"آفتاب آمد دلیل آفتاب" - محمد اعظمی

نظرات دیگران
  
    از : امیر ایرانی

عنوان : ادب مرد به ز دولت اوست؟!
شخصی بنام میرحسین موسوی در مناظره ای از پیش طراحی شده شرکت می کند و در مقابل فردی دلقک گفتار و دلقک کردار قرار می گیرد در حین بگو مگو میرحسن به او می گوید؛" ادب مرد به ز دولت اوست".
اما حکایت به آنجا می رسد؛ آن فرد دلقک گفتار و دلقک کردار بعد از هشت سال دلقکی، هوشمندانه ویرانی هایی و تخریب هایی را انجام داد که بعد از آن وقایع آن دلقک کردار و گفتار، نا امیدی برای بسیاری آفرید و شد مموتی! و شرایط بگونه ای شد که دیگر آوردن اسم آن مموتی حالت تهوع آوری را می آفریند! عجب روزگاری شده، فر می شود،با شعار های آنچنانی می توان شد یک اینچنینی!
۷۶۲۹۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ شهريور ۱٣۹۵       

    از : هبت ل

عنوان : غش کردن!
فکر کنم تا جایی که من اطلاع دارم یک از محدود مقالاتی هست که اینقدر زیر نویس در ذیل آن می آید. سپاس فراوان از رفقای سایت اخبار روز که این شرایط را فراهم کردند. بگمانم که این بحث وحدت چپ برای خیلی ها مهم و ارزشمند بوده و هست.
روی سخن ام با رفیق گرامی و ارزشمند محمد اعظمی هست.
رفیق عزیز همین که از بالا به بدنه نگاه میکنی کافییست. والا اگر کمی دقت کنی من را هم میشناسی. من هم یکی از هواداران قدیمی هستم و این نام را در سال ۶۷ به پاس رفیق عزیزی که در دانش و بزرگی زبانزد بود و با دادن جان در راه آزادگی و مردم و اعتقادات فدایی برای همه ارزشی والا دارد. نام اصلی ما چه دردی را از تفرقه چپ و چه کمکی به رفتارهای استالینیستی میکند؟ مهم این است که به همان دلیلی که هر وقت میخواهی از جواب دادن و فرار از واقعیت به دیگران تهمت بزن و منتقدین را سرکوب و تختعه کن و بر اسب مراد خود سوار شو و بتاز. نه رفیق گرامی آنچه مهم هست واقیعیت ها را بگو تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
هنوز هم امیدوارم که جواب سئوالات من را بدهی.
با مهر هبت
۷۶۲٨٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو

عنوان : جواب به جناب البرز
ابتدا انتقادی دوستانه به سایت اخبار روز بکنم که برای آقای البرز استثناء قائل میشود. ایشان اجازه دارد کامنت طولانی بنویسد ولی نوشته های من باید خلاصه و کوتاه باشد؟
جناب البرز سخن کوتاه میکنم چونکه نمیخواهم با خواندن کامنت من خدای نکرده یکهو "جان بکنید"! چونکه هنوز به سخنان گوهربار شما ( البته از دید خودتان! ) بیشتر از نان شب احتیاج داریم. انتظارم از شما که سالیان طولانی در این سایت نظرات خود را مینویسید و خبره شدید خیلی بیشتر از این بود تا این برخورد نسبتاً سطح پائین، که بماند. شما در کنار توصیه های دیگرتان فقط بمن نگفتید قبل از ارسال کامنتت یک چائی هم بخور و یک سیگاری هم بکش و ...! جای گله نیست و هرکسی به تناسب شخصیتش نشان میدهد که در کجا ایستاده است.
اما غرض از مزاحمت دوباره خواندن جمله ای از شماست که مرا بکلی ناامید میکند چونکه فکر میکردم شخصی باسواد و باخبر از تاریخ و وقایع گذشته باشید. وقتیکه مینویسید: "در موردِ اصرارم به "راه حل مسالمت آمیز" هم، باید بگویم، اگر به تاریخ رجوع کنی، در هیچ کجای تاریخ تحول مثبت و ماندگار در پسِ حرکتی خشونت آمیز مشاهده نمی کنی." خب این چه حرف اشتباهیست که میزنید؟ رجوع به تاریخ گذشته نه چندان دور برای آموزش جناب البرز! حدود ۷۰ سال پیش در سه کشور آلمان و ایتالیا و ژاپن سه رژیم فاشیستی بودند هیتلر در آلمان، موسولینی در ایتالیا و یک امپراطور در ژاپن. هر سه رژیم به کمک "جنگ " متحدین آمریکا و انگلیس و فرانسه و روسیه، بعبارتی با استفاده از "خشونت" و نه به شیوه "مسالمت آمیز البرزی" ( چونکه دیکتاتورها حرف حساب سرشان نمیشود بدلایلی که حتماً میدانید! ) سرنگون شدند. حالا بنا به گفته جناب البرز " در هیچ کجای تاریخ تحول مثبت و ماندگار در پسِ حرکتی خشونت آمیز مشاهده نمی کنی" لابد ایشان هنوز خبر ندارد که آلمان و ایتالیا و ژاپن امروزه در صدر بهترین کشورهای دموکراسی نمونه و پیشرفته هستند. یا نه جناب البرز؟ شما حالا چطور ادعا میکنید که در تاریخ نمونه ای نبوده که بعد از بکاربردن خشونت و جنگ تحول مثبت و ماندگار رخ داده باشد برایم یک معماست یا شاید از بیخبری شماست؟ یا شاید این کشورها امروزه بعد از گذار از دیکتاتوری الگو های خوبی برای دموکراسی نیستند به نظر جناب البرز؟ خب اگر معتقدید که با شیوه مسالمت آمیز میشود ج.ا. را سرنگون کرد پس چرا راه حل نشان نمیدهید چه جوری؟ خام اندیشی هم حدی دارد! یکراه مسالمت آمیز برای تغییر رژیم ج.ا. این است که مردم در احزاب مختلف که منافعشان را در برنامه شان دارند فعال شوند و از طریق انتخابات آزاد ( نه نمایشی و در اصل انتصابات در ج.ا. ) از دیکتاتوری مذهبی بگذرند. ولی وقتیکه در ج.ا. به احزاب مختلف اجازه تشکیل و آزادی فعالیت و بیان داده نمیشود چونکه میدانند گور رژیم کنده میشود دیگر چه شیوه مسالمت آمیزی میماند؟ حالا جناب البرز هی بگوید نه جانم بدون خشونت هم میشود از ج.ا. گذشت.من میگویم نره ولی جناب البرز میگوید بدوش! آقاجان این گاو نر ج.ا. پستانی ندارد که شما میخواهید بدوشید! برای همین وقتیکه دیدتان بخاطر جایگاه یا اپورتونی که دارید تا این حد محدود است دیگر در زمینه های دیگر بحث کردن با شما بیفایده است!
نکته آخر در باره دلیل اعتقاد جناب البرز به اصل احترام گذاشتن برای سران جنایتکار ج.ا. ( بقول بی ادبها، احترام را شوهر دادند رفت)؛ چونکه جناب البرز به احتمال زیاد باید از جمله کسانی باشد که در ج.ا. ننگ تا بحال حتی یک سیلی هم از رژیم نخورده یا آسیبی از ج.ا. ندیده و برای همین برایش راحت است حتی در چشم مادران پارک لاله که بچه هایشان را ج.ا. اعدام کرده نگاه کند و بگوید "آقای" خامنه ای بزرگوار لطفاً اعدام نمیکرد بهتر بود! گویا جناب البرز در مدرسه ج.ا. خوب حواسش بود: ادب از کی آموختی از بی ادبان ... یا معلمها روی تخته سیاه مینوشتند: "ادب مرد به ز دولت اوست" و "با ادب باش تا بزرگ شوی". قربان آن معلّم شما برم جناب البرز که اینقدر شما را با ادب بار آورد! حتی در مقابل دیکتاتورها و جلادها و به ناموس مردم تجاوز کننده ها هم باید با ادب بود؟ سران ج.ا. ارزش انسانی دارند که باید برایشان احترام گذاشت؟ دیگر خود دانید!
۷۶۲٨۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : شایعات اساسِ غلظتِ خرافات و موهومات را فراهم می آورند...
آقای محمد اعظمی گرامی، بی آنکه پاسخ اخیر شما را بخود گرفته باشم، این بحثِ هویت یا به بیانی دیگر الصاق شماره ی شناسنامه و نام مادر و پدر به مطلب را نه تنها ضروری نمیدانم، بل معتقدم وجود این مشخصات در جوف مطلب هیچ اثر و تفاوتِ ماهویی در موضوعِ مطلب ایجاد نمی کند، حتی «... زمانی که شایعه و اخبار نادرست و یا بعضا زیر سئوال بردن شخصیت نویسنده در یک مطلب وجود دارد...» چرا؟
چون همیشه آنچه که اهمیت محوری داشته، پاسخگویی های منطقی و بدور از تعصب بوده است. برخلاف بسیاری از دوستانی که می پندارند، از کنار شایعات و اخبار نادرست باید بی صدا گذشت، گمانم بر این است، که چون شایعات اساسِ غلظتِ خرافات و موهومات را فراهم می آورند، لذا روشن اندیشانی چون شما الزام دارند در اینکه در عین خونسردی کامل به شائبه ها، شایعات و اخبار نادرست هم پاسخی منطقی بدهند.

******************

آقای سیامک شاملو گرامی؛ شما مرا موردِ خطابت قرار داده و؛
- می نویسی؛« قضاوت در باره نظرات ما و سبک نوشتن را بر عهده دیگران بگذارید...»
مگر شما به هنگام نوشتن نظراتت چند نفر هستی که می نویسی «...نظرات ما...».
شما می نویسی تا دیگرانی مانند من مطلبت را بخوانند. لذا بجای برآشفتن از اینکه نوشته ام،" شما نظراتت را قبل از ارسال یکبار با صبر و حوصله نمی خوانی"، سعی کن مطالبت را قبل از ارسال یا عرضه با دقت بخوانی.
و آشکارا می نویسم، من نه معلم اخلاقت هستم و نه قصد تعلیم ادبیات فارسی به شما را دارم، فقط سعی دارم که بگویم که چرا خواندن یادداشتهایت دشوار است.

- می پرسی؛ «...وقتیکه نظر کسی را نمیخوانی پس چه جوری میخواهی با طرف مقابل تبادل اندیشه داشته باشی؟...»
اگر به سابقه ی مکاتباتمان در پای این مقاله رجوع کنی، من زمانی با شما مکاتبه کرده ام، که مرا موردِ خطاب قرار داده و مشخصاً سئوالی طرح کرده ای. و این را شرط ادب نمی دانم، که مورد خطاب قرار بگیرم و پاسخ ندهم، لذا به هر جان کندنی بوده تلاش کرده ام تا مطلبت را بخوانم.

- می نویسی؛ «... وقتی از شما میپرسیم راه حل مسالمت آمیز خود را در سرنگونی ج.ا. رو کنید طفره میروید...»
وقتی سئوالی خطاب به من طرح می کنی، نمی دانم چرا اصرار داری که بنویسی «وقتی از شما میپرسیم». این جمع زدنهای شما مرا بیاد محمدرضاشاه فقید می اندازد که خودش را همیشه "ما" خطاب می کرد.
در موردِ اصرارم به "راه حل مسالمت آمیز" هم، باید بگویم، اگر به تاریخ رجوع کنی، در هیچ کجای تاریخ تحول مثبت و ماندگار در پسِ حرکتی خشونت آمیز مشاهده نمی کنی.

- می پرسی؛ «... آیا به کسانی مثل سران ج.ا. که به جان و مال و ناموس مردم ایران تجاوز کردند و هنوز هم میکنند باید احترام گذاشت و "آقا" گفت؟...»
در یادداشت قبلیم برایت نوشتم، وقتی من شما را آقای سیامک شاملو گرامی خطاب می کنم، قبل از آنکه خطابم احترامی برایِ شما باشد، با رعایت کردن ادب به شخصیت خودم احترام گذاشته ام. و اگر من و امثال من به هنگام سخن در باره ی آقای خمینی سعی در رعایت ادب داریم، این ادب نه بخاطر ایشان، بل احترام به رعایت ادب است.
سویِ حرکت من و امثال من در این است که در کشورمان ایران، ادب، آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی جاری باشد، و نه بی ادبی و ستمکاری.
حال اگر با در نظر داشتِ همه ی توضیحات فوق باز هم «...مشکوک...» جلوه می کنم، بگذار بجای ایستادن در کنار بی ادبان و ستمکاران، همچنان "مشکوک" بمانم، و "احساسات" ایرانیانی از نوع شما را "خدشه دار" کنم.

- می نویسی؛ «... دموکراسی این نیست که باید همه تنها به ساز شما برقصند!...» این سخن شما را سخنی زیبا و شایسته ی ستایش می دانم. و امیدوارم که در باره ی این سخن زیبا بیشتر تعمق و توجه داشته باشی.

- می نویسی؛ «... بیشتر بحثها شده نوعی پُز روشنفکری دادن...» شاید هم چنین باشد که شما می نویسی. و شاید علت این موضوع، شیوه ی برخی از ایرانیان روشنفکر(مثلاً شما) باشد، که بی توجه کافی در سخن دیگری، به نقدش می نشینند.

