نابودی عراق، آغاز آتشِ ویرانگرِ منطقه


امیرحسین لادن


• برای جنگ طلبان اسرائیل هنوز چند کشور برای نابودی در دستور عمل می باشد، لذا در آپریل ۲۰۰۳ پس از سقوط بغداد، ریچارد پِرل رئیس "شورای سیاست دفاعی آمریکا" (یک سازمان تند روی جنگ طلب طرفدار اسرائیل)، همراه با تعدادی از یارانش مانند کِنت اَدلمن، اِلیوت کهن، و جیمز ووزلی، از سیاست یورش به سوریه بشدت پشتیبانی کردند! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۰ مرداد ۱٣۹۵ -  ۱۰ اوت ۲۰۱۶


عراق را چه کسانی، چرا، و برای چه اهدافی نابود کردند؟
کدام کشورها، سازمانها و گروه ها، چگونه و به چه دلائلی در این جنایت بزرگِ خانمانسوز شرکت داشتند؟
داستان جنگ و نابودی عراق، از مسائلی است که دستخوش تضاد و جبهه بندی های بسیاری می باشد. واقعیت اینجاست که پیدا کردنِ سر نخ، در این کلاف سر در گم نیز، کارِ آسانی نیست. روشنگری این فاجعه بر اساس نوشته ها، اقرارها و اسناد:
دولت بوش – چینی، از آغاز دنبال بهانه ای بود که حمله به عراق را توجیه کند. واقعه ی یازده سپتامبر 2001 این فرصت را برای آمریکا به وجود آورد؛ و تمام تلاش آنان در این بود که رابطه ای مابین این واقعه و عراق بدست بیآورند. تمرکز روی صدام حسین و ابلیس نمائی او نیز چیزی بجز"پیراهن عثمان" یا بهانه ای برای جنگ نبود!؟ جنگ طلبان نیاز به ساختنِ دیوی وحشی و خونخوار داشتند تا اذهان عمومی را برای نابودی اش، آماده نمایند.
سیاست خارجی دولت بوش – چینی در منطقه بر اساس سه هدف مشخص برنامه ریزی شده بود:
- سرنگونی صدام حسین؛
- دخالت نکردن در پروسه صلح بین اسرائیل و فلسطین؛ و
- پروژه تجزیه کشورهای خاورمیانه و مرزبندی های جدید.
کلید اصلی این سیاست، روش نوینِ "پیشدستی" در یورش نظامی به عنوان پیشگیری بود.   
طرح و نقشه ی این سیاست، پنج سال پیش از بقدرت رسیدن دولت بوش – چینی توسط سه تن (ریچارد پِرل، داگلاس فایت، و دیوید وُرسمِر) از اعضای شورای امنیت این دولت کشیده شده بود. اگر این جریان، فاجعه آفرین نبود می توانست تمسخر آمیز باشد؛ زیرا این طرح و نقشه را برای نتنیاهو (نخست وزیر اسرائیل) و کشور اسرائیل تنظیم کرده بودند و نه برای جرج بوش و آمریکا!
این توطئه در "انستیتو اورشلیم برای مطالعات استراتژِیک" که یک موسسه محافظه کارِ تندروی اسرائیلی است، برنامه ریزی شده بود. هدف این برنامه، آزاد گذاشتن دست اسرائیل در تعیین سرنوشت مناطق اشغالی فلسطین، و پیاده کردن طرح "اسرائیل بزرگ" (گسترش سرزمین اسرائیل) بود. اینکه سه تن از مشاوران شورای امنیت آمریکا، بصورت مشاور خصوصی نخست وزیر اسرائیل عمل کنند، حرکتی بسیار غیرعادی و سئوال انگیز بود،!؟ (1)
اساسِ برنامه جنگ طلبان، یک یورش غافلگیر کننده نظامی به لبنان، سوریه و عراق بود ولی هدف (نشانه) اصلی و تمرکز روی عراق قرار داشت. چرا اسرائیل آنقدر نگران قدرتمند شدن عراق و رفتار صدام شده بود؟ نخست اینکه عراق از فلسطینی ها پشتیبانی میکرد، دوم، صدام عامل فشار بر دیگر کشورهای عربی بود که از مبارزان فلسطینی حمایت کنند؛ و سوم اینکه او به خانواده ی فلسطینی هائی که در مبارزه با اسرائیل شهید میشدند، 25000 دلار یارانه میداد.   

