تصویرِ بی‌ رتوشِ شاعر - جهانگیر صداقت فر

نظرات دیگران
  
    از : علیرضا قلاتی

عنوان : غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
شنیدم از حکیمی بس سخنگوی
که میزد خوش به میدان سخن گوی
سه پیراهن به یوسف داد دادار
کز آن هر سه دو آمد بس خریدار
یکی را شد به سالوسی چخیده
یکی دیگر ز شهوت بر دریده
سِیُم آن پیرهن با صبرِ ایوب
که بویش کرد روشن چشمِ یعقوب
تو ای رستم دلِ حاتم جوایز
مبادا آن دو جامه بر تو جایز
به نیرنگت سرایِ هفت پرده
بیاید با رخی هر هفت کرده
بدرّان یوسفانه بر تمامی
چو گُل صد جامه اندر نیک نامی
که این روبه دل از رویِ دو رنگی
گهی رومی نماید گاه زنگی
هزاران جامه دوزد درزیانه
یِکَش آستی ندارد زان میانه
یکی غوّاص گفتی کُنجِ صحرا
نیرزد خوشه ی دُر موجِ دریا
دلم آماجگاهِ تیر گشته
چو ناصر در جوانی پیر گشته
الا ای ناصرِ گویایِ احوال
به ضربی خوش بر آور پرده از حال
که این دل را که از دریا فزون است
کنارش موج اندر موج خون است
ز تنهایی دلم پر خون نشسته
به رویِ عیشِ گیتی کام بسته
نه رطلی را کزو لب وا کنم من
نه اشکی را که خونپالا کنم من
نه پایی دارم اینجا در گریزی
نه دستی دارم آنجا بر ستیزی
شب و روزم ز دردِ خویش رانده
به سانِ کافری درویش مانده
درین ماتم سرایِ پُر پتیره
چو اُشتُر قِسمِ ما گشتی کتیره
هلا یارب ز گیتی واجکانم
چو شمشیری ز صیقل وارهانم
به پیچاپیچِ مرگم آرمیده
ز دوغم چیست جز مَشکی دریده
دو چشمان باز کن تا گردی اَبصَر
ببینی خرمگس در چنگِ صَرصَر...
۷۵۷۷۴ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۵