تأیید جریانهای مختلف حکومتی ازجنایات ۱۳۶۷، نشاندهنده چیست؟


عظیم هاشمی


• اکنون پس از ۲۸ سال وقتی مشاهده می‌کنیم که چگونه بسیاری از دست اندرکاران رژیم به صف می‌شوند تا یکی پس از دیگری مهر تأیید دوباره ای بر آن جنایات بگذارند و بدون کوچکترین شبهه ای آنچه واقع شده است را عین انقلاب، اسلام، فرمان رسول الله و حکم الله تلقی نمایند گویای این است که چنانچه ضرورت پیش آید-البته اگر شرایط جامعه به آن‌ها اجازه بدهد- بازهم دست به کار تکرار چنان جنایتی خواهند شد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٣ شهريور ۱٣۹۵ -  ۲۴ اوت ۲۰۱۶


 علنی شدن متن گفتگو ومشاجرات قائم مقام وقت خمینی، آیت الله منتظری با هیات مرگ انتصابی آیت الله خمینی اندکی از پرده ی جنایات بی شماری که دارودسته های اسلامی و ضدانقلابی از همان آغاز روی کار آمدن برای سرکوب اعتراضات اجتماعی مردم و تثبیت حاکمیت ضدانقلابی خود به آن دست زدند را به کنار زده است.
اگرچه اکنون پس از ٣٨ سال دیگر کمتر کسی پیدا می‌شود که سرکوبگری را جزء ذاتی چنین رژیمی تلقی نکند و متوجه بسیاری از عملکردهای جنایتکارانه حاکمیت نشده باشد اما وقتی مهمترین مقام رسمی مذهبی و سیاسی پس از خمینی به عریان ترین وجه صحبت از عملی جنایتکارانه می کند و از جانب افراد حاضر در جلسه نه تنها هیچ انکاری دیده نمی‌شود بلکه بدون کمترین تردیدی تا حصول به نتیجه دلخواه بر ادامه ی آن اصرار می‌ورزند، از یک طرف نشاندهنده عمق آن پتانسیل جنایتکارانه ای است که سرا پای تمامی دست اندر کاران را فرا گرفته است و از جانب دیگر گویای این است که اکثر افراد و جریاناتی که به نوعی در ارتباط با رژیم می‌باشند نمی‌توانند خود را از آن جنایاتی که اتفاق افتاده است و اکنون هم بنوعی دیگر در حال وقوع هست مبرا کنند. در نتیجه کاملاً مشخص می‌شود که همه دست اندرکاران – به جز منتظری و احتمالاً افراد نزدیک به بیت وی _ تشکیل آن هیات مرگ را یکی از بهترین اقدام‌ها برای تثبیت نظم سرمایه داری ایران و جلوگیری از رشد وگسترش مبارزات اجتماعی توده ها تلقی می‌کردند. اشاره به این موضوع که از چند سال قبل چنین کشتاری در دستور کار بوده است(۱) موید این واقعیت است که سرکوبگریهای وکشتارهایی که قبل از سال ۶۷ و خصوصا در سالهای ۶۰ تا ۶۴ به صورت روزانه و در ابعاد وسیع صورت می گرفته از نظر بسیاری از دست اندر کاران حکومت و از جمله احمد و روح الله خمینی اقدامی ناتمام تلقی می‌شده است و در نتیجه در حال برنامه‌ریزی برای اتمام آن بوده‌اند. همین موضوع یکبار دیگر مشخص کننده ابطال آن نظریه‌ای است که عنوان می‌کرد اگر رهبری مجاهدین دست به آن عملیات نابخردانه علیه رژیم نمی زدندشاهد چنین کشتاری نبودیم. علنی شدن مشاجرات بین منتظری و هیات مرگ و نقشی که احمد خمینی و سرجلاد اوین اسدالله لاجوردی برای تحقق کشتاری وسیع داشته‌اند به بارزترین نحو گویای این است که حتی بدون کوچکترین حرکتی از جانب مجاهدین بازهم هیات مرگ تشکیل یافته و چنین کشتاری عملی می شد .
