بررسی کتاب «بازیها: تاریخچه ی جهانیِ المپیک» اثر، دیوید گلدبلت
المپیک: داستان زشت سیاستبازی و پروپاگاندا
گاردین: دیوید رانسیمن، ترجمه ی محمد معماریان
•
المپیکهای اخیر وعده دادهاند که بافتهای مغفول شهری را نوسازی کنند و توجه مردم محلی را به ورزش جلب کنند؛ اما بهندرت موفق بودهاند. بزرگترین نماد این ناهمخوانی میان انتظارات و نتایج را باید مسابقات ۱۹۹۶ آتلانتا دانست. این المپیک شاید با موفقیت طی شود. بالانبردن انتظارات هم مطمئناً به موفقیت آن کمک میکند؛ اما این المپیک درسایه ی چالشهای جدیتری برگزارمیشودکه برزیل درسالهای آینده با آنها مواجه خواهد شد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۶ مرداد ۱٣۹۵ -
۶ اوت ۲۰۱۶
ترجمان- ورزش هرگز مسئله ی اصلی المپیک نبوده است. چنانکه دیوید گلدبلت۱ در روایت جذاب و افشاگرانه ی خود از تاریخ المپیک نشان داده است، «مسابقات» از همان ابتدا راه ی برای برجستهسازی بینشی خاص درقبال جهان بودهاند. این بینش معمولاً بر پایه ی سیاستبازیهای کثیف و علمورزیهای مخدوش بوده است. هر وقت هم سیاستبازی روی صندلی عقب نشست، تجارت، نه رقابت قهرمانی، فرمان را به دست گرفت. اولین دورههای مسابقات به نمایشگاههای تجاری وصل بودند: پاریس ۱۹۰۰، سنتلوئیس ۱۹۰۴ و لندن ۱۹۰۸ که تبلیغ فوقالعادهای برای فرهنگ و تمدن غرب هم بود. در المپیک سنتلوئیس، «دانشکده ی انسانشناسی» مسابقههای ویژهای میان «مردمان متمدن و بومی» برگزار کرد تا مهارت ورزشیشان را بسنجد. گزارش رسمی آن برنامه میگفت: «نمایندگان قبایل وحشی و غیرمتمدن نشان دادند که ورزشکاران فرومایهتری هستند که دربارهشان بسیار اغراق شده است.» ه یتلر که المپیک ۱۹۳۶ برلین را به مانور گسترده ی پروپاگاندا برای نظریههای نژادیاش تبدیل کرد، خلاف موج حرکت نکرده بود؛ او فقط بازی را یک مرحله جلوتر بُرد.
عمده ی تقصیر را میتوان به گردن پییر دو کوبرتن، بنیانگذار المپیک مدرن انداخت. این اشرافزاده ی کاتولیک فرانسوی، یکی از ملیگرایان اصیل بود؛ اما ملیگرایی برای او بهمعنای پاسداشت فضایل ظاهراً جهانشمول در فرهنگ والای اروپایی بود. در صدر این فضایل، مردانگی قرار داشت. کوبرتنْ ورزش زنان را چنین میدید: «نازیباترین صحنهای که چشمان بشر میتواند به آن بیفتد.» زنان فقط اجازه ی رقابت در آن عرصههایی مانند تیراندازی را داشتند که به قدر کافی «زینتی» حساب میشدند. انگار که اینها یادگار قرن نوزدهماند.
گلدبلت نشان میدهد که جنبش المپیک در پذیرش تغییرات چقدر کُند بوده است. در المپیک ۱۹۲۸ آمستردام، بالأخره زنان اجازه یافتند در دوی هشتصد متر رقابت کنند. این رقابت با دوی سرعت تمام میشود و پس از خط پایان، اکثر ورزشکاران روی مسیر مسابقه به زمین میافتند؛ چنانکه هنوز هم همینطور است. آن زمان یکی از خبرنگاران نوشت: «چه صحنه ی ترحمبرانگیزی که این دختران پس از خط پایان مثل گنجشکهای بیجان روی زمین میافتند.» این وضعیت، اثبات آن حساب میشد که رقابتهای دشوار برای قاب شکننده ی جسم زنانه مناسب نیست. جالب اینجاست که تا سال ۱۹۶۴، در المپیک دوی بالای دویست متر برای زنان برگزار نشد.
این از قصه ی سیاستبازی و علمورزی نادرست. ولی گلدبلت نشان میدهد که مسابقهها همواره ابزار پروپاگاندای نادرست هم بودهاند. موفقیت ورزشکار سیاهپوست امریکایی جسی اونز، تیشه به ریشه ی تلاش ه یتلر برای نمایش برتری امپراطوریِ هزارسالهاش زد. شاید فیلمهای لِنی ریفنشتال از برلین ۱۹۳۶ هنوز چشمگیر باشند؛ اما آلمانِ ه یتلری ظرف یک دهه پس از آن رقابتها، از میان رفت. تلاشهای بعدی برای استفاده از رقابتها در جهت مقاصد سیاسی نیز بهندرت به موفقیت رسیدهاند. در اوایل دهه ی ۱۹۸۰، المپیکها درگیر نزاع پروپاگاندای جنگ سرد شدند. یک سال پس از حمله ی شوروی به افغانستان امریکاییها المپیک ۱۹۸۰ مسکو را تحریم کردند. روسها میخواستند مسابقات را به تبلیغی برای کمونیسم شوروی تبدیل کنند؛ اما فقط فرسودگی کسالتبار آن نظام را به نمایش گذاشتند. سپس روسها از سر انتقامجویی، المپیک ۱۹۸۴ لوسانجلس را تحریم کردند. امریکاییها سعی کردند مسابقات را به تبلیغی برای فضایل سرمایهداری تبدیل کنند؛ ولی تنها ابتذالش به چشم میآمد.
