کردستان و "اپوزیسیون سراسری"


میرو علیار


• انتقاد ما متوجه‌ آن بخش از جریان های سیاسی اپوزیسیون است که‌ در ارتباط با ملیت ها، درواقع دنباله‌ رو سیاست ها و عملکردهای رژیم حاکم شده‌ است و خود، هیچ برنامه‌ای برای حل این مسئله‌ حیاتی برای ایران ندارد. این اپوزیسیون به کلی با مناطق و شرایط و نحوه‌ زندگی ملیت ها در جمهوری اسلامی بیگانه‌ است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۲ شهريور ۱٣۹۵ -  ۲ سپتامبر ۲۰۱۶


از یک سال پیش که‌ حزب دمکرات کردستان ایران مبارزه‌ نوینی را علیه‌ نظام استبدادی حمهوری اسلامی شروع کرده‌ است، شماری از افراد و سازمان های اپوزیسیون به‌ این حرکت واکنش نشان داده‌اند: یکی از آن استقبال و دیگری آن را به‌ نقد کشیده‌ است، چیزی که‌ در عرصه‌ سیاست و دمکراسی امری عادی تلقی میشود.
اما اظهار نظرهای آن دسته‌ که‌ در راستای تائید و توجیه‌ سیاست های سرکوبگرانه‌ حکومتی علیه‌ ملت کرد، به‌ تکرار اتهامات سراپا ناروای رژیم به‌ حزب دمکرات پرداخته‌ بودند، بار دیگر چگونگی رابطه‌ کردستان با احزاب و سازمان های اپوزیسیون را در بین فعالین سیاسی دوباره‌ به‌ مسئله‌ روز تبدیل کرده‌ است.
برای کسانی که‌ با مسائل کردستان از سال ۱٣۵۷ آشنائی دارند این سوال مطرح می شود اپوزیسیونی که‌ زمانی کردستان را سنگر آزادی ایران می نامید و برای خلاصی از خشونت رژیم اسلامی در آنجا پناه می جست، چگونه‌ ممکن است که‌ این اپوزیسیون امروز مواضعش در ارتباط با مسئله‌ کردستان آنچنان دگرگون شده‌ است؟
اینجا به‌ یاد استدلالی افتادم که‌ بارها از هموطنان فارس در توجیه‌ تغییر رویکرد سیاسی خود در قبال مسئله‌ کرد در ایران، شنیده‌ شده‌ است. می گویند که‌ سیاست حزب دمکرات کردستان ایران در دوران شادروان د. قاسملو درست و حکیمانه‌ بود و بعدا از او، سیاست و مواضع حزب "رادیکال" شده‌ و از خط مشی قاسملو فاصله‌ گرفته‌ است!
برای روشن شدن اذهان عمومی لازم دانستم به‌ چند نکته‌ مهم در این باره‌ اشاره‌ کنم.
این دیدگاه از اساس بهانه‌ای بیش نیست. نه‌ رهبری آن زمان حزب دمکرات از رهبری امروز حزب به‌ مسئله‌ کرد کمتر اهمیت می داد و نه‌ رهبری امروز حزب از خطوط اصلی سیاست های دوران زنده‌ یاد قاسملو عدول کرده‌ است.
به‌دلایل ذیل، اتفاقا این اپوزیسیون است که‌ از سیاست و مواضع درست خود در زمان زنده‌ یاد د. قاسملو فاصله‌ ‌گرفته‌ است. در آن زمان:
• بخش قابل ملاحظه‌ای از اپوزیسیون ایران از جنبش کردستان و مطالبات مردم کردستان حمایت می کرد و به درستی به‌ کردستان به عنوان دژ تسخیرناپذیر در مقاومت علیه‌ استبداد، احترام می گذاشتند. مردم کردستان نیز این همبستگی را ارج می نهادند و می گفتند، اگر رژیم به‌ کردستان یورش آورده‌ و به‌ ما اعلان جنگ داده‌ است، در مقابل نیروهای اپوزیسیون سراسری همپیمانان ما هستند، از ما حمایت و جنایات دولت در کردستان را محکوم می کنند.

• نیروهای اپوزیسیون، کردها و کردستان را از نظر احساسی و عاطفی و مبارزاتی، بخشی از خود می دانستند، با مبارزه‌ آن علیه‌ استبداد ابراز همبستگی می کردند و بر علیه‌ سرکوب خلق کرد موضع می گرفتند.

• سازمان های اپوزیسیون مانند کردها مسائل کردستان و پایمال کردن سیستماتیک حقوق بشر در کردستان را انعکاس میدادند و در افشاگری سیاست های رژیم به‌ کردها کمک میکردند.

• حتی آن دسته‌ از اپوزیسیون هم که‌ با مبارزه‌ کردستان مخالفت می ورزیدند، لااقل از سرکوب خلق کرد به‌دست رژیم دیکتاتوری ج.ا. پشتیبانی نمی کردند و رژیم را بر کردها ترجیح نمی دادند.

