؟
جناب لادن شما مقاله ئی را به سایت فارسی زبان "اخبار روز "فرستاده اید،چرا؟
جواب تنها این میتواند باشد:
تا هموطنانم بخوانند و نقطه نظراتشان را مطرح نمایند...و این اعتقاد که : شاید با دست به دست هم دادن و تبادل نظر کم کم بتوانیم با خرد جمعی چاره ئی برای خانه اتش گرفته امان کنیم...
غیر از این فکر نمیکنم باشد ،بله اقای لادن؟
پس چگونه است که شما در مقابل نوشته ها و نظرات ساکت اید هموطن گرامی؟
در سالهای گذشته بسیارند بسیار "فرهیختگانی"..بگفته جنابعالی،بسیارند که مقاله ها یشان را به سایت اخبار روز فرستاده اند و در برابر ده ها نوشته و پرسش و نظر..مهر سکوت بر لب نهاده اند...شما فکر نمیکنید چنین روش و کرداری شایسته ""فرهیخته گان!!"" جامعه فرهنگی ما ،ایرانیان نباشد و نیست؟؟
در میان انبوه سیات ها و انواع رنگارنگ صفحات داخل و خارج به اعتقاد من این سایت نسبت به صدهای دیگر صفحه ئی ست که میتوان چند کلمه خوب و مفید خواند و گه گاهی هم نقطه نظری نوشت..و این خوب است طبیعتا..
من سکوت شما و دیگرانی که مانند شما سکوت میکنند را..نفهمیدم و نمیفهمم هموطن ارجمند..
م.افشارنیا
۷۵۴۱۹ - تاریخ انتشار : ۷ مرداد ۱٣۹۵
|
از : سیامک شاملو از آلمان
عنوان : خوشبینی نویسنده بر کدام اساس؟
نویسنده گرامی ما را هم همنوا با آروزهای قلبی خودتان بدانید که تنها آروزی سیاسی میلیونها ایرانی آگاه و روشنفکر ( ضد اسلام ) سرنگونی هرچه سریعتر حکومت ننگ اسلامی ضد ایرانی و ضد انسانی یک مشت آخوندهای بی همه چیز است. اما نوشتار نویسنده گرامی فقط در حد شعار و ابراز یکسری آروزهای قلبی اش باقی میماند و با یکسری احتمالات و برشمردن خطاهای رژیم اسلامفاشیستی ملاها به این نتیجه میرسد که رژیم اسلامی رفتنی است و ناقوس مرگش به صدا درآمده. آیا واقعاً این طور است؟ یا یکسری حرفهای دلخوشکنک زده شده. مردم توسری خور اکثریت ناآگاه ایران که جیکشان هم درنمیاید باوجود این همه فقر و بدبختی و سانسور و بگیر و ببند و زورگوئی رژیم و خبرهای اختلاس و دزدیهای کلان مالی ثروت مردم. گویا فراموش کردیم که با چه قشر پدرسوخته آخوندجماعت طرف هستیم که شیطان را درس میدهند. از اینها میشود به این راحتی قدرت سیاسی را بدون مبارزه مسلحانه گرفت؟ رژیمی که همه چیز را تحت کنترل خودش دارد از دانشگاه و مدارس گرفته تا بازار و رسانه ها و غیره با بهترین دستگاهای جاسوسی و تکنیک مدرن غرب و روسیه و چین. با بهترین ابزارهای سرکوبگری اعتراضات مردم که در دستشان است ایا میشود به این راحتی سرنگونشان کرد؟ تازه مردم به دنبال کدام حزب مخالف یا گروه سیاسی آلترناتیو باید بدوند که وجود خارجی ندارند که جایگزین رژیم ساقط شده ملاها کنند. وگرنه حرف نویسنده گرامی بسیار درست و بجاست که برنامه جایگزنی مهمتر از براندازی رژیم است و باید اپوزیسون مثل جگر زلیخای ایرانی با رو کردن برنامه اش و ابراز وجودش خود را آماده بکند وگرنه تجربه تلخ تاریخی انقلاب ۵۷ ممکنه تکرار شود که آخوند دجالی بنام خمینی فریبکار و دروغگو انقلاب مردم را دزدید و به نفع اسلام ارتجاعی خودش تمام کرد. برای تغییر رژیم ایا ابزارها و اهرمهای فشار در دست دارید یا میتوانید پیشنهاد کنید تا رژیم را زیر فشار قرار دهد و مجبور به خطاهای بیشتر بکند طوریکه صدای اعتراض مردم برعلیه رژیم بلند شود؟ شما صبر کنید و خواهید دید که سران جنایتکار این رژیم برای از دست ندادن قدرت خیابانهای تهران را با جنازه های ایرانیها سنگفرش خواهند کرد همانطور که به اسد در سوریه دستور بمباران کردن و بمب ریختن سر مردم خودی را دادند. چونکه میدانند اگر ورق بر علیه آخوندها برگردد مردم چنان بلائی بر سر آخوندها و سران لباس شخصی این رژیم ضد ایرانی خواهند آورند که حتی تصورش خواب را از ملایان خصوصا خامنه ای ملعون میگیرد. به سخنرانی اش در این باره در ویدیوی یوتیوب مراجعه کنید که چه گفته و چرا به هرقیمتی باید نظام اسلامی را حفظ بکنند. برای همین من معتقدم به ابزارهای فشار حتی شده با کمک نیروهای خارجی منطقه بر علیه رژیم باید استفاده کرد وگرنه هیچ امیدی به سرنگونی زودرس رژیم ملاها نیست تا ابرقدرتها تاریخ مصرف رژیم اسلامی را به ضرر خودشان نبینند. آمریکای شیطان صفت که به نجات رژیم شتافته در حالیکه تحریمهای اقتصادی داشت کمر رژیم ملاها را میشکوند. خامنه ای با پوتین روسیه به رختخواب میرود و با سران چین لب تو لب است و رونق اقتصادی رواج دارد. تنها عربستان و اسرائیل هستند که گویا خواهان براندازی رژیم ملاها هستند و گویا حاضرند مبلغی در این راه سرمایه کنند که باید به فال نیک گرفت حتی شده از مجاهدین خلق به عنوان اهرم فشار و تهدیدی برای رژیم ملاها استفاده بکنند که گویا سیاست ارزان نگه داشتن قیمت نفت توسط عربستان هم سیاستی در این راستاست تا توانائی مالی رژیم اسلامی آخوندها ضعیف شود و مردم از فقر و گرسنگی به خیابانها بریزند و گلوی ملاها را بفشارند. ولی رژیم ۳۸ سال وقت داشته و سر پُستهای مهم مزدوران خودش را از خانواده شهدا گرفته تا کاسه لیسان دیگر دربار خامنه ای که در این رژیم منافعی بهشان میرسد بر سر قدرت نشانده و گرفتن قدرت از دست سپاه پاسداران و بسیج که ارتش ایدیولوژیکی رژیم ملاها هستند با میلیاردها اسلحه به دستشان مشکل بشود باور کرد که این رژیم به این سادگی و زودی قابل تغییر است. مگر به مبارزات خلق کردستان ایران در غرب و دیگر اقلیتهای ستم دیده در ایران که به مبارزه مسلحانه بر علیه رژیم روی آوردند جای امیدواری باشد که رژیم برای حفظ یکپارچگی ایران و تجزیه نشدن شاید تن به یکسری رفرمهای مردم گول زنک بدهد و امتیازاتی به مردم بدهد. ای کاش میشد روی وعده نویسنده گرامی حساب کرد که :" عمارت بزودی فرو میریزد، جمهوری اسلامی فرو می پاشد." اگر که زمینه ها و شرایطش به اندازه کافی مهیا بود؟ آیا صداهای جدائی طلبی روشنفکران آذربایجانی هم میتواند بعنوان اهرم فشار بر رژیم ضد ایرانی ملاها استفاده شود؟ بهتر نیست که ما گیلانیها برای گیلان و مازندران هم برنامه اسقلال طلبانه جدائی از ایران اسلامی بریزیم چونکه ما حکومت اسلامی را دیکتاتوری مذهبی میدانیم که فقط عقب ماندگی و جهل و نادانی به ارمغان دارد و فقر و بدبختی برای اکثر مردم این مرز و بوم. اقلیتهای ایرانی باید برای حق خواهی خود به فکر راه و چاره بیافتند چونکه رفرم گرائی و بهتر شدن اوضاع در چهارچوب رژیم اسلامی امکان ندارد تا زمانیکه منافع مردم سوریه و عربهای لبنان و فلسطین برای حفظ اسلام و گسترش انقلاب اسلامی با میلیاردها دلار ثروت مردم ایران خریده میشود. باید فکر کنیم که رژیم را با چه اهرمهای فشار میشود به خطر انداخت و به سمت سرنگونی سوق داد وگرنه فقط با آرزوی قلبی داشتن مثل نویسنده گرامی نمیشود امیدی به سرنگونی رژیم اسلامفاشیستی ملاها داشت. به امید نابودی حکومت اسلامی در ایران و برچیده شدن بساط خرافات اسلامی و زورگویان اسلامگرای مرتجع!