عراق، اقتصاد ملی، دهن کجی و نفت
نگاهی کوتاه به تاریخ نه چندان دور عراق می تواند برخی مسائل را آشکارتر نماید. انقلاب 1958 عراق با همبستگی گسترده نیروهای دمکراتیک صورت گرفت. حکومت انقلابی، شرکت های نفتی انگلیسی و آمریکائی را اخراج کرد؛ برای رفاه مردم، دست به یک سری اصلاحاتِ عمومی زد، و در تلاش بود که حکومتی دمکراتیک را پایه ریزی کند. ده سال بعد حزب بعث، حکومت انقلابی را سرنگون کرد و قدرت را در دست گرفت. یکی از رهبران حزب، صدام حسین که از طرف "اداره سیا" پشتیبانی میشد، اصلاح طلبان، آزادیخواهان، دمکرات ها و کمونیست ها را با زندان و شکنجه و اعدام از میان برداشت. در تمام دورانی که صدام با خشونت و قساوت دگر اندیشان را قلع و قمع میکرد، "نوچه دلخواه" واشنگتن بود. ولی سیاست های صدام بمرور باعث نگرانی آمریکا شده بود. حمله عراق به کویت، بهانه ای بود که آمریکا ضربه ی محکمی به عراق بزند. از اینرو، وسائل ارتباط جمعی با تبلیغات گسترده، صدام را تبدیل به چهره ای پلید و دیکتاتوری وحشی و دیوانه جلوه دادند.
کناه نابخشودنی صدام پس از رسیدن به قدرت این بود که سیاست اقتصادی عراق را ملی کرد. برای پیشبرد هر چه بهتر این سیاست؛ سرمایه گذاری بزرگ و گسترده ای روی آموزش و پرورش و سیستم بهداشت عراق به اجرا گذاشت. درآمد سرانه عراق طی دهه 1970 دو برابر شد؛ و از سال 1990 به بعد، سطح زندگی مردمِ عراق بالاترین در خاورمیانه گردید.   
مایکل پارِنتی (پژوهشگر و نویسنده) می نویسد: "ایالات متحده هیچ علاقه ای به وجود یک کشور مستقل و در حال توسعه را در خاورمیانه ندارد. یکی از گناهان بزرگ صدام حسین، سیاست اقتصادِ ملی، بجای اقتصاد وابسته بود. امپراتوری سرمایه داری، اجازه نمی دهد که کشوری بخواهد به یک قدرت مستقل تبدیل گردد. سرپیچی عراق بجای پیروی از اربابانِ سرمایه، او را مبدل به هدف (نشانه) و آماج یورش کرد."
صدام در نوامبر 2000 ، اعلام کرد که فروش نفت عراق را از دلار به "یورو" تبدیل خواهد کرد. این حرکت تلافی جویانه (دهن کجی) صدام، سیاست اقتصاد بین المللی آمریکا را تهدید میکرد و آمریکا را بچالش می کشید. "دلار" تنها واحد پول در خرید و فروش نفت در جهان می باشد، و ارزش دلار همواره بر اساس قدرت انحصاری جهانی اش در معاملات نفتی بوده است. این حرکت صدام می توانست مورد استقبال و تقلیدِ برخی دیگر از کشورهای تولید کننده مانند ونزوئلا، لیبی و ایران قرار گیرد که برای آمریکا بهیچوجه قابل پذیرش نبود.   
یک دلیل دیگر برای حمله به عراق، کنترل منابع نفتی بود. عراق با بیش از 113 میلیارد بشکه نفت خام سبک (مرغوب)، احتمالن دارای بزرگترین ذخیره نفت در جهان می باشد که چندین تریلیون دلار ارزش دارد. دیک چینی، معاون ریاست جمهوری آمریکا گفت: "کشوری که منابع انرژی خاورمیانه را در کنترل داشته باشد، گلوی اقتصاد جهانی را در دست دارد."
در ضمن، عراق در سال 2002 به چند کشور امتیاز اکتشافات نفت و گاز داد و کارتل های نفتی آمریکا را به بازی نگرفت! به بازی نگرفتنِ آمریکا کاملن قابل درک بود، زیرا آمریکا طی دوران دهه 1990 عراق را در محاصره اقتصادی قرار داده بود و بارها آن کشور را بوسیله ی جنگنده های نیروی هوائی بمباران کرده بود. (2)   

