از : امیر ایرانی
عنوان : عدالت اجتماعی پایدار و عدالت اجتماعی غارتی( رابین هودی یا عیاری یا به شیوه علی ابن ابو طالبی)
پرسشی مطرح است:چرا در یک بازی دمکراسی وقتی یکی از احزاب با هویت چپ بقدرت می رسد و در پی تحقق عدالت اجتماعی می رود ودر این مورد اقداماتی را انجام می دهد سپس متهم به اختلاس و فساد مالی و ویرانی اقتصاد کشور می شود؟!
قطعاً یکی از پاسخ هایی که از طرف هواداران این نوع احزاب مطرح می شود این خواهد بود:
این اتهامات از طرف بازیگران وطرفداران و طبقات وابسته به نظام سرمایه داری مطرح و تبلیغ می شوند این اتهامات مبنای واقعی و حقیقی ندارند.
در مورد این پاسخ واین ادعا، نگرشی بیان می کند :تجربه به می گوید؛ وقتی به پیگیری عدالت اجتماعی توسط این احزاب در دو نظام اجتماعی متفاوت توجه شود و به عملکرد و نوع رفتار این احزاب مورد دقت شود قطعاً پاسخ های دیگری را نیز خواهیم شنید و خواهیم داشت.
ودر مورد دو نظام گفته می شود:
الف) اگر نظام اجتماعی حاکم برجامعه براساس یک تئوری اجتماعی بنا شود که در این نظام اجتماعی ؛موضوع عدالت اجتماعی حرف اول وآخر را بزند وآزادی و دمکراسی باید فدای عدالت شوندو می توانند فدا شوند! در این نظام مجریان عدالت اجتماعی، با فراغ بال هر عملی را که بنظرشان صحیح است انجام خواهند داد.
در این روش وشیوه کار زمانی ویرانی ها خود را نشان می دهد که شرایط به مرحله ای بحرانی می رسد که بحران موجود بگویدممکن است منجر به فروپاشی شود و همه چیز فرو بریزد. در این نظام در حین اجرا اگر کسی بخواهد به ویرانی ها اشاره کند ویا اعتراضی کند تواند و اجازه این کار را نمی یابد.
ب)اگر نظام اجتماعی براساس آزادی و دمکراسی بنا شده باشد و حزبی با هویت چپ در این نظام بقدرت برسد! شرط موفقیت این حزب این است : آزادی و دمکراسی را صادقانه پذیرفته باشد و آنرا خوب درک کرده باشد. وبا این شرایط، در پی تحقق عدالت اجتماعی برود؛ آنهم عدالت اجتماعی پایدار.
با پذیرش این شرایط، این نوع حزب ها دیگر نمی توانند مانند شرایط قسمت (الف) عمل کنند! چون به آنان چنین فرصتی و قدرت مانوری نمی دهند! و هر نوع شیوه ای که رنگ و بوی عوام فریبی داشته باشد بلافاصله برملا می شود و......
برای بیان بهتر این قسمت می توان گفت:چنانچه این نوع احزاب وقتی به قدرت می رسند در تحقق بخشی به عدالت اجتماعی ، بخواهند نوعی عدالت اجتماعی که معروف به عدالت اجتماعی غارتی است را بنمایش بگذارند و بدین طریق یک محبت دروغینی را برای خود بخرند با بودن آزادی و دمکراسی با عکس العمل شدیدی مواجهه خواهند شد حتی اتهام دزدی اموال و اختلاس و هدر دادن اموال به آنان وارد می شود. وبدین طریق به آنان تفهیم می شود شما که به این طریق به قدرت می رسید باید درپی تحقق عدالت اجتماعی پایدار باشید یعنی وقتی سرمایه یا اموالی را بدست می آورید آنرا را باید درخدمت اشتغالزایی بکار گیرید چون توزیع آنان به شیوه رابین هودی ویا عیاری یا عدالت حضرت علی وار ،چیزی جزء هدر دادن آن سرمایه و اموال نخواهد بود .
۷۶۰٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱٣۹۵
|
از : peerooz
عنوان : " تغییرات طبقاتی "
" ...به لحاظ تئوریک این تغییر دیدگاه بیش از آنچه به نمک نشناسی بخشی از مردم مربوط باشد ریشه در تغییرات طبقاتی این اقشار و به تعبیری موقعیت های جدید طبقاتی آنان داشته است...". پایان نقل قول
دقیقا. یعنی اینها تا زمانی " سوسیالیست " بودند که فقیر بودند ولی تا آبی زیر پوستشان رفت " اغنیا " را به مجالس مقننه فرستادند تا دولت را غیر مستقیم ساقط کند.کاش ۱۵۰ میلیون هندی که با پرچم سرخ اعتراض کردند اعتقاد بیشتری به کمونیسم داشته باشند.
