از : آ. ائلیار
عنوان : در آرزوی دیدار
اکنون که اسد سیف عزیز، به درستی کوشیده تا حد ممکن همه جوانب سرگذشت یک زندانی سیاسی توده ای، محمد متین، را ثبت کند، اجازه میخواهم، به نکته ای در ارتباط با این سرگذشت اشاره کنم ؛ به نکته ای که غیراز من کسی از آن آگاه نبود:
قبل از ۵۷ هنوز که خبری از انقلاب نبود در اورمیه گروههای کوهنوردی، از دانشجویان و دانش آموزان و معلمان و کارگران و دیگران فعال بودند.
در این جمع ها افراد با دیدگاههای نظری و سیاسی مختلف و عموماً چپ شرکت داشتند.
نام و وصف « ممد متین» را بار ها از زبان بچه های کوه شنیده بودم.
درحالیکه میدانستم گرایش توده ای دارد و خود ار رهروان فدایی بودم ، تعریفی که دوستانم از شخصیت انسانی و با پرنسیب او کرده بودند مرا مجذوب خود نموده بود. با خود قرار گذاشته بودم بروم ببینم اش.
بچه ها در برنامه ها شرکت داشتند اما من با وجود عهدی که تو دلم بود، هر بار کاری پیش می آمد و نمی توانستم شرکت کنم.
آرزوی دیدار ممد تو دلم ماند.
تا اینکه انقلاب شد و بعدها هم اختناق و دستگیری ها و کشتارها توسط حکومت پیش آمد.
با خبر شدم او نیز دستگیر شده است.
با خود گفتم " بدبختی را ببین او را هم بردند... "
و سختی شکنجه هایی که خود زمان شاه تجربه کرده بودم ، تصور چندین برابر شدیدتر آنها ،
که میدانستم به کار میگیرند، تنم را لرزاند...
سالها بعد، روزی دوست مشترکی گفت "برویم ممد را ببینی".
از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم. رفتیم، در خانه اش او را در آغوش گرفته و
گفتم : " بالاخره ترا دیدم."...
شخصیت انسانی و آگاه و با پرنسیپ ممد از دور و نزدیک گرمای دل همه ی ما بود و فراموش نشدنی ست.
برای او و خانواده اش سلامتی و خوشی آرزومیکنم.
گوزو یولدا باخشیندان- نئجه دییم دویامادیم"
از نگاه چشم به راهت سیر نشدم.
۷۶۴۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣۹۵
|