اینکه چه عواملی موجب شده چنین گفتگویی که بازگو کننده پتانسیل جنایتکارانه رژیم است تا کنون در دسترس مردم قرار داده نشود و حتی در اوج اعتراضات سال ۱٣٨٨ هم از انتشار آن خودداری می‌شود گویای این واقعیت است که اغلب جریانات بورژوایی زمانی دست به انتشار سند ومدرکی می‌زنند که کمترین کارایی داشته باشد چه رسد به اینکه موجب صدمه به نظم موجود گردد. احمد منتظری در مصاحبه هایش خود می‌گوید مدارک و اسناد دیگری هم وجود دارد، اینکه چرا آن‌ها رامنتشر نمی‌کند بجز حفظ ارزشهایی که به آن پایبند است یعنی حفظ همین حاکمیت مستبد حافظ نظم سرمایه داری موجود آیا چیز دیگری می‌توان تلقی نمود؟
اکنون پس از ۲٨ سال وقتی مشاهده می‌کنیم که چگونه بسیاری از دست اندرکاران رژیم به صف می‌شوند تا یکی پس از دیگری مهر تأیید دوباره ای بر آن جنایات بگذارند و بدون کوچکترین شبهه ای آنچه واقع شده است را عین انقلاب، اسلام، فرمان رسوالله و حکم الله تلقی نمایند گویای این است که چنانچه ضرورت پیش آید-البته اگر شرایط جامعه به آن‌ها اجازه بدهد- بازهم دست به کار تکرار چنان جنایتی خواهند شد.(۲)
ابعاد حملات وسیع بر علیه احمد منتظری و تأیید اقدامهای هیات مرگ از جانب اکثردست اندر کاران ریز ودرشت حکومت نه تنها تاییدکننده نظر آن آزادیخواهان و کنشگران اجتماعی است که همواره بر اصلاح ناپذیری رژیم تأکید داشته‌اند بلکه بدون شک بسیاری از هواداران جریانات و محافلی که تغییرات گام بگام درونی را مسیری درست، بدون خشونت، منطقی و غیره می‌دانند را از پیرامون آن‌ها پراکنده تر خواهد نمود. در مقابل این پراکندگی، می‌توان گفت صفوف رادیکالیسم اجتماعی گسترده‌تر خواهد شد.
این فرصتی بود که چه بسا یک رژیم متفاوت از جمهوری اسلامی، می‌توانست با قربانی نمودن برخی افراد همچون بز بلا گردان موقعیتی برای تثبیت خود و انحراف در اعتراضات توده ها فراهم کند اما ساختار حاکمیت فعلی، مشارکت اکثریت دست اندرکاران و مجریان حکومتی در فجایع مختلف ٣٨ ساله اخیر حتی راه را برای متوسل شدن به چنین ترفندی نیز مسدود کرده است (٣). همین موضوع، یکبار دیگر مشخص می‌کند کلیت این رژیم علیرغم درگیریهای درون جناحی، چاره‌ای ندارند بجز اینکه پتانسیل جنایاتکارانه خود را هماهنگ باهم بر سر مردم فرو ریزند. با چنین وضعیتی آیا باردیگر به عریانترین وجه مشخص نگردیده که برای توده های مردم هم بجز تقابل رودرو با رژیم و سرنگونی آن راهی باقی نمانده است؟
اکنون اغلب جریانات اپوزیسیون بااشاره به متن گفتگوی منتشر شده، به درستی تأکید مجددی می‌کنند بر محاکمه دست اندر کاران آن جنایت. قدر مسلم خواست به پای میز محاکمه کشاندن جنایتکاران موجب می‌شود طیف های مختلفی درون ایران وخارج از جامعه با آن همراهی نمایند، اما اگر کسی کمترین تردیدی بر این موضوع داشته باشد که چنین خواستی را می‌توان با وجود حاکمیت فعلی به منصه ظهور رساند آیا به جز توهم پراکنی چیز دیگری می‌توان تلقی نمود؟ در همین رابطه برخی خواهان یک محاکمه در دادگاهی بین‌المللی می باشند، اما آیا ساده لوحانه نخواهد بود اگر تصور کنیم محافل وجریانات مختلف جهانی در همان مقطع زمانی سال ۶۷ از وقوع آن مطلع نبوده اند؟ خاصه اینکه احمد منتظری در مصاحبه خود به این هم اشاره می‌کند که ضبط کردن گفتگوها چیزی نبوده است که به صورت مخفی وبه دور از دید افراد انجام شده باشد. آیا این گفتگو وبه همراه آن بسیاری مذاکرات و صحبت های دیگر از دیدسازمانهای امنیتی امپریالیستها پنهان بوده است و یا اینکه کاملاً بر آن واقف و با آنالیز کردن آن خود را آماده خدمت رسانی های اطلاعانی امنیتی پس ازوقوع جنایت می نمودند؟ نمونه بارز آن، افشاء شدن ارتباطهای سازمانهای امنیتی آلمان با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در زمان وزارت فلاحیان و ریاست جمهوری رفسنجانی می‌باشد. بنابراین هر خواستی که مبنای خود را بر این قرار دهد که می‌توان با کمک دولتها، احزاب و جریانات سرمایه داری شرایطی برای محاکمه چنین جنایتکارانی فراهم نمود آیا به جز به سراب فرستادن دادخواهان نتیجه دیگری از آن بدست خواهد آمد؟ چنانچه افق دید درخواست کنندگان برای محاکمه جنایتکاران پس از رخت بربستن حاکمیت فعلی باشد باید گفت در چنان صورتی بنا موقعیت مبارزاتی توده ها می‌توان هم شاهد یک محاکمه عادلانه و انسانی و انقلابی بود و هم اینکه همچون محاکماتی که دارودسته های اسلامی حاکم بر علیه سران و دست اندرکاران رژیم سلطنتی به پیش بردند بازهم محاکماتی ناعادلانه وضد انقلابی وغیر انسانی انجام گردد. مسلما چنین دادگاههایی برای ایجاد رعب و وحشت افرادی را به جوخه اعدام خواهند سپرد تا بستر ساز اعدامها و جنایات بیشتری گردند. اکنون از یک طرف جریانات و محافلی با تبلیغات خود بنوعی در تلاشند تا وضعیتی برای فراموش نمودن جنایات رخ داده فراهم نمایند و از طرف دیگر محافل وجریاناتی نمی‌توانند به صورت ریشه‌ای و همه جانبه با اعدام و سلولهای انفرادی مرزبندی مشخصی نمایند. مرزبندی با هردو این جریانات راه را برای یک رهایی واقعی و محاکمه عادلانه جنایتکاران فراهم خواهد نمود. اگر مبشران بخشش نمی‌توانند پایه‌های چندانی در جامعه و خصوصا در میان دادخواهان پیدا نمایند ضروری است آن کسانی که خواهان محاکمه هستند تلاش نمایند تا موقعیت به سمتی متحول گردد که در فردای رخت بر بستن جمهوری اسلامی جامعه در نقطه مقابل سال ۱٣۵۷ قرار گیرد به نحوی که کمتر انسانی تأیید کننده اعدام ومحاکمات درپشت درهای بسته گردد. چنانچه محاکمه ای غیر انسانی هم واقع شود افراد جامعه چشمهای خود را بر آن محاکمات غیر انسانی و ناعادلانه فرو نبندند بلکه جامعه از چنان درایت اجتماعی برخوردار باشد که اکثریت افراد به صورتی هماهنگ و متشکل قاطعانه با آن مرزبندی مشخصی نمایند و مانع گسترش اعدامها و قتلگاههاگردنند. آیا کسی که اکنون بازهم نتواند پایه‌های جنایاتی که منتظری از آن سخن می‌گوید را در پشت‌بام محل استقرار خمینی یعنی مدرسه علوی ببیند از درک پتانسیل جنایتکارانه رژیم عاجز نخواهد بود؟ و آیا اگرانسانی نتواند یک مر زبندی مشخصی با گذشته خود بنماید خواهد توانست ایفا گر نقشی اثر‌بخش در میان افراد جامعه مبنی بر رعایت حقوق انسانی افراد جامعه گردد؟ کسانی که عنوان می‌کنند خواهان نظمی متفاوت از نظم سرمایه داری می‌باشند ولی هنوز هم مرزبندی با اعدام ندارند و از پذیرش وبه رسمیت شناسی دیدگاههای مغایر همواره طفره می‌روند آیا خواهند توانست اعتماد وحمایت دادخواهان را بخود جلب نمایند؟ به جزبا گسترده شدن همه جانبه آزادیخواهی و تعمیق آن و نیز به رسمیت شناختن حقوق انسان‌ها - حتا جنایتکاران!- بطوری که در دل خشم‌آگین توده ها و خصوصا دادخواهان نیز بذرهایی از آزادیخواهی همه جانبه وعمیقی بارور شده باشد به کدامین نحوه و روش می‌توان کاری نمود تا کشتارهایی همچون دهه ۶۰ و جنایاتی بمانند جنایت ۱٣۶۷از جامعه رخت بربندد؟

--------------------
۱.آیت اله منتظری آن را منتسب به احمد خمینی می‌کند، حال آنکه هر فردی که کمترین آگاهی نسبت به اقدام‌ها ی رژیمها و جریانات داشته باشد میداند که خواست هر فرد زمانی ضمانت اجرایی پیدا خواهد کرد که بتوان زمینه‌های توافق یک اکثریتی را فراهم نمود و درنتیجه اگر حتی فقط احمد خمینی می‌خواسته این جنایت صورت بگیرد ناچارمی بایست افراد مشخصی درون بیت خمینی و نیز نزدیک‌ترین افراد به خود – خامنه ای ورفسنجانی و موسوی اردبیلی شاخص ترین آن‌ها بودند _ طرف مشورت خود نماید و ناچاراً باید با بسیاری به رایزنی نیز می پرداخت تا بتواند هم عمل کشتار را بخوبی به پیش ببرد وهم تأثیر ات منفی آنرا خنثی و یا حداقل از گسترش و دامنه آن جلوگیری نماید در نتیجه به هیچ وجه نمی‌ توان یک فرد حتی اگر بالاترین مقام هم دارا باشد را فقط مسئول جنایاتی از این دست دانست.
(۲) در مقطع سرکوب دانشجویان در سال ۱٣۷٨ به نحوی شاهد فجایع هولناکی از طرف همه باندهای رژیم بودیم و در سال ۱٣٨٨در ابعادی بسیار وسیع و تکاندهنده بازهم بمانند دهه ۶۰ جنایات بیشماری بر توده ها جاری گردید و اکنون نیز با اعدامهای وسیع و روزانه برگ دیگری از پتانسیل جنایتکارانه درونی خود در معرض دید توده ها گذاشته است. اگر برخی از دست اندر کاران صحبت ازاین می‌کنند که اکنون در راهروهای مرگ رژیم ۴۰۰۰ نفر در انتظار اعدام یا حلق آویز شدن بسر می‌برند شاید فقط خدای چنین وحوشی بداند که این‌ها برای حفظ حاکمیت خود،فردا چند هزار نفر در راهروهای مرگ وخانه های مخفی -امنیتی قرارخواهند داد.
(٣) در کفتگو ومشاجره با منتظری یکی از اعضاء هیات مرگ عنوان می‌کند که ما_ منظور هیات مرگ انتصابی ازجانب خمینی – انسانهای دارای تعهد و با رحم و شفقت هستیم و توانسته ایم از اقدام سختگیرانه دیگران جلوگیری کنیم. آیا این خود بازگو کننده این نیست که این وحوشی که در ارکانها و ار گانهای مختلف جا خوش کرده‌اند یکی از دیگری جانی تر و قسی‌القلب تر و به راستی فاشیست تر هستند؟