- می نویسی؛«... ما چپها تا ابد هم نمیتوانیم اینجا بشینیم و هی تبادل اندیشه بکنیم. خلاصه باید برنامه ای ریخت و روی میز گذاشت و حتی شده با چهارنفر راه افتاد...»
در پاسخ لازم می بینم که بنویسم آن «...برنامه ی روی میز...»، نه بیکباره از آسمانی آبی یا سیاه نازل خواهد شد، و نه از راهِ نقدی بدون مطالعه و اندیشه.
و «...راه افتادن...» بی برنامه هم منجر به ایجادِ نوع دیگری از استبداد در کشورمان خواهد شد.
۷۶۲۷٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۵       

    از : فریبرز ستاری

عنوان : بزرگش نخوانند اهل خرد... به زشتی برد
سعدی استاد سخن پارسی سروده که " بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد (سعدی). پیشتر اعلام کنم نام من بزرگ نیست و برای دور کردن بلیه خودشیفتگی می نویسم که بیمقدارترین هوادار فدائی هستم و از این خوان جنبش فدائی این مرا بس. ولی آقای اعظمی بزرگی چون که کرسی بیژن جزنی و حمید اشرف را عهده داری و فدائی نسل بعد آنها هستی، هشیار باش که چنان با خوب و بد دیگر منتقدینت سر کنی که بزرگان فدائی رفتار کرده اند. پس شما برای بزرگ ماندن باید از بالا به دیگران نگاه نکنی، این باب یادآوری بود و من قصد پند و اندرز شما را ندارم. اما بعد این کامنت من، مبادا از دستگاه اتهام سازیت خارج شود که بی هویت ها امشب آمدند وام بگذارند و حسابم را کنار جام بگذارند.شما با کامنت های هتاکانه ت داری نشان می دهی که قصه ات سر دراز دارد و ترجیح می دهی به جای پاسخگوئی به پرسش ها، در مسیر " پلمیک " یعنی جدل لفظی راه سپاری. جواب کامنت اول شما با عنوان " نام ساختگی نشانه ضعف، تقلب و بی مسئولیتی است" کامل نشده بود که دستگاه کامنت سازی شما محصولی توهین و تحقیر و بازهم فرار از پاسخگوئی فراتر از کامنت اول بیرون نداد. آقای اعظمی! خیالت راحت! من فریبرز ستاری اعلام می کنم که نه " ایکاروس" و نه " هبت ل" هستم همین نام کوچک فریبرز ستاری مرا بس. اما شما که در مسند بزرگی قرار گرفتی و با بزرگیت " در آفتاب آمد ..." نوشته ای " برای تنظیم رابطه به گفتگو بپردازیم، تا بتوانیم مناسبات خود را با تکیه بر تجارب تاکنونی مان، به شکل دمکراتیک تنظیم نمائیم." نکند این فاکت شما خاص بزرگان هم ردیف و البته هموندت است؛ نه منتقدینی چون " ایکاروس"، " هبت ل" و فریبرز ستاری کوچک و بی هویت – به قول شمای فدائی - .شما به جای اینکه مرا و ما منتقدین را زیر سایه بزرگیت پناه دهی با حس ارباب رعیتی چنین شمول لطف و رگبار قلم پرخشمت قرار داده ای که می آورم اثرنوشته سمی خشمگینانه ت که ما را در تحریرت چنین معرفی کرده ای " در سازمان ما چنین افرادی موجود نیست. این نامها برای من هیچ هویتی ندارد. من هیچکدام از این نامها را نمی شناسم. این نامها برای من هیچ هویتی ندارد. معلوم نیست این سه نام یکنفر اند یا دونفر و یا سه نفر. حدس میزنم یکنفر هستند" شما اگر نوشته را به مشاوری نشان دهی قطعا به شما خواهد گفت که بر منتقدینت بیداد روا داشته ای. شما منکر ما شده و اساسا می خواهی که منتقدین دیده نشوند. پس باید درپیست رقابت نظری – سیاسی با پتک بزرگیت بر فرق شان کوبیده، تحقیرشان کنی و بی هویت معرفی شان کنی. نه رفیق! آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. امروز ما کوچک ها بر شما بزرگان شورش نکرده بلکه منزلت فدائی را پاس می داریم حتی به بهاء تحمل رنج مشقت نادیده گرفته شدن و حتی با پذیراشدن توهین و تحقیر رفقای احساسی چون شما. آقای اعظمی، بگذار که ما در قالب اسم های مستعاری مان تحقیر شویم و خود را نشناسانیم چون حامیان ما هم به میدان خواهند آمد قصد من نقد و نظر و حفظ موقعیت فدائی است نه منازعه برای تنزل مقام فدائی. برای رفع خصلت ذهنیت خوانی شما و اینکه دیگر پیشگوئی نکنی؛ اعلام کنم. ما هرگز یک نفر نبوده و نیستیم و شما هم دیگر تکرارش نکن شاید یک نظر در سه کالبد و بیشتر هم باشیم. شما در کامنت دوم " پاسخی به یک پرسش" باز مرتکب خلط مبحث شده ای و باز عنودانه تکرار می کنی " اطلاعات ... -که بعضا الوده به نادرستی است- " خب بزرگوار کاش می فرمودی که کدامین گزاره، خبر شنیده و.... ما شمول اطلاعات نادرست است و گزاره و خبر واقعی را می نوشتی تا دیگران بین شما و این کامنت نویسان سه سر قظاوت می کردند. در کامنت دوم، آمدی چشم را سورمه کشی زدی کورش کردی. باز نوشته ای " در بحث نظری مهم منطق و استدلال است. هویت چندان اهمیتی ندارد. اما زمانی که شایعه و اخبار نادرست و یا بعضا زیر سئوال بردن شخصیت نویسنده در یک مطلب وجود دارد، هویت افراد است که بیش از خود موضوع برجسته می شود." شما پریشان نوشتاریت را بنگر. جناب پارادوکس نوشته ات را می بینی. لطفا بار دیگر بخوان. و در اتهام سریالی به منتقدین نوشته ای " مشخص است که عضو سازمان اتحاد فدائیان خلق مخالف وحدت هستید."آقای اعظمی شما بین منتقد و مخالف مرزبندی قائل نیستی و هر منتقد را مساوی مخالف می پنداری. این را حداقل روشن و شفاف اعلام کن. ضمنا سازمان ارگان واحد و یگپارچه است خرگوش نیست یکطرف این یگ طرف آن البته جمع اضداد هست اما در ارگان واحد. موفق باشی رفیق.
۷۶۲۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۵       

    از : محمد اعظمی

عنوان : پاسخی به یک پرسش
از من پرسیده اند در بحث و طرح نظر، چرا نام مستعار را نادرست و ذکر هویت را ضروری میدانی؟
از نظر من ثقل اصلی بیشتر این کامنت ها بحث نظری و طرح استدلال، نیست. عموما صدور احکام و طرح برخی اخبار و اطلاعات و در مواردی برخورد با شخص نویسنده محتوی اصلی کامنت ها را تشکیل می دهد. صدور حکم، بیان خبر و برخورد با فرد نویسنده، همه جزو مواردی هستند که می بایست در قبال انها مسئولیت پذیرفت. به همین خاطر منبع خبر بسیار اهمیت دارد و می بایست نویسنده انها با هویت و قابل برخورد باشد. در بحث نظری مهم منطق و استدلال است. هویت چندان اهمیتی ندارد. اما زمانی که شایعه و اخبار نادرست و یا بعضا زیر سئوال بردن شخصیت نویسنده در یک مطلب وجود دارد، هویت افراد است که بیش از خود موضوع برجسته می شود.
۷۶۲۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو

عنوان : جواب دوباره به جناب البرز
قضاوت در باره نظرات ما و سبک نوشتن را بر عهده دیگران بگذارید. علاوه بر معلم اخلاق بودن گویا معلم ادبیات فارسی هم هستید؟ تناقض گوئی شما که از یکطرف ادعا میکنید که هدفتان تبادل اندیشه با دیگران است ولی مینویسید: " راستش را بخواهی غالباً نظراتت...را نمی خوانم ..." وقتیکه نظر کسی را نمیخوانی پس چه جوری میخواهی با طرف مقابل تبادل اندیشه داشته باشی؟ در ضمن اندیشه شما گویا پیشاپیش شکل گرفته و دارد به نوعی دگماتیسم یا تعصب تبدیل میشود، چیزی که مانع انعطاف پذیری و حتی شنیدن نظرات دیگران میشود! مکرّر مینویسید که مخالف براندازی خشونت آمیز حکومت ملایان هستید و هنوز به اندیشه پاسیفیستی به هر قیمت وفادار هستید. وقتی از شما میپرسیم راه حل مسالمت آمیز خود را در سرنگونی ج.ا. رو کنید طفره میروید. یا میپرسیم آقای البرز می شد با صلح طلبی و نصیحت کردن و بدون جنگ و خشونت دیکتاتوری مثل هیتلر (یا گروه تروریستی داعش ) را به پائین کشید باز جوابی نمیدهید. شاید ج.ا. برای شما گویا دیکتاتوری اسلامی نیست؟ آیا به کسانی مثل سران ج.ا. که به جان و مال و ناموس مردم ایران تجاوز کردند و هنوز هم میکنند باید احترام گذاشت و "آقا" گفت؟ جناب البرز آیا فرقی نیست بین "آقای" خمینی و "جلّاد" خمینی گفتن؟ با گفتن جلاد خمینی مخالفت خود را با رژیم ج.ا. آشکار میکنید. دموکراسی این نیست که باید همه تنها به ساز شما برقصند! در عرصه مبارزه سیاسی آدمهای مختلف راه حلها و ایده های مختلفی هم دارند و هنر سیاستمداری رفقای چپ باید در این باشد که علیرغم برخی اختلافها در دیدگاهها خلاصه یک پایه مشترک همکاری پیدا بکنند. ناگفته نماند ما چپهای ایرانی در خارج خیلی راحت طلب و بی تفاوت شدیم و آن عطش و جانفشانی و شور و عشقی که فدائیان خلق در اوایل انقلاب داشتند در کمتر کسی دیگر دیده میشود و بیشتر بحثها شده نوعی پُز روشنفکری دادن در جمع رفقای همگی خسته فقط حرّاف. جناب البرز ما چپها تا ابد هم نمیتوانیم اینجا بشینیم و هی تبادل اندیشه بکنیم. خلاصه باید برنامه ای ریخت و روی میز گذاشت و حتی شده با چهارنفر راه افتاد. همیشه همه جنبشهای اجتماعی یا سیاسی با اقلیت کم شروع شدند و با کار قانع ساختن مردم در دراز مدت توانستند به هژمونی برسند. تنها کسی که از پراکندگی نیروهای چپی سود میبرد دشمن اصلی در خانه ما ایران نشسته رهبر ج.ا. میباشد که فشاری از سوی اپوزیسیون حس نمیکند. پس دیگر چرا ج.ا. به حیات ننگش با خیال راحت ادامه ندهد؟ باور کنید با "آقا" گفتن به سران جنایتکار ج.ا. اولاً خود را مشکوک میکنید و ثانیاً احساسات ما ایرانیهای مخالف ج.ا. را خدشه دار میکنید.
۷۶۲۴۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣۹۵       

    از : امیر ایرانی

عنوان : حزب چپ ملی ایرانی
روند تحولخواهی مستمر در یک جامعه، ضرورت وجودی دو یا سه حزب سراسری را حتمی می کند. این ضرورت وجودی؛ هم قبل و هم بعد از استقرار یک نظام سیاسی مبتنی بر دمکراسی خود را نمایان خواهد کرد! و هر کدام از این احزاب سراسری گروه های فکری نزدیک به هم را در درون خودش سازمان دهی خواهد کرد.
اما نکته مهم اینست:در نظام فکری هر حزب،پذیرش روحیه دمکراسی خواهی باید برقرار باشد.
پذیرش روحیه دمکراسی خواهی بر نظام فکری حزب،هر عضو حزب را در برخورد با دیگران؛ چه دیگرانِ عضو حزب ویادیگرانِ خارج حزب، وارد به یک شیوه ی " جدلی اقناعی" می کند.
در روش جدلی اقناعی؛ نه قهر کردن مطرح است و نه حذف و نابود کردن یکدیگر و دیگران!
در روش جدلی اقناعی؛ هر بحثی بحث دیگری را می آفریند!
در این آفرینش بحث دیگر؛ نوعی نیاز به هم آفریده می شود!
و این نیاز به هم :
- در درون احزاب؛ یک باهم بودگی یا باهم شدنی را می آفریند! که دیگر انشعابات بی معنی می شوند.
- در بین احزاب؛ اگرچه رقابتی برقرار است اما آن نیاز به هم، تفکر حذفی را از بین می برد.
با توجه به آورده های بالا می توان گفت:
در روند تحولخواهی ایران وجود یک حزب سراسری چپ ملی از ضروریات است . اما این حزب چگونه باید پا بگیرد! خود حکایتی است؟! که پرسشی چنین نیز در این خصوص مطرح می شود: آیا فعالین سیاسی با پیشنه ی مبارزاتی چپ که اکثراً پا به سنی بالاتر از ۵۰ سال گذاشته اند می توانند بانی تشکیل حزب چپ ملی سراسری شوند؟
۷۶۲٣٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣۹۵       

