کمُدی نوژه در ساختارِ خودسر - بهنام چنگائی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٨ شهريور ۱٣۹۵ -  ۲۹ اوت ۲۰۱۶


در کشور ما جز دو تجربه سیاستگذاری فردی، با بازتاب های فاجعه بار تاریخی، ناسازگاری ها با اراده مستقل و مشترک منافع مردم و ملت ها تاکنون، شکل دیگری برای هدایت خواسته های رنگین اجتماعی اقتصادی فرهنگی وجود نداشته است. ساختارهائی که برای بقای نظام خویش دست بر هر جنایت و خیانتی زده اند. حکومت هائی که شالوده مدیریتی آنها بیش از همه سرورپرستی ست، و بر پایه حفظ اراده یک کاست مذهبی و یا مطامع خودسرانه یک فرد و مافیای او استوار بوده است. در این بازار خودکامگی ها و"خودرهبرخوانی"ها هنوز شکل دیگری در میانه ی نبرد دمکراسی خواهی یکصدساله ما، آنهم با وجود پیدایش ساختارهای مدرن و مردمی که در پهنه جهان موجودند، در کشور ما هنوز "در و دریچه" کوچکی از این همه تجربه های تازه بسود "سیاست مردمی" بازنشده است. چراکه علل این شکاف، و سمت و سوی مبارزه مردمی ما بیشتر بر زدودن سرکشی های شاه و شیخ متمرکزشده و به هدر رفته است. و ناگزیر ارائه تفکری دیگر و مردمگیرتر در عرصه شتابِ شعورِ نخبگانِ اجتماعی ـ جهت ارتقاء سیاست مردمی، بهمین خاطر با اقبال روبرو نشده و بطبع گستراندن آن شناخت ها و دانش ها بر زمینه آگاهی رسانی توده ای برای جولان ها، چالش ها و شیوه های مبارزه متمدنانه ـ عمومی ـ طبقاتی ـ دمکراتیک، چندان که مفید افتند، و تمرکز لازم بر گذر از استبدادها را بهتر تعریف کرده و نیروی مقاومت مردمی را بازتولیدکند، تاکنون به سیاست جاری و توده ای راه نجسته و بنا بر آنها توفق کمّی و کیفی نیز نیافته است. به همین خاطر لایه هائی از هردوسوی خودرائی ها در تلاشند تا شاید دوباره ساختارهای مطرود شاه و شیخ را با سر و دم زدن بازسازی کنند. در حالیکه سیاستمداری فوق متمرکز شیخ و شاه عصرش گذشته و بیشتر محصول دوران عشیرتی ـ پیشاسرمایه داری ست.
اما چرا اراده بی لگام و فوق نفوذی این نظام های مرتجع در چشم انداز کنونی نگران کننده و برجسته می شود؟ زیرا که دیدیم: در یک چشم بهم زدن، ولی فقیهِ فوق بشری توانست به میل خود و برای تحکیم خلافتش در برابر قانون اساسی، دعاوی و منشور تاریخی خودِ رژیم، استقلال کشور و منافع مردم بایستد و رویداد ناگهانی نوژه را یک تنه بیآفریند و کک اش هم نگزد و مطمئن هم باشد و هست که مردم تابع تصمیم او خواهندشد. همانگونه که شاه نیز در چنین مواردی به تنهائی قائم به ذات بود و در برابر هیچکس پاسخگو نبود و اشکال چنین ساختارهائی در همین است! اما، این استعداد خودباوری در چنین خودسرانی، با ساختارهای خودرأی شان از کجا می آید و تغذیه می شود؟ آیا پذیرش و اهداء آن در اعماق جامعه ساده لوح ما پیوسته بالا نبوده و نیست؛ که چنین گردنگشی ها را پیاپی تولید و تشویق می کند؟ پاسخ در رقابت سیاست جهانی بسیار سخت است؛ اما نرمش های ناگزیر، ناشی از دست و دل خالی مردم بوده که تاکنون، پشتوانه اشتلم های ویرانگر رژیم شاه و شیخ بوده است؛ و آن نیز بیشتر از همه بخاطر تسلط دستگاه مذهب رسمی شیعی، و متأثر از ریشه های بیمار "عاداتِ تبعیت دینی"ست که از حاکمیت های مافوق بشری گمراه می شود. زیراکه سیاستِ زمینی ِملا، آگاهانه با دنائت تمام دروغی و الهی ست؛ همانگونه که شاه نیز پرچمدار شیعه بود. فریبی که چه در گذشته و چه حال پیوسته بر سوء استفاده مذهبی از باور مردم، و بهره بری از سیاهی لشگر آنها همیشه در برابر مخالفان خود بکاررفته و تابع حفظ رژیم های هرد و به هر قیمت بوده و هست.