پروژه قرن جدید آمریکا
"پروژه قرن جدید آمریکا"، سازمانی است که در سال 1997 بوسیله عده ای از محافظه کاران تند رو و جنگ طلب طرفدار اسرائیل (نئوکان ها)، بوجود آمد. با افراد و اهداف و عملیات این سازمان آشنا بشویم؛ پایه گذاران: دیک چینی و رابرت کی گان؛ رئیس کمیته: ویلیام کریستال؛ هیئت مدیره: رابرت کی گان، بروس جاکسون، و جان بولتن. هدف اعلان شده (ظاهری) سازمان: قدرت برتر و جهانی آمریکا، بهترین و تنها وسیله برای صلح می باشد. هدف پنهانی: در پشت صحنه، اکثریت نئوکان های این موسسه مشغول توطئه چینی و فعالیت برای درگیر کردن آمریکا در جنگ با عراق بودند.
نئوکان ها با نوشتن دو نامه سر گشاده به بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا، عملیات مبارزاتی خود را برای سرنگونی صدام آغاز کردند. نامه نخست در 26 ژانویه و نامه دوم در 19 فوریه 1998 ، رسمن خواستار سرنگونی صدام و تغییر رژیم در عراق بودند. همزمان نئوکان ها و یاران دیگرشان در *لابی اسرائیل، با تلاش پیوسته و بدون وقفه میخواستند کنگره آمریکا را وادار نمایند که **"لایحه آزادی عراق" را تصویب نماید. متن این لایحه چنین بود: "سیاست آمریکا بر این اساس خواهد بود که از تلاش برای سرنگونی صدام پشتیبانی خواهد کرد."

محافظه کاران طرفدار اسرائیل در آمریکا
محافظه کاران طرفدار اسرائیل در آمریکا، قدرت مطلق و نفوذِ بی امانِ پشت پرده ی سیاست آمریکا در خاورمیانه می باشند. آنان از اواسط دهه 1990، دنبال سرنگونی صدام و تغییر رژیم در عراق بوده اند. زمانیکه پال فلفوویتس به معاونت وزارت دفاع آمریکا انتخاب شد، نشریه اورشلیم پست نوشت: "صیهونیست ها و محافظه کاران طرفدار اسرائیل از شادی، روی پای خودشان بند نیستند"! نشریه "پیشرو" نوشت: "ولفوویتس، صدایِ جنگ طلبان طرفدار اسرائیل در دولت بوش – چینی است." و چند ماه بعد به او لقب مرد شماره یک طرفدار اسرائیل را اهدا کرد. روزنامه هاآرِتس در مورد او، و دو تن از همکاران نزدیکش ریچارد پِرل و داگلاس فایت نوشت: "آنان دارند روی لبه بسیار باریکی بین وفاداری به آمریکا، و طرفداری از منافع اسرائیل گام بر میدارند"! (3)
داگلاس فایت، معاون وزارت دفاع آمریکا و مشاورِ عالی رتبه وزیر دفاع؛ یک صیهونیست جنگ طلب بی لگام است. او مدافع پر و پا قرص سیاست حزب لیکود (یک حزب دست راستی - افراطی) اسرائیل می باشد. پدرش، دالک فایت عضو سازمان افراطی صیهونیست "باتار" بود که اعضایش یونیفرم قهوه ای می پوشیدند و شعارهای فاشیستی میداند. داگلاس فایت در سال 1982 زیر اتهام جاسوسی برای اسرائیل از شورای امنیت آمریکا رانده شد. او سال های 1982 تا 2000 یعنی هجده سال در اسرائیل تحت تعلیم بود. موساد و اداره دوم (ضد اطلاعات)، به او تفهیم کرده بودند که سازمان سیا مورد اعتماد آنان نیست و باید مستقل وارد عمل شد.
دانالد رامزفلد، وزیر دفاع آمریکا، در سال 2000 داگلاس فایت را به معاونت وزارت دفاع استخدام کرد. داگلاس فایت طبق تعلیماتی که در اسرائیل دیده بود، برای رقابت و مقابله با سازمان سیا، "اداره برنامه های ویژه" را در وزارت دفاع بوجود آورد. هدف اصلی این اداره، جمع آوری اطلاعاتی بود که دشمنیِ عراق با آمریکا را ثابت کند. اداره برنامه های ویژه، دو منبع اطلاعاتی داشت: کنگره ملی عراق (آپوزیسیون خارج از کشور) و دوم، موساد و اداره دوم نیروهای مسلح اسرائیل.
این دو منبع با ارائه اطلاعات ساختگی و دروغ پردازی در تلاش بودند که نشان بدهند که عراق دارای تسلیحات اتمی و شیمیائی است؛ و با القاعده همکاری دارد. اداره برنامه های ویژه، این اطلاعات ساختگی را، تحویل وسائل ارتباط جمعی تحت کنترل یهودیان در آمریکا می گذاشت، و آنها نیز هر روز با بوق و کرنا در سراسر کشور پخش می گردند. (4)

