به بهانه گذشتن صد سال از نگارش رساله امپریالیسم لنین - سهراب مبشری

نظرات دیگران
  
    از : دمکرات سوسیال همان برعکس یعنی جنگ طلب

عنوان : نئوکانِ سوسیال دمکراتِ چپِ تندرو فقط در دوسلدرف یافت شود
روزی هموطن شمالی با یک لات تهرانی تصادف میکنه، لاته پیاده میشه و در حد شان خودش هر چه بد و بیراه بی ناموسی را به زن و خواهر و مادر هموطن شمالی نثار میکنه. با شرمندگی از همه که مثلا من ماد... یا من خواهر تو ... هموطن رشتی آرامشش رو حفظ میکنه و میگه بابا ما یه تصادف کردیم تو چرا اینقدر تحریک شدی؟
حالا حکایت این سوسیال دمکرات دوسلدورفی است که چون بدجوری مچ گیری شده ازش که بی رودربایسی میگه حاضره چکمه خارجیهای متجاوز رو هم واکس بزنه اینجور بد و بیراه به من میگه. کامنتت بدرد این سایت نمیخوره ببرش فاکس نیوز
۷۶۵٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣۹۵       

    از : ح حسین

عنوان : کمونیست ها
ما ایرانی ها نه قرار بوده آلمانی شویم و نه روسی. ایران واقعیت های خود را داشته و دارد. چون آلمان خوب است که ایران آلمان نمی شود. این شیوهٔ برخورد شما با هیچ منطقی جز پروپاگاندا همخوان نیست.
همین که در روسیه، کمونیست ها علیرغم محدودیت های شدید، ۲۰ درصد رای را دارند نشان می دهد، همه در آنجا مثل شما فکر نمی کنند. من در اتحاد شوروی بوده ام. در آلمان شرقی و غربی هم بوده ام، با این وجود مثل شما فکر نمی کنم.
کمونیسم اتحاد شوروی را از یک کشور عقب مانده به یک ابرقدرت تبدیل کرد. نمی شود ده ها سال تاریخ را دور زد و رسید به دیوار برلن که چون فرو ریخت پس همه تاریخ کمونیسم بیخودی بوده. نقش تاریخ ساز کمونیست ها در به شکست کشاندن فاشیسم را پذیرفتی. خوشحالم. اینکه وجود کمونیست ها در کشور آلمان را مثبت ارزیابی کردی خوشحالم. اگر برای جریانی نقش مثبتی در کوران مبارزات اجتماعی قائلی پس این طور بی مهابا به آن حمله نکن و همصدا با سرمایه داران جنایتکاری که مخالفشان هستی نشو. انتقاداتت را به شکل سازنده تری عنوان کن. برای شما در بخش چپ سوسیال دمرکاسی آلمان آرزوی موفقیت دارم.
۷۶۵٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو

عنوان : جواب به جناب سعید اصفهانی
آقای محترم شما که به خودتان حتی زحمت ندادید دو سطر از خودتان بنویسید و متنی را که در زیر آوردید از همان آدرس لینکی که دادید از مقاله: سوسیال دموکراسی در ایران، بهشت موعود یا سراب؟ کپی کرده و در اینجا ضمیمه کردید. با آدرس شما من سر از سایت حزب توده درآوردم ولی انتقادی که به شما وارد است که چرا صداقت نداشتید و خودتان را با نوشته های دیگران آرایش میدهید؟ اگر این جمله هم واقعاً از احسان طبری باشد: “واقعیت هر چیز را باید در تاریخ و سرگذشت آن چیز جستجو کرد” باید به ایشان گفته میشد اشتباه میگوید چونکه در تاریخ نه تنها واقعیت نهفته نیست بلکه کلی جعل و دروغ هم هست چونکه تاریخ را همیشه پیروزها مینویسند. مثل وقایع به اصطلاح تاریخی در باره اسلام که افسانه سازی است و دروغگوئی و با واقعیت رخ داده در تاریخ گذشته میانه ای ندارد.
حالا یک نمونه از واقعیت تاریخی که چرا کمونیستها قابل باور نیستند از رهبرشان لنین:
قبل از انقلاب لنین می گفت و می نوشت؛ «...برای نیل به آزادی واقعی پرولتاریا و دهقانان، هیچ راهی به جز راه آزادی به شیوه بورژوایی موجود نبوده و نمی تواند باشد،»
اما پس از انقلاب اکتبر می گفت؛ «دموکراسی چیزی جز پرده ساتر کاملاً ریاکارانه دیکتاتوری بورژوازی نیست... همه گفتارها درباره رای همگانی، درباره اراده مردم، درباره انتخاب کنندگان، یک دروغ خالص اند.» (گزارش به دومین کنگره سندیکاهای روسیه) یا؛ «در جامعه سرمایه داری، آزادی تقریباً همیشه به همان گونه یی است که در جمهوری های یونان باستان. یعنی آزادی برای برده داران،» (انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد).
برای افشاگری تضادها در بین گفته های رهبران کمونیست با عملشان ( پیش از به قدرت رسیدن و بعد از به قدرت رسیدن! ) کافیست به مقاله باارزش جناب سعید قاسمی نژاد در لینک زیر مراجعه کنید تا پی به تفاوت سوسیال دموکراسی و کمونیسم ببرید. البته من موافق ادامه بحث ایدئولوژیکی این دو خط فکری در این زمان نیستم که از تفرقه و اختلاف بین این دو جریان بیشتر از همه سران جنایتکار حکومت اسلامی و ج.ا. بهره میبرند و بگذاریم با کمک یکدیگر ابتدا خرس رژیم ج.ا. را بر زمین بزنیم و بعداً سر تقسیم پوستش دعوا کنیم. دشمن مشترک ما فعلاً اسلام و رژیم ملایان است!

