گشودن پنجره ای برای فوتبالیستهای تبعیدی
از پرویز قلیچ خانی تا فوتبالیستهای شورای ملی مقاومت



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۶ شهريور ۱٣۹۵ -  ۲۷ اوت ۲۰۱۶



اخبار روز- کرد سنندجی: از اویل دهه ۱٣۴۵ بسیاری از مکاتب مردمی و سازنده فوتبال کشور یا منحل شدند و مورد غصب ژنرالهای حاکم بر ورزش شدند و یا این که به حاشیه رانده شدند و گروهی نیز خود ناچار به ترک ورزش شدند و عزلت و گوشه نشینی را برگزیدند. هر چند تبعیدی فراگیر در کار نبود و ملی گرایان فوتبال ایران که در آن بزرگمردان بیشماری حضور داشتند در داخل کشور ماندند و با سوخت و سازهای روزگار زندگی را سپری کردند.
انقلاب شد و انتظار می رفت آن مکاتب مردمی برای تربیت و آموزش نسل پایه فوتبال ایران بار دیگر فعالیت سازنده خود را از سر گیرند و مرام و مسلک و اساسنامه نانوشته رعایت اخلاق و پاکی را در فوتبال ایران بر درب و دیوار باشگاهها نصب کنند و بازگشتی به نسل پاکان و بزرگمردانی مثل حسین آقای فکری، محمد رنجبر، امیر آصفی، پرویز دهداری، محمود بیاتی، امیر صدقیانی و... داشته باشند. اما نه فقط این مهم روی نداد بلکه اوضاع بدتر از زمان شاه شد و نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی شمشیری بدست گرفت تا بنام ورزش طاغوتی در اساس تیشه بر ریشه این مکاتب و آن بزرگمردان بزند و با ابداع ورزش مکتبی و فوتبال اسلامی که معلوم نبود در کجای صدر و تاریخ اسلام چنین معجونی وجود داشته است در کل به نفی فوتبال باشگاهی و ملی ایران پرداخت.

در زمان شاه در ورزش و بویژه فوتبال، ناسیونالیستها با تبعیت از جبهه ملی در باشگاههائی مثل شاهین، دارائی، عقاب، کیان، بانک ملی، راه آهن فعالیت چشمگیری داشتند و هواداران زیادی نیز پیرامون این باشگاهها در عرصه فوتبال ایران حضور داشتند. با این که افراد معدودی نیز با پیشینیه حزب توده در فراز و نشیب فغالیت یا عدم آن وجود داشتند اما در جبهه چپ و نیروهای مذهبی در قالب سازمان مجاهدین خلق و گروههای وابسته به این طیف ورزشکاران کم شماری وجود داشتند و شاید دیدگاه چریکی از یک طرف و دیدگاه مذهبی از طرف دیگر در برخورد با ورزش به عنوان ابزار نظام شاهنشاهی در گمراه کردن افکار عمومی در این نگرش تاثیر داشت.

مهمترین واقعه ورزشی بعد از مرگ جهان پهلوان تختی و جام ملتهای آسیا بسال ۱۹۶۷ در تهران، ظاهر شدن پرویز قلیچ خانی و مهدی لواسانی بر صفحه تلویرون ایران در بهمن ماه ۱٣۵۰بود که در گفتگوئی تلویزیونی از فعالیتهای سیاسی خود علیه نظام شاهی پرده بر داشتند. هر چند در جریان این ماجرا حسن حبیبی کاپیتان تیم ملی فوتبال نیز همراه با قلیچ خانی و لواسانی دستگیر شده بود و چند بازیکن دیگر از جمله اصغر شرفی برای بازجوئی احضار شده بودند. ماجرا در آن سال پایان یافت تا این که اواخر سلطنت پهلوی بود که تیم ملی فوتبال ایران یکی از نمایندگان آسیا در جام جهانی ۱۹۷٨ آرژانتین بود و بار دیگر پرویز خان تصمیم گرفته بود که از طریق این جام به افشاگری علیه رژیم بپردازد.

