من بچه کریمخانم! - مزدک دانشور

نظرات دیگران
  
    از : امیر ایرانی

عنوان : من بچه کریمخانم!
در تاریخ کریم خانی داشتیم که خود را وکیل الرعایا می دانست؛ اگر کسی ادعا کند من بچه کریمخانم بدلایلی از این ادعایش پشیمان نخواهد شد. چون کریم خان در بعد انسانمداری حرفی برای گفتن داشت!
جناب آقای مزدک دانشور ارجمند همچون گذشته در نوشتارش نوعی دغدغه ی مردم داری را از خود نشان داده، که این خصلت نیکوی ایشان قابل ارج نهادن است!
اما باید گفت؛ وقتی ایشان تلاش دارد که وقایعی را بازگو کند دوره بندی هایی را در نظر می گیرد که دوره بندی های ایشان نشان از این ترتیب می دهد:
دوره موسوی- دوره رفسنجانی- دوره خاتمی-دوره احمدی نژاد(دوره خاص خامنه ای است)- دوره روحانی . در آورده هایی ؛ که یک داوری را می طلب و یک اقدامات خاصی ضروری داشت ایشان دچار یک جابجایی زمانی می شود که این اقدام ایشان پرسش برانگیز می شود!
۷۶٣٣۴ - تاریخ انتشار : ٣ مهر ۱٣۹۵       

    از : کیم : میر

عنوان : ببادیه رفتن به از نشستن و ماندن
منم همون جاها پلیکیدم و هنوز هم نیم گذران عمر در همانجا . با اینکه بدلایلی مجبور شدم بجزیره! سعادت آباد مهاجرت کنم ولی مدتیست افتاده بجانم حتی بتنهائی بهمانجا برگردم و بجد این تصمیم اجرائیست . انبانی از از خاطرات و از اولین موشک صدام که اگر یک سانتیمتر بطرف جنوب تمایل پیدا میکرد هم اکنون این نوشته نبود !و دو کوچه پائینتر از مسجد بنده با یار زیبایم بهوا بودم.آنچه مرا باین نوشته وادار کرد نه این درد بلکه راهی که برای مبارزه با اینگونه پلیدیها واداشت تغییر تاکتیک بود . بعد از تصلب حرکتهای سیاسی یکی از عمده ترین دلیلی موجبات ادامه حاکمیت استبداد و یاس مزمن دامنگیر فعالین سیاسی -اجتماعی عدم شناخت براه های موجود در حوزه عمومی بود . که مهمترین آن اجرای "قامون" و اعمال از طر یق ادارات و نهادهای مریوط . بدون در نظر گرفتن حرفهای ناامید کننده "ولش کن کسی زورش به اینعا نمیرسه - همه اینها هوای همدیگر دارند- کسی گوش نمی کننه-اونا هم مثل اینان "که از گران فروشی و اجحاف گسبه گرفته خصوصن گروه خدماتی فنی در تمام صنوف تا مزاحمت همسایگان بدون اغماض و همه کسانیکه در کلیه نهاد های دولتی یا قضائی و انتظامی و امنیتی در هر رتبه و پست بدون هر تزلزل و ترس و مطمئن که پیروزی با من است و بود .و از جمله ماجرای پارکهای سعادت آباد و فضای سبز و قطع درختان که بسیار وسیعنر از آنست که بگوشتان رسیده بدون ذره ای تردید و درنگ بی محابا و نه از یک جناح بل ! از تمامی مراجع ذیربط .آخ چه نشئه گی داره وقتی بنتیجه میرسه . و اعلام عمومی هرکه در اینکونه موضوعات قصد پیگیری داره مجانن در اختیار هستم . و متعقد م و بتجربه یافتم اگر نیمی از مردم باین راه بروند و بر حاکمیت "قانون" اصرار و الحاح داشته باشه بعد از مدتی بالائیها خواهند افتاد . متاسفانه ما ایرانیها همیشه آخرین کار را در ابتدا انجام میدهیم که خود نوعی بیماریست و مانند مورچه کمر شکسته دورخود سالهاست که میچرخیم . اینگونه روش هم حاشیه امن داره البته با ترفندهائی و هم نتیجه قابل دسترس . جالب اینکه ببعضی از دوستان مدعی تقاضای همکاری گروهی را دادم بهانه های صدتا یک غاز آوردند ولی منتظر نشدم . حیف که از واقعه میدان بچضم نیآمد بجهت شلوغی عمدی میدان وقتی مطلب شما را خواندم دلیلش فهمیدم و پشت دست زدم و افسوس خوردم که خود را از یک نشئه محروم کردم ! در این راه انباری از تجربیات گرانبها نصیبم شد که عوارض هولناک و ناجوانمردانه مبارزه مسلحانه را نداشت در این مسیر بکسی حتی نزدیکترین رحم نکردم و مهمتر که پیروزی یکطرفه بود . بمصداق الخائن و خائف دستاوردی داشت محیرالعقول البته ظرایفی هم دارد . و در شرایط کنونی و خروج از بیهوده گی و زار زدن و انبوه ای از بیماریهای روحی روانی و جسمی و همچنین توصیه بگروه و سازمان و حزب و دسته و دستور فوری کار آنها اجرا و اعمال "یک کلمه"معروف و تاریخی که همانا "قانون"است باری چون کریمخان و میدان قلب طپنده ای شده و هنوز مردمی از جنس شهرنشین ابرام ببازگشت دارم
۷۶٣٣۱ - تاریخ انتشار : ٣ مهر ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : نه سخت تر از اون...
مارال سعید گرامی، بی آنکه اجباری به کور شدن داشته باشی، حداقل من یکی باور می کنم که "شنیده ای". اما حرف و حدیث واقعی اینجاست، که شاید طرف با لهجه ی اراکی، گیلکی، بندرعباسی، مشهدی، تبریزی و یا چینی فارسی حرف می زده و شما بعضی جاهایِ سخن را درست نگرفته ای یا پیچاپیچ گرفته ای.

