اطلاعیه برگزاری کنگره ۲۱ سازمان راه کارگر همراه با سند سیاسی مصوب



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۵ شهريور ۱٣۹۵ -  ۵ سپتامبر ۲۰۱۶


کنگره بیست ویکم سازمان راه کارگر با یک دقیقه سکوت بیاد همه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم در مرداد ۱٣۹۵ با شرکت اعضا ی سازمان و رفقای مهمان کنگره آغاز شد. امسال نیز بنا به تصمیم کنگره قبل بررسی گزارش نهاد ها و مباحث تشکیلاتی از جمله انتخاب دو نهاد کمیته مرکزی و کمیسیون نظارت و بررسی شکایات در مجامع عمومی سازمانی پیش از کنگره به انجام رسید تا در زمان کنگره با فرصت و تمرکز بیشتری به مسائل و مباحث نظری پرداخته شود.

دستور کار مصوب کنگره امسال عبارت بودند از بحث و بررسی اسناد پیشنهادی به کنگره:۱- گزارش سیاسی ۲- مشخصه های شرایط کنونی جنبش کارگری، ٣- قطعنامه های مربوط به مسئله ملی ، فدرالیسم ، ارزیابی از بحران خاورمیانه و بحران زیست محیطی.

در روز پایانی کنگره ۲۱ پیامی به عنوان قدردانی و همراهی و همبستگی با رفیق رضا غفاری از اعضای قدیمی سازمانمان صادر گردید .

کنگره ۲۱ سازمان با پخش سرود انترناسیونال با موفقیت به کار خود پایان داد.

اسناد سیاسی مصوب کنگره بیست و یکم سازمان راه کارگر ، همزمان با انتشار این اطلاعیه ، منتشر میگردند. امید که این اسناد و مباحث بتواند به بحثهای گسترده و سراسری فعالان چپ و کارگری برای یافتن راههای مشترک و اقدامات مشترک در جهت متحد کردن جنبش کارگری وچپ ایران یاری رساند.

کمیته مرکزی سازمان راه کارگر
شهریور ۱٣۹۵ – اوت ۲۰۱۶


سند اول
گزارش سیاسی کنگره ۲۱ سازمان راه کارگر


تحولات بین المللی
بحران سرمایه داری که از سال ۲۰۰٨ و ابتدا از کارکرد، سرشت و تناقض های درونی نظام پولی ، مالی شروع شد و بسرعت از بخش مالی به اقتصاد واقعی انکشاف یافت، همچنان ادامه دارد. این بحران یکی از فراگیر ترین ، تعمیم یافته ترین و طولانی ترین بحرانهای جهان سرمایه داری است. هر چند منشا بلاواسطه بحران حباب مالی بود که در اواسط سالهای ۲۰۰۰ در آمریکا و اروپا ایجاد شده بود، اما این بحران خود ادامه و جایگزین بحران ریشه ای دیگری یعنی کاهش نرخ سود در تمام سالهای ۷۰ - ۱۹۶۰ می باشد. آنچه مشخص است این است که عواملی که به بحران شتاب بخشیده حل نشده است. سرمایه داری جهانی با اضافه انباشت و نرخ سود پائین روبرو است و به آن باید سیستم جدید مالی تازه بو جود آمده ای که یا بشدت صدمه دیده و یا بشدت به بانک مرکزی وابسته است را اضافه کرد.

در مداخله دولتی برای تخفیف بحران سرمایه داری، "چین" نقشی کلیدی ایفا کرد. با کاهش رشد چین که ٣۰ درصد رشد جهانی و ۱۶ درصد تولید جهانی را بخود اختصاص میداد ، آلمان نیز که ماشین صادرات کالاهای ماشینی به چین است دچار ضربات سنگینی شده است ، این بدان معنی است که تنها کشوری که موتور اقتصاد اروپا محسوب میشود اکنون نمیتواند این رل را ایفا کند.

کشورهای موسوم به بریکس نیز در وضعیت مشابهی هستند. برزیل، هند و روسیه در بحران هستند. اقتصاد برزیل به میزان ۴.۵ درصد منقبض شده است، برزیل و روسیه بطور واقعی در رکود هستند. بدین ترتیب اکنون صحنه برای رکود جهانی آماده است.

صندوق بین المللی پول مکررا پیش بینی های پیشین خود را بی اعتبار کرده و هشدار داده است که اقتصادهای پیشرفته باید خود را برای رشد کمتر آماده کنند. براساس گزارشات "آی ام اف" رشد کشورهای صنعتی از سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ سالانه حدود ۱.۶ درصد خواهد بود ( البته با این فرض که رکود نباشد ) در حالیکه در سالهای ۷ -۲۰۰۱ ،   ۲.۲ در صد بود ، که همه شواهد نشان از رفتن به رکود عمیق دارد. بر اساس گزارش سازمان رشد و همکاریهای اقتصادی (او ای سی د) برای حداقل پنجاه سال رشد قابل توجهی در مقیاس جهانی نخواهد بود، رونق و رکود همچنان ادامه خواهد داشت، اما تمایل رو به پائین است. اگر چنین باشد این چشم انداز جدیدی است که کاملا با سناریوهای نیم قرن پس از جنگ جهانی دوم در کشورهای سرمایه داری فرق خواهد کرد. نتایج سیاسی آنهم فرق خواهد کرد.

