راهنمای خودکشی برای اهلِ قلمِ ایرانی - خسرو ثابت قدم

نظرات دیگران
  
    از : خسرو ثابت قدم

عنوان : جنابِ «سیامکِ شاملو» گرامی؛
ممنون از کامنت تان. سوای نظراتِ خیلی بدی که راجعِ به مردمِ افغانستان و عرب ها دارید، تقریباً با همه نظراتِ دیگرتان همراه و متفق هستم.

هر زبان و هر فرهنگ و هر ملت و هر انسانی، جنبه های خوب دارد، جنبه های بد دارد. خودتان هم کلی از جنبه های بدِ ما ایرانیان را ذکر فرموده اید. بقیه اقوام و ملل هم به همین ترتیب. دیگر چه لزومی به تلخی و تندی با اعراب و افغان ها هست؟ قومی برتر و زیرتر نیست. از نظرِ من هر آلودگی و ناپاکی ئی که هست، به «انسان» بطورِ کلی بر می گردد، نه به قوم و ملت و ملیت و امثالِ اینها.

با احترام
۷۵۷۵۷ - تاریخ انتشار : ٣۰ مرداد ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو

عنوان : خطاب به نویسنده
جناب ثابت قدم با عرض سلام و احترام و ادب خدمت شما!
گویا شما در بین مردم در خیابانهای تهران نبودید به کسی که از کشور افغانستان آمده باشد به اصطلاح عامیانه خیابانی میگویند یارو "افغانی" است. اگر قرار باشد که یک افغانستانی بیاید به ایرانیها خُرده بگیرد و مسخره کند، میشود حکایت همان کلاغ دم بریده ( «آن که به ما نر... بود کلاغ دم بریده بود»). افغانستانیها بروند اول جلوی خانه خود را جارو کنند با طالبانشان و القاعده و دیگر گروههای اسلامی عقب مانده تروریستی!
در ضمن خسرو خان یک نمونه یا تجربه تلخی که میتوانم برایتان مثال بیاورم که زیادخوانی یا زیاد دانی مردم کشوری آنها را از گزند پوپولیستها و عوامفریبان سیاسی برحذر نمیدارد و هیچ تضمینی برای بقای دموکراسی و آزادی نیست خود همین کشور آلمان است. هنوز در محافل روشنفکری آلمانی بحث و جدال است و محققان انگشت حیرت به دهان ماندند که چطور ممکن بود در دوره قبل از به قدرت رسیدن فاشیسم هیتلری که مردم آلمان به مردم کشور شاعران و متفکران معروف بودند و با آثارهای شیلر و گوته و فیلسوفهای بزرگ تعلیم و تربیت شده بودند و خیلیها دوران Weimarer Republik ( از ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۳) را عصر طلائی دموکراسی و آزادی آلمان میدانند و مردم زیاد میخواندند و سطح روشنفکری آنها هم گویا بالا بود ولی چطور شد که یک مردک دیوانه بنام هیتلر اطریشی توانست علیرغم آگاهی نسبتاً خوب آلمانیها با سطح سواد و مطالعه بالا این چنین مردمانی را بفریباند و بقیه فجایع رخ داده شده را مسبب شود و بنام آلمانی چنین تاریخ ننگی از خود برجای بگذارند. هنوز روشنفکران آلمان متحیر مانده اند که چطور ممکن بود چنین فاجعه قدرتگیری فاشیستها برای آلمانیها با روشنفکری بالا حتی در سطح مردم قشر پایینش که اهل مطالعه و خواندن زیاد بودند اتفاق بیفتد؟ پس زیاد دانستن در اثر مطالعه زیاد ملتی هیچ تضمینی برای مانع شدن از انحرافات سیاسی نمیشود. برای همین خیلی از محققان آلمانی معتقدند که نقش ادبیات حتی با کیفیت بالا در یک جامعه کمرنگ است و این میتواند دلیلی باشد که مردم اعتقاد و باورشان به چیزهای منتشر شده کمتر و کمتر میشود و کمتر از آن اسقبال میکنند. میگویند اگر قرار بود که با نوشته های ادیبان و شاعران و زیاد خوانی و آگاهی مردم از یک فاجعه برای ملتی جلوگیری کرد پس چرا در دوران اوج شکوفائی ادبی و فلسفی آلمان قبل از ناسیونال سوسیالیسم ملت آلمان از رشد فاشیسم هیتلری در آلمان در امان نماند؟