حداقل مسابقات لوسانجلس درآمدی بهدنبال داشت. بخشی از این درآمد بهخاطر حمایت کوکاکولا بود که به همین دلیل مایکل جکسن نتوانست در مراسم اختتامیه هنرنمایی کند؛ چون با پپسی قرارداد داشت. لاینل ریچی بهجای او روی صحنه آمد. ولی اینجا هم سابقه ی تجاریِ المپیکِ مدرن را باید فهرستی از ناکامیها و سوءمدیریتها دانست. بازیهای سال ۱۹۷۶، شهر مونترال را ورشکسته کرد. آخرین اقساط بده ی آن بازیها در سال ۲۰۰۶ تسویه شد. مسابقات ۲۰۰۴ آتن هم کموبیش نقشی در فروپاشی اقتصاد یونان داشت که چند سال بعد معضلی برای اقتصاد جهان شد.
المپیکهای اخیر وعده دادهاند که بافتهای مغفول شهری را نوسازی کنند و توجه مردم محلی را به ورزش جلب کنند؛ اما بهندرت موفق بودهاند. بزرگترین نماد این ناهمخوانی میان انتظارات و نتایج را باید مسابقات ۱۹۹۶ آتلانتا دانست. کسب امتیاز میزبانی المپیک قرار بود این شهر دورافتاده ی جنوبی را به یکی از شهرهای بسیار بزرگ قرن بیستویکم تبدیل کند؛ ولی مسابقاتْ فاجعهای بود که از سیستم حملونقل ناکافی، اقلیم نامناسب و کمبود رهبران محلی پرده برداشت. همچنین جلوهای از آن تروریسم داخلی را نشان داد که اخیراً گریبانگیر زندگی امریکایی شده است. لافزنی و دلالی و در پی آن رسوایی و مقصریابی: اغلبْ شیوه ی المپیک همین بوده است.
البته این قصه همیشه هم پرغصه نبوده است. المپیک ۲۰۱۲ لندن حداقل در طول مدت خود مفرّح بود؛ هرچند الان که چهار سال از آن گذشته است، چقدر از حالوهوای پرنشاط و ه یجانانگیز آن باقی مانده است؟ مسابقات ۱۹۹۲ بارسلونا هم آن شهر را به مقصد محبوب گردشگران جهان تبدیل کرد؛ اما درعوض تنشهای میان کاتالونیا و مابقی اسپانیا را وخیمتر ساخت که شبح آن همچنان بر سر سیاست اسپانیا سایه انداخته است. موفقترین المپیکها آنهایی بودهاند که سادهترین هدفها را دنبال کردهاند؛ یعنی رویاهای سیاسی پرشکوه را کنار گذاشتهاند تا صرفاً نشان دهند که این نمایش هنوز پابرجاست. مسابقات ۱۹۴۸ لندن به دنیا نشان داد که زندگی در جریان است و هنوز حتی با بودجهای اندک میتوان برنامههای بزرگ راه انداخت. المپیک ۱۹۶۵ ملبورن، «مسابقات دوستانه»، هم به تماشاچیان یادآوری میکرد که استرالیا فقط مستعمرهای در آن سوی دریا نیست.
پس از فاجعههای جنگ جهانی دوم، المپیکهای ۱۹۶۰ رُم و ۱۹۶۴ توکیو به بازیابی اعتبار کشورهای میزبانشان کمک زیادی کردند. گویا المپیک از پسِ توانبخشی آسیبدیدگان بهتر برمیآید تا نمایش جاهطلبیهای جهانی.
ه یچیک از اینها درباره ی المپیک ۲۰۱۶ ریودژانیرو چندان صدق نمیکند. برزیل میخواست با میزبانی اولین جامجهانیاش و با اندکی فاصله پس از آن میزبانی المپیک، بهعنوان بازیگری مهم، جلوهای نمادین از ورود خود به نظم جهانی را نشان دهد: بعنوان «ب» در سازمان کشورهای «بریکز»۲. اما نتیجه ی جامجهانی چندان دلچسب نبود و عملکرد تیم ملی برزیل نشانهای از کشوری روبهصعود نداشت. در پسزمینه ی المپیک ریو هم با آشوب سیاسی، تزلزل اقتصادی و شیوع ویروس زیکا مواجه یم که احتمال تبدیل آن به فاجعهای برای سلامت عمومی، روزبهروز بیشتر میشود. این المپیک شاید با موفقیت طی شود. بالانبردن انتظارات هم مطمئناً به موفقیت آن کمک میکند؛ یعنی درسی که آتلانتا با هزینهای سنگین آموخت. اما این المپیک گویا در سایه ی چالشهای جدیتری برگزار میشود که برزیل در سالهای آینده با آنها مواجه خواهد شد. چشماندازی که کوبرتن برای المپیک در نظر داشت، نه رومی، بلکه یونانی بود: احیای نجابت باستانی بهجای نمایش عریان قدرت. اما این مسابقات سراسر روزمرگی و ظاهرسازی بودهاند.
