از : داریوش لعل ریحی
عنوان : توقف در چهار چوب کلاسیک .
چه روزگار خوشی بود ، دهه چهل و خواندن گاه به گاه ِ نقد شعر شعرای نو پرداز در نشریه های آن روزگار . امروزه روز گرچه دیگر نه آن منقدان حوصله نوشتن دارند و نه انتقادی بر این همه شعری که فضاهای مجازی را پر کرده است را ، می توانیم بخوانیم . به گونه ای که خویی جان گرامی نیز از این که کسی نیست تا شعرش را زبان به نقد گشاید ، گله مند بودند . حالا کسی این پرده سکوت را بر چاکی ، با شمشیر زنگار آلود گذشته ، بر گشوده است تا شعر خسرو جان را به نقد نشیند . به دستور زبان پرداخته تا فعل و فاعل را بر جای درستش نشاند ، غافل از این که دیر زمانی است ، این نظم نا گذیر را به هم ریخته اند . روزی که امپرسیونیست ها نظم کلاسیک را در نقاشی به هم ریختند ، بسیاری از مردم در مقابل موزه لور نقاشی های گالری آزاد را که امپر سیونیست ها به نمایش گذاشته بودند مسخره می کردند . آنها حتی رنگ انگور را هم آبی کشیده بودند و حتی معروف ترینشان ، گردن سوژه هایش را بسیار بیشتر از مقدار طبیعی بلند تر نقاشی کرده بود . در ادبیات نیز این درهم ریختن در ساختار شعر ابتدا در اروپا و سپس در ایران ، جای پای خود را گشود . دیده ایم و خوانده ایم که چه گذشت . امروز اگر نقدی بر این همه شعر باید نوشته شود ، به شعر های پست مدرن است و نه شعر سپید و نو . شعر خسر و ، اتفاقآ در نهایت زیبایی و پر از مفاهیم زیبا ، با قلم خیال بر بوم ذهن خوانندگان ، نقشی را مجسم کرده است که صد البته ، بر ذهن فعلن فعلا فعلوی شعر شناسان گرامی ما خوشایند نیست . در پایان ناچارم این حقیقت را اعتراف کنم که بار ها کوشیده ام که از بند این اجبار در ردیف کردن نوشته هایم رها شوم ، اما نظم رهایم نکرده است جز معدودی از شعر هایم . …… سخت است ،سخت است باور بفرمایید .
۷۵۵۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹۵
|