همین بلای رشد فاشیسم ( اسلامی ) بر سر مردم ایران هم آمده که آخوند مرتجع و فریبکاری با ایدئولوژی اسلامفاشیستی اش آنچنان مردم ایران را سحر و جادو کرد که حتی برخی تحصیل کرده های ایرانی عکس خمینی بیشرف را توی ماه میدیدند. امیدوارم شما از این دست روشنفکرهای در اوایل انقلاب نبودید یا نه بودید که برای نفوذ فاشیسم اسلامی سفره پهن کردند؟ ولی باز یکی از راههای آگاهی دادن به مردم کم سواد و مبارزه با استبداد اسلامی و برچیده شدن بساط ملایان در ایران انتشار نظرهای مخالف اسلامگرایان تهی مغز است که آنوقت نقش مفید شما جناب ثابت قدم را مطالبه میکند که دست بیسوادهایی امثال مرا هم بگیرید تا نوشته شما را بهتر بفهمیم. البته طنز خوب ایرانی همیشه دلپذیر بوده و طرفداران زیاد دارد. سری به چت رومهای ایرانیها بزنید تا ببینید چه خبر است. اصلاً صدای امثال شما در بین چنین ایرانیهای امروزی به خواب رفته با سطح تفکر دردناک و مغز کرخت شده طنین انداز است؟ طنز و انتقاد و متلک که سهل است این نسل ایرانیها را با صدای توپ و تانک هم نمیشود بیدارشان کرد و بر سر عقل آورد تا ببینند چه فاجعه ای بنام حکومت اسلامی در ایران لانه کرده. دیگر سینه زدن برای فرهنگ عربها که با تهاجم اسلام مثل یک غده سرطانی به پیکر ایران و ایرانی حمله ور شده بس است و باید فکری برای درمان و نجات خود بکنند. شما اگر به آینده این ملت مسلمان ایرانی خوشبینید خوشا به حالتان! نویسنده بزرگ صادق هدایت خوب دیده بود که بودن در میان چنین ملت اسلام زده ایرانی که هویت جعلی و خود فراموش شده دارد کار بیهوده ای است و خودش را کُشت و راحت شد از دست این مردم ناآگاه ایرانی مسلمان! شاید " راهنمای خودکشی برای اهل قلم ایرانی" شما جناب ثابت قدم پُر بیراهه نباشد که سرنوشت بهتری در انتظار نویسنده ایرانی روشنفکر نمیماند بجز خودکشی. حداقل دیگر جوابگوی نادانی ملتش نیست که سرش را از شرم پایین بگیرد! دیگر سرزنش نمی شنود ای روشنفکر ایرانی کجا بودی و هستی که هزاران سال دشمنی بنام اسلام عربها در خانه ات ایران جا خشک کرده و نتوانستی خانه تکانی کنی و بیرونش بیاندازی. اگر مدالی برای بی عرضگی روشنفکران یک جامعه وجود داشت به گردن نوع ایرانی اش حتماً باید آویزان بشود چونکه سزاوارش هستند وقتیکه حریف یک مشت ملایان و مسلمانان خرافه پرست نشدند و نمیشوند. با عرض پوزش از طولانی شدن کامنتم!
۷۵۷۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱٣۹۵       

    از : خسرو ثابت قدم

عنوان : جنابِ «سیامکِ شاملو» گرامی؛
جنابِ «سیامکِ شاملو» گرامی؛

ممنون از وقت و توجه ای که به مطالعه متن و نوشتنِ نظرتان اختصاص داده اید.
نکاتِ (از نظرِ من) صحیح و ناصحیحِ زیادی را در متن تان جای داده اید. نکته ای که مایلم بدان اشاره کنم اینست:

[متلک گوئی نویسنده به ایرانیها ( همه می دانیم که ایرانیان - که هنر نزدِ آنان است و بس - بشدت اهلِ مطالعه اند.) شاید نشان از افغانی بودن او دارد و سوال برانگیز است؟].

۱- «افغانی» واحدِ پولِ کشورِ افغانستان است. مردمِ این کشور «افغان» یا «افغانستانی» خوانده می شوند. همین اشتباهِ مُصطلح در فارسیِ امروز، خود نشان از وضعیتِ نابسامانِ فارسی، ضعف های آموزشی در ایران، و عدمِ کارائیِ رسانه های فارسی زبان دارد.