۷۵۴۱۴ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣۹۵
|
از : خواننده
عنوان : اگر از سد سانسور اخبار روز بگذرد ...
"سرنگونی اش را رقم می زند" ؟؟؟؟؟؟؟
می دانید من این جمله را در این ۳۸ چند بار خواندم؟
شاید ۱۰۰۰ بار.
یعنی شما نسل ۵۷ از این آرزوها بچه گانه و خام خسته نمیشوید؟
یعنی شما خودتان از این ادبیات حالتون به هم نمیخوره؟
تا الآن شما اون رژیم را هزار بار ساقط کردید. اگر هم امروز نشد دیگه فردا حتماً میشه.
بعد میخواهید مردم شماها را جدی بگیرند؟
۷۵۴۱٣ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣۹۵
|
از : majid sherbaf
عنوان : عمق فاجعه گجاست
اقای لادن :مقاله شما در خور تعمق است ؟ نخبگان چه درون .چه بیرون چشم به جدائی اقوام وملیتها دوخته اند /نه درپیوند شان .ایجاد یک التر ناتیو فراگیروهمگانی نیا ژاست ؟شما در خطالراس میبینید ؟
۷۵۴۰۴ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣۹۵
|
از : masoud memar
عنوان : حضور آقای لادن
آقای لادن شما معتقدید که : « سقوط رژیم، یک امر اجتناب ناپذیر و حتمی است. لذا نخبگان باید با تمام وجود روی برنامه ی جایگزینی مشغول کار و تلاش باشند. برنامه ی "جایگزینی"، از "براندازی" صدها بار مهم تر است. براندازی یکبار و در یک مرحله از زمان است؛ ولی جایگزینی یک سیستم است » من با حرف شما کاملأ موافقم که برنامه ی "جایگزینی"، از "براندازی" صدها بار مهم تر است . از طرفی بدرستی میگوئید که : « اشتباه بزرگِ انقلابیون این بود که "منار را دزدیده بودیم، پیش از آنکه چاه را بکنیم"! براندازی، بدون برنامه ی جایگزینی! در چنین موقعیتی، عدم وجود یک برنامه ی هدفمند و مشخص، باعث شد که شعار جای شعور را بگیرد و احساسات و رابطه، جای منطق و ضابطه بنشیند » . با توجه به اینکه میزان آگاهی و تجربه جامعه در چهاردهه بمراتب نسبت به ۵۷ افزایش یافته و به باور من هیچیک از احزاب و سازمانهای موجود در اپوزسیون قادر نیستد بعنوان یک نیروی جایگزین اعتماد جامعه جلب کنند بنابر این ٬ همین فاکتور * بااهمیت بودن برنامه جایگزین * در نزد جامعه ٬ افکار عمومی را برای براندازی مجاب نخواهد کرد . بنابر این ٬ این ادعای شما که : « سقوط رژیم، یک امر اجتناب ناپذیر و حتمی است » را یک نگرش ایده آلیستی بیش نمیبینم در عین اینکه تغییر ماهیت نظام را در پروسه و روند ٬ یک امر بدیهی میدانم .
۷۵۴۰۲ - تاریخ انتشار : ۵ مرداد ۱٣۹۵
|