از : حسن نکونام
عنوان : آقای محبوب تیشه، لطفن «قوم یا ملت فارس» را، در ایران بما نشان بدهید!
اول - آقای محبوب تیشه! سپاس از شما که این نوشته را، به زبان «فارسی» نوشتید، تا دیگران، و از جمله خود من که زبان ترکی را بلد نیستند، بتوانند دیدگاه شما را بخوانند، و باین وسیله بتوانند با شما تبادل فکر و تجربه کنند. شما، در مقایسه با من، یک امتیاز بزرگ دارید، و آنهم اینست که شما برای ارتباط با مردم کشورمان، توانائی استفاده از دو زبان ترکی و فارسی (وشاید هم زبان های دیگر) را دارید، و من فقط فارسی بلدم.
هم میهن عزیز! ما در ایران استانی داریم بنام «فارس» که مرکز آن شهر شیراز، و از دیگر شهرهای آن، مرودشت، کازرون، لار، جهرم، فسا، داراب، فیروزآباد، نی ریز، آباده، اقلید، اردکان، لامرد، کوار و جندین شهر دیگر است. آیا منظور از «قوم یا ملت فارس» ساکنان این استان است؟ آیا شواهد و مدارکی تاریخی وجود دارد که نشان دهد در این استان حکومتی بر قرار بوده، که به ستم و تبعیض بر علیه سایر اقوام و ملل ایران پرداخته باشد؟
تجربه خود من، و بسیاری دیگر از مردم ما، نشان می دهد که در همین استان «فارس» ، افراد و گروههائی از هم میهنان ترک، کرد، عرب، بلوچ، ترکمن و سابر اقوام یا ملل دیگر ایران هم زندگی می کنند، هر چند که فارسی زبانان در این استان، تعدادی بیشترینه دارند. بنابراین در ایران قوم یا ملتی بنام «فارس» نداریم، و فقط زبانی داریم بنام «فارسی». اما اگر کس یا کسانی بتوانند بطور علمی، و با استنادات تاریخی، جغرافیائی، اجتماعی، اقتصادی، اتنیکی، دموگرافیک(جمعیت شناسانه) و غیره، ثابت کنند که قوم و ملتی بنام فارس وجود داشته و دارد، آنگاه ، همانگونه که پذیرفتم زمین بدور خورشید می چرخد و نه برعکس، همانگونه که پذیرفتم نطریه داروین بیانگر علمی تنوع و تطور حیات موجودات زنده بر روی کره زمین است، همانگونه که پذیرفتم شتاب ثقل زمین ۹.۸ سانتیمتر بر مجذور ثانیه است، بدون هیچگونه تعصبی خواهم پذیرفت که قوم و ملتی داریم بنام فارس.
دوم - پژوهش های تاریخی و مردم شناسانه در مورد تجمعات اولیه انسانی، نشان داده اند که ضرورت های تامین و حفظ و تداوم حیات، مردم را به «اشتراک: های مختلفی کشانده است، که از خانواده اولیه با پیوندهای خونی شروع شده، و اشکالی همانند عشیره، ایل، قبیله، طایفه، قوم و غیره را بخود گرفته است. تمامی این اشکال، در سراسر ذوران برده داری و فئودالی(زمین داری) بر جوامع انسانی حاکم بوده اند. با فروپاشی سیستم فئودالی، و شکل گیری تولید سرمایه داری و تولید صنعتی، پیدایش بازار واحد، اهالی و اقوام را از نظر اقتصادی بهم وابسته کرد، تمرکز سیاسی ایجاد شد، و شرایط پیدایش «ملت» را فراهم نمود.
نژاد و زبان و مذهب مشترک، به تنهائی، دلیلی بر داشتن هویت ملی مشترک، و تعریف ملت نبوده و نیست. مردم کشور اسپانیا و تمامی مردم کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی(باستثنای برزیل) دارای زبان و مذهب مشترکی هستند، اما مللی متفاوتند. مردم انگلستان و اسکاتلند و ایرلند و و لز، زبان و مذهب مشترکی دارند، اما خود را کشورهائی متفاوت می دانند. کشورهای معروف به «عربی» زبان و مذهب یکسانی دارند، اما کشورها و مللی متفاوتند. تمامی تلاش های پیروان «پان عربیسم» و «پان اسلامیسم» ناکام ماند.
نمونه های عکس موارد بالا هم کم نیستند. به سویس نگاه کنیم. با زبانها ی متفاوت آلمانی، فرانسوی و ایتالیائی صحبت می کنند. اما اهالی یک کشورند و خود را یک ملت می دانند. یا چین را در نظر بگیریم. در چین شش خانواده زبانی و صدها زبان محلی مختلف وجود دارد. ولی خود را یک ملت وی دانند. هندی که در آن به ۱۵۰۰ زبان مختلف گفتگو می شود، وضع به همین گونه است. شوروی سابق را در نظر بگیریم. در دوره ای، مردمی با خاستگاه جغرافیائی و زبانی و مذهبی متفاوت، در یک ملت و دولت ادغام شدند. اما با فروپاشی این «دولت واحد»، همه عناصر متشکله آن به راه خود رفتند.
بنابراین، اگر در دوره هائی تاریخی، و بنا بر ضرورت هائی، زبان و مذهب و حتا نژاد، عناصری «لازم» برای تشکیل «یک ملت و دولت» شمرده می شدند، امروزه و با تغییراتی که هم در عرصه عینی (اجتماعی)، و هم در عرصه ذهنی(آگاهی) انسان ها بوقوع پیوسته اند، دیگر عناصری «کافی» برای تشکیل یک ملت و دولت نیستند.
سوم - در آخر نوشته شما، جمله ای وجود دارد، که آنرا بایستی با طلا نوشت، زیرا که اصولی، درست،مستدل و منطقی، پیش برنده و آینده نگر است. نوشتی:
« تا زمانی که شما «افراد» را جای «ساختارها» می نشانید، نمی توانید معنای «ستم ساختاری» را درک کنید و به «علاج»آن همت بگمارید»(کلمات مهم این جمله را من در گیومه گذاشته ام)
اگر بتوان در فردای ایران، چنان «ساختار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی»ای را شکل داد، که همه ساکنان آن، بعنوان «شهروندان» برابر حقوق و وظیفه، فارغ از ملیت و زبان و باور و خود آگاهی و مذهب و جنسیت، و هر تفاوت دیگری، از تمامی ثروت های مادی و فرهنگی این جامعه، برای رشد و شکوفائی خود و همگی، بهره مند گردند، آنگاه آستین ها را بالا خواهیم زد، و با عزمی مشترک و راسخ، حکومت فریب کاران و فاسدان و جنایت کاران حاکم بر کشورمان را بزیر خواهیم کشید، و با دست ها و مغزهای توانای خودمان، خشت خشت چنین جامعه و ساختاری را بنا خواهیم نهاد.
بهار را
در دست هایمان
می کاریم
با امید
ترانه را
در نگاهمان
ما با هم
فردا را
می سازیم!
۷۶۴۲۷ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣۹۵
|