۷۶۰۶۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۵
|
از : اردشیر زارعی قنواتی
عنوان : برداشت کمونیستی از جنبش چپ دمکراتیک
با سپاس از جناب شمالی و پیروز
بحث و تحلیل حول جنبش های چپ دمکراتیک در چارچوب یک نگرش کمونیستی حتما به مفهوم همسانی احزاب کمونیسم و جنبش های چپ دمکراتیک نخواهد بود. هر چند که هر دو گرایش در طبقه بندی چپ دسته بندی می شوند ولی به لحاظ نظری و عملی هر یک اهداف متفاوتی را دنبال می کنند. فورماسیون احزاب کمونیسم بر پایه انقلاب و تغییرات بنیادی در جوامع استوار است که تنها بر اساس در هم شکستن فورماسیون نظام سزمایه داری اهداف آنان قابل تحقق است. از طرف دیگر جنبش های چپ دمکراتیک به لحاظ ساختار تشکیلاتی و اهداف استراتژیک خود در مرحله ماقبل سوسیالیست علمی قرار می گیرند و به همین دلیل می بایست در چارچوب جنبش های اصلاح طلب چپ به آن نگاه شود. ولی در این بین یک کمونیست و مارکسیست در قالب حزبی و فردی می بایست قادر به تحلیل شرایط موجود بوده و در صورت عدم امکان انقلاب و تغییرات اساسی از نقش جنبش های چپ دمکراتیک در خصوص مهار و بازدارندگی نظام سرمایه داری و نئولیبرالیسم افسارگسیخته کنونی برای تحقق اهداف و روندهای سوسیالیستی استقبال کند. اینکه بعضی از حاملان اندیشه مارکسیستی در چارچوب برداشت های سکتاریستی مخالف نقش آفرینی جنبش چپ دمکراتیک در حوزه ورود به نهاد قدرت در سیستم بورژوایی می شوند بیشتر به برداشت من "شبه کمونیسم حجتیه یی" از نوع ایرانی و "آخرالزمانی" در نگرش بین المللی شباهت دارد که دستیابی به اهداف را تنها با ظهور منجی و به تعبیری استقبال از خرابی نهایی جهت بازسازی نظام جدید منوط می کنند. در همین نمونه برزیل حزب کارگران و رهبرانی چون لولا و روسف هر چند با اهداف نهایی یک حزب کمونیسم بسیار فاصله داشتند ولی توانستند بسیاری از اهداف اولیه یک جامعه عادلانه و نظم نسبی دمکراتیک را تحقق ببخشند و حداقل بر نئولیبرالیسم افسارگسیخته لگام بزنند. جناب شمالی خیلی خوب به این تفاوت ها اشاره کرده است و من نیز موافقم که فعالاین چپ باید تفاوت حوزه قدرت در جامعه سوسیالیستی را با بازی سیاست و ورود به هرم قدرت در سیستم بورژوایی را به درستی درک کنند. همین عدم درک است که متاسفانه بعد از فروپاشی شوروی بخشی از کمونیست ها را به سمت سکتاریسم و پاسیو شدن سوق داد و بخشی را نیز به سمت اپورتونیسم در سیستم سرمایه داری منجر به استحاله کرد. متاسفانه عدم درک درست از همین نقطه اصلی و به اصطلاح حلقه مفقوده جهت سیاست ورزی در حوزه تصمیم گیری در فضای جدید موجب سوءبرداشت هایی شده که هنوز ادامه دارد. اشاره و تاکید من بر پراتیک لنینی در خصوص انقلاب روسیه در مقطع بین ۱۹۰۵ تا آستانه ۱۹۱۷ که همان مشارکت در انقلاب ملی - دمکراتیک برای رسیدن به انقلاب سوسیالیستی بود دقیقا همان درس بزرگی است که بعد از یک قرن هنوز به خوبی در بین بخشی از چپ آموخته نشده است. در اینجا یک اشاره کوتاه هم به کامنت دوم دوست عزیز پیروز هم لازم است و اینکه مردم برزیل نمک نشناس بوده اند شاید در محاوره و ساده سازی موضوع قابل گفتن باشد ولی به لحاظ تئوریک این تغییر دیدگاه بیش از آنچه به نمک نشناسی بخشی از مردم مربوط باشد ریشه در تغییرات طبقاتی این اقشار و به تعبیری موقعیت های جدید طبقاتی آنان داشته است که بسیار فراتر از حوزه اخلاق اجتماعی خواهد بود. با سپاس از هر دو دوست عزیزم.
