شهریور و میهمانی لبخند
دو سروده


یوسف صدیق (گیلراد)


• هم آوایی سلول ها
در اپرای شبنم و بغض .
هم صدایی نت ها
در سمفونی شهریور اشک. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۱ شهريور ۱٣۹۵ -  ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۶


 " شهریور"



هم آوایی سلول ها
در اپرای شبنم و بغض .
هم صدایی نت ها
در سمفونی شهریور اشک.
ساعت، شصت و هفت بار
تاریکی را اعلام می کند
و گورستانی
در فراسوی سال ها
تب استخوان هایش را می سوزد.
امشب
" مادر" ، واژه ای سالخورده
که نمی تواند "شب خوش" بگوید
به الفبای زخمی اش .
.
تابستان ۱۳۹۲
*
بیست و دو ساله بود که او را از ما گرفتند. تصور می کنم اواخر شهریور ماه سال ۱۳۶۱ بود.
خانواده پول گلوله را دادند و تن اش را برای خاکسپاری پس گرفتند.
چه آسان، چه بی خیال، گلی را از شاخه ی هستی جدا کردند. جرم دخترک هواداری از یک سازمان سیاسی چپ بود.
آخرین پیام نادره نوری (جمیله) سخنی از فروغ بود: "پرنده مردنی ست؛ پرواز را به خاطر بسپار".
جمیله چنان دوست داشتنی بود که هنوز هم وقتی به یادش می افتیم، آهی بلند، از سینه هامان بر می خیزد. گویا قرار بود همان سال عروس شود.
همه ی ماجرا از زمان به بند کشیدن تا پیوستن به خاطرات، سه ماه و شاید هم کمتر طول کشید.
هرگز نتوانستم آن چه را که دلم می خواهد درباره ی وی و فقدان دردناک اش بنویسم. هربار دست به قلم بردم، دست و دلم لرزید. فقط یک روز در پاییز سال ۱۳۶۹ با تمنای سوزان دیدارش به سروده ی " میهمانی لبخند " رسیدم.
میهمانی لبخند را که در اولین مجموعه ی شعرم " پرواز در پاییز"، آمده، به یاد عزیزش در اینجا درج می کنم... جمیله ی جان، جمیله ی زیبا و مهربان، همیشه به یادت هستیم !


- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -


"میهمانی لبخند"


مرا به میهمانی لبخندت بخوان.
به گونه ی میهنی که فرزندان آواره اش را.
مرا از بامدادان سرشار کن.
تو ، حقیقت نوری
درخشان در سیاهی قرون
مانا در تقدیر آیندگان
( نه نور خاموشی می شناسد
نه حقیقت، فراموشی )

مرا به میهمانی لبخندت بخوان.
به گونه ی باغی که پروانه های گمشده اش را.
من، به لبخندت می اندیشم
پروانه ای می پرد
شباویزی می خواند
و رسولانی شفاف
از معبر ادراک هایم می گذرند .
مرا به میهمانی لبخندت بخوان.

- - - - - - - - - - - -

یوسف صدیق (گیلراد)
پاییز ۱۳۶۹