مثلث توطئه: پِرل، رامزفلد، چینی   
ریچارد پِرل، رئیس "شورای سیاست دفاعی آمریکا" که مرشدِ نئو کنسرواتیوها (محافظه کاران افراطی) در ایالات متحده می باشد؛ یکی از سران برجسته ی"موسسه اینترپرایز آمریکا" و همچنین چند سازمان و موسسه صیهونیستی دیگر است. مهمترین مسئولیت ریچارد پِرل در دولت بوش – چینی این بود که، اشخاصی به مقام های کلیدی دست بیابند که کاملن موافق خواست های اسرائیل باشند. پِرل برای اعتبار بخشیدن به هدف تندروها، یعنی جنگ با عراق، احمد شلبی را به مقامات آمریکا معرفی کرد. و توانست برای شلبی اعتباری دست و پا کند و حتی او را در حد رهبر بزرگ آپوزیسیون عراق ارتقاء دهد. امروز، مشت احمد شلبی باز شده و چهره ی اصلی اش که یک شارلاتانِ خود محور و دروغ پرداز است، آشکار گردیده؛ شلبی در نابودی عراق، نقش بزرگی را ایفا کرد.   
در دولت بوش – چینی، وزارت دفاع تحت کنترل رامزفلد و یارانش اکثر مواقع بدون توجه به قوانین جاری، هر کار که میخواستند میکردند. رامزفلد حتی یک یادداشت به جرج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا نوشت که نباید "اداره ضد تروریستی" در شورای امنیت وجود داشته باشد، زیرا ما چنین سازمانی را در وزارت دفاع تشکیل داده ایم. وزیر دفاع موفق شد که بمرور کنترل را از دست شورای امنیت و اداره سیا در آورد و قدرت آنها را بشدت کاهش دهد. یکی از دلایل موفقیت رامزفلد، دیک چینی معاون ریاست جمهوری بود که کاملن با رامزفلد و اهدافش، همراه بود. نئوکان های همراه دیک چینی، در تمام مشاغل کلیدی دولت پراکنده بودند و از تیم رامزفلد و برنامه صیهونیست ها پشتیبانی می کردند. چینی و رامزفلد توانستند تمام اهرم های کنترل را برای اجرای مقاصد شوم خود، به دست گیرند. (5)