پس، تن دادن به کُمدی نوژه امروز، توسط شخص خامنه ای و رژیمش، بیشتر برای حفظ نظام و اصولا در این راستاست؛ که با فاجعه ی دخالت نظامی شاه به دستور امپریالیسم آمریکا در ظفار، در تقویت فوروم ایران ـ آمریکای آنروز بوده، و قضیه هیچ تفاوتی در نفس ستیز با منافع مردم از یکسو، و وابستگی و سرسپردگی لازم در مسیر دریافت پشتوانه شرقی و غربی نبوده و چاره ای دیگر نداشته و ندارد. شکنندگی رژیم شاه و همسوئی او در گذشته با سرکردگی نظامی آمریکا، و پشتیبانی امروز روسیه از نظام ولائی سرخورده، هردو یک خط مشترک دارند؛ و بقای نظام شان را به هرقیمت سنگینی می خواهند! حمایت پوتین از خامنه ای، ایران ِفردا را بی گمان دچار دست درازی روس ها خواهد کرد و می تواند جنایت هائی را بعدها بیآفریند. ولی آیا در ضمیر خودآگاه مردمان ما جای پای خیانت ملا و شاه زوده خواهدشد؟ هرگز! زیرا او با همه تلاش های مذبوحانه فرهنگ ریاکار، نتوانست خود را از خشم مردم در ۵۷ جان برهاند! اینک نیز آن رفته ی دغل و این شیخ پا به مرگ هم، با دماندن تبلیغِ معنویت سیاسی، و حکومت الهی( که رسوای خاص و عام است) هرگز نتوانسته و نمی تواند با کلاه گشاد مذهبی همیشه، سر مردم بیدادزده، گرسنه، بیکار و داغدار را با حلواحلوای خدائی گرم کند. گذشت آن دوره های شارلاتان بازی ها که ( شیخ، ولی خدا، و شاه سایه اش بر سر بشر) ساده لوح بود. اما یک پرسش! آیا بقای ذهنی و عینی این دو مزاحم تاریخ، و بویژه تصور امیدواری مردم به نظام شیعی، آنهم با این دیدگاه های (ضدبشری) و خودسری ها، هنوز در اعماق ناخودآگاه توده ها، لایه های میانی، پائینی و مکلاهای دانشگاهی مذهبی هچنان میسر آسیب پذیری و آسیب زنی کنونی و آتی به توده ها، برجامانده است؟ که خامنه ای و باندش جسارت کنونی نوژه را می یابد؟ و بسادگی دست خیانت را از آستین دراز شعار نه شرقی و نه غربی که لازمه حیات رژیم ملاها بود به این سادگی ساده بیرون کشاند!؟ ترجمان این خودسری، ضرورت حکومت دمکرات و مردمی ست.
اینک هستی امروز و فردای مردم، پیش از همه و از زوایه خرد و تدبیر اجتماعی اقتصادی سیاسی مسئله ی مطرح خانه خرابان مذهبی شاهی ست. و چگونگی استقلال، و سمتگیری منافع طبقاتی آنها جدا از قدرت های مغرور و باجخواه امپریالیستی، خواسته ها را چنان برجسته کرده و بیشتر شفاف ساخته است که، منافع (ملا ـ شاه) در آن برای همیشه جائی ندارد؛ و تا برپائی حکومت دمکراتیک مردمی، هر اقدام آنها که مخالف منافع سراسری باشد، بی چشم پوشی و با قدرت آگاهی و مقاومت طبقاتی هوشیارانه پس زده خواهدشد و استقلال مستقل و مقتدر مردم و نیروهای کار و مترقی رودرروی منافع رژیم جدا از توده هاست. زیرا ریشه ی خودکامگی، زمینه ی یکسان آسمانی فراانسانی دارد و ناگزیر قابل لاپوشی برای مردم زمینگیرشده بیش از این نیست. رژیم ستمگر شیعی با صدهاهزار امام زاده، تکایا، مساجد، روضه خانه ها و هزارها شیوه و دستگاه های قدر مذهبی، سیستماتیک و خردسوز شعور مردم ما را فلج کرده بود و توانست دهه ها بی نیاز از حضور موثر مردم، ابعاد حکومت هولناک فردی مذهبی را تا پایه ی خدائی بالابرد و برد و توانست اراده گرایانه و سکتاریستی (فرقه گرایی) قائم به ذات شود و شد، و آنچه را می خواست کرد و سرمایه های کلام مردم را به جیب زد و برد. و با پرهیز از تن دادن به ایجاد فضای باز برای فعالیت آزاد احزاب رنگین، سیاسی و طبقاتی، خفقان را حاکم کرد و توانست جوامع را تشویق و تحدید به اصول فناتیک و ضدبشری خود کند و کرده است. اما اعتراض بزرگ و آشکار و سراسری توده ها در برابر اقدام خودسرانه خامنه ای و رژیم اش، نشانه ای چشمگیر از بیداری و استقلال خواهی بود. پرچم بلندی که آغاز ِ پایان این سیاستِ جاه طلبانه خواهدشد.
