تغییرات در سبک زندگی، انتخاب‌ها و نگرش روستاییان
گذار از سراشیبی طلاق
شیده لالمی


• قصه جمشید و ربابه، در روستای کوچکشان هنوز سرزبان‌های مردم است، روستاییانی که طلاق برایشان آشنا نبوده و حالا فکر می‌کنند امثال رباب و جمشید آمده‌اند و طلاق را یاد بقیه جوان‌ها دادند: «در روستا فکر می‌کنند ما ننگ خانواده شدیم. اما ربابه می‌گفت خودش را می‌کشد اگر طلاقش ندهم اما مردم که این حرف‌ها را نمی‌فهمند، می‌گویند شما روستا را خراب کردی با این کارت و از فردا بقیه زن‌ها هم می‌خواهند بروند شهر و از شوهرانشان طلاق می‌خواهند!» ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۴ مرداد ۱٣۹۵ -  ۱۴ اوت ۲۰۱۶



شهروند-پنج‌سال پیش وقتی مردم می‌گفتند ربابه، زن جمشید با یکی از جوان‌های محله بالا سر و سری دارد، جمشید در تهران کار می‌کرد. کارگر روزمزدی که بار‌می‌آورد و می‌برد. ‌راه پله‌ها و خانه‌های مردم را با دستمال‌های خیس برق می‌انداخت و هر شب ساعت ١٠ لباس‌های کارگری را می‌چپاند در یک کیسه پلاستیکی سیاه، یک شلوار مخمل کبریتی اتوکشیده و یک پیراهن ب‍ژ به خوابگاه کارگران می‌رفت.
در روستای آنها ، رسم است که مردان بیست و چند ساله دختران نوجوان را عقد کنند و به خانه‌بخت ببرند. مثل بسیاری دیگر از روستاها که دختران به نوجوانی رسیده و نرسیده لباس عروس به تن می‌کنند. ربابه هم ١٥ سالش بود که زیر ابروهایش را برداشتند، کف دست‌هایش حنا گذاشتند و دستش را در دست مردی که از او ٢٠‌سال بزرگتر بود: «مهم نیست که من بزرگترم. در روستا همه همینطورند. اصلا دختر بالای بیست‌سال بره دیگه خواهان نداره. این هم خودش من را می‌خواست.»
«خواستن» و «خاطر خواهی» دقیقا کلماتی است که جمشید زیاد به کار می‌برَد. حتی حالا که یک‌سال و سه ماه از آن روزی که دست رباب را گرفت و رفتند دفترخانه و مهر طلاق را بر شناسنامه‌هایشان زدند، گذشته است. خودش می‌گوید دیده که رباب با یکی از همان جوان‌های محله بالا اس.ام.اس بازی می‌کرده و بعد هم وقتی جمشید برگشته و آمده رباب بقچه و لباس‌ها و طلاهایش را جمع کرده و رفته خانه پدری‌اش.
یک‌سال و نیم طول کشید تا جمشید راضی شد که زنش را طلاق بدهد: «پایش را توی یک کفش کرده که من را نمی‌خواهد. جلوی همه اهل روستا سرافکنده شدم. یک‌سال به هر زبانی که می‌شد، رفتم. دو بار برگشت اما باز شش ماه پیش رفت و گفت دیگر نمی‌خواهد با من زندگی کند، می‌خواهد برود شهر پیش خاله‌اش.»
در روستایی که ٨٠ خانوار بیشتر ندارد و بیشتر خویشاوندی ازدواج می‌کنند، ماجرای زندگی ربابه و جمشید، هنوز هم حرف روز آدم‌هاست. جمشید که آخر هفته‌‎ها از ترمینال جنوب راهی روستای کوچکشان می‌شد حالا از تهران بیرون نمی‌رود مگر فصل برداشت محصول و وقتی که کار هست و باید سرزمین‌هایشان باشد اگر می‌رود هم به اجبار است. خودش می‌گوید انگشت‌نما شدن در روستا برایش سخت است. ربابه در شهر، دوره‌های آموزش آرایشگری را در آرایشگاه کوچک خاله‌اش تمام کرده است و جمشید می‌گوید شنیده که تا چند ماه دیگر قرار است عروس شود!
تهران شاید جای خوبی است برای آدم‌هایی که تنهایی‌هایشان را بیاورند و نام و نشانشان را هم که گم می‌شود همه چیز در میانه روزمرگی‌ها، شلوغی‌ها و آدم‌ها.
قصه جمشید و ربابه، در روستای کوچکشان هنوز سرزبان‌های مردم است، روستاییانی که طلاق برایشان آشنا نبوده و حالا فکر می‌کنند امثال رباب و جمشید آمده‌اند و طلاق را یاد بقیه جوان‌ها دادند: «در روستا فکر می‌کنند ما ننگ خانواده شدیم. اما ربابه می‌گفت خودش را می‌کشد اگر طلاقش ندهم اما مردم که این حرف‌ها را نمی‌فهمند، می‌گویند شما روستا را خراب کردی با این کارت و از فردا بقیه زن‌ها هم می‌خواهند بروند شهر و از شوهرانشان طلاق می‌خواهند!»