پرویز قلیچ خانی تصمیم گرفته بود، در اعتراض به سرکوب آزادی در ایران، دیگر هیچگاه در تیم ملی ایران بازی نکند. در سال ۱۳۵۶، زمانی که در تیم ارثکویک سن خوزه کالیفرنیا بازی می کرد و قرار بود که به عنوان کاپیتان تیم ملی ایران در جام جهانی آرژانتین، شرکت کند، تصمیم داشت که در اولین بازی تیم ملی در جام جهانی با آتش زدن پیراهن ایران در زمین بازی به افشاگری سیاسی از رژیم شاه و اختناق و شکنجه در زندان ها بپردازد. هر چند او با وکلای حقوق بشری که توسط کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج کشور هماهنگ شده بود، مشورت کرده ولی وکلا به وی توصیه کرده که به خاطر حکومت نظامی و دیکتاتوری در آرژانتین، برای سلامتی وی و یا عدم تحویلش توسط دولت نظامی آرژانتین به رژیم ایران آنان نمی توانند هیچ ضمانتی بدهند. ساواک هم خبر دار شده بود و به هیچ وجه اجازه نداد پای قلیچ خانی به جام جهانی برسد. با توجه به این مسئله وی سرانجام تصمیم گرفت که در یک مصاحبه ی تلویزیونی که از شبکه های تلویزیونی آمریکا هم پخش شد، اعلام کند که به عنوان اعتراض به شکنجه و اختناق در ایران، حاضر به شرکت در این مسابقات نیست و طی انتشار جزوه ای که در اواخر سال ۱۳۵۶ در امریکا منتشر کرد، علت دستگیری و چگونگی فشار برای مصاحبه تلویزیونی در سال ۱۳۵۰ را به طور کامل شرح داد.


آنانی که تا دیروز توسط نظام شاهی وابسته به جبهه ملی و چپ و مارکسیست متهم بودند، امروز در نظام اسلامی به طاغوتی و منافق و ضد انقلاب متهم شده و هنوز هم متهم هستند. اعدام زنده یاد حبیب خبیری کاپیتان سابق تیم ملی و از اعضای مجاهدین خلق در سال ۱٣۶۱ (اگر تاریخ آن را اشتباه نکنم) نشانه عزم نظام جمهوری اسلامی در نابود کردن ورزشکاران طرفدار و هوادار یا فعال سیاسی بود. از آن تاریخ به بعد بود که تعداد زیادی از فوتبالیستها و یا ورزشکاران سایر رشته ها به تبعید روی آوردند و فصل جدیدی در فوتبال ایران بوجود آمد که منجر به ایجاد دو نسل متفاوت در فوتبال کشورمان شد. نسل قدیمی و میانه زمان شاه و نسل پرورش یافته در جمهوری اسلامی.

اندک اندک نسل جمهوری اسلامی متولد شد و رشد کرد و به سن چهل تا پنجاه سالگی رسید. تا دهه هفتاد شمسی نشانه هائی از آن نسل دهه های چهل و پنجاه وجود داشت اما بناگهان خانه تکانی بزرگی صورت گرفت بسیاری از بزرگان فوتبال ایران یا به خارج رفتند و اقامت گزیدند و یا به تبعیدی اجباری در خارج مقیم شدند. تفاوت نسل فوتبالی بر آمده از جمهوری اسلامی (بجز استثناها) با نسل گذشته فوتبال ایران در مرام، مسلک و اندیشه است هم چنان که در زمین بازی نیز تفاوت وجود دارد. نسلی که اکثریت تحصیلکرده دانشگاهها و مراکز آموزش عالی بودند و سیاست را جدای از زندگی و فوتبال و ورزش نمی دانستند. هر چند در ابتدای سال ۶۰ و ۶۱ با قانون من درآوردی حاج داودی و آبشناسان امنیتی که به طرح ۲۷ ساله ها معروف شد بازیکنانی شاخص مثل زنده یاد ناصر حجازی را از تیم ملی کنار گذاشتند.