شاه که تحصیل کرده ی فضاهای فرنگی بود، هرگز ضرورت حضور و دخالت اجتماعی را در پیشبرد امور سیاسی نپذیرفت. او همان گردنکش یکه تازی بود که تا روزهای پایانی بساط اش، بجز چندتا از دست لیسانش به هیچ کس دیگری اعتماد نداشت و اعتبار مستقل سیاسی فراشاهی که زیر پرچم خود شاه باشد را هم به دوستان خیرخواه اش نیز نداد. و به سادگی می توان گفت که همه توان کشور یکجا در دست او بود وچنان تمرکز فوق قدرتی داشت، که جز به خدایگانی او نمی انجامید و انجامید؛ و براستی همچون خمینی و خامنه ای خودکامه بود. و او برای اپوزیسیون دور و نزدیک آنزمانی خود، با هر نامی که داشتند بهائی جز سرکوب و کشتارشان نمی داد، و برای احزاب و سازمان ها وجود خارجی قائل نبود. او سازمان امنیت قدر خود را به یاری امپریالیسم آمریکا تربیت و تجهیز کرد و پشت اش به ظاهر به کوه قاف غربی ها سفت بود. اگرچه وقایع ۵۷ پوچی آن ائتلاف های صوری را برملا ساخت و شاه بی کس و بی پناه ماند. پس روس ها هم به خامنه ای یاری نخواهندرساند.
بهنام چنگائی ٨ شهریور ۱٣۹۵کمُدی نوژه در ساختارِ خودسر
در کشور ما جز دو تجربه سیاستگذاری فردی، با بازتاب های فاجعه بار تاریخی، ناسازگاری ها با اراده مستقل و مشترک منافع مردم و ملت ها تاکنون، شکل دیگری برای هدایت خواسته های رنگین اجتماعی اقتصادی فرهنگی وجود نداشته است. ساختارهائی که برای بقای نظام خویش دست بر هر جنایت و خیانتی زده اند. حکومت هائی که شالوده مدیریتی آنها بیش از همه سرورپرستی ست، و بر پایه حفظ اراده یک کاست مذهبی و یا مطامع خودسرانه یک فرد و مافیای او استوار بوده است. در این بازار خودکامگی ها و"خودرهبرخوانی"ها هنوز شکل دیگری در میانه ی نبرد دمکراسی خواهی یکصدساله ما، آنهم با وجود پیدایش ساختارهای مدرن و مردمی که در پهنه جهان موجودند، در کشور ما هنوز "در و دریچه" کوچکی از این همه تجربه های تازه بسود "سیاست مردمی" بازنشده است. چراکه علل این شکاف، و سمت و سوی مبارزه مردمی ما بیشتر بر زدودن سرکشی های شاه و شیخ متمرکزشده و به هدر رفته است. و ناگزیر ارائه تفکری دیگر و مردمگیرتر در عرصه شتابِ شعورِ نخبگانِ اجتماعی ـ جهت ارتقاء سیاست مردمی، بهمین خاطر با اقبال روبرو نشده و بطبع گستراندن آن شناخت ها و دانش ها بر زمینه آگاهی رسانی توده ای برای جولان ها، چالش ها و شیوه های مبارزه متمدنانه ـ عمومی ـ طبقاتی ـ دمکراتیک، چندان که مفید افتند، و تمرکز لازم بر گذر از استبدادها را بهتر تعریف کرده و نیروی مقاومت مردمی را بازتولیدکند، تاکنون به سیاست جاری و توده ای راه نجسته و بنا بر آنها توفق کمّی و کیفی نیز نیافته است. به همین خاطر لایه هائی از هردوسوی خودرائی ها در تلاشند تا شاید دوباره ساختارهای مطرود شاه و شیخ را با سر و دم زدن بازسازی کنند. در حالیکه سیاستمداری فوق متمرکز شیخ و شاه عصرش گذشته و بیشتر محصول دوران عشیرتی ـ پیشاسرمایه داری ست.