بنا بر این، آن زمان اپوزیسیون، هنوز "اپوزیسیون سراسری" بود و کردها نیز، تحت تاثیر سیاست مسئولانه‌ اپوزیسیون، احساس دیگری نسبت به‌ رابطه‌ کردستان با ایران و اپوزیسیون داشتند.
این احساس امروز تغییر پیدا کرده‌ است. چون نیروهای اپوزیسیون عملا از رسالت "سراسری" بودن خود فاصله‌ گرفته‌اند:
• امروز احزاب و سازمانهای سیاسی مرکزگرا در گرداب ناسیونالیسم افراطی ایرانی (بخوان فارس)، خود بر‌تر بینی و ضدیت با حقوق کردها گرفتار آمده‌ و تحت تاثیر تبلیغات زهرآگین رژیم استبداد، کردستان را بکلی فراموش کرده‌اند. امروز به ندرت سازمانی فارس با مردم تحت ستم کردستان و دیگر مناطق ملیت ها ابراز همدردی می کند.
حتی آن بخش از سازمان ها یا افراد نیز که‌ سابقا نگاهی مثبت و مسئولانه‌ به‌ مسئله‌ کردستان داشتند، به تدریج مرعوب ناسیونالیست های فراطی گشته‌ و مواضع دمکراتیک گذشته‌ خود را رها کرده‌اند.

مثلا در جریان خیزش دوباره‌ اخیر حزب ما، دیدیم که‌ گروهی آشکارا تبلیغات خصمانه‌ رژیم استبداد را مبنای تحلیل و موضعگیری های خود در قبال مسائل کردستان قرار دادند و با همان زبان و ادبیات کسالت آور‌ و خارج از نزاکت رژیم حاکم شروع کردند به‌ دروغ پردازی و وارد کردن اتهامات واهی و بدون ارائه‌ مدرک به‌ حزب دمکرات.

این مدعیان آزادی و دمکراسی عملا اعمال سیاست های سرکوب، تبعیض و اعدام جوانان کرد را به‌ دست جمهوری اسلامی موجه‌ جلوه‌ دادند!
• به ندرت رسانه‌ ی فارسی زبانی یافت می شود که‌ امروز‌ به‌ رویدادها و مسائل کردستان و مبارزه‌ ملت کرد علیه‌ استبداد مذهبی حاکم اهمیت داده‌ و اخبار جنایت های رژیم در کردستان را انعکاس و پوشش بدهد.