۲- بر فرض که حقیر افغانستانی باشد. این چرا باید حالتی منفی داشته باشد؟ جمله شما ناراحت کننده است، چون ممکن است که حمل به «توهین به افغان ها» شود. امیدوارم که چنین قصدی نداشته بوده باشید.

۳- «متلک» را در متونی که «طنز» یا «انتقادی» هستند، طعنه / کنایه / انتقاد می نامند. احتمال می دهم که «پیامِ» متن را درنیافته یا ناقص دریافته اید. قصدِ «متلک گوئی» در کار نبوده است.

چنانکه در بالا رفت، از نکاتِ (به نظرِ من) صحیحِ کامنت تان بهره بُردم و ممنونم.
۷۵۷۴۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ مرداد ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو از آلمان

عنوان : نوشته ای از تاریخ مصرف گذشته!
ضرورت اینکه نویسنده بخواهد بر اساس آمارهای ۱۵ سال پیش امروزه چیزی را به استناد به آن آمار بگوید بعد از ۱۵ سال را من نمیفهم شاید میخواهد که بامزه بودن خودش را در قالب به اصطلاح طنز خنکش به رخ ما بکشد؟ یا از زمان عقب است و شاید در وسط قصه خوابش برده؟ در این نوشته نه میشود دید که آمار میانگین مطالعه یا خواندن کلاً هر ایرانی یا آلمانی در روز چقدر است و نه میشود دید چند درصد مردم آلمان یا ایران اهل مطالعه روزمره هستند. طبق آمار ۲۰۱۳ از ایران مردمش روزانه ۲ دقیقه مطالعه میکنند و این در بین آلمانیها روزانه ۴۵ دقیقه است ( سرانه مطالعه روزانه آمریکایی‌ها ۲۰ دقیقه، انگلیسی‌ها ۵۵ دقیقه و ژاپنی‌ها ۹۰ دقیقه ). تفاوتها را ببینید! بعد نکته مهمتر درصد مردمی که مطالعه میکنند مهم است که در آلمان گویا ۴۵ درصد میباشد.بعدش به کیفیت چیزهای منتشر شده بر میگردد و نه به کمیتش. در ضمن زیاد مطالعه کردن مردم یک کشور اتوماتیکوار دلیل پیشرفتش هم نمی شود نمونه هندوستان با ۷۵ مردم باسوادش و داشتن بالاترین آمار مطالعه مردمش در منطقه ولی کشوری عقب مانده که هنوز مردمش استفاده از توالت عمومی را یاد نگرفتند و نمیدانند چیست و گاو میپرستند و ادرار گاو مینوشند. کتاب بهترین دوست انسان است سخنی که از کودکی در گوشمان کرده اند. ولی نگفتند خوشبختی قرار نیست بیاورد چونکه کتاب نخوانها اکثراً که گاو مانده اند خوشبخترند. نگاهی به دور و بر خودتان بیاندازید تا رنجش را ببرید. به پایین بودن تیراژ کتاب در ایران اشاره میکند که این بیانگر سطح سواد و پایین بودن شعور مردمش را نشان میدهد وقتیکه ملتی زیر استبداد مذهبی و دیکتاتوری ملایان حاضرند زندگی کنند نشان میدهد چقدر از آزادی بیان و کلاً از زندگی و خوشبختی میفهمند. در کشور اسلامی فقط یک کتاب قرآن باشد کافی است و نویسنده حرص و جوش خوردنش بیهوده است که تیراژ کتابهای دیگر چرا کم است؟ با دین اسلام و حکومتش و مسلمانی یعنی مغز آدمها هم تعطیل میشود و دیگر لزومی به کتابهای دیگر نیست! با نشر کم کتاب در ایران حداقل درختهای کمتری برای تولید کاغذ نابود میشوند. بدنبال جواب این سوال باید بود: چرا ایرانی ها به مطالعه علاقه نشان نمی دهند؟ یک جوابش شاید از بس برخی قلم بدستان ایرانی چرندیات نوشتند؟ سرخوردگی سیاسی و شکست انقلاب ۵۷ که اسلامی و قلابی از آب درآمد و بجای آزادی بیان و فضای باز سیاسی برای مردم خفقان و زندان و ترس و وحشت را به ارمغان آورد جواب دیگری است که باور مردم به روشنفکرانش ( مثل نویسنده همین مقاله ؟ ) و ابزار واسطه اش با مردم که کتاب باشد یا انتشارات دیگر کم شده و تکراری شدن حرفهای مثل کاربر جناب البرز، در ضمن جناب البرز جمعیت ۹۰ میلیونی آلمان را ازکجا آوردید؟ ۸۰ میلیون تازه یک چهارمش خارجی و آلمانی اصل نیستند و به اصطلاح مودبانه آلمانی اکثریت bildungsfern هستند). متلک گوئی نویسنده به ایرانیها ( همه می دانیم که ایرانیان - که هنر نزدِ آنان است و بس - بشدت اهلِ مطالعه اند.) شاید نشان از افغانی بودن او دارد و سوال برانگیز است؟ امروزه جواب دیگری برای کم خوانی مردم وجود رسانه های اینترنتی و بازیهای کامپیوتری دربین نسل جوان میباشد که مشکلی بر پدیده کم خوانی افزوده چونکه انسان بیشتر تحت تاثیر رسانه تصویری قرار میگیرد تا رسانه چاپی(.Ein Bild sagt mehr als tausend Worte“ ist ein Sprichwort und eine Metapher für den Mehrwert von Bildern gegenüber ausschließlichem Text ). در ضمن نویسنده گرامی "خواندن "یک مهارت تربیتی و آموزشی است و ربطی به ژنتیک ندارد که بشود با کمک از علم ژنتیک شاید بیماری کم خوانی ایرانیها یا هر ملتی دیگر را برطرف کرد. در ضمن فراموش نکنید مطالعه کردن هر انسانی هم دلیل اصلی اش به فاکتور مهم انگیزه اش ( Motivation ) برمیگردد که باید این را در خصوصاً نسل جوان قوی یا بعبارتی زنده کرد. یا کنجکاوی شان را برانگیخت که با هدف مطالعه به چه آموخته های تازه ای میرسند؟ یا شاید هدف از مطالعه یک رمان رلکس شدن یا هیجان باشد؟ کنجکاوی من با خواندن مقاله شما متاسفانه چیزی جز مایوسی نیاورد. به امید کارهای بهتری از شما و این نوشته شما را به حساب همان چیزی که گفتید میگذارم: "هر آدمی، در ذات و نهادش مقداری سادیسم دارد و از اذیت و آزارِ دیگران لذت می بَرد" . بجای دق دادن نویسنده ایرانی که خاک برسرشان کنند بیایید راه حل بدهید و ریشه یابی برای چاره درد بکنید! آلمان چرا پیشرفته شد و ایران و ایرانی عقب مانده ماند دلیل زیادی دارد و بحث دیگری میطلبد و کمتر به میزان و مقدار خواندن مردمش میشود ربطش دارد. با پوزش از مزاحمت شما و خوش باشید!
۷۵۷۴۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ مرداد ۱٣۹۵       