یک اتفاق و ده‌ها عامل

طلاق در روستاها صدها روایت دیگر دارد، یکی از زوج‌ها مثل ربابه و جمشید می‌شوند و خیلی‌ها هم ماجرای زندگیشان نه شنیده و نه خوانده می‌شود. یک روز در سکوت می‌روند و چند امضا می‌اندازند پای چند برگه در دفترخانه‌‎ای زندگی‌شان و همه چیز تمام می‌شود.
نگاهی به نمودار طلاق در کل کشور نشان می‌دهد شیب صعودی طلاق در دو دهه اخیر از اواخر دهه اوج گرفته است. جالب اینجاست همزمان با اوج گرفتن آمار طلاق در کل کشور در میانه دهه ٨٠، تعداد موارد ثبت شده از طلاق روستایی هم رو به فزونی گذاشته است. با وجود این‌که در سال‌های اخیر گفته می‌شود، طلاق به تازگی از شهرها به روستاها سرایت کرده اما نگاهی به آمار طلاق شهری و روستایی نشان می‌‎دهد شیب طلاق در ایران در نقاط شهری از اواخر دهه ٧٠ شدت گرفته با فاصله‎ای حدود ٦ساله و از ‌سال ٨٣ به بعد منحنی طلاق در روستاها هم رو به افزایش گذاشته است.
سازمان ثبت احوال کشور در آخرین آمارها اعلام کرده که هر ساعت ١٩ طلاق در ایران ثبت می‌شود. در سه ماه اول‌ سال ٩٥ که درواقع آخرین آماری است که این سازمان اعلام کرده - و بعد از آن گفته در ارایه آمار با سخت گیری بیشتری عمل می‌کند- ۳۹‌هزار و ۹۸۱ واقعه طلاق در ایران به ثبت رسیده است که نسبت بـه مـدت مشـابه ‌سال قبـل ۱۷.۵‌درصد افـزایش نشان می‌دهد. روند افزایشی آمار طلاق محدود به شهرهای بزرگ نیست و افزایش این آمار در جوامع محلی کوچک نگرانی‌های بیشتری برای برنامه ریزان و مسئولان اجتماعی به همراه داشته است. «محمد ابراهیم طریقت»، سخنگوی سازمان ثبت احوال کشور شیب طلاق در روستاها را تند می‌داند و می‌گوید گزارش‌های تطبیقی و تحلیلی از وضعیت طلاق در کشور نشان‌دهنده روند افزایشی ٣٠ درصدی طلاق در مناطق روستایی است.
براساس گزارش جامعی که مرکز پژوهش‌های مجلس منتشر کرده،، نرخ رشد طلاق در مناطق روستایی در سال‌های ٧٨-٧٠ نشان می‌دهد طلاق از‌ سال ٧٨ در این مناطق روند صعودی داشته است. براساس همین گزارش نسبت طلاق در شهر و روستا در ابتدای یک دهه گذشته یک به ٤٠ بوده است یعنی به نسبت هر ٤٠ طلاق در شهر یک طلاق در روستا اتفاق افتاده اما این نسبت در سال‌های بعد به هم خورده و تمایل به طلاق در روستا نیز افزایش یافته است اما آیا افزایش طلاق در روستاها آسیبی است که از شهرها به روستاها مهاجرت کرده است؟