می بینیم که‌ امروز از "اپوزیسیون سراسری" چیزی باقی نمانده‌ است و آنچه‌ هم که‌ هنوز تحت این عنوان مشاهده‌ می شود، صرفا یک "اپوزیسیون فارس" است که‌ فعالیتش را بر تغییر تحولات مسائل پیرامون جناح ها در تهران و استان های فارس نشین متمرکز کرده‌ و دیگر کاری به‌ مسائل و رویدادهای سیاسی مناطق ملیت های تحت ستم ندارد، البته‌ بجز متهم کردن آنان به‌ تجزیه‌طلبی!
در اینجا حق شناسی ایجاب می کند که‌ حساب شماری از شخصیت های فارس زبان را که‌ در موارد حساس با مردم کردستان و حزب دمکرات کردستان ایران ابراز همدردی و همبستگی می کنند،‌ از بقیه‌ جدا کرد و از آنها تقدیر به عمل آورد.
این دوستان در مقابل رژیم استبداد از حقوق انسانی و دمکراتیک خلق کرد حمایت نموده‌ و رابطه‌ عاطفی و سیاسی خود با جنبش کردستان را حفظ کرده‌اند. آنها می توانند در ایجاد تفاهم و زدن پلی نو میان جنبش کردستان و آن دسته‌ از نیروهای اپوزیسیون که‌ به‌ دمکراسی و حقوق بشر باور دارند، نقش بسیار سازنده‌ای ایفا کنند.
انتقاد ما متوجه‌ آن بخش از جریان های سیاسی اپوزیسیون است که‌ در ارتباط با ملیت ها، درواقع دنباله‌ رو سیاست ها و عملکردهای رژیم حاکم شده‌ است و خود، هیچ برنامه‌ای برای حل این مسئله‌ حیاتی برای ایران ندارد. این اپوزیسیون به کلی با مناطق و شرایط و نحوه‌ زندگی ملیت ها در جمهوری اسلامی بیگانه‌ است. معلوم نیست بدانند این مناطق در کجای ایران قرار دارند!
آنها به‌ بیماری "پارانویا" ی سیاسی مبتلا شده‌ و در یک کرد یا هر غیرفارسی، تنها یک تجزیه‌طلب می بینند که‌ در دام توطئه‌ بیگانه‌ افتاده‌ و برای فروپاشی ایران تلاش می کند!
ناسیونالیت های مرکزگرا به‌ سه‌ مسئله‌ توجه‌ ندارند:
اول اینکه،‌ مسئله‌ جدائی خواهی یک امر ناگهانی نیست. مثلا آدم شب خواب ببیند و با برآمدن آفتاب جدائی طلب بشود. احساس جدائی بین دو انسان، جدائی بین زن و مرد، جدائی بین افراد خانواده‌ ... و سرانجام جدائی ملت ها از یکدیگر، طی یک روند و در پی تحولات و کنش و واکنش هائی در بین آنها شکل می گیرد.
دوم اینکه‌، جدائی نخست در باطن انسان گره‌ می خورد. نطفه‌ جدائی خواهی ابتدا در احساس و درون آدم ها بسته‌ می شود. زمانی که‌ انسان ها بر اثر ستم و بی عدالتی، سرکوب و خشونت، تحقیر و تبعیض، نابرابری و پایمال کردن حقوق انسانی، باور و اعتمادشان را به‌ ادامه‌ زندگی مشترک یا زیستن در کنار همدیگر از دست می دهند، طاقتشان تمام می شود و نهایتا از آینده‌ مشترک قطع امید می کنند.
آن زمان است که‌ مسئله‌ جدائی جنبه‌ عملی به‌ خود می گیرد. در واقع جدائی مرحله‌ آخر است و تصمیم به‌ جدائی از روی ناامیدی به‌ تغییر در وضع موجود اتخاذ می شود.
سوم اینکه‌، به‌ شهادت تاریخ، در کشورهای چند ملیتی، اتحاد پایدار و داوطلبانه‌ تنها از طریق احترام متقابل و به رسمیت شناختن هویت و تامین برابرحقوقی برای ملیت های تحت ستم، قابل تصور است.
با ادامه‌ خود برتر بینی، توجیه‌ سرکوب و تبعیض، اتهام زدن ها، تهدید و سردادن شعارهای نژادپرستانه‌ و انکار وجود و پایمال کردن حقوق ملیت های غیرفارس، نمی توان این مشکل حیاتی ایران را حل و از عمیق تر شدن شکاف های ایجاد شده‌ و فروپاشی کشور جلوگیری کرد.
اگر امروز می بینیم که‌ در پی سرکوب و محرومیت و تبعیض نهادینه‌ شده‌ و سرخوردگی ناشی از آن، تمایلات جدائی طلبی در میان ملیت های غیرفارس رو به‌ گسترش است، نباید تعجب کرد. در پیدایش و گسترش این پدیده‌، سیاست و رویکردهای اپوزیسیون "سراسری " سهم بزرگی داشته‌ است.
جالب است، در حالی که‌ نیروهای ناسیونالیست مرکزگرا در همراهی با رژیم مرتبا کردستان را به‌ تجزیه‌طلبی متهم و به‌ این بهانه‌ سیاست سرکوب و ستم حکومتی بر علیه‌ ملت کرد را توجیه‌ می کند،‌ حزب دمکرات کردستان ایران و دیگر سازمان های کردستانی علیرغم فشار فزاینده‌، همچنان بر سیاست حل مسئله‌ کرد در چهارچوب مرزهای ایران تاکید می ورزند! روشن نیست، واقعا چه‌ کسی ایران را به سوی تجزیه‌ سوق میدهد؟!
راستی شما، رژیم و ناسیونالیست ها، چه‌ انتظاری از کردها دارید؟ شما بر مبنای این ذهنیت بیمار و انسان ستیز هویت ملیت ها را انکار می کنید و با تامین حقوق آنها دشمنی می ورزید که‌ گویا شناسائی و تحقق مطالبات ملیت ها، تمامیت ارضی ایران را به‌ مخاطره‌ خواهد انداخت!
باورنکردنی است، طرفداران این تفکر شوینیستی آشکارا رفع تبعیض از ملیت های تحت ستم و به رسمیت شناختن حقوق اساسی آنان را با تمامیت ارضی ایران در منافات می بینند. خوب! فکر می کنید در چنین حالتی یک کرد، یک بلوچ، یک ترک، یک عرب یا یک ترکمن چکار باید کند و چه‌ تصمیمی باید بگیرد؟
بر‌ پایه‌ این منطق، من غیرفارس دو گزینه‌ بیشتر ندارم: یا باید برای حفظ تداوم انحصار قدرت در دست شما، تحت پوشش حفظ یکپارچگی ایران، به‌ سرکوب و حقارت و تبعیض و محروم ماندن از حقوق سیاسی و انسانی خود تا آخر عمر تن در دهم، یا اینکه‌ برای رسیدن به‌ آزادی و پاره‌ کردن زنجیر اسارت از دست و پای خود، برای تجزیه‌ ایران تلاش کنم!
در جواب به‌ این ذهنیت، باید تاکید کرد که‌ ملت کرد نه‌ تسلیم خشونت و سرکوب رژیم حاکم خواهد شد و نه‌ مرعوب افترا و نظریه‌ های انحرافی نژادپرستانه‌. ما مبارزه‌ و تلاش در راه آزادی را بر زندگی در خفت و خواری را ترجیح میدهیم و چون آماده‌ایم هزینه‌ لازم برای رسیدن به‌ این هدف را بپردازیم، به‌ پیروزی خود اطمینان داریم