شاهکار اسرائیل
اینکه اسرائیل بخاطر دستیابی به اهدافش، آمریکا را در چاله ی جنگ با عراق انداخت کافی نبود؛ بلکه برای اجرای کامل برنامه هایش با "نابودیِ عمدی" ارتش عراق، دست آمریکا را در حنا گذاشت!؟ داستان از اینقرار است که اسرائیل موفق شد که یکی از مهره های خود، پال بِرمر را از طرف دولت بوش – چینی، حاکم موقت عراق کند. پال بِرمر نیز بدون اجازه ی دولت آمریکا، بدون مشورت با فرماندهان ارتش، و بدون آگاهی سازمان های اطلاعاتی؛ فرمان شماره 2 (انحلا ارتش) را صادر کرد. انحلال ارتش عراق، مهمترین خواست اسرائیل، و سپس احمد شلبی، وردست نئوکانها، بود. (6)
پال بِرمر می نویسد: "با پال فلفوویتس و سپس با داگلاس فایت راجع به اهداف اساسی مان مشورت کردم. فایت گفت که سازمان اطلاعات، و ارتش عراق را باید از میان برداشت. من گفتم که ما ارتش مان را به آنطرف دنیا نفرستادیم که یک دیکتاتور را از میان برداریم که دیکتاتورِ دیگری بتواند بجای او بنشند. بنابراین جمعه 23 ماه می 2003 من فرمان شماره 2 "انحلال ارتش، وزارت دفاع و سازمان اطلاعات" را امضا کردم." (7)
انحلال ارتش عراق، شُک عظیم و ضربه ی جبران ناپذیری برای آمریکا بود. حتی جرج بوش با شنیدن این خبر، جا خورد و واماند!؟ ژنرال پیتر پیس، معاون کل ستاد، با تعجب گفت که فرماندهان کل ستاد از وجود چنین برنامه ای کاملن بی اطلاع بودند! ژنرال ابی زید و ژنرال مککنون، فرماندهان ارتش آمریکا در عراق، از این حرکت ناگهانی و خارج از دستور بشدت ناراحت و نگران عواقب شوم آن بودند. زیرا 300000 نظامی عراق، بجای شرکت در امنیت و دوباره سازی میهنشان، تبدیل به دشمنان دوره دیده و مسلحی شدند برای یاغی گری، مبارزه با ارتش آمریکا و ادامه ی جنگ و نابودی. کالین پاوِل (وزیر امور خارجه و کاندالیسا رایس (رئیس شورای امنیت) و حتی کاخ سفید، همه در مقابل یک عمل انجام شده قرار گرفته بودند.
تمام خواست های اسرائیل در مورد نابودی عراق، در هم شکستن و فروپاشی ارتش، و کشتن صدام انجام شد؛ بدون کوچکترین هزینه ای برای اسرائیلی! آمریکا با دادن 4,497 کشته و 32,021 زخمی و بیش از 320,000 بیمار روانی و 2,170,000,000,000 دلار خسارت، هنوز درگیر و گرفتار مشکلاتِ ناشی از این حرکت می باشد.
با در نظر گرفتن آمارهای بالا، تکلیف عراق که مشخص است! 1,455,590 کشته، در حدود 3,250,000 بی خانمان، 2,450,000 آواره، و نابودی تمام سرمایه گذاریهای 25 سال گذشته عراق، و چپاول ثروتهای ملی آنکشور! این باید درس عبرتی باشد برای "کم دان" ها و گمراهان ایرانی که خواستار حمله نظامی به ایران هستند!
ملت آمریکا، عراق، سوریه، لیبی، لبنان و یمن همگی بازنده های اصلی این فاجعه؛ حکومت تندروهای اسرائیل، صنایع نظامی، و نئوکان های جنگ طلب، برنده ای این جنایت می باشند! اسرائیل بدون پرداخت یک دلار، و یا دادن یک قطره خون، عراق را نابود کرد!؟   
برای جنگ طلبان اسرائیل هنوز چند کشور برای نابودی در دستور عمل می باشد، لذا در آپریل 2003 پس از سقوط بغداد، ریچارد پِرل رئیس "شورای سیاست دفاعی آمریکا" (یک سازمان تند روی جنگ طلب طرفدار اسرائیل)، همراه با تعدادی از یارانش مانند کِنت اَدلمن، اِلیوت کهن، و جیمز ووزلی، از سیاست یورش به سوریه بشدت پشتیبانی کردند! یکی دیگر از همکارانشان، جان بولتن نیز مشغول تهیه گزارشی بود به کنگره آمریکا. این گزارش قرار بود به نمایندگان کنگره بقبولاند، که سوریه مشغول تدارک و تهیه تسلیحات اتمی است!

امیرحسین لادن
ahladan@earthlink.net

(1) دستاویز برای جنگ، جیمز بَنفیلد - ژورنالیست و نویسنده برنده جایزه پُر فروش ترین کتاب   
(2) چهره امپریالیسم، مایکل پارنتی - پژوهشگر، استاد دانشگاه و نویسنده
*American Israel Public Affairs Committee(AIPAC)
**Iraq Liberation Act of 1988
(3) لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا، میرشایمِر و والت - جان میرشایمر پژوهشگر، استاد برجسته حقوق سبسی و روابط بین المللی دانشگاه شیکاگو؛ استفن والت پژوهشگر و استاد روابط بین المللی دانشگاه هاروارد.
(4) آزادی، دفعه دیگر، جان پیلجر – ژورنالیست استرالیائی و پژوهشگر.
(5) در حال جنگ، جیمز رایزِن – ژورنالیست نیویورک تایمز، نویسنده برنده پولتزر.
(6) کبرای دوم – داستان تسخیر و اشغال عراق، مایکل گوردن - رئیس بخش گزارشات نظامی نیویورک تایمز، پژوهشگر و نویسنده؛ و ژنرال برنارد ترینور – پس از 39 سال خدمت نظامی، گزارشگر مسائل نظامی و تسلیحات نیویورک تایمز.
(7) سالِ من در عراق، پال بِرمر - دیپلمات و حاکم عراق، پس از تسخیر آنکشور برای 13 ماه.