    از : محمد اعظمی

عنوان : نام ساختگی نشانه ضعف، تقلب و بی مسئولیتی است
به دوستان و رفقای عزیز: فریبرز ستاری، ایکاروس و هبت ل
نوشته های شما را خواندم. از اطلاعات شما -که بعضا الوده به نادرستی است-مشخص است که عضو سازمان اتحاد فدائیان خلق مخالف وحدت هستید. من هیچکدام از این نامها را نمی شناسم. در سازمان ما چنین افرادی موجود نیست. این نامها برای من هیچ هویتی ندارد. معلوم نیست این سه نام یکنفر اند یا دونفر و یا سه نفر. حدس میزنم یکنفر هستند. در این رابطه می خواهم چند نکته را با این سه نام بی هویت، و به سایر کامنت نویس های (بی هویت دیگر) در میان گذارم
یک- منطق نامهای مستعار در ارتباط با ناشناخته ماندن از چشم پلیس یا قدرت دیگری، شکل گرفته است. زمانی که این موضوع منتفی می شود، استفاده از نام مستعار و بی هویت، توجیهی ندارد.
دو- برخی نامهای مستعار با گذشت زمان به یک هویت تبدیل می شوند. بعضا از خود نام اصلی شناخته شده تر می شود. در این حالت نام مستعار اعتبار دارد و دارای هویت است. از اینرو قابل فهم و پذیرفتنی است
سه- استفاده از نام مستعار اگر مساله امنیتی در کار نباشد اساسا از ضعف سرچشمه می گیرد. از بی مسئولیتی ناشی می شود. تقلب زشتی است.
از ضعف سرچشمه می گیرد چون کسی که به منطق و استدلال خود اعتماد دارد دلیلی بر پنهان کردن نام واقعی خود ندارد. پنهان کردن هویت اصلی برای این است که حتی خود فرد-بی هویت- هم حرف و استدلال خود را چندان قبول ندارد و نمی تواند از ان دفاع کند
بی مسئولیتی است. چون اگر ادعای نادرست او ثابت شود تغییر هویت می دهد و از پذیرش مسئولیت می گریزد. اساسا هر کس مسئولیت کارش مشخص نشود و نتواند پاسخگو باشد، رهبر غیر مسئول می شود. نمونه این رهبران غیر مسئول در تشکیلات اتحاد فدائیان هنوز هست. همه کاره ای که مسئولیت مشخص نمی پذیرد.
تقلب زشتی است، چون برای نمونه در مورد کامنت های فریبرز ستاری، ایکاروس و هبت ل هم، مشخص نیست این سه نام سه نفرند؟ دو نفرند؟ یا یکنفرند؟ هیچکدام قابل اثبات نیست. چون هیچ هویتی ندارند.
در کامنت هایی که به این سه نام نوشته شده است، موارد متعددی پرداخته شده است. برخی موارد ان بارها پاسخ داده شده اند. برخی هم بی اهمیت هستند و پاسخ به آنها هیچ دردی را دوا نمی کند و ممکن است ملا آور هم باشد. برخی از آنها هم قابل بحث و گفتگوست. من در همینجا متعهد می شوم که اگر این سه نام ساختگی با هویت انتقادات و مسائلشان را بیان کنند به آنها پاسخ دهم. حتما نکات درست آنها را می پذیرم و اگر سخن نادرستی نوشته ام از خود انتقاد می کنم و در رابطه با آنچه که نادرست می پندارم، نظرم را توضیح خواهم داد.
من نگاهم به اینگونه نامهای مستعار بسیار منفی است. نویسندگان مقالات در روشنائی ایستاده اند و اماده گفتگویند. اما در آن سو، "رقیب" در تاریکی نشسته به جای کلام مسئولانه، تیر زهرآگین به سوی هدف روشن -و در بسیاری اوقات به سوی شخص نویسنده- شلیک می کند. به این روش از هر زاویه ای که نگریسته شود ناپسند، زشت و نکوهیده است.
۷۶۲٣۵ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣۹۵       

    از : فریبرز ستاری

عنوان : به آقای محمد اعظمی
سرور ارجمند آقای محمد اعظمی! اینکه از کدامین جمله من طعم ترش عصبیت مرا چشیده ای بر من روشن نیست. کاش نشانم می دادی. ولی فکر کنم شما فرافکنی می کنی. قربان شما در کیفرخواست تنظیمی خود علیه من هرچه می خواهی می آوری بی آنکه دلائل اثبات را ارائه دهید. شما تاکید کرده " من در این نوشته نه به پروژه وحدت پرداخته ام و نه از نقشه راه ان پروژه حرف زده ام." من در این رابطه باید تصریح کنم که در مقاله " آفتاب آمد دلیل ..." چه به پروژه وحدت وارد شده یا نشده باشی در اصل موضوع تاثیری ندارد و چیزی را حل نمی کند. به تعبیری این همه ما و من ی برای پروژه وحدت چپ بوده است. می توانی ثابت کنی که چالش ما و منازعه ما بر سر موضوعی غیر وحدت چپ بوذه است؟ آقای اعظمی اگر پای پروژه وحدت چپ به میان نمی آمد و اگر نتیجه ناخوشآیند پروژه وحدت بعد از چندسال اینگونه نمی شد که متوجه شده ایم، پروژه وحدت ونقشه راه آن تشکیل تشکل بزرگ چپ زیان ده بوده و در این سالیان از دست رفته کلی نیرو و هزینه انسانی را مصروف پروژه بی نتیجه کرده قطعا نه شما در این زمینه وارد می شدی و نه ضرورت داشت که پای من و امثال من به نقد و ارزیابی مقاله " آفتاب آمد دلیل.." شما باز شود و حتی برای رفقای سایت اخبار روز نیز مزاحمت ایحاد نمی کردیم. توجه بفرمائید این همه نامه نگاری و اولتیماتوم هموندان شما و اقدامات آبستراکسیونی اخیرتان برای چه بوده است؟ جز برای ادامه پروژه وحدت و اصرا بر ادامه مطابق همان نقشه راهی که بی فرجام شد. شما برای وادار کردن مخالفان پروژه وحدت در سازمان اتحاد فدائیان، چنگ در ریسمان سازمان اکثریت انداخته اید، یادتان هست این ریسمان و این رهبری اکثریت در ازمنه گذشته با فدائیان چنان کرد که آن را رها کردید یا وادارتان کردند رهایش کنید.
نوشته اید" بسیار خوب من "حرکت تکروانه و ضد سازمانی" انجام داده ام. این چه ربطی به اقدام غیر قانونی شما دارد. شما دوست گرامی محبت کنید ابتدا دلیل اقدام غیر قانونی خود را برای علاقمندان توضیح دهید." ممنون که تاحدودی رعایت انصاف کرده و اقرار به حرکت تکروانه و ضد سازمانی خود کرده و رفتار سازمان شکنانه و تکروانه خود را پذیرفته اید. ولی متاسفانه برای سبک کردن کفه رفتار قصورانه و غیرسازمانی خود کوشیده ای که به نوعی مانده گان بر میثاق سازمان اتحاد فدائیان را مقصر معرفی کنی. قربان فرض محال من مرتکب خطا شوم ولی ارتکاب به خطای من بایستی مجوز حرکت سازمان شکنانه شما شود. در رابطه با نوشته من بقرار: "اما گویا امروز فراموش کرده اید که تفرقه کنونی چپ برآمد سیاست مکانیکی ادغام سازمان فدائیان در حزب توده بود."نوشته و پرسیده ای " این ادغام کی صورت گرفت و نام تشکل برآمده از آن چیست؟" من از شما می پرسم ادغام روشن تر از این که فلان رفیق جنوبی که شما بهتر می شناسیدش و از یاد نبرده ای با چه اشتیاق، به استقبال ادغام رفت و حتی بدون خداحاقظی بر درب حزب نوده رحل اقامت افکند؛ یادتان هست. آقای اعظمی امروز آن رفیق قربانی وحدت احساسی دیروز در کدام یال قله فدائی ایستاده؟ و فردا شما در کنار ایشان نخواهید بود. من هشدار دادم که از گذشت روزگار بیاموزی و نه از آموزگاران شرم زده مان. ضمنا اگر یورش جمهوری اسلامی به چپ و فدائی مطرح نمی شد، بدانید که ادغام انجام شده بود و امروز دیگر نه از تاک فدائیان نشانی نبود و نگهبانان تاکستان فدائی نیز به کار دیگری بودند. اما اگر آن موقع بحث ادغام نبود شما چرا در آن سال انشعاب کردید. و قرار است امروز از سازمان اتحادانشعاب کنید تا فردا بخواهید با عاملین جدائی تاریخی فدائیان، اتحاد کنید. اما هشیار باشید که اراده ای می خواهد شرم تاریخی سیاست راست روانه خود را با اعتبار و حیثیت اتحاد فدائیان پاک کند و این است موتور حرکت من و ما که نخواهیم گذاشت جنبش فدائی مابه ازاء ستردن شرم از سیمای کسانی شود حتی بدست فدائی صدیق چون تو.
۷۶۲۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۵       

    از : هبت ل

عنوان : چند سئوال از آقای اعظمی
چند سئوال از آقای اعظمی دارم

۱. شما که در جلسات سازمانی بیش از یک سال و نیم شرکت نمی کرده اید حال چه شده که شتابان چنین نامه ای مینویسید و مسائل داخلی را که شنیده اید نشر بیرونی میدهید .؟

۲. چگونه از بحث های دمکراتیک حرف میزنید؟ ولی از شرکت در یک جمع بزرگتر (کنکره) خودداری نموده و سایرین را هم به عدم شرکت تشویق کرده اید .

۳. این چه استدلالی است که میگوئید فقط در صورتی که خواسته های ما پذیرفته شود در کنکره شرکت میکنیم ؟ آیا این بحث دمکراتیک هست؟

۴. اگر شما و همفکران شما میدانستید که با شرکت در کنکره به نتیجه دلخواه میرسید حتمن در آن شرکت میکردند و برای این شرکت در کنکره را تحریم کرده اید چون که میدانسته اید نظرات انحلال طلبانه اتان رأی نمی آورده است .

۵. بگواه کمیت نیروهای چپ در خارج از کشور و عملکرد سازمانهای چپ موجود شما که خودتان را از رهبران چپ میدانید در این ۳۵ سال گذشته چند نفر جوان را به این تشکیلات جذب کرده اید؟ چند بحث نظری مطرح کرده اید؟
آیا تاکنون یک گزارش جامعه شناسانه از جامعه ایران منتشر کرده اید؟
چند راه حل برای مردمی که در رنج و فقر غلت میزنند مطرح کرده اید که نتیجه اش در داخل نمود داشته؟
همه جریانات درگیر در پروژه وحدت میدانند که اختلافات نظری هست تا سلیقه ایی. آیا با خود چنین فکر نکرده اید ؟ حالا که کنکره را بگواه جمله ایی که نوشته اید که این حق ما بوده که برای رسیدن به هدف خود از شرکت در کنکره عمدا خوداری کنیم و سازمان اتحاد فدائیان خلق را بدامن انشعاب بیندازید .
آیا شما و همفکرانتان میتوانید راه حلی پیشنهاد کنید که بتوانید بدامن سازمانتان برگردید ؟

در انتظار جوابهای شما هستم .
۷۶۲۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : کسانی که شاهکارهای ادبی را آفریده اند، انسانهایی مثل شما و من بوده و هستند...
آقای سیامک شاملو گرامی، با این سبک و سیاقی که شما می نویسی، از شما انتظاری برای آفریدن شاهکاری ادبی ندارم. گرچه کسانی که شاهکارهای ادبی را آفریده اند، انسانهایی مثل شما و من بوده و هستند. منتهی با کمی صبر، حوصله و دقتِ بیشتر.


گمانم این است، وقتی من شما را "آقای سیامک شاملو گرامی" خطاب می کنم، قبل از آنکه خطابم احترامی برایِ شما باشد، با رعایت کردن ادب به شخصیت خودم احترام گذاشته ام.
وقتی آقای خمینی در بستر مرگش فرمان قتل نزدیک به چهار هزار زن و مرد هموطن خود را صادر می کند، این نشانِ آشکاری بر جنایت پیشه گی اندیشه ی ایشان است.
و اگر من و امثال من به هنگام سخن در باره ی ایشان سعی در رعایت ادب داریم، این ادب نه بخاطر ایشان، بل احترام به رعایت ادب است.