۷۶۰۶۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۵
|
از : Hossein Shomali
عنوان : وظائف دو گانه احزاب سوسیالیست در قدرت، ۱- در سیستم سرمایه داری، و ۲- در نظام سوسیالیستی
وظائف دو گانه احزاب سوسیالیست در قدرت، ۱- در سیستم سرمایه داری، و ۲- در نظام سوسیالیستی
به سرور گرامیم جناب رفیق اردشیر زارعی قنواتی که همیشه از نوشتههای پر بار ایشان کمال استفاده را بردهام، و جای دارد از زحمات بی دریغ ایشان همینجا قدر دانی نمایم. با سپاس فراوان از شما نوشتار ناقابل خود را ادا میدارم.
به بهانه اشاره شما به مفهوم اصلاح و انقلاب و وظایف چپ انقلابی در وضعیت قدرت در جوامع سرمایهداری، سعی خواهم کرد بعضی از ایدههای خود را برای شما بیان دارم. در قدرت بودن چپ در جامعه سرمایهداری و تنگناهای ساختاری این سیستم در اجرای برنامههای اصلاحی و نگاهی که شما در مفهوم اصلاح و انقلاب مطرح کردید. تفکیک دو شرایط را باید مدّ نظر داشت یکم قرار گرفتن یک حزب سیاسی در قدرت در جوامع سرمایهداری همانطوریکه میدانید کاملا متفاوت است با وضعیت حزبی در پیروزی در یک انقلاب سوسیالیستی. یک حزب سوسیالیستی در قدرت در جامعه سرمایهداری میبایست در حد امکان اصلاحات اساسی و ماندگاری را در وضعیت مزدبگیرن به وجود آورد تغییر قوانین به نفع مزدبگیرن مثل یکم تحکیم ارگانهای صنفی و سیاسی آنها دوم دستمزد مناسب برابر با معیشت سوم مزایای همچون بیمه بیکاری و مزایای کارگری دیگر همچون مسکن کارگری، سرویس مجانی کارگری،... اینها آن اهرم اساسیست که طبقه مزدبگیر را در جایگاه مقابله با سرمایه قرار میدهد. کار احزاب سوسیالیستی در قدرت در جوامع سرمایهداری رفرمهای اساسی از این دست است نه انقلاب سوسیالیستی،تنها وظیفه یک حزب سوسیالیستی در قدرت رفرم به نفع طبقه زحمتکش است. وظایف احزاب در قدرت در کشورهای سوسیالیستی جای بحث ما نیست. اما این تفکیک متاسفانه هنوز در چپ و سوسیالیست ما جا نیفتاده است احزاب باید دو برنامه داشته باشند برنامه سوسیال دموکراتیک در جوامع سرمایهداری و برنامه سوسیالیستی در جوامع سوسیالیستی. برای احزاب ایران چیزی کمتر از انقلاب سوسیالیستی در ایران ممکن نیست! و برنامه دیگری در نگاه آنها به آینده جائی ندارد اما مثل روز روشن است شانس احزاب چپ در به قدرت رسیدن همچون آمریکای لاتین در فردای ایران بیشتر است تا انقلاب سوسیالیستی.
حسین شمالی سپتامبر ۰۶، ۲۰۱۶
۷۶۰۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ شهريور ۱٣۹۵
|
از : peerooz
عنوان : حق ناشناسی
جناب زارعی قنواتی,
با احترام به توضیح شما باید بگویم که بحران اقتصادی اخیر در کشورهای صنعتی پیشرفته بدون منابع طبیعی نظیر چین و اروپای غربی, مانند برزیل موجب طغیان " فقرا " و انتخاب " اغنیا " در مجالس مقننه نشده اند. بنظر میرسد که سقوط قیمت همین ۲۰ درصد مواد معدنی و انگولک های امریکا نقش اساسی در برزیل را بازی کرده است. منظور اینکه این " فقرا " " سوسیالیست " نبودند ولی از منافع " سوسیالیسم " بهره مند شدند و متاسفانه دست بخشنده را نشناختند.