اقتصاد دانان بورژوازی هیچ راه حلی برای حل این بحران ندارند. رئیس صندوق بین المللی گفته است که به دستورالعمل جدیدی نیاز دارند. ابزارهایی را که بورژوازی برای بیرون آمدن از بحران لازم داشته قبلا استفاده کرده است . دستورالعمل ها، همان رفرمهای ساختاری، باز کردن درها بر روی سرمایه های خارجی، خصوصی کردن های املاک دولتی و منعطف کردن بازار کار می باشد که با یورش بیشتر به کارگران و شرایط کاری، کاهش دستمزد ها، کاهش حقوق بازنشستگی و خدمات و بیکاری میلیونی همراه است. مقایسه این بحران با بحران سالهای ٣٣ - ۲۹ تنگنا ها و محدودیتهای تاریخی نظام سرمایه داری برای عبور از آن و اجتناب ناپذیری تشدید مبارزه طبقاتی را نشان میدهد.

هم اکنون تمرکز سرمایه به سطح بیسابقه ای رسیده است و سطحی از نابرابری را ایجاد کرده است که بیسابقه می باشد. قدرت زیادی در اختیار اقلیت بسیار کوچکی متمرکز است که بطور واقعی زندگی و سرنوشت تمامی مردم جهان را رقم میزنند.

بر اساس گزارشی که اخیرا اکسفام منتشر کرده مجموعه یک درصدی ها اکنون بیشتر از ۹۹ درصدی ها ثروت دارند. ۶۲ نفر از ثروتمند ترین بیلیونر ها مالک نصف جهان هستند. اما مساله به اینجا ختم نمیشود، اکسفام نشان میدهد که در بحبوحه بحران ، ثروتمندان ، به زندگی لوکس خود ادامه داده و ثروتمند تر شده و فقرا فقیر تر. از سال ۲۰۱۰ به بعد به ثروت این ۶۲ بیلیونر بیش از ۵۰۰ بیلیون دلار اضافه شده است. در حالیکه در سال ۲۰۰٨ قروض جهانی حدود ٣۰ تریلیون دلار بود، با وجود تحمیل ریاضت سخت اقتصادی به کارگران سراسر جهان برای کاهش قروض ، برخلاف وعده و وعید های بورژوازی، قروض اخیر جهانی به ۵۵ بیلیون دلار رسیده است.

اثرات سیاسی بحرانها
بحران ها طبعا اثرات سیاسی خود را خواهد داشت، وضعیت کنونی آن یقین ها، قطعیت های سابق را از بین میبرد، ایدئولوژی و ارزشها را به زیر سئوال خواهد برد در چنین شرایطی تعادل اجتماعی و سیاسی بر هم خواهد خورد، تشنجات شدید اجتماعی و مبارزه طبقاتی متمرکز تر خواهد شد. بحران هم اکنون جامعه آمریکا را قطب بندی کرده است. انعکاس پیامها و نظرات بر ضد سیستم موجود دولتی آمریکا را در پدیده ترامپ و سندرز می بینیم. ظهور سندرز که آشکارا از سوسیالیسم صحبت میکند به عنوان چالش گر دمکرات ها ، حمله اش به بیلیونر ها و فراخوانش برای انقلاب سیاسی در واقع از علائم ناخشنودی عمیق انباشت شده مردم است. هر چند که برنامه های سندرز شبیه سو سیال دمکراسی است و سوسیالیستی نیست ولی این خود نشانگر آنست که چیزی در جامعه آمریکا تغییر کرده است. اکنون کلمه سوسیالیسم در رسانه های رسمی شنیده می شود. چارچوبها و پایه های اصول سیاست آمریکا بلرزه در آمده است.

از سوی دیگر افزایش محبوبیت پدیده ارتجاعی ترامپ در راست که برای رهبری جمهوریخواهان مانند شوک بود و حزب را با شکاف و دو دسته گی روبرو کرد نشان از بیگانگی میلیونها نفر دارد. این پروسه قطب بندی در چپ و راست در سطح جهانی در حال شکل گیری است.

ناخشنودی و حس بی اعتمادی و خصومت نسبت به اتحادیه اروپا در حال رشد است. موج مخالفت و ایجاد اپوزیسیونهای سیاسی از سوی کارگران، جوانان ، نیروهای چپ و مترقی که مخالف سیاستهای ریاضت اقتصادی هستند بویژه در جنوب اروپا افزایش یافته است و از سوی دیگر مخالفت از سوی راست و احزاب دست راستی ضد مهاجر و خارجی ستیز در فرانسه ، آلمان، فنلاند، اتریش، دانمارک ، سوئد و دیگر کشورهای عضو اتحادیه اروپا افزایش یافته است.

در اروپا سیستم های سیاسی نمایندگی از جمله بسیاری از احزاب سنتی کارگری در حال فروریختن هستند. بر اساس گزارش نشریه اکونومیست حمایت از سوسیال دمکراسی اروپا اخیرا در پائین ترین سطح در هفتاد سال اخیر می باشد. نمونه کلاسیک آن پاسوک در یونان می باشد که پیش از بحران ۴۵ درصد رای را در پارلمان به خود اختصاص داده بود با فروپاشی اقتصاد یونان و با تسلیم کامل به تروئیکا، به تنها چهار درصد کاهش یافت. هنگامیکه اتحادیه اروپا آشکارا گفت که انتخابات و رفراندم مردمی در یونان هیچ ارزشی ندارد بلکه قدرتهای بزرگ و حاکم واقعی اروپا، بانک داران و سرمایه داران هستند که بدون در نظر گرفتن نظر اکثریت مردم تصمیم خواهند گرفت، دمکراسی بورژوائی بعنوان یک ادعای تقلبی در جلوی چشم میلیونها نفر هویدا شد. سقوط سیریزا نشان از محدودیتهای رفراندم و سوسیال دمکراسی دارد. در اروپا مردم دریافته اند که سیاست ریاضت اقتصادی یک پدیده گذرا نیست بلکه حمله ای دائمی به استانداردهای زندگی آنهاست ، در کشورهائی مثل یونان پرتقال ایرلند این سیاستها باعث کاهش بسیار در دستمزد ها و بازنشستگی شده بدون آنکه کسری را حل کند.