لزومی نمی بینم که بحثِ مقالات دیگر را به پای این مقاله بکشانم. تنها پیشنهاد می کنم:
- مطالب را بخصوص مطالبی که قصد نقدشان را داری با دقتِ بیشتری بخوانی
- مطالعه را وقتی انجام بدهی که دچار غیض عصبی نیستی
- قبل از ارسال یا عرضه ی مطلب، مطلبت را حتماً سر فرصت و با صبر و حوصله ی کافی بخوانی

از آنچه تاکنون بنا به درخواست خودِ شما برای شما نوشتم، نه قصدی برای معلم اخلاق شدن برای شما یا دیگری، و نه در پی نشان دادن برتری اندیشه ام، و نه تعیین تکلیف برای شما یا دیگری. بل در پی تبادل اندیشه بوده و هستم.
۷۶۲۱۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۵       

    از : فزشید فرشیدی

عنوان : کنگره ی جدا از مردم
من از هواداران فدائیان اکثریت بودم.سالهاست که سازمانهای جدا ازتوده -حزب توده،فدایی،راه کارگر،حزب کمونیست و...-را به کنار گذاشتم وبا تاسف به دلمشغولیهایتان و مواضع زیگزاکی و خیالیتان نگریستم.
ازقدیم گفتند مورچه چیه گه کله پاچش باشه.آیه های لنینی را دور بریزید.روش شبکه ای وجدید مبارزه ی مردم را درک کنید وبا شهامت تمام انحلال سازمان فداییان را اعلام کنید.باور کنید شما پیشتاز نیستید.همساز هم نیستید.
ببخشید که رک و پوست کنده نوشتم.
با عرض ارادت
فرشید
۷۶۲۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۵       

    از : منصور انصاری

عنوان : فریبرز ستاری
آقای فریبرز ستاری مطلب شما ربطی به موضوعی که آقای اعظمی مطرح کرده است ندارد و ایشان به چرایی مشکلات سر راه پروژه وحدت و نقشه راه نپرداخته است، و موضوع پروژه وحدت مد نظر مطلب ایشان نیست.
آقای ستاری بهتر است به این پرسش ایشان پاسخ دهید بر اساس کدام فورمول ریاضی ۴۶٪ اعضای یک سازمان برابر با دو سوم اعضا ی همان سازمان میشود؟ و نشستی را با شرکت ۴۶٪ اعضای سازمان کنگره می نامد و کمیته مرکزی انتخاب می کند و برای سازمان سیاست گذاری میکند.(برای ۵۴٪اعضای سازمان) .
ایراد گرفته اید به آقای اعظمی که آبستراکسیون و رفتار سیاسی ایشان و همراهان شان در سازمان اتحاد فدائیان حرکتی تک روانه (۵۰٪ اعضا سازمان) و ضدسازمانی ورفتاریانشعاب گرانه است. چگونه است که رفتار و عمل ۴۶٪ اعضای یک سازمان را در نشستی که حد نصاب لازم را برای رسمیت یافتن کنگره بدست نیاورده است را غیر انشعابی و تفرقه افکنانه نمیدانید پیشنهاد میکنم گزارش های رفیقمان آقای حماد شیبانی از مسولین برگزاری این نشست را بخوانید.

آقای فریبرز ستاری ، از نوشته شما در اعتراض به مطلب آقای اعظمی این طور به نظر میرسد که دستی بر آتش داشته و دارید و احتمالا از بازیگران صحنه (پروژه وحدت) بوده اید و مدافع بخشی از سازمان اتحاد فداییان خلق ایران که پشت نام فریبرز ستاری پنهان شده اید و بدین وسیله نمی خواهید جوابگو و مسول چیزی که مینویسید باشید
۷۶۲۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۵       

    از : ایکاروس

عنوان : "آفتاب آمد دلیل آفتاب"
پرداختن به اینکه پروژه وحدت چپ چه بود و هست و چه مسیر درست یا غلطی را پیمود و می پیماید نوشته دیگری را می طلبد که امیدوارم همه رفقای دست اندرکار و درگیر در این پروژه برای روشن شدن آن نزد نیروهای چپ بیشتر به آن بپردازند ولی دست به نقد ظاهرا تخلف اساسنامه ای محور و بحث اصلی نوشته های رفیق اعظمی است. رفیق اعظمی در این نوشته و نوشته های دیگرشان از اساسنامه و نقض آن توسط رفقای طرف مقابل زیاد سخن گفته اند و ظاهرا "منطقی" و "مستدل" ولی با نگاه دقیق تر به حرفهای او متوجه نقض اساسنامه حتی به "فرض" خودش و توسط خود ایشان و سایر رفقای همفکرشان می شویم. اینکه ایشان در پاسخ به اقای فریبرز ستاری به "فرض" می پذیرد که غیر سازمانی و تشکیلاتی برخورد کرده است ولی طرف مقابل چرا چنین کرده است خود گویای این امر است و "آفتاب آمد دلیل افتاب" .در واقع از نظر ایشان، مجاز هستند اقدامی غیر سازمانی و غیر تشکیلاتی و بر ضد اساسنامه انجام دهند و در عین حال درقبال روال جاری برپایی کنگره نیز تحت عنوان استفاده از "حق" در اساسنامه، مانع ایجاد کنند. خب رفیق عزیز، وقتی به "فرض" می پذیری اساسنامه را نقض کرده ای دیگر استنادت به همان اساسنامه چیست؟ نمیشود که بخشی را قبول داشته باشی و بخشی را خودسرانه نقض کنید. اگر بخشی را قبول ندارید باید بطور قانونی برای اصلاح آن اقدام کنید. کلیت اساسنامه با اکثریت آرا خودتان تصویب شده است. ولی واقعیت این است که نقض اساسنامه توسط جناح ایشان فرض نیست بلکه یک واقعیت است. وقتی ایشان در نوشته قبلی خود می گویند چون کنگره فوق العاده در مورد "پروژه وحدت" به نتیجه نرسید باید هر دیدگاهی کار خودش را به پیش ببرد چون در اساسنامه در این مورد صحبتی نشده است، یعنی چه؟ وقتی می گوید روش "اکثریت و اقلیت در این مورد پاسخگو نیست" یعنی چه ؟ مگر اساسنامه بر اساس انجام امور بر مبنای "اکثریت و اقلیت" نیست؟ حتی اگر می خواهید ابداع جدیدی در اساسنامه بیاورید و قانونی را تصویب و یا اصلاح کنید باید به کنگره بیایید و بحث کنید و برای پیشبرد دیدگاهتان نیرو و نظر جذب کنید. نیامدن شما به کنگره به چه معنی بوده است؟ آیا از آمدن شما جلوگیری شده است؟ از ارائه دیدگاهتان در تشکیلات جلوگیری کرده اند؟ که مجبور به استفاده از "حق" آبستراکسیون شده اید؟ یا اینکه نگرانید و به کنگره نمی آیید چون ممکن است نظرتان پیش نرود و در اقلیت قرار گیرید؟ مگر این عین اساسنامه نیست؟ پس چه کسی آن را نقض کرده است؟ آبستراکسیون طبق اساسنامه است ولی در شرایطی که حقوقتان در امور جاری تشکیلات نقض شده باشد. آیا این همه نشان نمیدهد که به قول فریبرز مسیرتان را قبلا" ریل گذاری کرده اید.
"به کجا چنین شتابان" رفیق اعظمی
۷۶۲۱۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو

عنوان : جواب به جناب البرز
از چند سطر کامنت نوشتنم انتظار شاهکار ادبی دارید؟ مگر خودتان چه شاهکاری مینویسید؟ در زیر مقاله دیگری بحثی با شما داشتم چونکه جواب نداشتید از دنباله بحث خودداری کردید که سندش در این سایت هست. خلاصه نگفتید که این سوسیالیزم واقعاً موجود شما که طرفدارش هستید تا به امروز بغیر از روی کاغذ تا حالا کجا پیاده شده اگر که قصد شما آدرس اشتباه دادن نباشد؟ یک جامعه با ساختار دمکراسی یکهو از آسمان نمیافتد یا دموکرات شدن را هم نمیشود مثل آمپولی به کسی تزریق کرد که یکشبه دموکرات شود. تازه اگر تاثیر آمپول دموکراسی به مرور زمان با بدست گیری قدرت سیاسی بعضی گروهها در آدمها کم و کمتر نشود؟ در تربیت ما ایرانیها چه خانواده گی و چه مدرسه ای یا حتی دانشگاهی تحت سنّت برگرفته از اسلام عقب مانده خودکامگی و زورگوئی گویا ذاتی شده؟ فرصت یک جامعه دمکراتیزه داشتن با معیارهای آزادی به ایرانیها هرگز داده نشد تا زمانیکه اسلام بوده و هست یا باشد.اما دلخوری جناب البرز از من از جای دیگر نیست که در کامنتی خطاب به شما قبلاً نوشتم که ایشان حتی در خارج نشسته و به سران جنایتکار ج.ا. میگوید "آقای" خمینی و برای قاتلین مردم ایران هم احترام قائل است. آیا باید برای سران ج.ا. ضد ایرانی جنایتکار احترام هم گذاشت؟ شما که حرف از دمکراسی میزنید ولی خودتان گویا متوجه نیستید که شروع کردید به سایت اخبار روز انتقاد کردن که چرا این مقاله را مهم جلوه داده و در این قسمت سیاسی گذاشته و غیره ایرادها و سوالها. درحالیکه خودتان دارید برای سردبیر محترم سایت اخبار روز تعیین تکلیف میکنید که چکار بکند یا نکند و به سلیقه و میل شما که کاربر این سایت هستید کار بکند. چرا دست سردبیر سایت اخبار روز را آزاد نمیگذارید تا حق انتخاب خودش را داشته باشد؟ لابد این هم دموکراسی از نوع دلخواه شماست؟ در اروپا نشستیم حداقل کمی از قوانین دموکراسی یاد بگیریم و ضرر ندارد بعد بیائیم برای دیگران معلم اخلاق بشویم جناب البرز. در انتها یک توصیه به شما! چونکه سطح شما گویا خیلی خیلی خیلی بالاست و دانائی را بقول آلمانیها با قاشق غورت دادید ( „Weisheit mit Löffeln gefressen“ ) از این ببعد کامنت مرا که دیدید از رویش بگذرید تا دوباره " به هر جان کندنی" دچار نشوید!
۷۶۲۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : «...پاشنه دربِ "اپوزیسیون"...»
نکو کیش گرامی، تا این لحظه دو عدد از ۲۶ نظر آمده در پای نوشتار آقای اعظمی متعلق به شماست، با این گفت، میخواهم بگویم، اگر حرفی برای گفتن داریم، باید بگوئیم، بی آنکه به خود یا دیگری ایراد بگیریم که چرا سخن می گوئیم.

شما می نویسی؛ «... مطلبی نوشتند که نه دردی از جامعه فلک زده ایران [را درمان] میکند و نه مرحمی[مرهمی] بر زخم های عمیق چپ برای نازا و ایستا بودنشان در ۲۷ سال گذشت و اینده ای شاید بمراتب تاریک تر...»

حال پرسش من از شما اینست، اگر مطلب ننویسیم و سخن نگوئیم، چگونه میتوانیم ؛
- به مطلبی که «...دردی از جامعه فلک زده ایران...» را درمان میکند، برسیم؟
- «...مرهمی برای زخم های عمیق چپ، برای نازایی و ایستا بودنش...» بیابیم؟
- از «...آینده ای شاید بمراتب تاریک تر...» چپ پیشگیری کنیم؟
ـ از برزخ «... مگر دمکراسی غیر از این هست که اگر حرف و راه من انتخاب نشه میخواهم سر به تن هیچکس نشه...» گذر کنیم؟
- «...جلادان و دیکتاتور ها را به کناری گذاشته و حمایت بین المللی را بدست...» آوریم؟

تصور می کنم اگر شما براستی از نحوه ی گردیدن «...پاشنه دربِ "اپوزیسیون"...» شاکی هستی، بجای پنداشتن اینکه، علفِ روئیده بر جلوخان درب همسایه(عملکرد نیروهای چپ و نیمه چپ در شیلی، گواتمالا، کلمبیا ...) بسیار سبزتر است. حامی نقد و سخن شوید
۷۶۲۰۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۵       

    از : نکو کیش

عنوان : واقعن کار دیگری نیست که برخی انجام دهند
آقای اعظمی حال از سر بیکاری یا ناراحتی از دست به جلو بردن رقیبان، مطلبی نوشتند که نه دردی از جامعه فلک زده ایران میکند و نه مرحمی بر زخم های عمیق چپ برای نازا و ایستا بودنشان در ۲۷ سال گذشت و اینده ای شاید بمراتب تاریک تر. اما، این نوشته باعث شد که پاسخگویان به بنی و بشر پرکار شوند و از ۲۵ تا نظر، رکود را بشکنند و ۱۵ نوشته را از ان خود کنند. کسی نیست که بگه انشعاب از محصولات بی نظیر ژن ایرانی است و اصلا برای طولانی شدن عمر لازم هست. مگر ما فرزندان کشور گل و بلبل نیستیم؟ مگر ما به غیر از رئیس شدن ( در اینجا عضو کمیته مرکزی) مقام دیگری را هم قبزل میکنیم؟ مگر دمکراسی غیر از این هست که اگر حرف و راه من انتخاب نشه میخواهم سر به تن هیچکس نشه. تا پاشنه در "اپوزیسیون" جمهوری ددان و وحوش بر این پاشنه میچرخد دیگر شکایت از آدم کشی لشگریان اسلام برای چه؟ یک نگاهی به عملکرد نیروهای چپ و نیمه چپ در شیلی، گواتمالا، کلمبیا ... بیاندازید تا ببینید آنها چه کردند و چگونه جلادان و دیکتاتور ها را به کنار گذاشتن و حمایت بین المللی را بدست آوردند و در ایران تمامی جوامع بین المللی از وحوش اسلامی حمایت میکنند. این را از این جهت مبگویم که این سازمان و سازمان های رنگارنگ مشابه به مبارزه مسالمت أمیز باور دارند و مخالف سرنگونی بنیادی اسلام عزیز و حاکمیت سرمایه اند
۷۶۱۹۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : چپهای ایرانی اگر روزگار ناخوشایندی دارند...
حضرت سیامک شاملو گرامی، بارها نام "کوچه علی چپ" را شنیده ام، و با اینکه خودم را چپی میدانم، باور کن نشانی کوچه ی مورد نظر شما را نمی دانم.