    از : خسرو ثابت قدم

عنوان : آقای امیر ایرانی
ببخشید، فرمایشِ شما برای بنده گنگ و نامفهوم بود. تلاش کردم تا بفهمم، اما ظاهراً ناتوان بودم و متوجه نشدم چه می فرمائید. اگر مایلید ساده تر و روشن تر بفرمائید تا متوجه بشوم چه می فرمائید.

با احترام
۷۵۷۴۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ مرداد ۱٣۹۵       

    از : امیر ایرانی

عنوان : سپاسگزاری ! یا باید گفت: آن خودت هستی
در مطالعه ی نوشتارهایی، در ابتدا به این نتیجه می رسی؛ که نوشتار نویس با هوشمندی در پی زدودن و یا به چالش کشیدن غرور کاذبی است که یک ملت ممکن است دچار آن شده باشند. قطعاً این اقدام نوشتار نویس؛ مورد سپاسگزاری واقع خواهد شد! و سپاسگزار خواهد گفت: برای پویایی یک جامعه، نیاز است؛ سنت های عرفی و سنت های برخاسته از دین هایی که برای خود یک مصونیت دروغینِ ماورائی ساخته اند به چالش کشیده شوند و با آنان مبارزه شود! پس هرکس که چنین کند باید سپاسگزار او بود!.
اما در بعضی از همین نوشتارها وقتی از هیجان نتیجه گیری ابتدایی خارج می شوی متوجه می شوی؛ نوشتار نویس اگرچه در پی به چالش کشیدن است اما زیرکانه می خواهد چیزی غیر پویای دیگری را جایگزین کند!. در این حالت دیگر آن سپاسگزار به این نوع نوشتار نویسان می گوید: نخیر! آن خودت هستی! البته با پوزش از آن!
وقتی نوشتارهای آقای ثابت قدم ! در به چالش کشیدن ،مورد توجه قرار گیرد؛ آیا نیاز به سپاسگزاری است یا باید به او گفته شود: "آن" خودت هستی؟!
۷۵۷٣۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ مرداد ۱٣۹۵       

