•
در پله نوردیهای بامدادیم
هر بار که به بالای پله ها می رسم
نفسی عمیق می کشم
و چون هژبر به بازدم
فریادی بر می آورم.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۶ مرداد ۱٣۹۵ -
۶ اوت ۲۰۱۶
در پله نوردیهای بامدادیم
هر بار که به بالای پله ها می رسم
نفسی عمیق می کشم
و چون هژبر به بازدم
فریادی بر می آورم.
هژبر, شیر بختیاری بود
رزمنده ی میدانهای والیبال.
خیز می گرفت و بلند می جهید
و همزمان با کوبیدن توپ
چون شیری شرزه می غرید
و در دلِ حریفان هراس می افکند.
می گفتند در پاشنه ی کفشهایش
فنری جادویی کار گذاشته
و می خواستند که از "خُرنش" اش بکاهد.
اما او خود را شیرِ شاهنامه می خواند
و همچنان با هر آبشار
خروشی از ته دل در می داد.
در پسِ هر فریادم
پله نوردان سر بر می گردانند
و با شگفتی به من می نگرند.
آنها آبشارهای هژبر را ندیده اند
و نمی دانند که من در جنگهای دبستانی
به شیوه ی او بالا می پریدم
و با کوبش و غرشی همزمان
حریفان را درهم می کوبیدم.
هژبر هنوز استوار ایستاده
با دو چشم بزرگِ نافذ
چون شیرهای سنگیِ بختیاری
نگهبانِ گورِ رزمندگانِ گمنام
از دشتِ لالی تا بلندیهای بازُفت
و حتی گاهی طنین غرشهایش
از پله های سانتامونیکا شنیده می شود.
۲٣ ژوئیه ۲۰۱۶
|