راستش را بخواهی غالباً نظراتت(یا آنگونه که خودت می نامی،"کامنتت")را نمی خوانم ، چرا که خواندن انشاء شما برایم دشوار است. و علت دشواری هم شاید این باشد، که شما نظراتت را، قبل از ارسال یکبار با صبر و حوصله، نمی خوانی. اما اینبار نظرت را، به هر جان کندنی بود، خواندم، چه نامم را در عنوان مطلبت دیدم

شما می نویسی؛ «...سایت اخبارروز خط فکری جریان سیاسی فدائیان خلق اکثریت را دنبال میکند... آیا جنابعالی تا به امروز واقعاً دستگیرتان نشده یا وانمود میکنید که از موضوع بکلی بی خبر هستید؟...»
در پاسخ باید بگویم، برایم مذهب، دین، روش، ایدئولوژی، عقیده و دیدگاه شخصی افراد، سازمانها یا احزاب مهم نیست. آنچه برایم مهم است، مطلب مورد بحث و چگونگی برخورد با آن مطلب است. همانگونه که معتقدم؛
- محمدرضاشاه پهلوی اشتباه کرد، وقتی بجای همه ی احزاب، حزب رستاخیزش را نشاند، و به مخالفینش پیشنهاد کرد که گذرنامه گرفته و از کشور بیرون بروند، یا که در اوین بپوسند،
- ج.ا. اشتباه می کند، که میتواند با شعار حزب فقط حزب الله به مدینه ی فاضله ای برسد،
- احزاب و سازمانهای کمونیستی اشتباه می کنند، که می توانند با شعار دیکتاتوری پرولتاریا به مدینه ی فاضله ی خود برسند،
در همان ردیف هم، سخن هیچ سردبیری را مبنی بر«...هرکی هم خوشش نمیآید.......برود جای دیگر کامنت بنویسد...» را منطقی ندانسته و نمیتوانم بپذیرم.

اینکه شما می نویسی؛ «...چپهای ایرانی اگر روزگار ناخوشایندی دارند یک دلیل اصلی اش نیاموختن فرهنگ و آداب و رسوم دموکراسی است ولی یاد گرفتند فقط شعارش را بدهند...» متأسفانه این مشکل، فقط مشکلِ چپهایی مثل شما یا من نیست، بل قریب به اتفاق "ما" ایرانیان به این بیماری مهلک گرفتار هستیم.
و تصور می کنم، هیچ قرص، کپسول، آمپول و مشاوره ی روانپزشکیی قادر نخواهد بود، که ما ایرانیان را از شر بیماری جانکاهِ استبداد و خودکامگی نجات دهد، الی شیوه ی گروه درمانی. یعنی دور هم بنشینیم، و با یکدیگر راجع به مسائل مختلف تبادل نظر کنیم، مثل همین کاری که الان شما و من در اینجا انجام می دهیم.
۷۶۱٨۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : از نشریه محترم اخبارروز بی نهایت سپاسگزار خواهم شد...
حضرت صادقی گرامی، وقتی شما بخود اجازه می دهی که دموکراسی و آزادی را عملاً چنین تعریف کنی که مطالب را دستچین کرده و در پیشخوانِ قابل رویت همگان بگذاری، چرا و به چه دلیل از تبعیض و اجحافی که توسط حکومتهای شاه و شیخ انجام میشد و میشود برآشفته میشوی؟ و بر علیه ایشان اقامه ی دعوی می کنی؟
همانگونه که سابقاً هم نوشتم. گمانم بر این است، که علیرغم دردآور بودن مشاهده ی چنین صحنه هایی، کتمان، انکار یا مخفی نمودن آنها مشکلی از مشکلات را نخواهد گشود. و فرهنگ دموکراتیک جز در مواجهه ی علنی و آشکار دیدگاههای متفاوت و یافتن روشهایی مثبت برای حل موارد موردِ اختلاف متولد نخواهد شد.

و در خطاب به هموطنی که ضمن شاشیدن مشغول ذکر خدایش هست. باید بگویم سر از پرونده ای که برایم ساخته است در نیاوردم. لذا محترمانه پیشنهاد می کنم، وقتی شاشیدن و ذکر کنایی اش با خدایش را تمام کرد، و اگر ارزشی برای همصحبت شدنِ با من قائل است، میتواند متمدنانه و با زبانی آشکار در بابِ انتقادش بنویسد تا با هم و در معیت حضور دیگر خوانندگان این سطور در باره ی مشکل مورد نظرش تبادل نظر کنیم

و از نشریه محترم اخبارروز بی نهایت سپاسگزار خواهم شد که از ممیزی این نظر خودداری فرماید، چه سخنم دوستانه است، و اهانت به هیچ هموطنی یا عقیده ای مد نظرم نبوده و نیست، بل خواهان آنم که بی استفاده از واژه های احیاناً توهین آمیز صریح و آشکار با یکدیگر صحبت کنیم
۷۶۱۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو- از دوسلدورف آلمان

عنوان : جناب البرز خود را به کوچه ٔ علی چپ زدن چرا؟
گویا تا بحال توجّه نکردید یا نادیده گرفتید که من در زیر مقاله های دیگر چند بار نوشتم که سایت اخبار روز خط فکری جریان سیاسی فدائیان خلق اکثریت را دنبال میکند ولی از طرف مسئولین این سایت تا حالا جوابی داده نشد که منکرش شوند یا عدم وابستگی شان به "اکثریت" اعلام شود. آیا جنابعالی تا به امروز واقعاً دستگیرتان نشده یا وانمود میکنید که از موضوع بکلی بی خبر هستید؟ چرا خودتان را به کوچه علی چپ میزنید؟ هر گروه سیاسی رسانه خط مشی سیاسی خودش را دارد و آنرا حمایت مالی و غیره میکند و این جرم نیست که شما آنرا به انتقاد بکشید. جرم آنست که سایت چپی مدام دم از وفاداری به دموکراسی یا رواج دادن آداب و فرهنگ دموکراسی بزند ولی برخلافش عمل کند. متاسفانه سردبیر این سایت هم حق سانسور کردن نظرات مخالف جریان فکری و سیاسی خودشان را معتبر و توجیه پذیر میداند. هرکی هم خوشش نمیآید مثل من که کامنتهایش در گلوگاه سانسور اغلب گیر میکند برود جای دیگر کامنت بنویسد. چپهای ایرانی اگر روزگار ناخوشایندی دارند یک دلیل اصلی اش نیاموختن فرهنگ و آداب و رسوم دموکراسی است ولی یاد گرفتند فقط شعارش را بدهند شاید فقط برای عوامفریبی. میگویم جناب ف. تابان پیشکسوت چپ سیاسی محترم ما چپهای بدبخت و کم طرفدار، شما که میخواهید شیرینی پز باشید یا شیرینی فروشی باز کنید نمیتوانید نسبت به آرد آلرژی یا حساسیت داشته باشید. وقتیکه رسانه اینترنتی اخبار روز ( شیرینی پزی ) را با شعار رعایت قوانین بازی دموکراسی باز میکنید لازمه اش این است به خمیر مایه ( آرد ) دموکراسی که آزادی بیان باشد ( نه توهین و افترا زدن!) هم آلرژی نداشته باشید. با خواستن اینکه کامنتها حداکثر ۱۲۰ کلمه باشند محترمانه دهان دیگران بستن است یا مایوس کردنشان که با کامنتهای خودشان مزاحم شما نشوند. چپهای ایرانی گویا از درسهای تلخ گذشته حاضر به یادگیری نیستند همانطور که در شوروی سابق روزنامه پراودا به زبان روسی، نام آن به معنای «حقیقت» است، اگر چه ارگان کمیته مرکزی حزب کمونیستی شوروی پیشین محسوب می شد، شاید کمتر میانه ای با حقیقت داشت و کارش شده بود جعل وقایع و همیشه طرف شکلاتی حزب کمونیست شوروی را نشان دادن که آخرش هم با تبلیغهای دروغین کمونیستها ( چپهای روسی ) گور خودشان را کندند و کمونسیم در قبری چال شد. امیدست که سایت اخبار روز به پراودای سازمان اکثریت تبدیل نشود؟ امیدوارم سعدی حرفش اشتباه باشد که گفته: اصـــل ( ذات ) بد نیـــــکو نـــگردد زانکه بنیـــــادش بد است /تـربــیت ، نــا اهــل را چون گـــردکان بــر گـنبد است.
شاید در ذات و سرشت بد ما چپگرایان است که با روح دموکراسی سازشکاری ندارد و باید ذات خود را زیر سوال ببریم؟ چرا بجای دستیابی به کمونیسم که ارمغانش دیکتاتوری از نوع ایدئولوژیکی دیگر است و طبق ساختار حکومت کمونیستی که با روح دموکراسی متضاد است ( وگرنه کمونیسم شوروی بعد از هفتاد سال تازه با میلیاردها دلار ثروت نفت و گاز و فروش اسلحه مجبور به شکست خوردن نمیشد ) برای برنامه های سوسیال دموکراسی از نوع آلمانی اش تلاش نکنیم که به دموکراسی و پیشرفت اقتصادی وفادار است و به دیکتاتوری در سیستم تک حزبی کمونیسم نه میگوید؟ به نظر من سوسیال دموکراسی راه میانه معقولتری است تا زنجیر دیکتاتوری دیگری بنام کمونیسم آنهم در ایران اسلام زده عقب مانده! انتقادها سازنده باشند!
۷۶۱۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۵       

    از : محمد اعظمی

عنوان : به فریبرز ستاری
دوست گرامی فریبرز ستاری نمی دانم چرا تند و عصبی برخورد می کنید. موضوعاتی که ادعا کرده اید فرض کنیم همه درست باشد. من ادعا کرده ام که شما "فریبرز ستاری" به همراه چند نفر دیگر اقدامی غیرقانونی انجام داده اید. ایا تائید می کنید یا نه. لطفا از اصل ماجرا فرار نکنید. من در این نوشته نه به پروژه وحدت پرداخته ام و نه از نقشه راه ان پروژه حرف زده ام. سئوال این است چرا با گفتگو به توافقی نرسیدید. من اماده ام که در موارد دیگر نظرم را بیان کنم. فقط لطفا با دقت به گفته های من استناد کنید تا در حد خود پاسخ دهم.
موارد نادرست قابل پاسخ نیستند برای نمونه نوشته اید:
"اما گویا امروز فراموش کرده اید که تفرقه کنونی چپ برآمد سیاست مکانیکی ادغام سازمان فدائیان در جزب توده بود." این ادغام کی صورت گرفت و نام تشکل برآمده از آن چیست؟
و یا به جای استدلال حکم بدون پشتوانه صادر کرده اید. می نویسید:
"شما با حرکت تک روانه و ضدسازمانی دقیقا رفتار انشعاب گرانه را دامن می زنید. رفتار شما ظاهرش آبستراکسیون است. ولی دقیقا عملی تفرقه افکنانه بوده و در خدمت انشعاب و دوشقه کردن سازمان اتحاد فدائیان است."
بسیار خوب من "حرکت تکروانه و ضد سازمانی" انجام داده ام. این چه ربطی به اقدام غیر قانونی شما دارد. شما دوست گرامی محبت کنید ابتدا دلیل اقدام غیر قانونی خود را برای علاقمندان توضیح دهید.
۷۶۱۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۵       

    از : peerooz

عنوان : ادامه فضولی
اکنون که این مقاله یک قدم به بایگانی نزدیک تر شده و علاقمندان نظرات خود را اظهار کرده اند با اجازه جناب اعظمی و برای ختم موضوع, توضیح زیر را مناسب میدانم.

من سواد تئوری فلسفی ندارم و " عقلم به چشمم است ". سکولاریسم جناب نوری علا تا کنون بنا به نرخ روز سه پیراهن عوض کرده است: سکولاریسم, سکولاریسم نو و سکولاریسم جنبش سبز, " دارندگی و برازندگی". اینهم ویدوی مراسم " کنگره " چهارم با شرکت طرفداران از تمام دنیا در پای مقاله " مشرف شدن یک تجزیه طلب سکولار به خانه خدا " http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=۷۵۶۳۲.

اما از نظر عملی به سکولاریسم و دمکراسی در دنیای خود بپردازیم. بعد از هفت هزار سال دیکتاتوری فراعنه و سلطان ها و خدیو ها و ژنرال های مصر, بالاخره ملت مصر فرصت یافت تا مرسی را به ریاست جمهوری انتخاب و دمکراسی را اجرا کند. یک ماه بعد " سکولارها " که از حکومت مذهبی وحشت داشتند " دموکراسی " را ملغا و " سکولاریسم " را جانشین کردند. من نمیدانم کدام یک خوب و کدام یک بد است ولی به نظر من این دو اصطلاح " مانعه الجمع " اند.