در انتخابات فرانسه در دسامبر ۲۰۱۵ در دور اول حزب فاشیست جبهه ملی بالاترین رای را آورد و بدنبال آن حزب سارکوزی دوم و سوسیالیست سوم شد. اما بزرگترین حزب، آنهائی بودند که رای ندادند. بیش از ۵۰ درصد که بیزاری و دورشدن بخش اعظم مردم را از احزاب اصلی نشان میدهد. اولاند یکی از رهبرانی است که از سال ۱۹۵٨ به بعد کمترین محبوبیت را دارا میباشد. دولت سوسیال دمکرات فرانسه با استفاده از شوک حاصل از حمله های تروریستی و اعلان وضعیت فوق العاده و با استفاده از ماده ای در قانون اساسی که به دولت اجازه فرمان قانونی بدون بردن به پارلمان را میدهد برای تصویب قانون ضد کارگری جدید بهره برداری کرد. این قانون که بزرگترین حمله به حقوق کارگران است و نشان از سرسپردگی حزب سوسیالیست به بورژوازی دارد، جرقه تظاهرات توده ای از فوریه امسال را به دنبال داشت . ابتدا تشکلهای جوانان بویژه اتحادیه دانشجویان ( یو-ان-ای اف) بسیار زودتر از سایر اتحادیه ها بسیج را آغاز کردند و فراخوان برای تظاهرات سراسری در تاریخ نهم مارس دادند، کمپینی در یوتیوب موسوم به ( تو بیشتر از این ارزش داری) از آن حمایت کرد. و بدنبال آن توده های اتحادیه برای اقدام رادیکال شروع به فشار آوردن کردند. حرکت برای یک روز اعتصاب سراسری و تظاهرات ابتدائا از پایه های اتحادیه شروع شد و جنبش اعتراضی عظیمی را دامن زد که در ادامه به گسترش اعتصابات و بلوکه کردن چندین بخش کلیدی اقتصاد همچون نیروگاه های هسته ای، بخش حمل ونقل ، نفت، پالایشگاه ها ... انجامید. حرکات مصمم و جمعی کارگران نه تنها سرکوب را بی اثر ساخته بلکه مبارزه را رادیکالیزه کرده است.

بعلاوه سبک جدیدی از سازماندهی که از جنبش ایندیگناتو در اسپانیا متاثر است متولد شده . که به نام جنبش شب زنده داران معروف شده است . این جنبش محبوبیت زیادی در میان مردمی که از سیاستهای ریاضت اقتصادی و کاهش خدمات اجتماعی توسط دولت به اصطلاح سوسیالیست به جان آمده بودند پیدا کرد. جنبش شب بیداران که از پاریس شروع شد بوسیله گروه های کوچکی از روشنفکران و میلیتانت ها ( مثل نشریه چپ موسوم به فکیر، فراخوانده شد و با کمک محققین و پژوهشگران برجسته ای مانند پژوهشگر اقتصادی چپ گرا فردریک لوردون ، به سبک ایندیگنادو در اسپانیا، فراخوان به اشغال میدان پس از ٣۱ مارس داده شد. هر چند نسل جدید چپ از بوروکراسی، قیم مابی و نبود دمکراسی و بی برنامگی در درون سازمانهای چپ و اتحادیه های کارگری سرخورده است و به دنبال بدیل است اما روشن است که انقلاب سوسیالیستی به مبارزه پیگیر، برنامه ریزی شده و آگاهانه طبقه کارگر با بیشترین میزان مشارکت کارگران نیاز دارد و در این راستا طبقه کارگر برای خود سازمان یابی به تشکلهای حرفه ای و حزبی خود نیاز دارد . روشن است که ما آن نوع سازمان یابی را دفاع و تقویت میکنیم که بیشترین بسیج و مشارکت و ابتکار از پائین در مجامع آنها صورت پذیرد.

درانگلیس انتخاب جرمی کوربین نه از علاقه مردم به حزب کارگر بلکه نشان از انباشت ناخشنودی و نا امیدی توده ها بود که زمینه شکاف در حزب کارگر را بوجود میآورد، نه تنها حزب کارگر بلکه حزب محافظه کار هم بخصوص در رابطه با اتحادیه اروپا شکاف بر داشته است. این نارضایتی و عدم اعتماد به دستگاه حاکمه خود را در رای خروج از اتحادیه اروپا نشان داد که شورشی علیه ساختار قدرت سیاسی بریتانیا، و بروشنی نشانه بیگانگی اکثریت بزرگ مردم بریتانیا با طبقه سیاسی حاکم در این کشور و در اتحادیه اروپا و سیاستهای آن بود. خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا که دومین کشور و بزرگترین قدرت مالی و نظامی در اتحادیه است ، حادثه ژئو پولیتیک بسیار قابل توجهی بود. این مساله آشفتگی و بهم ریختگی امپریالیسم غرب که توسط امپریالیسم آمریکا هدایت میشود را بدنبال دارد و ضربه مهمی به اتحادیه اروپا است، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا میتواند بطور بالقوه سر آغاز خروج دیگر اعضا باشد و ممکن است به روند تجزیه و نابودی اتحادیه اروپا بیانجامد و یکپارچگی خود بریتانیا را نیز به زیر سئوال ببرد. خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا را نمیتوان جدا از بحران نئولیبرالیسم و تناقضات بوجود آمده ناشی از آن ، چه در درون اتحادیه اروپا و چه کشورهای عضو مورد بررسی قرار داد. تاچریسم با تحمیل سیاستهای نئولیبرالی ، ریاضت اقتصادی، حمله وسیع به کارگران و تشکلهای کارگری، صنعت زدائی در شمال و تبدیل جنوب بریتانیا به مرکز خدمات، فاصله طبقاتی را افزایش داد و میخواست که دهه ها افول امپریالیسم انگیس را جبران کند هر چند که برگرداندن روزهای طلائی امپریالیسم انگلیس فرای قدرت وی بود و نمایانگر شکنندگی سرمایه داری بریتانیا در سیستم جهانی بسرعت تغییریابنده ای است که قدرت در آن بسرعت تغییر میکرد. پیآمد های رفراندم بریتانیا نشان داد که نه تنها ارزیابی واطمینان کامرون در رابطه با پیروزی راحت اشتباه بود بلکه با شکست در رفراندم واستعفای نخست وزیر، حزب حاکم مجبور شد که کابینه ای برای سازمان دادن خروج از اتحادیه سازمان دهد. خروجی که قطعا به سیاستهای نئولیبرالی پایان نخواهد داد.