    از : خسرو ثابت قدم

عنوان : البرز گرامی
با همه فرمایشاتِ شما کاکلاً موافقم.
درود
۷۵۷۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : تفاوتهای اساسیی که موجباتِ فرق داشتن جامعه ی آلمانی با جامعه ی ایرانی را فراهم آورده
آقای ثابت قدم گرامی، شما می نویسی؛ «...امید و شوق و رویا و تصوری که از تاریخِ مثلاً باشکوهِ گذشته داریم. و این حالت، یک دفاع و نیازِ روانی ست تا فلاکت و عقب ماندگیِ خود را نبینیم.»
گر چه سخنت پسندیده به نظر می رسد، اما تمام حقیقت را بیان نمی کند. چرا؟

شما قبلاً نوشتی؛ «... تازه خیلی هایشان هم اصلاً نمی دانند ایران کجاست. تا می گوئی ایران، می پرسند ایراک؟ (یعنی همان عراق). گاهی هم که کلاً قاطی می کنند و می گویند ایرلند؟»
و مطمئنم اگر از همان "خیلی ها" راجع به سیاستمداران، فیلسوفان، نویسندگان و شعرای آلمان بپرسی، به اندازه ی شما اطلاعات ندارند.

بنا بر تجربه ی شخصیم از چند کشور اروپایی، مردم عادی و معمولی ساکنِ اروپا به لحاظ فهم و درک اجتماعی و نیز داشتن تمایلاتِ خرافی در همان اندازه و سطح شهروند بمی، رشتی، بوشهری، چابهاری، تبریزی و یا مشهدیند، اگر که در این بررسی، فرهنگ و نوع لباس پوشیدن را مد نظر قرار ندهیم، گمان می کنم، شهروندانِ معمولی اروپایی بجز امتیاز عادت به رعایت قانون هیچ امتیاز خاصی نسبت به شهروندان ایرانی ندارند.

اما در مقابل، فرهنگِ تحصیلکرده هایِ متمدنِ اروپائی، حتی با فرهنگِ ایرانیانِ تحصیلکرده در اروپا هم تفاوتهایِی اساسی دارد.
و تصورم این است که همین تفاوتها جامعه ی آلمانی را به سمت احداثِ بنز و زیمنس و... کشانده، اما تحصیلکردگان ایرانی را بعضاً به کار در کارخانجات و تأسیساتی مونتاژ چون پیکان، و برخی دیگر را که علاقمند به محیط زیستند، به احداث سد، سدِ نمکی گتوند کشانده است.

آن تفاوتهای اساسیی که موجباتِ فرق داشتن جامعه ی آلمانی با جامعه ی ایرانی را فراهم آورده، عموماً و اساساً ریشه در احترامِ واقعی و ملموس تحصیلکردگان اروپایی به آزادی بیان و استفاده ی بهینه از تجربیاتِ یکدیگر دارد.
اما در بین تحصیلکردگانِ ایرانی چنین احترامی نه برای آزادی بیان هست، و نه استفاده ای بهینه از تجربیاتِ یکدیگر وجود دارد.
۷۵۷۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۵       

    از : خسرو ثابت قدم

عنوان : البرز گرامی و محترم
البرز گرامی؛
نخست ممنون که متنِ حقیر را موردِ توجه قرار داده اید.
فکر می کنم که سوتفاهمی رخ داده است.