مصر دور است و ربطی به ما ندارد. در ترکیه همسایه, " اتاتورکی ها "ی سکولار, مذهب را زندانی کرده و هرچه را ماهیت ظاهری و باطنی غیر ترکی داشت معدوم نمودند و دولت " سکولار دموکرات " ترکیه را به وجود آوردند که همه دنیا چنین پیشرفت را آفرین گفتند و امروز جناب اردوغان که قانونا انتخاب شده اند نوع دیگری از دمکراسی را اجرا میکنند. تکلیف من با این کوره سواد فلسفی چیست؟ دنبال جنبش " سکلولار دمکراسی " افتاده و در کنگره آنها کف بزنم؟ و یا در خیابان ها راه افتاده و اتحاد اتحاد بگویم؟ و یا دنبال " ابستراکسیون " باشم ؟ آیا اینها خارج از حوزه فهم من میباشند؟ الغیاث.
۷۶۱۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۵       

    از : peerooz

عنوان : " پدیده ی زشت و شُوم ممیزی ".
" کاش نشریه ی محترم اخبارروز آنچنان که خود ادعا می کند؛ " ...موضع خود را به طور مستقلانه اعلام" میکرد. یا به بیانی دیگر بصورتی صد در صد خود را در خدمتِ اهداف روزنامه نگاری دموکراتیک برای ارتقاء سطح دانش هموطنانش در رابطه با دیدگاههای مختلف قرار می داد. اما عملاً و شخصاً شاهدِ توسل این نشریه ی محترم به پدیده ی زشت و شُوم ممیزی بوده ام ". از کامنت پای مقاله " اصلاح طلب و اصول گرا در کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ شریکند! - جمال کمانگر + توضیح اخبار روز

" علیرغم تمامی انتقاداتی که به نحوه ی کارکرد نشریه محترم اخبارروز دارم، شیوه ی عمل ایشان را در باب نصب نوشتارهای انتقادی اینچنینی بر پیشانی آن را، نشانی از احترام ایشان به اینکه "مردم غریبه نیستند" دانسته، و امیدوارم در سایه ی بحثهای آزادانه و روشن اندیشانه ی تمامی فرهیختگان، صاحبنظران ادب و فرهنگ و لغت و معنی، بیش از پیش به معانی و مفاهیم مشترک نزدیکتر شویم، چرا که برای تمرین مدارا و بسط فرهنگ دموکراتیک راهی جز این نیست.". از کامنت پای مقاله " "آفتاب آمد دلیل آفتاب".

و این کوسه و ریش پهن از فرد مبتلا به بلیه وسواس اتحاد اتحاد که کسی نباید بر " زمین سفت ایشان بش....د ". " قربان برم خدا را ".
۷۶۱۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۵       

    از : صادقی

عنوان : دموکراسی وآزادی
جناب البرزضمن تشکرازهمفکریتان: بایدعرض کنم منظورازفرهنگ دموکراتیک آن فرهنگی ست که ازطریق همپیوندی وکارمشترک، به حاکمیت اندیشه انسانی که همان قانون مبتنی برعدالت وآزادی ست، جامه عمل می پوشاند.بنابراین تمامی رفتارهای زشتی که ازفرهنگ استبدادی ومنفعت طلبانه خرده بورژوائی نشات گرفته به بروز وتکامل این فرهنگ لطمه خواهدزد.بجای حذف آن بایدآن راندیده انگاشت وبه ابتذال آن تن نداد.من مخالف حذفم ولی انصافااز انتشارچنین اعمال سخیف وسطح پائینی رنجیده خاطرم وآنرابه نفع جنبش چپ نمی دانم.بهترین کارهمین است که چنین نوشته هائی درستون مربوط به احزاب انتشاریابدنه درپیشانی سایت...
۷۶۱۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : نشانی از احترام ایشان به اینکه "مردم غریبه نیستند" دانسته...
مشهور است، در هشتم تیرماه ۵۵، وقتی زنده یاد آقای حمید اشرف در مهرآباد جنوبی به دست ماموران ساواک به قتل می رسد، همه ی شاه اللهیون به پایکوبی و جشن می پردازند، که دیگر اندیشه های رهایی از دستگاه حکومتی ذات اقدس همایونی!!! اهمیت گذشته را نداشته و رو به تحلیل میباشند. اما دیری نپائید، که همه دیدیم که کفگیر مخالفت با حکومت خدایگانی محمدرضاشاه پهلوی نه تنها به ته دیگ نخورده بود، بل...

علیرغم تمامی انتقاداتی که به نحوه ی کارکرد نشریه محترم اخبارروز دارم، شیوه ی عمل ایشان را در باب نصب نوشتارهای انتقادی اینچنینی بر پیشانی آن را، نشانی از احترام ایشان به اینکه "مردم غریبه نیستند" دانسته، و امیدوارم در سایه ی بحثهای آزادانه و روشن اندیشانه ی تمامی فرهیختگان، صاحبنظران ادب و فرهنگ و لغت و معنی، بیش از پیش به معانی و مفاهیم مشترک نزدیکتر شویم، چرا که برای تمرین مدارا و بسط فرهنگ دموکراتیک راهی جز این نیست.
۷۶۱۶۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۵       

    از : فریبرز ستاری

عنوان : پروژه وحدت چپ با حفظ انسجام سازمانی معنا می یابد.
آقای اعظمی تعجب می کنم و سئوال من این است، هدف و منظور شما بر ادامه پروژه وحدت چپ به چه علت است. چرا اصرار بر ادامه حرکت براساس نقشه راه نرسیده به مقصد دارید؟ آیا نمی خواهید علل ناموفق بودن روند طی کرده پروژه را شناسائی کنید. بهتر نیست عامل ریزش نیروهای چپ و کنشگران منفرو چپ را در دستور بررسی قرار دهید؟ آقای اعظمی از یاد نبرده ای که در اوان حرکت پروژه، وحدت چپ را نیازمند حضور فعال همه چپ ها می دانستی. اما گویا امروز فراموش کرده اید که تفرقه کنونی چپ برآمد سیاست مکانیکی ادغام سازمان فدائیان در جزب توده بود. الان که نگاه و رفتار سیاسی شما و همراهان تان در سازمان اتحاد فدائیان را که می بینم بدون تردید به این می رسم که رفتار شما در مقام طرفدار پروژه وحدت چپ تفرقه موجود را تعمیق فاحش می دهد. شما با حرکت تک روانه و ضدسازمانی دقیقا رفتار انشعاب گرانه را دامن می زنید. رفتار شما ظاهرش آبستراکسیون است. ولی دقیقا عملی تفرقه افکنانه بوده و در خدمت انشعاب و دوشقه کردن سازمان اتحاد فدائیان است. بدانید در آبستراکسیون منافع سازمانی یا منافع ملی و یا هر گونه منافع کلی و عمومی مقدم بر منافع فراکسیونی است. شما برای جلوه دادن رفتار انشعابگرایانه - و نه آبستراکسیونی خود - محمل و توجیه انحرافی طراحی کرده تا فراکسیون خود را جای سازمان اتحاد فدائیان قرار دهید. از یاد نبرید منافع فراکسیون شما با منافع سازمان درهم امیخته است. نمی شود آن را تقسیم و بخش بندی و تفکیک مکانیکی کرد. شما دو نظر شکل گرفته پیرامون وحدت در سازمان خودتان را چنین تعبیرمی کنی و می نویسی " برای این دو نظر اکثریت و اقلیت پاسخگو نیست " و ادعا می کنی
توجه کنیم اکنون دو نظر پیرامون وحدت و ائتلاف شکل گرفته است. برای این دو نظر اکثریت و اقلیت پاسخگو نیست و راه حل آن را رسمیت دادن به هر دو نظر تصور می کنی. شما در ادامه مدعی می شوی " ما دو بخش هستیم که به لحاظ حقوقی، حدودا یک وزن در تشکیلات داریم." اما در سطرهای بعد می نویسی " تلاش برای مشخص کردن تعداد موافقان و مخالفان این یا آن نظر، بی حاصل است. فقط فضا را سنگین و دستیابی به نتیجه را تقریبا ناممکن می کند." خب اقای اعظمی اگردررویکرد موافق و مخالف ادامه پروژه وحدت در سازمان تان یک وزن همسنگ دارند. چرا اقدامی برای سنجه کردن رویکردها نمی کنید و چرا هر گونه تلاش برای سنجه و تعیین کمیت فراکسیون های سازمان اتحاد فدائیان را بی حاصل می دانید، چرا؟ قیاس شما در مقایسه وضعیت کنونی سازمان تان با وضعیت سازمان چریک های فدائی خلق در ۱۳۵۹ به حد کافی مشخص است. پس برای هشیاری بیشتر شما می نویسم که شما نیز واگن خود را برای جدائی و انشعاب ریل گذاری کرده اید. اما بدانید اگر آن انشعاب در سال ۱۳۵۹ پیش نمی آمد تفرقه و تشتت نیز بر چنبش فدائی مستولی نمی کرد. آیا شما فکر می کنید با بسترسازی برای ایجاد فراکسیون های اکثریت و اقلیت در سازمان اتحاد فدائیان پری رویایی وحدت و همزیستی مسالمت آمیز را در آغوش می کشیدید؟ خیر؛ ابدا! آگاه باشید به مجرد رسمیت دادن به فراکسیونیسم دقیقا همزیستی مفارقت آمیزی را احساس خواهید کرد که در اولین منزلگه تنهایی را با گوشت و پوست و خون لمس خواهی کرد.
۷۶۱۶۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۵       

    از : peerooz

عنوان : اکتشافات دخو
با طلب بخشش و اینکه در ذکر مثال مناقشه نیست, یک تریاکی در پای منقل, انگشت کوچک را جهت ورزش تکان میداد. گفتند اینکه ورزش نیست. گفت اگر این را نکنم که مرده ام.

اخبار روز مرتب مقالات و گزارش فعالیت های سازمان فدائیان و گاهی شعبات آنرا منتشر میکند و هیچ یک از این سازمان ها اهمیت گذشته را نداشته و ظاهرا رو به تحلیل میباشند. گرچه ممکن است یک دلیل آن احترام به حق صحبت قدیم باشد, احتمالا دلیل اصلی آن همان ورزش با انگشت کوچک است.

موید این گمان آنست که فرهیختگان و صاحبنظران ادب و فرهنگ و لغت و معنی - که بیش از بسیاری از ما به معانی کلمات واقفند - حزب و یا جنبش و یا جبهه سکولار دموکراسی را تشکیل داده و در " کنگره " آن با سلام و صلوات پشتیبانی یک آیت الله و یک شاهزاده در تائید سکولاریسم و دموکراسی خود را اعلام مینمایند. این یعنی کفگیر به ته دیگ خورده و کاچی به از هیچی شده است. والله اعلم.
۷۶۱۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : تمرین مدارا و بسط فرهنگ دموکراتیک
آقای صادقی گرامی؛ ضمن پیوستن به شما در اینکه؛ «...امروز بیش از هر چیز ما به تمرین مدارا و بسط فرهنگ دموکراتیک نیازمندیم...».

و اما از جایی که معتقدم"مردم غریبه نیستند"، لذا با اندرز شما به نشریه محترم اخبارروز مبنی بر؛ «...امروز دیگر وقت این حرف ها نیست... لذا...سایت اخبارروز اینگونه مطالب را در همان میز احزاب قرار (دهد)...» موافقتی ندارم.

و گمانم بر این است، که علیرغم دردآور بودن مشاهده ی چنین صحنه هایی، کتمان، انکار یا مخفی نمودن آنها مشکلی از مشکلات را نخواهد گشود. و فرهنگی دموکراتیک جز در مواجهه ی علنی و آشکار دیدگاههای متفاوت و یافتن روشهایی مثبت برای حل موارد موردِ اختلاف متولد نخواهد شد.
۷۶۱۵۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : مردم از آنها مثلِ طاعون بیزار(ند)...!!!؟
خواننده ی گرامی، در طی نظر اخیرت در خطاب به من، شما از سویی سخن از صداقت می گویی و سپس می نویسی؛ «...مردم از آنها مثلِ طاعون بیزار(ند)...» اگر بنا به تشخیص شما "مردم" از توده و اکثریت، اقلیت و غیره، تا مجاهدین بیزارند. چرا نظام استبدادی ج.ا. اینهمه هزینه و وقت برای کشتار و دور نگاهداشتن ایشان از جامعه صرف می کند؟
آیا گمان نمی کنی که با خیالبافیهایی اینچنینی از صداقت مورد اشاره ات دور می شوی؟

این واقعیت است که احزاب و سازمانهای اپوزیسیونی بواسطه گرفتاریشان به بیماری تفرقه یا پراکندگی از نظر کمیت عدد بسیار فراوانی نیستند، که اگر تعداد بسیار کثیری بودند، نظام استبدادی ج.ا. لحظه ای برقرار نمی بود.

اما این هم واقعیتیست که خطِ استبداد و افراط هم در کشور خواهان آنچنانی ندارد. نمونه اش انتخابات اخیر ریاست جمهوری که آقای جلیلی مورد حمایت مستقیم آقای سید علی خامنه ای آراء بسیار کمی را صاحب شد.