اما چرا اراده بی لگام و فوق نفوذی این نظام های مرتجع در چشم انداز کنونی نگران کننده و برجسته می شود؟ زیرا که دیدیم: در یک چشم بهم زدن، ولی فقیهِ فوق بشری توانست به میل خود و برای تحکیم خلافتش در برابر قانون اساسی، دعاوی و منشور تاریخی خودِ رژیم، استقلال کشور و منافع مردم بایستد و رویداد ناگهانی نوژه را یک تنه بیآفریند و کک اش هم نگزد و مطمئن هم باشد و هست که مردم تابع تصمیم او خواهندشد. همانگونه که شاه نیز در چنین مواردی به تنهائی قائم به ذات بود و در برابر هیچکس پاسخگو نبود و اشکال چنین ساختارهائی در همین است! اما، این استعداد خودباوری در چنین خودسرانی، با ساختارهای خودرأی شان از کجا می آید و تغذیه می شود؟ آیا پذیرش و اهداء آن در اعماق جامعه ساده لوح ما پیوسته بالا نبوده و نیست؛ که چنین گردنگشی ها را پیاپی تولید و تشویق می کند؟ پاسخ در رقابت سیاست جهانی بسیار سخت است؛ اما نرمش های ناگزیر، ناشی از دست و دل خالی مردم بوده که تاکنون، پشتوانه اشتلم های ویرانگر رژیم شاه و شیخ بوده است؛ و آن نیز بیشتر از همه بخاطر تسلط دستگاه مذهب رسمی شیعی، و متأثر از ریشه های بیمار "عاداتِ تبعیت دینی"ست که از حاکمیت های مافوق بشری گمراه می شود. زیراکه سیاستِ زمینی ِملا، آگاهانه با دنائت تمام دروغی و الهی ست؛ همانگونه که شاه نیز پرچمدار شیعه بود. فریبی که چه در گذشته و چه حال پیوسته بر سوء استفاده مذهبی از باور مردم، و بهره بری از سیاهی لشگر آنها همیشه در برابر مخالفان خود بکاررفته و تابع حفظ رژیم های هرد و به هر قیمت بوده و هست.
پس، تن دادن به کُمدی نوژه امروز، توسط شخص خامنه ای و رژیمش، بیشتر برای حفظ نظام و اصولا در این راستاست؛ که با فاجعه ی دخالت نظامی شاه به دستور امپریالیسم آمریکا در ظفار، در تقویت فوروم ایران ـ آمریکای آنروز بوده، و قضیه هیچ تفاوتی در نفس ستیز با منافع مردم از یکسو، و وابستگی و سرسپردگی لازم در مسیر دریافت پشتوانه شرقی و غربی نبوده و چاره ای دیگر نداشته و ندارد. شکنندگی رژیم شاه و همسوئی او در گذشته با سرکردگی نظامی آمریکا، و پشتیبانی امروز روسیه از نظام ولائی سرخورده، هردو یک خط مشترک دارند؛ و بقای نظام شان را به هرقیمت سنگینی می خواهند! حمایت پوتین از خامنه ای، ایران ِفردا را بی گمان دچار دست درازی روس ها خواهد کرد و می تواند جنایت هائی را بعدها بیآفریند. ولی آیا در ضمیر خودآگاه مردمان ما جای پای خیانت ملا و شاه زوده خواهدشد؟ هرگز! زیرا او با همه تلاش های مذبوحانه فرهنگ ریاکار، نتوانست خود را از خشم مردم در ۵۷ جان برهاند! اینک نیز آن رفته ی دغل و این شیخ پا به مرگ هم، با دماندن تبلیغِ معنویت سیاسی، و حکومت الهی( که رسوای خاص و عام است) هرگز نتوانسته و نمی تواند با کلاه گشاد مذهبی همیشه، سر مردم بیدادزده، گرسنه، بیکار و داغدار را با حلواحلوای خدائی گرم کند. گذشت آن دوره های شارلاتان بازی ها که ( شیخ، ولی خدا، و شاه سایه اش بر سر بشر) ساده لوح بود. اما یک پرسش! آیا بقای ذهنی و عینی این دو مزاحم تاریخ، و بویژه تصور امیدواری مردم به نظام شیعی، آنهم با این دیدگاه های (ضدبشری) و خودسری ها، هنوز در اعماق ناخودآگاه توده ها، لایه های میانی، پائینی و مکلاهای دانشگاهی مذهبی هچنان میسر آسیب پذیری و آسیب زنی کنونی و آتی به توده ها، برجامانده است؟ که خامنه ای و باندش جسارت کنونی نوژه را می یابد؟ و بسادگی دست خیانت را از آستین دراز شعار نه شرقی و نه غربی که لازمه حیات رژیم ملاها بود به این سادگی ساده بیرون کشاند!؟ ترجمان این خودسری، ضرورت حکومت دمکرات و مردمی ست.