گسترش دامنه تغییرات اجتماعی

طلاق در ایران اتفاقی است که عرف و به وی‍ژه جوامع سنتی و کوچکتر همواره مواجهه بسته و سختگیرانه‌ای با آن داشته‌اند حالا اما شکل این مواجهه تغییر کرده، اگر چه همچنان سختگیرانه است اما به نوعی طلاق خود را به زندگی مشترک و جامعه ایران تحمیل کرده است. همین چند وقت پیش وقتی خبر افزایش ٣٠ درصدی آمار طلاق در روستاها منتشر شد، سازمان ثبت احوال اعلام کرده یکی از دلایل بالا رفتن ناگهانی آمار طلاق در روستاها فعال‌کردن دفاتر ثبت طلاق در روستاهاست اما جامعه‌شناسان می‌گویند این سازمان گفته تا پیش از افتتاح این دفترها بخشی از آمار طلاق‌ روستاییان جزو آمار دفاتر ثبتی شهرها محسوب می‌شد و اینطور هم نبوده که این روند آن‌قدرها هم افزایشی باشد اما تفکیک آمار طلاق روستاها؛ پرده‌ای از واقعیتی کنار زد که پیش از این آشکار نبود.

طبق آمار این سازمان بیشترین آمار طلاق در روستاهای استان خراسان رضوی و سپس روستاهای استان گیلان، مازندران و آذربایجان به ثبت رسیده است. همین آمارها نشان می‌دهند ۲۱هزار و ۴۵۱ طلاق در کمتر از یک‌سال پس از آغاز زندگی مشترک اتفاق افتاده که ۱۸هزار و ۷۷۸ طلاق مربوط به حوزه شهری و دو‌هزار و۶۷۳ طلاق در حوزه روستایی بوده است. در این میان بیشترین آمار توزیع سنی نیز مربوط به مردان ۳۰ تا ۳۴ساله و زنان ۲۵ تا ۲۹ساله است که ۱۶هزار و۲۸۶ طلاق ثبت‌شده را در برمی‌گیرد.
مقایسه آمار‌سال ٩٤ با ‌سال ۱۳۹۳ نشان می‌دهد آمار طلاق در روستاها افزایش پیدا کرده است. در این سال، ۱۶۳هزار و ۵۶۹ طلاق در ایران به ثبت رسیده که باز هم تهران، خراسان رضوی و اصفهان با ۳۲هزار و۹۶۷، ۱۸هزار و ۶۰۳ و ۹‌هزار و شش طلاق ثبت‌شده در صدر جدول هستند.
بیشترین طلاق‌ها مثل ‌سال ۱۳۹۴، کمتر از یک‌سال پس از ازدواج رخ داده‌اند که ۲۲هزار و ۸۶۰ مورد بوده‌اند. از این آمار، ۲۰هزار و ۵۸۱ طلاق در حوزه شهری رخ داده است و دو‌هزار و ۲۸۹ طلاق در حوزه روستایی.
آنچه طلاق را در جوامع کوچک و به‌ویژه روستاها افزایش داده از نگاه جامعه‌شناسان دلایل متعددی دارد که یکی از مهم‌ترین آنها، تغییرات اجتماعی در سبک زندگی روستایی تحت‌تأثیر رسانه‌ها و همچنین افزایش نسبی تحصیلات در جامعه روستایی و به نوعی تلاش برای تغییر سبک زندگی در میان جوانان و جابه‌جایی ارزش‌هاست. دکتر سعید معیدفر، جامعه‌شناس در گفت‌وگو با «شهروند» به این نکته اشاره می‌کند که اگرچه عوامل اقتصادی همواره به‌عنوان یکی از دلایل اصلی طلاق اعلام می‌شود اما ریشه‌های این اتفاق را باید در تغییرات سریع اجتماعی در جامعه ایران جست‌وجو کرد: «تغییرات اجتماعی در شهرهای بزرگ به دلیل فعالیت بیشتر رسانه‌ها و همچنین توجه سازمان‌ها بیشتر رصد می‌شود درحالی‌که جوامع محلی کوچک ازجمله روستاها هم دچار همین روند تغییرات اجتماعی هستند که کمتر دیده شده است. با نفوذی که رسانه‌های جدید و به‌ویژه شبکه‌های اجتماعی در جوامع کوچک دارد، سبک زندگی و به نوعی انتخاب‌های جدیدی به جامعه روستایی منتقل شده است. دانشجویانی که پس از تحصیل به روستاها باز می‌گردند، عاملی برای انتقال این سبک زندگی جدید هستند.» آنچه مسأله تغییرات اجتماعی و ضرورت شناخت آن را در جامعه ایران دو چندان می‌کند این‌که همزمان با افزایش آمار طلاق در روستاها، آمار ازدواج هم در این مناطق کاهش پیدا کرده که این موضوع به روشنی تغییرات در سبک زندگی، انتخاب‌ها و نگرش روستاییان را نشان می‌دهد.
آن‌طور که «معیدفر» می‌گوید، مهمترین مسأله در درک اتفاق طلاق در جامعه ایران این است که بدانیم نوع نگاه نسل جدید به‌ویژه زنان به زندگی و خانواده تغییر کرده است و افزایش آمار طلاق نتیجه یک دوران گذاری است که خانواده در ایران طی می‌کند.
درحالی‌که شماری از تحلیلگران به استناد آمار بالای طلاق در جامعه ایران از «فروپاشی» خانواده سخن می‌گویند، معیدفر معتقد است: «با رویکرد واقع‌بینانه‌ای می‌توان این‌طور تحلیل کرد که خانواده در ایران در دهه‌های آینده به تدریج از این دوران گذار خارج می‌شود و شرایط به تعادل می‌رسد. در این موقعیت تعادلی جدید ممکن است به یک وضع تثبیت‌شده‌ای برسیم که نرخ طلاق در حدی باقی بماند و روند فزاینده نداشته باشد و بعدها بتوان به تدریج آن را تعدیل کرد اما در دوره حاضر چون سطح نظر و عمل ما فعلا تفاوت دارد، روند طلاق افزایشی خواهد بود تا خانواده از این دوران گذار خارج شود.»