در اسپانیا رشد وسیع پودوموس را شاهدیم که در طی ۱٨ ماه به صدها هزار رسید و ۶۹ نماینده در پارلمان دارد. پابلو ایگلسیاز از رهبران پودوموس از بانکداران و ثروتمندان انتقاد میکند و سیستم موجود سیاسی را رد میکند. هر چند ایده رهبران پودوموس چندان روشن نیست و معلوم نیست به سرنوشت سیریزا دچار نشود.

بعلاوه برخورد دولتهای عضو اتحادیه اروپا به مساله پناهندگی، بحران در اتحادیه اروپا ، تناقضات میان اعضای آنرا را بیشتر و دولتمداران اروپا را با وضعیت دشواری روبرو کرده است. اتحادیه اروپا اکنون با این مشکل روبرو می باشد که با قرارداد شنگن ( که یکی از سنگ بناهای اتحادیه اروپا است ) چکار کند. دولتهای عضو اتحادیه اروپا اکنون فشار میآورند که قدرت و اختیار بیشتری برای کنترل مرزها داشته باشند، هر چه دولتها بیشتر به کنترل مرزها و گذاشتن موانع بپردازند اصول اروپای باز بیشتر زیر گرفته میشود و به نظر میرسد که قرارداد شنگن در حال رسیدن به انتهای خط است. زیر گرفتن قرار داد شنگن به تضعیف حرکت آزاد مردم که یکی از سنگ بناهای اتحادیه اروپاست منتهی میشود. بحران پناهندگی ترسیمی از انعکاس بحران سیستم سرمایه داری است که حتی حقوق اولیه انسانی یعنی حق زندگی را هم نمیتواند به انسانها بدهد.

در رابطه با بحران محیط زیست هر چند در اواخر سال گذشته پس از برگزاری کنفرانس جهانی تغییرات آب و هوائی در پاریس سران کشورهای سرمایه داری در بوق و کرنا دمیدند که به موفقیتی تاریخی در رابطه با نگه داشتن افزایش درجه حرارت به زیر ۲ درجه سانتی گراد و تلاش برای محدود کردن افزایش دما به بالای ۱.۵ رسیدند. اما مشخص شد که این توافقات داوطلبانه است و بر هیچ تعهد قانونی استوار نیست. حتی قبل از اینکه جوهر توافقنامه خشک شود قابل عمل بودن آن به زیر سئوال رفت که محدودیتها، تناقضات سیستم سرمایه داری را نشان میدهد. واقعیت اینست که رهبران دولتهای سرمایه داری در چند سال گذشته از سوی جنبشهای محیط زیست و توده ای تحت فشار قرار گرفتند و در واقع حتی صحبت از محدود کردن افزایش دما به زیر یک و نیم انعکاس کمپین های فعالین در سراسر دنیا است. نظام سرمایه داری از آنجائیکه نیروی محرک اش سود آوری است ماهیتا با منافع حفظ محیط زیست در تضاد است. امکانات و تکنولوژی برای حل بحران محیط زیست وجود دارد تنها باید آنرا تحت کنترل جامعه و در جهت منافع ۹۹ در صدی ها قرار داد. مشکل اساسی قوانین و منطق اقتصادی است. تنها با جایگزین کردن قانون رقابت، سود و مالکیت خصوصی با سیستم تولیدی دمکراتیک، منطقی، سوسیالیستی میتوان به بحران محیط زیست پاسخی شایسته داد. ما مارکسیست ها باید این حقیقت را بگوئیم که تنها راه برای حفظ سلامت و محافظت از کره زمین پایان دادن به سیستم سرمایه داری است.

تحولات خاورمیانه
در ارزیابی از بحران جاری خاورمیانه، می باید پیشاپیش بر این واقعیت تاکید ورزید که سه زمینه مهم این بحران، یعنی رقابت قدرت های امپریالیستی، رقابت قدرت های منطقه ای و فرمان روائی رژیم های فاسد سرکوب گر، همچنان به قوت خود باقی است و بر بستر تضادهای فرقه ای ــ مذهبی، تداوم ستم ملی، نبود آزادی های اساسی، بی حقوقی عمومی و تشدید نابسامانی های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، در طی سالی که در فاصله دو کنگره می گذرد، شدت و دامنه باز هم بیش تری یافته است.این تشدید بحران را در چند مولفه میتوان جمع بندی نمود:

۱ ــ چرخشی در جنگ نیابتی
دخالت آشکار نظامی روسیه با استقرار چند اسکادران از هواپیماهای بمب افکن و سامانه موشک های پیشرفته اسکاد B٣۰۰ و B۴۰۰ در خاک سوریه و نیز اعزام نیرو و نفرات باز هم بیش تری از جانب جمهوری اسلامی به جبهه های جنگ در پشتیبانی از رژیم اسد و صف بندی متقابل اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا در پشتیبانی از اپوزیسیون رنگارنگ رژیم اسد به کارگردانی مشترک عربستان و دولت اسلام گرای ترکیه و شخص رجب اردوغان، به عنوان یاری دهنده اصلی نظامی و لجستیکی گروه بندی های اسلامی در سوریه؛ و زمینه چینی آمریکا با انتشار نامه سرگشاده بیش از پنجاه تن از دیپلمات های این کشور دایر بر مشارکت در براندازی رژیم اسد، جنگ نیابتی در این کشور جنگ زده، کم رنگ تر و رو در روئی دو جبهه آشکار تر شده است. به بیان روشن تر، سوریه اوکرائین دیگری است در مرکز رقابت های امپریالیستی! و دو کشور دو روی یک سکه اند، در رویاروئی دو جبهه شرق و غرب و در جنگ نه چندان سرد جاری در این برش زمانی، در این دو جبهه!

در اوکرائین، روسیه پشت شورشیان روسی زبانی ایستاده است که به روسیه تمایل دارند و با جذب یک جانبه اوکرائین در بازار اتحادیه اروپا بدون حضور روسیه مخالفند و بلوک غرب، پشت دولت و باندهای مافیائی فرمان روا بر اوکرائین قرار دارد، که با گرایش شدید و یک جانبه به اروپای باختری و آمریکا، در صدد گسستن شتابان همه پیوندهای دیرینه نظامی، سیاسی، صنعتی و حتا بازرگانی با روسیه هستند و می خواهند هر چه زودتر به پیمان نظامی ناتو و اتحادیه اقتصادی اروپا به پیوندند.

در سوریه، بلوک غرب پشت جریان هائی ایستاده که بخش اندکی، به غرب تمایل دارند و بخش اصلی جیره خوار عربستان، قطر و ترکیه هستند و واپس گرائی اسلامی را با تمام درنده خوئی هایش نمایندگی می کنند. روسیه به پشتیبانی از رژیم سرکوب گر سکولاری برخاسته که آخرین سنگر او در خاورمیانه عربی تلقی می شود. رژیمی که از هر جانب تحت فشار است و بدون پشتیبانی خارجی در برابر تهاجم همه جانبه امپریالیست های غربی و ارتجاع اسلامی منطقه، امکان پایداریش ضعیف است .

۲ ــ تشدید جنگ قدرت در منطقه
طی این یکسال، فراتر از پشتیبانی آشکارتر قدرت های منطقه ای از هم پیمانان، یا دست نشانده گان خود در جنگ نیابتی، صف بندی های آشکارتر دو جبهه متضاد اسلام شیعی و سنی و شدت یابی جنگ سرد، نشان از فراهم آمدن زمینه های یک جنگ جبهه ای دارد که چه بسا تمام منطقه را به خاک و خون کشد. فضای سیاسی ناشی از گسستن روابط دیپلماتیک عربستان و چند کشور عربی دیگر با جمهوری اسلامی، جنگ سرد منطقه ای و جبهه بندی کشورهای شیعه و سنی، در دو بلوک متقابل را نشان میدهد و یادآور فضای سیاسی خاورمیانه، در آستانه جنگ ایران و عراق و لشکرکشی صدام به غرب و جنوب غربی کشور ایران است.

بحران روابط دو قطب اصلی شیعه و سنی، جمهوری اسلامی و عربستان از آنجا آغاز می شود که در پی شدت یابی جنگ یمن، عربستان از بیم خیزش شیعیان در درون مرزهای خود، با اعدام جنایت کارانه شمار چندی از مخالفان ازهر سنخ و از جمله شیخ نمر، از رهبران شیعی این کشور، خشم رهبران جمهوری اسلامی را چنان بر می انگیزد که با اعزام بسیجی های آماده به خدمت، به ویرانی سفارت خانه این کشور در تهران و کنسولگری اش در مشهد می پردازند و در پرتو این افسار گسیخته گی سیاسی، مناسبات نه چندان نیکوی دو کشور، با گسست روابط دیپلماسی و فراخوان سفیر و کارکنان سفارتخانه های هر دو جانب به فراز دیگری می رسد که چه بسا از کنترل خارج شود.

به دنبال این ماجرا و در ادامه تشدید رقابت های منطقه ای است، که عربستان، ترکیه و قطر به عنوان روسای سه گانه کنفرانس اسلامی، در برابر جمهوری اسلامی صف آرائی می نمایند و در قطعنامه پایانی کنفرانس که در ماه آوریل سال جاری در آنکارا برگزار شد، مداخله جمهوری اسلامی در کشورهای عربی را محکوم می سازند، بدون آن که به مداخله عربستان در یمن و بحرین، یا ترکیه و قطر در سوریه بپردازند، یا حتا تجاوز گستاخانه اسرائیل به حقوق مردم فلسطین و تصرف غاصبانه بخش دیگری از زمین های کرانه باختری به منظور شهرک سازی برای مهاجران یهود و بی تفاوتی قدرت های جهانی نسبت به این تجاوز تازه اسرائیل را محکوم کنند، یا مورد انتقاد قرار دهند.

سوای صدور قطعنامه یاد شده، تیره گی روابط دو کشور، به عربستان فرصت داد تا از صدور روادید برای حجاج ایرانی خودداری ورزد و امسال با جلوگیری از ورود ایرانیان، مانع از برگزاری تظاهرات سیاسی در مکه و مدینه گردد. تظاهراتی که همه ساله تشنج زا بوده است.

