اول ماه مهر و زبان مادری


محبوب تیشه


• اول ماه مهر است و میلیون ها کودکی که در خانه و کوچه و محله ی خود به زبانی به جز فارسی سخن می گویند، کودکانی که زبان قلب و احساس شان فارسی نیست، کودکانی که زبان طبیعی اندیشه و احساس شان، فارسی نیست، راهی مدارس، این آموزشکده های از خود بیگانه ساز می شوند تا به دست پروژه ی سدسازی حکومت اسلامی فارس زبان سپرده شوند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱ مهر ۱٣۹۵ -  ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۶


اول ماه مهر است و میلیون ها کودکی که در خانه و کوچه و محله ی خود به زبانی به جز فارسی سخن می گویند، کودکانی که زبان قلب و احساس شان فارسی نیست، کودکانی که زبان طبیعی اندیشه و احساس شان، فارسی نیست، راهی مدارس، این آموزشکده های از خود بیگانه ساز می شوند تا به دست پروژه ی سدسازی حکومت اسلامی فارس زبان سپرده شوند. حکومت اسلامی فارس زبان، سدسازی را دوست دارد. سدسازی روی رودخانه های ایران و ویرانسازی زیست محیط و خشکاندن حیات در این خطه باشد، یا سد زبانی باشد که روی ذهن کودکان بسته می شود و آنها را از مادرانشان این سرچشمه های زندگی جدا می-کند. سدسازی پروژه ی مورد علاقه ی این حکومت گران بوده است. سدسازی یعنی خشکاندن زندگی و این حکومت گران می دانیم که از خشکاندن زندگی و نابود کردن آن لذت می برند. همانطور که می دانیم «سدها باعث کاهش غلظت مواد غذایی در پایین دست سد می شود و اثرات نامطلوبی بر جامعه ی نباتی و حیوانی آن می گذارند...در بالا دست موجب نابودی و زیر آب رفتن پوشش گیاهی و جنگلی میگردد». (1)
همانطور که با طبیعت مبارزه می کنند و می خشکانندش با طبیعت کودکان ما هم مبارزه میکنند و ریشه ی حیات طبیعی زبانی را در آنها میخشکانند. همانطور که زدن سد روی رودخانه باعث کاهش غلظت مواد غذایی در پایین دست میشود همانطور هم زدن سد زبانی روی مغز و قلب کودکان غیر فارس زبان که به لحاظ زبانی و تعلق ملی، فرودست محسوب می شوند، باعث کاهش غلظت مواد غذایی جان و اندیشه ی آنها میشود. همانطور که سدسازی، در بالا دست موجب نابودی و زیر آب رفتن پوشش گیاهی و حنگلی میگردد، سدسازی روی ذهن و جان کودکان ما نیز باعث آن میشود که تنوع زبانی و فرهنگی در این موجودیت بالادست ساختگی یعنی ایران نابود شود و چنین چیزی اگر فقیر شدن این جغرافیا به معنای از بین رفتن گونه های ملی و زبانی و فرهنگی نیست، پس چیست؟
از مضمون و محتوای کتاب های درسی بگذریم که ربطی به محیط واقعی زندگی این میلیون ها کودک به اصطلاح ایرانی ندارند، ربطی به جغرافیا و تاریخ این میلیون ها کودک ندارند. بدتر از همه این است که این مضمون و محتوای بیگانه و بیگانه ساز با زبان مادری خود آنها حتی بیان نمی شود تا امکان اندیشیدن انتقادی به آنها بدهد. اگر قرار است حتی چیزی بیگانه به کودکان آموزش داده شود باید با میانجی زبان مادری خود آنها باشد. به بیان هگل: «اندیشه‌ی ما هنوز به‌طور خاص در زبان‌مان راحت نیست، و چنانکه باید بر زبان مسلط نیست و از این لحاظ احترام کوری به آنچه از خارج آورده شده می‌گذاریم». (2)
کودک ترک زبان، کودک کرد زبان، کودک عرب زبان، یا کودکی که به بلوچی تکلم می کند وقتی با زبان فارسی بیگانه از خود و مادر و خانواده و محیطش روبرو میشود، آنقدر خود را مرعوب و فرودست حس میکند که در نتیجه به همان ترتیبی که هگل گفت احترام کوری به آنچه به زبان فارسی گفته میشود، میگذارد و این چیزی نیست به جز مستعمره کردن هستی کودک و سلب هویتش از او. این مستعمره سازی مترادف است با از بین بردن قدرت اندیشه ی انتقادی و پرسش گری در کودکی که در مقابل این زبان و آموزه هایش خود را بیگانه و فرودست حس میکند.
هگل در ادامه مینویسد: «به‌طور مشخص، بالاترین سطح تکامل فرهنگی این است که افراد همه چیز را به زبان خود بیان کنند. مفاهیمی که ما با واژه‌های بیگانه بیان می‌کنیم خودشان به نظر بیگانه می‌رسند و به ما تعلق ندارند». (3)
البته حکومت اسلامی فارس زبان، هنوز کتاب مقدس خود را هم به زبان عربی میخواند، آن را بومی نکرده است و به زبان فارسی نمیخواندش، بنابراین همین بربریت را در زمینه ای دیگر بر ملت های غیرفارس هم تحمیل میکند. یعنی هنوز به درک علمی از اهمیت زبان مادری و بومی کردن دانش نرسیده است، بنابراین یک دست سازی و همگون سازی حماقت باری را بر همه ی آحاد این سرزمین شوربخت تحمیل میکند.
این فرزانه ی قرن نوزدهمی یعنی هگل مینویسد: «... مردم زمانی بربر محسوب نمی‌شوند و چیزهای عالی را که می‌شناسند دارایی شخصی‌شان قلمداد می‌کنند که با زبان خودشان به شناخت آن‌ها نائل شوند؛ اگر این دو مثال را هم فراموش کنید، مایلم از آرزوهایم بگویم که می‌خواهم بکوشم به فلسفه یاد بدهم به زبان آلمانی سخن بگوید». (4)
من هم ترک زبانی هستم که زبان فارسی را در مدرسه به دلیل سدسازی حکومت اسلامی فارس زبان فراگرفتم و از غنای ادبی و فرهنگی و تاریخی زبان مادری ام ترکی محروم شدم و خود را در جایگاه مستعمره و فرودست یافتم. و حالا من هم (همچون هگل دررابطه با زبان آلمانی) آرزومیکنم که زبان ترکی زبان علمی و فلسفی ورسمی ما ترک زبانان بشود وبه جزاین میخواهم برای درهم شکستن این سدهای ویرانگرقدم بردارم چیزی که میدانم خواست تمام انسانهای آزادیخواه است.



1. نگاه کنید به مطلب زیر
kntu.ac.ir
2. دانش نامه ی علوم فلسفی. گئورگ ویلهلم فردریش هگل. برگردان. حسن مرتضوی. 1392. ص. 33
3. همان منبع. ص. 32
4. همان منبع. ص. 34