فراموشی روزگار بعد از طلاق

یک روی ماجرای طلاق به تصمیم زوج‌ها برای پایان زندگی مشترکشان بر می‌گردد و روی دیگر به تصمیمی که بعد از آن برای زندگیشان می‌گیرند. در ایران عمده برنامه‌ریزی‌های اجتماعی در مسیری حرکت می‌کند که بازدارنده طلاق و حامی ازدواج به هر قیمتی باشد - دست‌کم این رویه مورد علاقه برنامه‌ریزان دولتی است- درحالی‌که به نظر می‌رسد بخشی از برنامه‌ریزی اجتماعی باید بر پیامدها و شرایط بعد از طلاق متمرکز شود و این راهکاری است که می‌تواند به احیای نهاد خانواده در ایران از زاویه‌ای دیگر بینجامد. برداشتن انگ «مطلقه» از افراد (چه زنان و چه مردان) و فرهنگ‌سازی برای این‌که افرادی که جدا شده‌اند شانس دوباره برای تشکیل خانواده داشته باشند و به خودشان فرصت شروع زندگی در خانواده‌ای جدید بدهند یکی از مهم‌ترین اقدامات پشتیبان اجتماعی است که کمبود آن در جامعه امروز ایران آشکار است به‌ویژه آن‌که نسل‌های جدید در جامعه ایران حق بیشتری برای انتخاب‌های شخصی قایلند و توجه بیشتری به فردیت دارند. این نکته ای است که دکتر «مینا کامیاب»، روانپزشک و مشاور خانواده به «شهروند»، می‌گوید: «نسل جدید این حق را به خودشان می‌دهند که یک زندگی بدون تفاهم و احساس مشترک خوشبختی را تا پایان عمر ادامه ندهند.این نتیجه تغییر نگرش است و مبنای اقتصادی هم ندارد. اشتباه است که بگوییم افزایش طلاق نتیجه مشکلات اقتصادی است. اگر اینطور بود ما نباید در طبقات مرفه جامعه با طلاق مواجه می بودیم در حالی که فراوانی آن در طبقات بالا هم کم نیست.»
به گفته او البته این فردگرایی در شهرها بیشتر و در روستاها کمتر دیده می‌شود اما وجود دارد. جامعه‌ای که تا پیش از این ادامه زندگی تا پایان عمر با یک نفر را نه‌تنها ارزش بلکه به نوعی تکلیف می‌دانست درحال حاضر چنین تکلیفی را بر خود احساس نمی‎‎‌کند.»
به گفته کامیاب تا زمانی که قادر به شناخت و درک این تغییرات نگرشی موثر بر سبک زندگی افراد نباشیم نمی‌توانیم مواجهه درستی با مسأله طلاق داشته باشیم. آنچه طلاق را در جامعه ایران آسان کرده بزرگ شدن «من»‌هایی است که اجازه نمی‌دهند «ما» در یک زندگی مشترک شکل بگیرد و این موضوعی است که با اعلام نکردن آمارهای طلاق چه در شهرها و چه در روستاها متوقف نخواهد شد.