۳ ــ گسترش جنگ!
در دوره مورد گزارش در عراق جنگ زده، از یک سوی اقدام تروریستی و تداوم بمب های انفجاری است که مردم کوچه و بازار را در بغداد و حومه آن آماج قرار می دهد. از دیگر سوی، کشتار غیرنظامیان و تلفات ناشی از بمباران های گاه و بیگاه و بی هدف ائتلاف نیم بند ضد داعشی ، ادامه جنگ های خونین برای بازپس گیری شهرهای رمادیه و فلوجه که بین ارتش عراق و شبه نظامیان شیعی تحت امر جمهوری اسلامی از یک طرف و نیروهای وفادار به داعش از طرف دیگر در جریان است و باید از تشدید اختلاف در درون هیات حاکمه شیعه عراق یاد نمود و از تظاهرات شیعیان بسیج شده، به رهبری مقتدا صدر تروریست کارآزموده جمهوری اسلامی، علیه حیدر عبادی نخست وزیر کنونی و به پشتیبانی از نوری المالکی!

در سوریه هم چه در جریان آزاد سازی یا بازپس گیری شهر باستانی پالمیرا از داعش، چه در جریان نبردهای خونینی که هم اکنون برای آزاد سازی "درعا" جاری است و چه در جنگ های حومه دمشق و بخش شرقی حلب که در دست مخالفان است و چه در جریان جنگ هائی که بین داعش و نیروهای دموکراتیک، با ترکیبی از مبارزان کورد و دیگر ملیت های سوری در جریان است، تلفات انسانی روز به روز افزایش می یابد. تلفات ناشی از بمباران های شدید هوائی و توپخانه سنگین هر دو طرف هم که جای خود دارد و البته بحران عظیم آواره گان و پناهجویان که با از دست دادن خانه و کاشانه خود چه در داخل سوریه و چه به کشورهای همسایه و کشورهای اروپایی پناه آورده اند و در این مسیر پر درد و رنج شاهد مرگ دلخراش هزاران تن از انها در دریاها و تراژدی های جگرخراشی چون مرگ آیلان ( کودک دو ساله کورد سوری) بوده ایم.

در یمن هم اوضاع به همین گونه است و دولت پوشالی تحت پشتیبانی عربستان، مستقر در عدن، در شرق از جانب القاعده و در شمال از جانب شورشیان حوثی همچنان تحت فشار است و هواپیماهای نظامی عربستان با بمباران شهرها و مناطق تحت نفوذ آنان و ویرانی جاده ها و راه های ارتباطی، در صدد است آنها را از پیشروی باز دارد.

در طی یک سالی که گذشت، با روی گردانی دولت ترکیه از ادامه آتش بس با حزب کارگران کردستان و اعلام جنگ اردوغان با تشدید بمباران هوائی پایگاههای این حزب در ارتفاعات قندیل در خاک عراق و اشغال نظامی شهرهای کورد زبان در اناتولی، ترکیه هم، به نوبه ی خود وارد جنگ داخلی شد. و چندان دور از ذهن نخواهد بود که جنگ داخلی به زودی دامن گیر عربستان، بحرین، اردن، لبنان و حتی ایران گردد.

همچنین ترکیه ژوئیه امسال شاهد کودتای نا فرجامی بود که ارزیابی از آن را باید در بستر بحران همه جانبه سرمایه داری، سیاستها و رقابتهای امپریالیستی در منطقه و جهان، جنگ قدرت بین آ ک پ و گولونیستها و حمایت مراکز مختلف امپریالیستی از جناحهای مختلف اسلام گراهای ترکیه ، تنش های اخیر موجود بین حزب عدالت و توسعه و ایالات متحده به دلایل گوناگون مورد بررسی قرار داد. تاریخ ترکیه چندین کودتا را پشت سر گذاشته است. با توجه به اینکه ارتش ترکیه بمثابه عضوی از ناتو روابط نظامی نزدیکی با ایالات متحده آمریکا دارد و معمولا کودتا ها در ترکیه با موافقت ایالات متحده انجام میگیرد و با توجه به اینکه بسیاری از افسران شرکت کننده در کودتا از گولونیستها بوده اند که روابط بسیار نزدیکی با ایالات متحده آمریکا دارند، حضور گولونیستها در پشت آن غیر محتمل به نظر نمی رسد. هر چند اردوغان همانند موهبتی الهی از آن یاد میکند و با استفاده از موقعیت موجود سرکوب، تصفیه ، اخراج، زندان و آنچه که پاکسازی کل کشور نامیده را آغاز کرده است. اما آنچه مسلم است آخرین بقایای همان دمکراسی نیم بند بورژوائی ترکیه به بهانه کودتا از بین خواهد رفت و با در نظر داشتن وضعیت داخلی، منطقه ای، نشانه ها نمایانگر فروپاشی مکانیسم ها و نهاد های حاکمیت بورژوازی و جایگزین شدن آن با اشکال گوناگون مستبدانه تر حاکمیت و فرو رفتن هر چه بیشتر به کام یک جنگ داخلی است.

۴ ـ تشدید خشونت
اما اگر جنگ طبقاتی و یا جنگ آزادیبخش از یک جانب و تنها به اعتبار مشارکت کارگران و زحمتکشان و ملل تحت ستم مشروعیتی دارد، جنگ فرقه ای شیعی و سنی یا جنگ شوینیستی از موضع پان عربیسم، پان اسلامیسم و پان ترکیسم و ... هیچ مشروعیتی ندارد و خشونت جنگی علیه زنان، کودکان، بیماران و بمباران مردم بی سلاح در شهرها و روستاها را نه به عنوان جهاد و دفاع از دین، نه به عنوان دفاع از حاکمیت و نه به عنوان دفاع از میهن، نمیتوان توجیه نمود.