اینک هستی امروز و فردای مردم، پیش از همه و از زوایه خرد و تدبیر اجتماعی اقتصادی سیاسی مسئله ی مطرح خانه خرابان مذهبی شاهی ست. و چگونگی استقلال، و سمتگیری منافع طبقاتی آنها جدا از قدرت های مغرور و باجخواه امپریالیستی، خواسته ها را چنان برجسته کرده و بیشتر شفاف ساخته است که، منافع (ملا ـ شاه) در آن برای همیشه جائی ندارد؛ و تا برپائی حکومت دمکراتیک مردمی، هر اقدام آنها که مخالف منافع سراسری باشد، بی چشم پوشی و با قدرت آگاهی و مقاومت طبقاتی هوشیارانه پس زده خواهدشد و استقلال مستقل و مقتدر مردم و نیروهای کار و مترقی رودرروی منافع رژیم جدا از توده هاست. زیرا ریشه ی خودکامگی، زمینه ی یکسان آسمانی فراانسانی دارد و ناگزیر قابل لاپوشی برای مردم زمینگیرشده بیش از این نیست. رژیم ستمگر شیعی با صدهاهزار امام زاده، تکایا، مساجد، روضه خانه ها و هزارها شیوه و دستگاه های قدر مذهبی، سیستماتیک و خردسوز شعور مردم ما را فلج کرده بود و توانست دهه ها بی نیاز از حضور موثر مردم، ابعاد حکومت هولناک فردی مذهبی را تا پایه ی خدائی بالابرد و برد و توانست اراده گرایانه و سکتاریستی (فرقه گرایی) قائم به ذات شود و شد، و آنچه را می خواست کرد و سرمایه های کلام مردم را به جیب زد و برد. و با پرهیز از تن دادن به ایجاد فضای باز برای فعالیت آزاد احزاب رنگین، سیاسی و طبقاتی، خفقان را حاکم کرد و توانست جوامع را تشویق و تحدید به اصول فناتیک و ضدبشری خود کند و کرده است. اما اعتراض بزرگ و آشکار و سراسری توده ها در برابر اقدام خودسرانه خامنه ای و رژیم اش، نشانه ای چشمگیر از بیداری و استقلال خواهی بود. پرچم بلندی که آغاز ِ پایان این سیاستِ جاه طلبانه خواهدشد.
شاه که تحصیل کرده ی فضاهای فرنگی بود، هرگز ضرورت حضور و دخالت اجتماعی را در پیشبرد امور سیاسی نپذیرفت. او همان گردنکش یکه تازی بود که تا روزهای پایانی بساط اش، بجز چندتا از دست لیسانش به هیچ کس دیگری اعتماد نداشت و اعتبار مستقل سیاسی فراشاهی که زیر پرچم خود شاه باشد را هم به دوستان خیرخواه اش نیز نداد. و به سادگی می توان گفت که همه توان کشور یکجا در دست او بود وچنان تمرکز فوق قدرتی داشت، که جز به خدایگانی او نمی انجامید و انجامید؛ و براستی همچون خمینی و خامنه ای خودکامه بود. و او برای اپوزیسیون دور و نزدیک آنزمانی خود، با هر نامی که داشتند بهائی جز سرکوب و کشتارشان نمی داد، و برای احزاب و سازمان ها وجود خارجی قائل نبود. او سازمان امنیت قدر خود را به یاری امپریالیسم آمریکا تربیت و تجهیز کرد و پشت اش به ظاهر به کوه قاف غربی ها سفت بود. اگرچه وقایع ۵۷ پوچی آن ائتلاف های صوری را برملا ساخت و شاه بی کس و بی پناه ماند. پس روس ها هم به خامنه ای یاری نخواهندرساند.