بنابراین پیشنهاد می کنم، در کنار کار خوبِ تشویق دیگران برای فهم "تغییرات ایران" و "تغییرات زبان فارسی"، خودت را اسیر انجمادی سفسطه آمیز نکنی.
۷۶۱۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۵       

    از : صادقی

عنوان : یک پیشنهادبه اخبارروز
بنده نیزباآقای پیروزموافقم که اصولا چه نیازی برای انتشار چنین مطالبی درپیشانی سایت اخبارروزهست؟آیاچنین درگیری های محفلی ای که بعضی ازسیاسیون به راه انداخته اند، جذابیتی برای دیگران دارد؟(سیاسیونی که مبارزه رابا دکان داری اشتباه گرفته اند ودائم برای کسب سرقفلی سایرمغازه ها تلاش می کنند).
این چه وحدت چپی ست که آخرش داردبه انشعاب یکی ازگروه هایش میانجامد؟اگرامروز چپ های رادیکال مدعی شوندکه پروژه وحدت چپ دراصل دامی بوده برای ازهم پاشیدن تشکیلات آنها، آیا حرف گزافی زده اند؟
شورای موقت سوسیالیست ها بعنوان گروهی رادیکال، دراین پروژه باسایرگروه ها کمترین سنخیت راداشته ولاجرم خودرا بعدازمدتی کنارکشیده است ولی ازآنجائیکه اتحادفدائییان دارای طیفی ازرفرمیست های لیبرال دموکرات تاچپ دموکرات بوده،ازاین روی مستعدازهم پاشیدن بوده است...(بادخالت دیگران وباقی قضایا کاری نداریم).
نمی دانم ماراچه شده که زشتی این صحنه آرائی رانمی بینیم وبه این بازی های سخیف دشمن شادکن ادامه می دهیم.امروزدیگروقت این حرف هانیست.امروزبیش ازهرچیز مابه تمرین مدارا وبسط فرهنگ دموکراتیک نیازمندیم.فرهنگی که ازداخل آن ائتلاف وحتی وحدت واقعی نیروهاخارج شودنه انشعاب وپراکندگی گروه ها. لذادراین راستابهترنیست سایت اخبارروز اینگونه مطالب رادرهمان میزاحزاب قرردهدنه درزیرگروه مطالب سیاسی؟
باتشکراززحمات رفقای اخبارروز، امیدوارم کامنت بنده رانیز منتشرکنید.
۷۶۱۵۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۵       

    از : خواننده

عنوان : جناب البرز محترم
دوست عزیز، این دوستان و رفقای ما، از توده و اکثریت بگیر تا اقلیت و غیره، تا مجاهدین، اگر از ابتدا صداقت داشتند، مردم از آنها مثلِ طاعون بیزار نبودند. صداقت یعنی صادق بودن و واقعیت را گفتن. یعنی سیاست بازی و دغل بازی را کنار گذاشتن. من اگر بودم اینطور می نوشتم و اطمینان دارم که هر خواننده ای هم میگفت «درود بر لااقل صداقتت»:

ما ۱۵ یا ۲۰ نفر فلان جا جمع شدیم و به این دلائل هم مجبور بودیم اسمِ جمعمان را بگذاریم کنگره یا پلنوم یا حزب یا غیره. والسلام.

بزرگنمائی بیخودی از نظر مردم توهم و خیالبافی تلقی می شود. هیچ فرد سالمی هم دنبال آدم خیالباف راه نمی افتد (البته به جز سال ۵۷). در ضمن فقط از نظر لغت هم که بگوئیم جامعه دیگر پذیرای کنگره و پلنوم و کنفرانس و کمیته مرکزی و اینها نیست.

همین انتخاب لغت خودش نشان می دهد که حضرات در چه حال و هوای فکری هستند و نه تغییرات ایران را فهمیده اند و نه تغییرات زبان فارسی را.

لطفاً سانسور نکنید، سانسور دردی را دوا نمی کند. من به هیچکس توهین نمیکنم و نکردم.

با احترام
۷۶۱۴۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۵       

    از : peerooz

عنوان : کاچی به از هیچی
تنها دلیل اینکه من خود را نخود این آش کرده ام پرسش این سوال بود که دلیل انتشار اینگونه مقالات در اخبار روز چیست؟ ولی چون حرف حرف میآورد و سکولار دموکرات های ایران نیز " کنگره چهارم " خود را در هامبورگ برگزار کرده اند با اجازه جناب اعظمی سوال خود را با ضمیمه زیر ادامه میدهم.

در ویدوی " کنگره سکولار دموکرات های ایران - قسمت اول " https://www.youtube.com/watch?v=TycM_۲_hQu۴ این بزرگواران " تقی مختار، دکتر حسن کیانزاد، دکتر اسماعیل خوئی، دکتر اسماعیل نوری علا، دکتر باقر پرهام ,خواندن پیام های شاهزاده رضا پهلوی، حشمت الله طبرزدی و آیت الله بروجردی " شرکت داشته اند.

سوال اول اینست که چگونه سکولار را با دموکراسی جمع میکنیم؟ آیا آیت الله بروجردی سکولار است و " شاهزاده " رضا پهلوی با آن سوابق خانوادگی و این لقب را باید دموکرات خواند؟ جواب اینست که اگر در اروپا احزاب دموکرات مسیحی داریم, چرا نه؟ چه چیز ما از آنها کمتر است؟

و دیگر کلمه " کنگره " است که این صاحب نظران به " سکولاریسم " و " دموکراسی " اضافه نموده اند و با شرکت افرادی که نیمی از آنها فقط پیام فرستاده و در بحث و گفتگو شرکت نداشتند انجام گرفته است. به این ترتیب " کنگره سکولار دموکراسی " در نظر بیسوادانی چون من مصداق " شتر گاو پلنگ " است ولی ما نظر این بزرگواران که نمیتوانم از آش داغ تر و به قول اینها از پاپ کاتولیک تر باشیم. و لابد باید قبول کنیم که کاچی به از هیچی ست.
۷۶۱۴۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : اکر "ما" یعنی شما، من و او، بخواهیم عوامفریب نباشیم چه باید بکنیم؟
خواننده ی گرامی، قبل از هر مطلبی لازم می بینم که بنویسم، که با شما در یک نکته مشترکم، و آن اینکه به مانند شما می اندیشم که ممیزی (سانسور) تاکنون هیچ دردی را در کشورمان درمان نکرده، و گمان هم نمی کنم که بتواند در آینده هم دردی را دوا کند.

و بی آنکه بخواهم واردِ بحث کمیت در محافل اپوزیسیونی شوم، میخواهم به رنج عمیقی که در جملات شما حس می کنم، بپردازم:
وقتی شما می نویسی؛ «... نه خودتان را (ناخواسته) گول بزنید و نه مردم را...»، میخواهم بپرسم، اکر "ما" یعنی شما، من و او، بخواهیم عوامفریب نباشیم چه باید بکنیم؟

لازم به ذکر است، که کنگره مجمع عمومی یک سازمان یا حزب بر اساس اساسنامه اش بوده، و تعداد شرکت کنندگان در آن را اساسنامه ی آن سازمان یا حزب مشخص می کند، و نه تماشاچیانی مانند شما یا من
۷۶۱۴۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۵       

    از : خواننده

عنوان : همه عوامفریبی است ...
همه نوشتارِ نسلِ پنجاه هفت عوامفریبی است. کلمه «کنگره» در خواننده جوان یا ناوارد تداعی گر یک جمع بزرگ و محتملاً پایه دار است. این واقعیت نیست. واقعیت جمع شدن چند نفر بدور هم است. نشست، جلسه، گفتگو، محفل، ...
نظیر نشستِ سکولار دمکراتها در هامبورگ همین چند روز قبل.
نه خودتان را (ناخواسته) گول بزنید و نه مردم را.
لطفاً سانسور نکنید. سانسور هیچ دردی را دوا نمیکند.
۷۶۱٣٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : بجا و شایسته میدانم که از شما بابت نقدِ متین و زیبایت قدردانی و تشکرکنم
هم میهن گرامی آرمان شیرازی شما در آغاز سخنت می نویسی؛ «...گفته های چند هم میهن ...که اغلب از پس پرده یعنی با نام های مستعار ...سخن می گویند...»
در این زمینه لازم می دانم که بنویسم؛ بیائیم و بجای بررسی اوراق هویت و شناسایی یکدیگر، به سخن و رفتار یکدیگر توجه کرده، و نقد و بررسی خود را متوجه مطالب و رفتارهای ارائه شده نوسط زنان یا مردان نظردهنده کنیم، و نه آنکه پی جویی و تلاش خود را معطوف آن سازیم که نام و مشخصات شناسنامه ای این زنان یا مردان چیست و یا ساکن کجایند.

با اینهمه بجا و شایسته میدانم که از شما علیرغم ضعف فوق بابت نقدِ جانانه و زیبایت قدردانی و تشکرکنم.

سخنت را پذیرایم آنجا که می نویسی؛ «... "البرز" ... دست-از-دور-بر-آتش می گوید». و بی آنکه قصدی برای توجیه داشته باشم، لازم می بینم که بنویسم؛ منِ البرز آتش را در مفهومی دیگر می بینم. لذا ضمن ارج نهادن به نقدِ شما، خودم را هرگز دور از آتش ندیده ام. که اگر به مجموعه ی اظهار نظرم توجه کنی، به یقین می بینی، که احزاب و سازمانهای گوناگون را همچون خشتِ بنایِ دموکراتیک کشورمان لازم و اساسی میدانم، و همه ی تلاش و توجهم متوجه قواعدِ مشترک بازیست. قواعدی که علیرغم تمامی تلاشها در صد و ده ساله ی اخیر هنوز هم همچنان نانوشته یا نامدون بر جای مانده اند.

اگر به سخن پیشنیم التفات کنی، خواهی دید که نه «...نیمی از سازمان(ی) را نادیده...»گرفته ام، و نه «...برگزاری آگاهانه یک نشست سازمانی در مغایرت با معیار اساسنامه را "کنگره"...» خوانده ام، بل آنجا صراحتاً نوشته ام؛ «... بی آنکه قصدی برای گرفتن سمتی را داشته باشم. میخواهم درست در نقطه ی وسطِ جبهه گیری رفقای سازمان اتحاد فدائیان خلق ایستاده و بگویم: ...»

و در همین زمینه شما و دوستان دیگر را به خواندن نظرم در بخش نظرات لینک ذیل دعوت می کنم:
http://www.akhbar-rooz.com/ideas.jsp?essayId=۷۵۵۷۸
۷۶۱٣۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۵       

    از : peerooz

عنوان : داشتم دارم و دارم دارم
جناب شیرازی,
ما, آشکارا " از پس پرده یعنی با نام های مستعار پرسش " میکنیم ولی آیا این مثلا " آرمان شیرازی " نمیتواند مستعار باشد؟ مگر آنکه شما شخصیت برجسته و شناخته شده ای باشید.

اما در باره اینکه " "چریک های فدایی خلق ایران" یک گروه کم شمار, پراکنده و (در اثر ضربات شاهانه) از هم پاشیده نبود که اندکی پس از انقلاب شمار هوادارانش از مرز یک میلیون گذشت",

فرقه اسماعیلیه نیز زمانی لرزه بر ارکان امپراتوری سلجوق افکنده بود و حزب کمونیست شوروی هم بر قسمت عمده ای از دنیا فرمانروایی میکرد. امروز جز در نشریات اختصاصی آنها کسی در باره آنها چیزی نمیگوید. اگر اخبار روز وابسته به این " سازمان " است و شما تعداد اعضای این سازمان و اهمیت آنرا میدانید بنده حرفی ندارم و امید که با افزایش جمعیت ایران و تکرار انقلاب, شماره هوادارانش از دو میلیون هم بگذرد و این Reunion ها هم مبدل به گنگره گشته و سخنگوی آن هم پاداش خود را بگیرد.
۷۶۱٣۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۵       

    از : آرمان شیرازی

عنوان : سخن از آنچه بگوییم که در جریان ست؛ از خرمن جانبازی انسانی, پس از تاراج اسلامی, آنچه بجا مانده, که هست! بیش از اینش به توفان ندهیم!
پیدا نیست چرا برخی هم میهنان با پرداختن به موضوعات کناری از تمرکز بر اصل موضوع سر می پیچند, یا که بدتر, آنرا به کژراه می کشانند! سخن از اینست که نیمه ای از سازمان اتحاد فداییان نشستی, نا همخوان با اساسنامه خود, برگزار کرده و در غیاب نیمه دیگر رهبری جدیدی (بخوان سازمان دیگری) بنیاد نهاده اند که بیگمان خطایی آشکار ست. آقای اعظمی می گویند که "شاید پذیرش خطا و لغو تمامی تصمیمات نشستی که کنگره خوانده شده است، بتواند راهی به سوی کار در درون یک تشکیلات بگشاید ." نمیدانم چگونه با گفته ایشان همراه نمی توان شد؟!

برای روشن شدن, به گفته های چند هم میهن (که اغلب از پس پرده یعنی با نام های مستعار پرسش برانگیز سخن می گویند) نگاهی بیفکنیم:

"پیروز" می گوید: "نمیدانم این سازمان امروزه چه اهمیتی دارد که مستحق چنین توجهی باشد." آیا ایشان نمیداند که کمیت, بنا بر سرشت خویش, ریزه خوار کیفیت است؟ آیا "چریک های فدایی خلق ایران" یک گروه کم شمار, پراکنده و (در اثر ضربات شاهانه) از هم پاشیده نبود که اندکی پس از انقلاب شمار هوادارانش از مرز یک میلیون گذشت؟

سخن یک جمله ای "هبت" اینست که: "رفتارهای انشعاب گرانه ... در عملکرد طرفداران پروژه وحدت از ماهها قبل مشخص بود." یعنی بگونه دیگر می توان گفت که "رفتارهای انشعاب گرانه", اگر که حدثیات نباشد, سنجه نوینی ست که معیار اساسنامه ای حد نصاب دوسوم اعضا برای برگزاری "کنگره" را منسوخ می کند!