http://www.aftabir.com/articles/view/politics/political_science/c۱c۱۱۹۴۹۵۷۷۸۷p۱.phpسوسیال-دموکراسی-در-گذر-تاریخ
۷۶۵۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو

عنوان : جواب به کاربر: دمکرات سوسیال یا برعکس
شما که مزّه پراکنی را خوب بلدید ( البته من هم بلدم ولی کوتاه میآیم! ) بهتر نبود بحث را کمی جدی میگرفتید و بیشتر از وقت و آگاهی ( نداشته ؟ ) خودتان مایه میگذاشتید تا بفهمیم حرف حساب شما چیست؟ هرکجا که بحث بر سر براندازی نظام فاسد و جنایتکار آخوندها و ج.ا. باشد برای من باید همه گزینه ها بعنوان ابزار فشار روی میز اپوزیسیون ایرانی باشد. بدون تغییر رژیم ملایان هر تلاش دیگری بیهوده است! در این زمینه بکاربردن خشونت بر علیه حکومت اسلامی اعتراف میکنم که یک چپ تندرو هستم و مثل شما یک پاسیویست و صلح طلب ایده آلیست که چشمهایش را برروی واقعیتها میبندد نیستم که میگوید اگر دشمن به یک طرف صورتم سیلی زد طرف دیگر صورتم را هم در اختیارش بگذارم. در جاهای دیگر بارها توضیح دادم که چرا گاهی اوقات خشونت یا جنگ برای از بین بردن دیکتاتورها و فاشیستها ( مثل هیتلر و جنگ بر علیه آلمان نازی ) لازم و ضروری است و از تکرار آن در اینجا خودداری میکنم. هیچ تظاهری از من هم در کار نیست که جنابعالی بدان اشاره کردید. اگر جنابعالی معتقدید که با حمله ( منظورتان حمله نظامی است؟ و حرف چپهای حزب چپ آلمان die Linke هم هست! ) نمیشود دمکراسی را به زور و با بمباران وارد یک کشور کرد ( در انتقاد از شرکت آلمان با موافقت گرهارد شرودر و حزب سبزها در حمله نظامی به افغانستان ) لابد خوش باورید یا خیلی ساده لوح که فکر میکنید با دادن یک دسته گُل به القاعده یا اوساما بن لادن میشد مانع از جنایتکاریشان شد؟ بروید به خامنه ای بیشرف هم بگویید دیکتاتور هستی و دست بردار و آدم شو و دست از جنایت و خیانت و فساد بردار تا شاید حرف امثال شما را گوش کرد و آنوقت من هم شمشیر خودم را غلاف میکنم! شاید هم ناراحتید که ج.ا. سرنگون شود و بساط اسلام جمع شود؟
در ضمن بهترین مثال تاریخی که با جنگ بر علیه دیکتاتورها هم میشود بعداً به دموکراسی رسید سه کشور مثل آلمان ( جنگ یا حمله بر علیه هیتلر ) و ژاپن و ایتالیا ( موسولینی فاشیست ) میباشند که بعد از جنگ جهانی دوم امروزه الگوهای نمونه کشورهائی با ساختار دموکراسی هستند. نکند در شوروی رفقای کمونیست ما دموکراسی و حقوق بشر بوده که مردم در اولین فرصت باز شدن فضای سیاسی به سلطه حزب کمونیست خاتمه دادند و به سیستم زور و فشار و کنترل کا.گ.ب نه گفتند؟
۷۶۵۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣۹۵       