با اینهمه شما رویاهایِ خوبِ خودت را از دست نده، چون زندگی بی رویا واقعاً عین کویر لوت خشک و بی هیچ چیز میشه، نه سخت تر از اون، چون توی کویر لوت گویا خاک و سنگریزه وجود داره
۷۶٣۲۹ - تاریخ انتشار : ۲ مهر ۱٣۹۵       

    از : مارال سعید

عنوان : شهرفرنگی
کورشم اگه دروغ بگم! با همین گوشای خودم شنیدم که میگفت:
"رویاهاتو از دست نده
واسه اینکه اگه رویاهات از دست برن
زندگی مثل بیابون برهوتی میشه
که برفا توش یخ زده باشن"
یادم نیست
سالهاست دارم رویا می بافم.
شاید یک روز رو شهرم پهنشون کردم
و مردمو صدازدم
"شهر شهر فرنگه بیا تماشا کن"
۷۶٣۲۰ - تاریخ انتشار : ۲ مهر ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : بانکها باعث می شود که حیات و گذار خیابانی تابع ساعت کاری آنها شود و آنچه در حاشیه آنهاست از فرهنگ و روشنی تهی شود...
آقای دانشور گرامی، در وصف خیابان کریمخان در بند ماقبل آخر مطلبت می نویسی؛«...زشتی کریمخان بانکهایی هستند که این خیابان را به اشغال خود درآورده اند. از سر خیابان تا آخر آن بیش از بیست بانک وجود دارد. این تعداد بانک در این خیابان فرهنگی چه می کنند؟ چه می خرند و می فروشند که به این شعبه های درندشت احتیاج دارند؟ حضور آنها این خیابان را گران کرده است. آنقدر گران که خرید مغازه ای و تأسیس کتابفروشی تقریبا در آن غیرممکن است. بانکها باعث می شود که حیات و گذار خیابانی تابع ساعت کاری آنها شود و آنچه در حاشیه آنهاست از فرهنگ و روشنی تهی شود...»

و سپس در بند آخر مطلبت می نویسی؛ «...از این خیابان صدها هزار نفر انسان با سکوتی خشمگین و به سودای پس گرفتن رأیشان گذر کرده بودند و برخی از آنان لحظه ای از آرامش را در این بوستان تجربه کرده بودند...هر یک از این لحظات تاریخی در خود دارند که باید ثبت شود و ماندگار بماند و آنوقت شهردار ما در خدمت سودا و سرمایه دو سر این خیابان را، دو سر این گذر فرهنگی را و دو میدان مهم این شهر را بدل کرده است به مگامال. متر به متر آن را گز کرده و فروخته است...»

آیا گمان نمی کنی، وقت برای سرودن مرثیه از برای گذشته ی فرهنگی این خیابان، و آرزوی "غیرت شهروندان" کمی تا قسمتی دیر شده است؟
این سودا را مثلا می شد پیش از مستقر شدن نیمی از آن "بیست بانک" و قبل از آنکه بانکها "حیات و گذار خیابانی را تابع ساعت کاری" خود کنند، در اذهان آفرید.

شاید شما گمان می کنی، مَثَل معروف "هر وقت ماهی را از آب بگیری تازه است" اینجا و در باره ی سرنوشت نهایی خیابان کریمخان هم صدق می کند؟!
۷۶٣۱۹ - تاریخ انتشار : ۲ مهر ۱٣۹۵