"نکو کیش" در برخوردی واقعی اما همچنان از بالا به پایین می گوید: "سازمان های چپ امروزه بیشتر تبدیل شده اند به کلوب های افراد" و در دنباله, با پرسش نیشداری می گوید مگر نه اینکه "به تعداد مدعیان چپ قرار هست که سازمان داشته باشیم؟" چنین برخوردی از نظر دور می دارد که, جدا از پراکنش-گرایان, هر گونه تلاش برای چیرگی بر پراکندگی ارزشمند ست. تلاش هایی از این دست را در شکل دهی اتحاد چپ (بخش های راه کارگر با دیگر سازمان های چپ) و یا پروژه وحدت چپ (عمدتا میان فدائیان) می بینیم که در صورت پدیداری (و بازتاب آنها درون کشورمان) تاثیرات مثبت و دوربردی در سازمان دادن جنبش ازادیخوهانه مردم ایران خواهند داشت.

هم میهن دیگر "البرز" با مسئولیت بیشتر اما دست-از-دور-بر-آتش می گوید: "دموکرات منشانه بایستیم و با تحمل سختیها ... در جهتِ پیشگیری از (انشعاب, این ضعف دیرینه و اسفبار جنبش چپ) بصورتی جدی و دموکراتیک" بکوشیم. دوری این نگرگاه از واقعیت اینست که نیمی از سازمان را نادیده گرفتن و برگزاری آگاهانه یک نشست سازمانی در مغایرت با معیار اساسنامه را "کنگره" خواندن عین تحمیل انشعاب ست که "پیشگیری" را پشت سر می گذارد! هر چند که طرفداران ادامه پروژه وحدت "برگزاری کنگره را (که در نهایت گونه ای رای کشی ست) بدون تدارک کافی و ترمیم مناسبات درونی سازمان مفید (نمی دانستند) و پیشنهاد (کرده بودند) که، برگزاری کنگره به تاخیر افتد و همزمان تلاش برای بازسازی روابط درونی سازمان و تشنج زدائی از آن در دستور قرارگیرد."

شایسته ست به همه هم میهنان که اندیشه ی بهروزی مردم و کشورمان را دارند گفته شود که هرگاه که گفتار و کردار ما زمینی, گرم, ارج گذارانه و خردورزانه باشد, می توان مطمئن بود که در راستای سروده ی سیاوش گرامی:
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر میزند ز جایی و خورشید میشود...

بامید پیروزی پرورانندگان خورشید آزادی!
۷۶۱٣۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۵       

    از : هبت

عنوان : رفتارهای انشعاب گرانه را در عملکرد طرفداران پروژه وحدت از ماهها قبل مشخص بود.
رفیق اعظمی را به خواندن این مقاله دعوت میکنم.
http://www.etehadefedaian.org/D۸A۲DB۸CD۸A۷-D۸A۸D۸A۷-
D۸A۷DB۸CD۹۸۶-D۹۸۵D۸AAD۸AF-D۸A۸D۸ADD۸AB-D۸A۸D۹۸۷-D۸AAD۸B۴DAA۹D۹۸۴-D۸A۸D۸B۲D۸B۱DAAF-DA۸۶D۹BE-D۸A۷DB۸CD۸B۱D۸A۷D۹۸۶
۷۶۱۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۵       

    از : peerooz

عنوان : معمای پیکر نحیف
" من مطمئنم که اگر شتابزده عمل نکنند هنوز هم با یک انتقاد از خود جدی می توانند داغ از هم پاشیده شدن این پیکر نحیف اما همچنان سرشار از زندگی را در دل دشمن و بدخواهان سازمان و جنبش چپ بگذارند." نقل قول از مقاله حماد شیبانی در http://www.iranglobal.info/node/۵۶۲۹۹.

من نه تنها چیز زیادی بلکه چیز کمی هم جز آنچه پراکنده اینجا و آنجا در باره این سازمان خوانده ام نمیدانم. گرچه ظاهرا اخبار روز وابستگی مستقیمی به این سازمان ندارد با وجود این مکررا در این سایت مقالاتی در باره سازمان فدائیان منتشر میشود. علت فضولی من اینست که نمیدانم این سازمان امروزه چه اهمیتی دارد که مستحق چنین توجهی باشد. در گذشته یکی دوبار جویای تعداد اعضا و پیروان آن شده ام که بجایی نرسیده است. جناب شیبانی از " این پیکر نحیف اما همچنان سرشار از زندگی " صحبت میکنند اما از میزان نحافت آن چیزی نمیگویند. در تصویرهایی که گاه گاه از این جلسات منتشر شده است تعدادی بیش از سی چهل فرد مسن دیده نمیشوند که نام مناسب این تجمع Reunion یا تجدید دیدار است تا چیز دیگر. آیا این " سازمان " واقعا شایسته چنین توجهی ست؟
۷۶۱۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۵       

    از : نکو کیش

عنوان : آیا این مقاله واقعی هست؟
مشگلات و مسایل مردم ایران بد جوری با ضرب المثل ها جوش خورده. وقتی این مقاله را خواندم یاد ضرب المثل : یکی میمرد از درد بی نوایی ، یکی میگفت خانم شلغم میخواهی؟ آیا نوشته های آقایان محمد اعظمی و حماد شیبانی آئینه تمام نما این ضربالمثل نیست؟ وقتی که بدبختی و فقر و سکوب و زندان و اعدام تمامی جامعه را به تصرف در آورده و لشگریان اسلام عزیز از هر قماشش هر روز این مملکت را به نابودی سوق میدهند، آیا فاجعه بار نیست که این مثلا سازمان " چپ" که نام وزین فدایی را که با خون صد ها انسان وارسته و آزادیخواه واقعی عجین شده، یدک کش محفل سرگرمی خود کرده اند ، از این تشکیل " کنگره" صفحه سیاه میکنند که گویا مشگل ایرانیان همین هست که ۱۰ نفر در این مثلا کنگره شرکت کرده اند یا ۵۰ نفر. آخر در این نزدیک به سی سال اینها مثلا چه گلی به جنبش چپ زده اند که حال نصف اشان یا همه اشان بزنند. سازمان های چپ امروزه بیشتر تبدیل شده اند به کلوب های افراد. وضعیت این سازمان از روز پیدایش هم غم انگیز بود. تعدادی از سازمان اکثریت ( حال جناح فرخ و ماشاالله و جمشید یا جناح کشتگر با کسانی که عامل فاجعه کاپیلون بودند یک جوری قاپ تشکل کم عضو اتحاد کار را قاپیدند و جمله گی این نجتشکیلات را درست کردند که هیچکدام با سازمان اولیه خود تسویه حساب فکری نکرده بود. اعضای سابق اکثریت تمامی هم و غم شان بازگشت به اصل بود و رودروایسی ها مانع بود ولی امری که پیش میامد بدو بدو بدنبال بازگششت بسوی او (یازمان اکثریت) بودند.دیگر اعضا هم نه از روی مرز بندی با اکثریت بل تنها برای آنکه " برای لوطی افت دارد" که به اکثریت بپیوندند مادام با دسته اول در گیر بود. کمدی- درام پروژوه وحدت هم نتوانست کاری انجام دهد و زمان آن رسیده بود کلوبی دیگر شکل بگیرد. چرا که نه؟ مگر قرار نیست به تعداد مدعیان چپ قرار هست که سازمان داشته باشیم؟ حال اگر اکثریتی های این تشکیلات بخاطر هر مسئله ای حاضر نیستند که به این تشکیلات بپیوندند چرا یک تشکیلات جدید مثلا "اتحاد فداییان نو" یا " اتحاد فداییان فرد اعلا" و غیره دریت نمیکنند تا هم همه عضو کمیته مرکزی بشوند و هم دردسر کلی مطلب نوشتن کم میشود ؟ و صفحات سایت ها را به دعواهای خانه گی نکشانند؟
۷۶۱۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : آیا وقت آن نرسیده
ضمن اظهار تأسف و تألم عمیق خود نسبت به رویدادهای ناگوار پیش آمده در سازمان اتحاد فدائیان خلق، لازم می بینم که مطالبی چند را با آقای محمد اعظمی و دیگر دوستانِ خواننده ی این سطور در میان بگذارم:

آقای محمد اعظمی می نویسد؛ «...در جلسه ای که کنگره نامیده شده، حد نصاب، حتی براساس گزارش خود آنها، تامین نشده است. تا این حد نصاب در اساسنامه وجود دارد، اگر نخواهیم کودتاگرانه آن را نقض کنیم و صف از هم جدا کنیم، قانونیت کنگره، مشروط به تامین حضور دو سوم اعضاست. رفقای ما به جای پاسخ به این موضوع، منتقدان را به انتشار گزارش کامل نشست خود حواله داده بودند. غافل از اینکه انتقاد متوجه مصوبات این نشست نبود که با انتشار گزارش، ابهامات برطرف شود...»

بی آنکه بخواهم یا در صدد باشم، که منطق درست و بجای آقای محمد اعظمی را در جملات فوق نادید بگیرم، اما ناگزیرم بپرسم؛
- اگر«انتقاد متوجه مصوبات نشست» نیست، اصرار آقای محمد اعظمی و دوستانش بر صحت و سلامت تشکیلات در عملِ به آئین نامه های تشکیلاتی از برای چیست؟
- آیا دوستانِ مقابلِ خطِ فکریِ آقای محمد اعظمی و دوستانش همیشه امکانات لازم برای ابراز اندیشه ی خود را داشته اند؟

در بند پایانی بیانیه، آقای محمد اعظمی می نویسد؛ «...متاسفانه امروز رفقایمان با برگزاری یک "کنگره" غیرقانونی، کلافی بدست و پای خود پیچیده اند، که برای باز کردنش نیروئی دهها بار قوی تر از جمع محدود ما می طلبد و روشی را برگزیده اند، که حتی از انشعاب اقلیت و اکثریت در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در سال ۱۳۵۹ عقب تر است (۳) شاید پذیرش خطا و لغو تمامی تصمیمات نشستی که کنگره خوانده شده است، بتواند راهی به سوی کار در درون یک تشکیلات بگشاید. اما اگر رفتار این دو سه سال گذشته افراد موثر این بخش از تشکیلات ملاک باشد، بعید می دانم بخواهند و یا تجربه آنها اجازه دهد که چنین کنند. ازاینرو گفتگو برای تنظیم متمدنانه رابطه در دو تشکل مستقل، احتمالا راه حلی برای برخورد با وضعیت کنونی باشد...»

ضمن تأیید سخن آقای محمد اعظمی در باره ی «کلاف پیچیده بر دست و پای»، و بی آنکه قصدی برای گرفتن سمتی را داشته باشم. میخواهم درست در نقطه ی وسطِ جبهه گیری رفقای سازمان اتحاد فدائیان خلق ایستاده و بگویم؛

سالهاست در جنبش چپ ایران بطور عام و در جنبش فدایی بصورت خاص کوشیده ایم تا مشکلات را از طریق کنار نهادن خود و یا دیگری حل و فصل کنیم. آیا وقت آن نرسیده که:

- دموکرات منشانه بایستیم و با تحمل سختیهایش، بکوشیم، تا آنچه را ناروا تشخیص می دهیم، در محلِ بروز آن برطرف کنیم؟
- دریابیم با فرار از مشکل موقتاً از شر مشکل خلاص شده ایم، و مشکلاتِ لاینحل سر بزنگاهی دیگر گریبانمان را خواهند گرفت؟
- وقتی استبداد و رأس آن ج.ا. را به کجراهه رفتن و کنار گذاشتن مردم در هنگام رسیدگی به مشکلات متهم می کنیم، خود به هنگام مواجه با مشکلات رفقای خود را بکناری ننهیم؟
- وقتی قصد آن داریم که در رواداری کامل مردمان کشورمان را حول مفاهیمی چون آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی متحد سازیم، بتوانیم این مفاهیم را عملاً در ساختار تشکیلاتی چپ کشور اِعمال داریم؟
- انشعابات را دلیلی بر تکامل ندانسته، بل آن را نشانه ای از ضعف بدانیم و در جهتِ پیشگیری این ضعف بصورتی جدی و دموکراتیک برآئیم؟
۷۶۱۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۵       

    از : محمد اعظمی

عنوان : تصحیح امار
در مطلب نوشته ام
برای اینکه این نشست، کنگره نام نهاده شود، ابتدا شرکت کنندگان موافق با رسمیت کنگره، یعنی ۴۶ در صد سازمان، تمام اعضای غایب، یعنی ۵۴ در صد سازمان را از حق خود محروم می کنند و با حذف بیش از نیمی از اعضای سازمان، به خود رسمیت می بخشد
با پوزش غایبین پنجاه و چهار درصد نبوده اند. رقم پنجاه چهار درصد مربوط به اعضایی است که یا غایب بوده و یا به رسمیت کنگره رای نمی دهند
۷۶۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۵