گلدبلت با آن هوش و بصیرت اجتماعی همیشگیاش در این باره مینویسد؛ اما در مقایسه با روایت تاریخی عالیاش از فوتبال جهان در کتاب توپ گرد است۳، در اینجا میل باطنیاش روشن نیست. گاه ی اوقات از یک هوادار مشتاق مسابقات یا حتی ازیک فرد سنتشکن، وظیفهشناستر بهنظر میآید؛ بااینحال، چشم تیزبینی در روایتِ جزئیاتِ گویای ماجرا دارد، خصوصاً وقتی که داستانهای نامعروف ناکامیهای فردی را کنار روایتهای مشهورترِ موفقیتهای قهرمانانه میگذارد. برخی از اینها مخاطب را سخت درگیر خود میکنند. در المپیک ۱۹۶۴ توکیو، دونده ی ماراتن ژاپن کوکیچی تسوبورایا سوم شد؛ چون در مرحله ی پایانی وقتی مقابل تماشاچیان ژاپنی رسید، از سرعت خود کم کرد. پس از آن اتفاق گفت: «خطای بزرگی مقابل مردم ژاپن مرتکب شدهام. باید در المپیک بعدی بدوم و ه ینومارو، سرود ملی ژاپن، را بشنوم تا جبران کرده باشم.» او سه سال تمرین کرد؛ اما مصدومیت کمرش موجب شد که از رقابتها باز بماند. با نوشتن یک یادداشت از ناکامیاش عذر خواست و خودکشی کرد.
گلدبلت بر حواشی برنامه ی اصلی هم خوب مسلط است. در دورههای آغازین، معمولاً رقابتهای هنری و موسیقایی بیهودهای هم در کنار مسابقات ورزشی برگزار می شد. همچنین هرازگاه ی جنبشهای اعتراضی رقیب هم برگزار میشد. مسابقات ۱۹۳۲ لوسانجلس در اوج «رکود بزرگ» برگزار شد و «کمیته ی ضدالمپیکْ» مسابقات کارگران را در شیکاگو راه انداخت تا نشان دهد که ادعای «فراگیربودنِ» آن نسخه ی واقعی المپیک چقدر قلابی است. سال ۱۹۳۶ در آستانه ی المپیک برلین، نسخهای جایگزین بهنام «المپیاد مردم» در کاتالونیا برگزار شد که تیمهای کارگران از سراسر دنیا در آن شرکت کردند. اینها ممکن است نصیب المپیک ۲۰۱۶ ریو هم بشود.
گلدبلت آینده ی مسابقات المپیک را تیرهوتار میبیند. «کمیته ی بینالمللی المپیکْ» سازمانی مخفیکار و غیرپاسخگوست و برنامههایش گویا جشنوارههایی خوشآبورنگ از نمایش قدرت بنگاهها و قوّت مصنوعی انسانهاست. گلدبلت نگران است که مبادا المپیک ۲۰۲۰ توکیو به «نمایشگاه ابزارآلات» تبدیل شود: «ماشینهای بیرانندهای که ورزشکاران را بین دهکده ی المپیک و استادیوم جابهجا میکنند؛ اندامهای برقی و جامههای روباتیک که نرمش و ورزش را هرچهبیشتر در دسترس جامعه ی سالخورده قرار میدهند؛ نسل بعدی دوربینها و نمایشگرهای دقیقتر، موبایلهای سریعتر و موج بعدی ماشینهای مترجم هوشمند برای تماشاچیان.» بهتر نیست بهجای اینکارها، یکباره آخر قصه را بخوانیم و بگذاریم روباتها در رقابتهای ورزشی شرکت کنند؟ این یعنی نبوغ بشری، در عرصه ی رقابت انسان و ماشین، بهپیوست نمایشگاه ی بزرگ و تجاری حداقل این کار با روح چشمانداز کوبرتن بهتر همخوانی دارد. تماشای آن هم مفرّحتر است.
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ ۲۵ جولای ۲۰۱۶ با عنوان The Games: A Global History of the Olympics by David Goldblatt review – a tale of ugly politics and propaganda در وبسایت گاردین منتشر شده است.
[۱] دیوید گلدبلت نویسندهی کتاب بازیها: تاریخچهی جهانی المپیک است.
[۲] BRICS: پنج اقتصاد نوظهور جهانی شامل برزیل، روسیه، هند، چین و افریقای جنوبی.
[۳] The Ball Is Round
|