FATF و "دائی جان ولی"


مارال سعید


• حکیم باشی با معاینات مُفصّلی که در اطراف و اَکناف بیت کرد، کاشف به عمل آورد که؛ آقا را FATF زده است. اصحاب بیت هاج و واج همدیگر را نگاه کردند. هر کس به طرفی دوید، بعد از لحظاتی چند بازگشتند؛ گروهی با تلمبه و امشی، گروهی با اسپری بنگ بنگ و گروهی نیز با مگس کش و چوب و چماق. همه به یک صدا: کو کجاست؟! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۶ شهريور ۱٣۹۵ -  ۶ سپتامبر ۲۰۱۶


از بیت خبر می رسد که "دائی جان ولی" انگار زیر دُمَش نشادر نهاده اند، دور اتاق می چرخد هی داد می زند: عجب غلطی کردم! عجب غلطی کردم!
عمله و اَکره بیت به دست و پا افتاده اند که چه شده؟ آقا چرا آرام و قرار ندارد؟
آقا سر جدّتان آرام بگیرید براتون خوب نیست. ما را یتیم می کنید.
دبیر باشی بیت (محمدی گلپایگانی) جنس سناتوری و شب شعر ترتیب داد، افاغه نکرد. جلاد بیت (رئیسی) غبار روبی (خر غلط زدن روی پولها) حرم امام هشتم پیشنهاد کرد، مورد قبول واقع نشد. روز بعد، دم دمای غروب بود که حداد عادل (فیلسوف و شاعر بیت) وارد شد و رفت تو اندرونی. چیزی نگذشته بود که سر و سینه زنان بیرون آمد و هوار می کشید: این بی ناموسیست، آقا این خفت را تحمل نمی کند، این بی آبروئیست. بالاخره دبیرباشی طاغتش طاق شد و برای حکیم باشی بیت (ولایتی) پیغام روانه کرد؛ پاشو فورا ً بیا که آقا داره از دست میره.   
خلاصه حکیم باشی با معاینات مُفصّلی که در اطراف و اَکناف بیت کرد، کاشف به عمل آورد که؛ آقا را FATF زده است. اصحاب بیت هاج و واج همدیگر را نگاه کردند. هر کس به طرفی دوید، بعد از لحظاتی چند بازگشتند؛ گروهی با تلمبه و امشی، گروهی با اسپری بنگ بنگ و گروهی نیز با مگس کش و چوب و چماق. همه به یک صدا: کو کجاست؟!
حکیم باشی نیش خندی زد و گفت: بابا منظورم Financial Action Task Force است. همه گفتند: خب به زبونه مسلمونی بگو این چیه؟! حکیم گفت: ساده بگم؛ سازمان جهانی نظارت بر امور مالی. همه گفتند: یعنی اونا مواظب پولای ما باشن؟ نه نمیشه. تازه مگه ما مردیم که دیگرون بخوان مواظب پولای آقا باشن.
حکیم باشی دید حریف این زبان بسته ها نمی شود. گفت: حالا شما برید هر وقت نیاز بود می گویم شما بیائید. همه رفتند. زیر گوش رئیس دفتر گفت: بهتره تا دیر نشده شورای امنیت ملی را خبر کنی. گلپایگانی هم که خودش گیج و ویج بود اطاعت کرد و آقایون را خبر کرد.
لیموزینها بود که ترمز می کرد و یکی یکی آقایون خمار و خواب آلود، غرولندکنان پیاده و به حضور "دائی جان ولی" شرفیاب می شدند. همه که آمدند حکیم باشی شرح ماوقع گفت و تدبیر طلبید. ظریف با لبخند ملیحش رو به "دائی جان ولی" گفت: سر مبارک سلامت، بازی در میدان جهانی مقرراتی دارد که همه ی بازیکنان بایست آنرا رعایت کنند. از جمله ی این مقررات "نظارت بر امور مالی" ست. "دائی جان ولی" مثل پاپ کورن از جا پرید و یقه ی ظریف را گرفت. ای لعنت بر حسن و تو و دار و دست تون، شماها منو تو هچل انداختین، آبروم داره میره، حالا از فردا چه کنم با این اراذل و اباشی که چهار طرف عالم پراکندم؟! پول نباشه کسی واسه ی من تره هم خرد نمی کنه!
حسن آبدارچی که دید هوا پسه، بلند شد و دست دائی جان را گرفت که، آقا نزنید. آخه هر کاری یک راهی دارد. شما اول اجازه بدین که ما عضو FATF بشویم تا بتوانیم پولهایمان را بگیریم بعد برای چرب کردن سبیل اراذل و اباش هم یک راهی پیدا می کنیم.
"دائی جان ولی" عربده کشان: آخه حسن چه فکری؟!
حسن آقا سینه ای صاف کرد و گفت: قربان در پهنه ی گیتی ما اولین و آخرین حکومتی نیستیم که نیازمند اراذل و اوباشیم. منتها بایست مثل دیگران راهی جُست تا این جابجائی پولها در انظار بین المللی توجیه مَعقولی داشته باشد. فعلا ً شما بایست بگونه ای آنها را آرام نگاه دارید تا ما فرصتی داشته باشیم تا راهی پیداکنیم.
"دائی جان ولی" لُند لُندکنان، عقب عقب رفت و سر جاش نشست. زیر لب گفت: بدم نمی گی حسن. خیلوخب پاشید برید، کار دارم. گلپایگانی این که حل شد، مانده موالید. برو دفتر و دستکت را بیار تا چاره ی کار کنیم.
دبیر باشی زیر لب گفت: غلط نکنم بازم میخواد از دیوار کوتاه زنها بالا بره.
"دائی جان ولی": بنویس؛ فرمان دوازده ماده ای!