۷۶۰٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ شهريور ۱٣۹۵
|
از : اردشیر زارعی قنواتی
عنوان : شبح مارکس هم چنان بر فراز برزیل
با سپاس از پیروز عزیز
این نظر مارکس که اقتصاد زیربنای تحولات اجتماعی است یک اصل خدشه ناپذیر است که امروز حتی دشمنان مارکس هم به آن اذعان می کنند. به همین دلیل نظام سرمایه داری با تمام تلاش و به کار بستن هر ترفندی نتوانست این قانون و قاعده علمی که توسط مارکس تئوریزه شده بود و با تببین تاریخی آن به سلاحی در دست جنبش چپ سوسیالیستی علیه تشریح دوران محتوم این نظام به کار گرفته می شد، زیر عناوین گمراه کننده مخدوش کند. اتفاقا امروز همین اصل کلی موجب شکست حزب چپ کارگران به رهبری دیلما روسف در برزیل شده است چرا که رکود و سقوط اقتصاد این کشور تمام برنامه های ترقی خواهانه آنان را برای دمکراتیزه کردن و عدالت اجتماعی با عدم موفقیت روبه رو کرد. ولی این موضوع که برزیل یک اقتصاد متکی بر منابع انرژی و صدور آن بود که با کاهش قیمت این مواد اقصاد به ورطه بحران دچار شد تا حدود زیادی تصویر کج و معوجی است که نئولیبرال های داخلی و خارجی سعی در القای آن دارند. حجم صادرات مواد اولیه از جمله نفت و گاز در اقتصاد برزیل کمتر از ۲۰ درصد بوده است و این کشور در طول ۱۳ سال حکومت چپگرایان به یک کشور صنعتی و تقریبا پیشرفته تبدیل گردید که نقش عمده در اقتصاد آن را کالاهای صنعتی و تکنولوژیک در حوزه صادرات ایفا می کرد. رکود اقتصاد جهانی موجب سقط این غول اقتصاد آمریکای جنوبی شد هم چنان که امروز آمریکا، چین، اتحادیه اروپایی و ژاپن هم به نوعی درگیر آن می باشند. تفاوت برزیل با کشورهای پیشرفته سرمایه داری در این بود که این کشور سیاست حمایتی و رفاه عمومی را نسبت به طبقات نابرخوردار دنبال می کرد و دیگر تقریبا منابع درامدی اجازه این کار را نمی داد ولی در نظام های سرمایه داری برنامه های ریاضت اقتصادی به عنوان راهکار جبرانی این دوران رکود به کار گرفته می شد که هر چند به خانمانسوزی اکثریت شهروندان منجر گردید ولی تا حدودی کسری بودجه را توانست جبران کند. اینکه اشاره به سرمایه گذاری های کلان چین در امریکای لاتین کرده بودید کاملا موافقم چون همین موضوع خشم واشینگتن و اراده برای تنبیه حکومت های ناهمسو در منطقه را بیشتر برانگیخت، ولی در این مقاله من بیشتر سعی کرده ام با پرداختن با آسیب شناسی درونی در ساختار برزیل به موضوع بپردازم. البته یک اشاره کوتاه هم به تبعات بین المللی برکناری روسف از جمله در مورد آینده گروه بریکس داشته ام اما اگر می خواستم به تفصیل به موضوع بپردازم حجم مطلب به اندازه یی می شد که هم برای انتشار در روزنامه داخلی امکان پذیر نبود و هم می توانست حوصله مخاطب را آن چنان به سر ببرد که اصل موضوع کودتای سیاسی - پارلمانی جناح راست برزیل را به حاشیه براند.
با سپاس از توجه و نکته سنجی دوست عزیزم پیروز
۷۶۰۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ شهريور ۱٣۹۵
|
از : peerooz
عنوان : عقیده مارکس؟
دو سه سال پیش خدمت جناب زارعی قنواتی عرض کردم که اگر فرمت و صفحه آرایی مقالات را بهبود بخشند, مطالب ساده تر درک میگردند. توضیح ایشان این بود که نشریه مربوطه فضای لازم برای این تغییرات را فراهم نمی نماید. از مقاله امروز چنین بر میآید که این محدودیت برطرف و ایشان قسمت زیادی از فضا را به مقایسه برزیل با اوضاع پیش از صد سال پیش روسیه اختصاص داده اند.
اگر درست فهمیده باشم مارکس معتقد بود که اقتصاد ریشه تحولات و سیاست جامعه است نه بر عکس. به عبارتی مردم عقلشان به شکمشان است. اگر نان و آبی رسید و شکم سیر شد فرقی نمیکند که منبع آن کیست. اقتصاد برزیل بر پایه منابع معدنی و نفت است. تا زمانی که قیمت آنها بالا بود رژیم چپ گرا, بسیاری از مردم برزیل را از فقر نجات داد. با سقوط قیمت این مواد, مردم برزیل دست آوردهای " چپ " را فراموش کردند و مرغ همسایه را غاز دیده و به آن سو متمایل شدند که البته توهمی بیش نبوده است.
ضمنا نکته ای که جناب زارعی قنواتی ظاهرا مکتوم گذارده اند بروز جنگ سرد بین چین و امریکا بر سر سرمایه گذاری های کلان چین در آمریکای جنوبی ست که مقاله زیر به شرح آن میپردازد.
http://www.counterpunch.org/۲۰۱۶/۰۸/۳۱/the-new-cold-war-between-the-us-and-china/
۷۶۰۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱٣۹۵
|