داعشی ها و نیروهای وابسته به ابوبکر البغدادی، خلیفه خودگزیده عراق و شام، که در کاربرد خشونت به شیوه صدر اسلام مرزی نمی شناسند، با توجه به شکست های پیاپی یکسال گذشته و با از دست دادن چند شهر مهم در هر دو جبهه عراق و سوریه، رو به زوال نهاده اند، از بیم شورش توده ای در بقایای نواحی تحت اشغال، هم بر میزان نابودی آثار تاریخی و فرهنگ بشری در مناطق تحت کنترل خود افزوده اند و هم بر دامنه خشونت بر دگراندیشان و اقلیت های ملی، قومی و مذهبی و در پیوند با این افزایش درجه خشونت، در ماه های اخیر شماری از زنان و کودکان خردسال را در روستاهای کردنشین گردن زده و به نمایش گذاشته اند تا بر میزان وحشت در میان توده ها و مردم بی سلاح بیفزایند.

اما تنها داعش و هواداران پیشین صدام و گروه های تروریستی اسلامی رنگارنگ نیستند که بر دامنه خشونت افزوده اند، نیروهای ائتلاف به اصطلاح ضد داعشی به رهبری آمریکا از یک سوی، دولت های سوریه و روسیه هم به نوبه خود از سوئی دیگر، شهرها را به آتش می کشند، به ویرانی مناطق مسکونی می پردازند و ساکنان بی سلاح و از همه جا بی خبر را به خاک و خون می کشند، حتا در حمله به بیمارستان های تحت مسئولیت پزشکان بدون مرز هم ابائی ندارند و هیچیک از جناح های درگیر در جنگ، مسئولیت کشتار کارکنان و بیماران بیمارستان ها را نمی پذیرند. گوئی که هواپیماها، توپ خانه ها، خمپاره اندازها و نارنجک اندازها از سیاره دیگری آمده اند.

اگر چه وجه بارزی از هر جنگ ارتجاعی، خشونت کور است و در جنگ "حلوا پخش نمی کنند" ، اما سوای خشونت جنگی، وجه بارزی از این جنگ منطقه ای در خاورمیانه، دامنه و شدت خشونت است و خصلت بارز ارتجاعی و فاشیستی بودن آن، که به استثنای ایستاده گی مردم روژآوا و جنبش حق طلبانه مردم کردستان، نه از جانب قدرت های امپریالیستی، نه از جانب قدرت های منطقه ای و نه از جانب رژیم های فرمان روا بر کشورهای جنگ زده، مشروعیتی ندارد و "جنگ کثیف" مناسب ترین عنوان آن است . زیرا جنگی است که بر توده های تحت ستم تحمیل شده و قربانی اصلی آن زنان و کودکان هستند . این تنها داعش و گروه های النصره یا مجاهدین شام و حقوق بگیران قطر و عربستان یا نیروهای اعزامی ترکیه به عراق و سوریه نیستند که مردم بی سلاح و زنان و کودکان را آماج یورش های وحشیانه خود قرار می دهند. بلکه بمباران شهرها، اماکن عمومی، بیمارستان ها، مدارس، فروشگاهها و کشتن مردم کوچه و بازار وجه بارزتری از این جنگ به شمار می رود و بی گمان، هیچ جنگی به این درجه از شدت و بی مسئولیتی نبوده است.

از این زاویه به گروگان گیری شهروندان و وجه المصالحه قرار دادن شهروندان باید پرداخت. در سه کشور جنگ زده عراق، سوریه و یمن، شهرها و شهرک های چندی که در کنترل اپوزیسیون است توسط دولت ها و شهرها و شهرک های چندی که در کنترل نیروهای دولتی هستند، توسط اپوزیسیون به محاصره در آمده، راه خواربار رسانی، دارو، و نیازمندی های عمومی و در مواردی آب آشامیدنی را با انفجار لوله ها و یا تغییر مسیر آب، سد ساخته و هر دو جانب جنگ تلاش دارند، سیاست ها و آماج های جنگی خود را با گروگان گیری شهروندان ساکن شهرها و شهرک ها پیش ببرند.

داعش چه در شهر فلوجه، چه در شهر موصل و چه در درعا، و بخشی از حلب و چند شهرک، ورای ایجاد استحکامات نظامی، شهروندان را به گروگان گرفته، به هیچیک از آنان، اجازه خروج از شهر را نمی دهد تا با سپر ساختن توده غیر نظامی، نیروهای دولتی را از یورش بازدارد و یا یورش آنها را به تاخیر اندازد. دولت های عراق و سوریه هم به نوبه خود با محاصره اقتصادی و نظامی این شهرها، شهروندان را در تنگنا قرار می دهند تا آنان را به شورش و یا گریز از شهر وادارند. نیروهای اپوزیسیون سوریه هم، این جا و آن جا، شماری از شهرک های تحت کنترل نیروهای دولتی را به محاصره خود درآورده، راه آذوقه رسانی به آنان را سد ساخته اند.

عربستان با بمباران مناطق غیر نظامی در صنعا و دیگر شهرها و شهرک های تحت کنترل شورشیان حوثی به کشتار غیر نظامیان می پردازد و دامنه کشتار زنان و کودکان آنچنان بالا گرفته که دبیرکل سازمان ملل طی گزارشی از کشتار کودکان یمنی خواستار محکومیت عربستان شده است. هر چند بعدا از ترس قطع کمکهای مالی شیوخ عرب به سازمان ملل، حاضر شد اسم عربستان را از لیست متهمان کشتار جمعی علیه کودکان ، حذف کند .