این بزرگمردان تاریخ فوتبال ما و آسیا نه بنگاه و نمایشگاه اتومبیل داشتند و نه از رانت های مختلف و متعدد دولتی استفاده می کردند. نه گالری جواهرات افتتاح می کردند و نه مجوز انواع و اقسام برندهای خارجی را به ایران می آوردند و نه این که رستورانها و فروشگاهائی را دایر می کردند که حامیان اصلی آنان در ورزشگاهها یعنی اقشار زحمتکش و میانه جامعه قدرت خرید و مراجعه به چنین اماکنی را نداشته باشند. نه لقب سلطان داشتند که در لواسانات کاخ های مجلل دایر کنند و بساز و بفروش شوند و نه شهریار قلابی بودند که به اسطوره ای کذائی که فقط در فکر انباشت سرمایه است روی آورند.
گروهی از فوتبالیستهای صاحبنام گذشته فوتبال ایران در شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق فعالیت سیاسی دارند. اصغر ادیبی، عباس نوین روزگار، بهرام مودت، حسن نایب آقا از جمله این افراد هستند.گروه دیگری و در راس آنان مصطفی عرب کاپیتان و یکی از بزرگان فوتبال کشورمان در زمینه حقوق بشر و مسایل انسانی-سیاسی در آمریکا فعالیت مستمر دارند. گروهی در سوئد و آمریکا مقیم هستند و تعدادی در انگلیس و فرانسه.
اسطوره و شهریار و سلطان کذائی با ماموران امنیتی و اطلاعاتی همنشین و هم گفتار هستند و برای گرفتن پست و مقام به پای احمدی نژاد تعظیم می کنند و بر بیشانی حسن روحانی بوسه می زنند اما وقتی موضوع مردم و نابرابریهای اجتماعی و آزادیهای رایج در اعلامیه جهانی حقوق بشر در میان است این حضرات را بقول خودشان با سیاست کاری نیست! دریغ از این که یکبار پای یک بیانیه و یا اعلامیه ای که خواستار رسیدگی به وضع محرومان یا حقوق مدنی صنفی باشد اسم یکی از این آقایان باشد! این به اصطلاح اسطوره های کذائی و بیشکسوتان زر و سرمایه برای دادن آدرس غلط به افکار عمومی خود را از سیاست مبرا می دانند و از آن متنفر هستند در حالی که تحت نظامی زندگی می کنند که استبدادی و در جهان بزرگترین ناقض حقوق بشر است. فراموش می کنند وقتی در استادیوم آزادی دهها هزار نفر تماشاگر که اکثریت جمعیت از اقشار کم درآمد هستند حضرات را تشویق و حمایت می کنند در خارج از ورزشگاه برای یکبار هم که شده در فکر آن خانواده ای باشند که کودکان و اعضای آن پا برهنه و محتاج نان شب هستند! در مرام پهلوانی و اسطوره ای به چنین شیوه های عوامفریبی می گویند!


متاسفانه نسل جوان کشورمان از تاریخ فوتبال ایران اطلاعات دقیق و مستقل ندارند و آن چه را به حافظه می سپارند همانا اغراق گوئی ها و تبلیغات گمراه کننده اکثریت رسانه های ورزشی و در راس آنان برنامه نود است که در جریان داد و ستد های سیاسی و اقتصادی تاریخ فوتبال کشورمان را تحریف می کنند. تردید نباید کرد که پرویز قلیچ خانی و زنده یاد ناصر حجازی دو اسطوره تاریخ فوتبال کشورمان هستند. در تاریخ فوتبال ایران زمین بازیکنی با خصوصیات فنی و تکنیک بالای پرویز قلیچ خانی نمی توان یافت و مهمتر از این خصوصیات افکار آزادمنشانه، مرام/، کردار، رفتار مردمی و دانش والای پرویز خان چنین ویژه گی را برای اسطوره بودن از وی ساخته است. این مطلب گشودن پنجره ای است که از دریچه آن در روزهای آینده از فوتبالیستهای تبعیدی و آزادمنش و با مرام کشورمان بیشتر بنویسم.