این متن مربوط به ۱۶ سالِ پیش است. در آن زمان، میزانِ کتابخوانانِ آلمانی بسیار بیشتر از الآن بود. در حالِ حاضر، بنا به تحقیقاتِ موسوم به «پیزا»، بسیاری از محصلانِ آلمانی حتی از درکِ یک متنِ ساده یا نوشتنِ چند جمله بی غلط عاجزند (واردِ بحثِ چرای قضیه نمی شوم). با این وجود من ادعا نکرده ام که مردمِ آلمان بطورِ کلی کم می خوانند. خیر. من فقط عرض کرده ام که «جامعه آلمان به دلائلِ گوناگون در حالِ دور شدن از مطالعه است». هنوز مردم آلمان جزوِ پُرخوانترین ها هستند. اما «جهت» بسوی کاهش است. این عرضِ شخصیِ بنده نیست. نتیجه تحقیقات و آمارِ خودشان است.

در موردِ مقایسه شما بینِ آلمان و ایران، و پرسش های شما، نظرِ شخصیِ بنده اینست:

آلمان (شاید) قدرتمندترین و پیشرفته ترین کشورِ جهان است (بسته به ملاک و سیستمِ بررسی). ایران یکی از عقبمانده ترین و مفلوک ترین ممالکِ جهان است. بنابراین من زمینه ای منطقی یا علمی برای مقایسه این دو کشور نمی بینم. من آلمان را برای نمونه با سوئیس مقایسه می کنم و ایران را با عراق. مواردِ زیر برای قضاوتِ شخصیِ بنده کافیست:

- ایران جزوِ معدود ممالکی ست که شهروندانِ خود را با زیرشلوار، با جرثقیل و در خیابان دار می زند و مردم به تماشا می روند.
- ایران مملکتی ست با تیراژِ کتابی معادلِ ۵۰۰ تا ۳۰۰۰ نسخه در چاپِ اولِ یک کتاب.
- ایران یکی از ثروتمندترین ممالکِ جهان است که مردمِ آن در فقر بسر می برند.

آنچه گاهی همه ما را به غلط، بسوی مقایسه کشورمان با ممالکِ پیشرفته سوق می دهد، از دیدِ من، چیزی نیست جز امید و شوق و رویا و تصوری که از تاریخِ مثلاً باشکوهِ گذشته داریم. و این حالت، یک دفاع و نیازِ روانی ست تا فلاکت و عقبماندگیِ خود را نبینیم.

درودِ بیکران
۷۵۷۰۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : حالا شما پیدا کنید پرتقال را
آقای ثابت قدم گرامی، ضمن سپاس از طنز غنی و زیبایت، باید به عرضت برسانم، که حین و پس از خواندن مطلبت، نه غش کردم و نه سکته، حالا حتما می گویی "بسکه پوست کلفتی"
ولی نه حدست درست نیست، برعکس پوستم بسیار نازک است، یا بقولِ همین آلمانیها "پیگمنت" خیلی کمی دارد، و به محضِ نور خورشید دیدن عوض قهوه ای شدن، سرخ سرخ میشود.
حقیقتش را بخواهی از تهِ مقصودت در باره ی ارائه ی فهرست آمار و ارقام سر در نیاوردم، اما از یک جمله ات بسیار خوشم آمد، آنجا که می نویسی؛ «...حالا شما پیدا کنید پرتقال را...»

برای پیدا کردن پرتقال آن چند دانه سلول مغزیی که برایم باقی مانده را بکار انداختم، ماحصل تلاش مغزیم سئوالات ذیل شد، اگر آلمانی ها هم مثل شما و من چیزی نمی خوانند؛
- چرا مثل "ما" پیکان تولید نمی کنند، و یکراست رفتن سراغ بنز، زیمنس و...؟
- چرا ۳۰۰۰ آلمانی به ایران پناهنده نشده، و تنها دو عدد از ایشان یکی مشاور میرزا کوچک در شمال بوده، و یکی هم مشاور رئیسعلی دلواری در جنوب؟
- چرا با اینکه کمتر از "ما" دشمن ندارند، پولهای بی زبانشان را به پوتین چرنوبیلوف نمی دهند، تا چند تایی از اون تأسیسات هسته ای چرنوبیلی را فقط برای استفاده های انساندوستتانه در کشورشان نصب کنند؟
- چرا با اینکه دره و تپه ی خشک و جمعیت نود میلیونی دارند، مثل "ما" سر تقسیم آب بزن بزن راه نمی اندازند؟
- چرا با اینکه اتومبیلهای زیادی در کلن وجود داره، هوای کل مثل هوای تهران تیره و تار نیست؟
۷۵۶۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۵