در نقطه مقابل جنایات سعودی ها، نیروهای شورشی حوثی هم بیش از یکسال است که شهر تعز را به محاصره خود درآورده، مانع از رسیدن کمک های غذائی و داروئی به این شهر محاصره شده هستند. ساکنان شهر از کمبود دارو، آب و خوراک در رنج اند. جریان های هوادار داعش و القاعده هم مرتب ساکنان غیر نظامی بندر عدن را نشانه می گیرند .

دولت اسلام گرای ترکیه هم به نوبه خود در شش ماهه گذشته با اعزام دویست هزار تن از نیروهای نظامی و انتظامی به کردستان، به بهانه تظاهرات مردمی، دست به محاصره نظامی و اقتصادی شهرهای بزرگ کردنشین زده است تا آنان را از پشتیبانی از پ کا کا برحذر دارد. براساس آمار دولتی تا کنون پانصد تن از نیروهای دولتی و چند هزار تن از نیروهای مردمی تحت نام تروریست کشته شده اند که دهها کودک و نوزاد در میان آنان است و انبوهی زخمی!

در فلسطین اشغالی اگر چه دامنه جنگ به شدت چهار کشور یاد شده نیست، اما دامنه خشونت و شدت و حدت آن مرزی نمی شناسد. در طی یک سال گذشته، جوانان و نوجوانان فلسطینی که تمام راهها را برای بیان خواستهای حق طلبانه خویش مسدود شده و افق رهایی خلق شان را تیره و تار می بینند در اوج استیصال به حملات نا امیدانه با سلاح سرد روی آوردند که در جریان آن بیش از ۱۳۰ فلسطینی غیرنظامی و حدود سی اسرائیلی نظامی و غیرنظامی بقتل میرسند. ادامه شهرک سازی یهودی در کرانه باختری و نیز اعلام رسمی این نکته توسط رژیم اسرائیل که ارتفاعات اشغالی جولان متعلق به سوریه تحت هیچ شرایطی به آن کشور مسترد نخواهد شد نیز نشان داد که رژیم صهیونیستی از شکست "بهار عربی" و تبدیل خاورمیانه به باتلاقی عمیق سود برده و از تمام امکانات برای به تاریخ سپردن حق تعیین سرنوشت خلق فلسطین بهره میجوید.

جمعبندی
۱ بحران تمام عیار خاورمیانه بار دیگر نشان داده است که نه امپریالیستها، نه سازمان ملل ، نه اسلام گرایان ، نه دولتهای مرتجع منطقه و نه هیچ نیروی دست راستی دیگر قادر به تامین امنیت ، صلح ، آزادی ، مدنیت ، عدالت و برابری برای مردم جنگ زده و فلاکت زده این منطقه نیستند . تنها یک بدیل سوم مبتنی بر سکولاریسم ، آزادی ، استقلال ، عدالت اجتماعی و خود حکومتی دمکراتیک کارگران و زحمتکشان با چشم اندازی سوسیالیستی است که میتواند مردم منطقه را از با تلاقی که در آن گرفتار آمده اند رهایی بخشد.

از اینرو دستیابی به هر گونه حقوق دمکراتیکی چون پذیرش حق تعیین سرنوشت برای اقلیت های ملی و قومی، پذیرش حقوق بدون تبعیض شهروندی برای همه شهروندان، پذیرش آزادی های بی قید و شرط سیاسی، برابری همه شهروندان از سکولار تا مذهبی در بیان عقاید خود، جدائی کامل دین و دولت، برابری کامل پیروان همه ادیان و مذاهب ، برابری کامل زنان و مردان ، تامین عدالت اجتماعی و پایان دادن به نابرابریهای طبقاتی و ... با ایجاد جنبش های اجتماعی توده گیر با افقهای سوسیالیستی امکانپذیر است. شکل گیری خود حکومتی دمکراتیک مبتنی بر کمون ها و تاکید بر نقش پر رنگ زحمتکشان و زنان در سه کانتون روژاوا تا حدود زیادی این راه سوم را بازتاب میدهد.

۲ ــ یک وجه بارز از بحران مزمن تمام منطقه مداخله آشکار و پنهان قدرت های امپریالیستی و منطقه ای است.

به باور ما، مداخله خارجی، با هر توجیهی، به نوبه خود بحران زا است و مادام که قدرت های جهانی و منطقه ای دست از مداخله در امور دیگر کشورها، به ویژه کشورهای ضعیف تر بر ندارند، بحران مداوا پذیر نخواهد بود.

از این روی برچیدن تمام پایگاههای خارجی در خاورمیانه، بی طرفی همه کشورهای پرآشوب خاورمیانه و پرهیز از عضویت در بلوک بندی های نظامی و سیاسی می تواند گام نخست در مسیر حل بحران باشد

۳ ــ وجه بارز دیگری از تداوم بحران، نقش مخرب مذهب است، که هم در قالب حکومت های مذهبی یا دولت های اسلامی سرکوب گر دگراندیشان و اقلیت ها به نمایش در می آید و هم در قالب سازمان های تروریستی جهادی و هم در قالب جنگ های فرقه ای ــ مذهبی!

به باور ما، حذف مذهب به عنوان یک عامل سیاسی و پرهیز از دین رسمی و جدائی کامل دین و دولت در همه زمینه ها، با برقراری نظام های سکولار و دموکراتیک که تضمین کننده آزادی اندیشه و بیان، همه آزادی ها و از جمله آزادی پیروان مذاهب و ادیان گوناگون باشد، گام نخست در پایان دادن به جنگ های فرقه ای ــ مذهبی و به ویژه جنگ شیعه و سنی خواهد بود.