    از : محسن کوشا

عنوان : برای سعید اصفهانی گرامی
چون به کشور های اسکاندیناوی اشاره کردی ، نگارنده این یادداشت هم از سوئد شروع می کند:
مطابق آمار و ارقامی که احزاب سوئد ارائه می کنند در سال ۱۹۱۰ میلادی حزب مردم سوئد ( امروز لیبرال) و حزب محافظه کار ( امروز مودرات) به ترتیب اکثریت کرسی های مجلس سوئد را داشتند و برای اشراف قانون گزاری میکردند. سوئد جامعه ااشرافی بود که نه تنها چندان پیشرفتی نکرده بود بلکه حتی نسبت به سایر اروپا فقیر تر بود. مهاجرت تاریخی سوئدی ها بخاط فقر وفاقه به آمریکا در ادبیات سوئد جایگاه ویژه دارد.
در سال ۱۹۱۷ سوسیال دموکراتها بزرگترین حزب سوئد بودند دوران هژمونی اشرافیت و احزاب راست بپایان رسید.
جنبش سوسیال دموکراسی و ایده های آن یک شبه خلق نشده بود. تردیدی نیست که انقلاب سوسیالیستی روسیه در اکتبر ۱۹۱۷ تاثیر ژرفی در گسترش سوسیال دموکراسی سوئد داشت بخصوص که راست ها همشه مردم را از روس ها ترسانده بودند.
باید مطالعه کرد که چرا سوسیال دموکراسی مدل سوئد سرآمد دیگر جوامع بود؟ چگونه حزب سوسیال دموکرات کارگری و حزب کمونیست سوئد ( امروز چپ) جنبش کارگری سوئد را برای ایجاد "جامعه ی رفاه " تشویق و بسیج کردند نه انقلاب سوسیالیستی ؟
دستاورده های سوسیال دموکراسی سوئد آنقدر وسیع و عمیق است . که باور نکنید که با تمام رکودی که جنبش کارگری به آن دچار گشته نیروئی بتواند میراث مادی و معنوی آن را محو کند. باید احزاب سوسیال دموکرات ، سبزها و چپ و هر حزب میانه دیگر واقع بین باشند که از منظر چامعه شناسانه؛ سوئد آنقدر پیشرفت کرده است که طبقه کارگر از نظر کمی و کیفی دیگر اکثریت شهروندان سوئد بحساب نمیاید . امروز اقشار متوسط اکثریت جامعه را تشکیل می دهند و بهمین دلیل برنامه ی احزاب یادشده جذابیتی برای آنها ندارد و راست ها بخوبی از اقشار میانی سوء استفاده می کنند و می بینیم که این ۳ حزب فقط ۴۶ در صد از آرای انتخابات سال ۲۱۰۴ را کسب کردند. معلوم نیست که در سال ۲۰۱۸ چه می شود. در نوشته ی آقای مبشری به این تغییر بزرگ اجتماعی در اروپا و آمریکا اشاره ای نشده است.
احزاب سوسیال دموکرات و چپ به این دلایل عینی هژمونی خود را از دست داده اند. حزب ۵۰ در صدی سوسیال دموکرات که به تنهائی دولت تشکیل می داد. امروز فقط ۳۰ در صد از آرا را بخود اختصاص می دهد؟ صحبت از انقلاب در سوئد به یک شوخی شبیه می ماند . زیرا حزب نژاد پرست سوئد ۱۳ در صد از آرا را کسب کرده و سومین حزب بزرگ سوئد باشد. در بقیه ی اروپا هم همینطور است .تازه می فهمیم منظور ماکسیم گورکی از "خرده بورژواها" چه بود.آیا اقشار متوسط که اغلب حقوق بگیر هستند را نباید تبلیغ و بسیج کرد؟
دوست عزیز ! دیگر فقط تکیه بر جنبش گارگری جوابگوی مقابه با بوررژوازی هارتر از همیشه ی تاریخ نخواهد بود. کار از قرن پیش مشکل تر شده است !
ممکن است بگوئید تمام حقوق بگیران "کارگر" محسوب میشوند. اگر چنین است حزب سوسیال دموکرات و چپ باید آنها را بسیج کنند و در انتخابات مشکلی نداشته باشند. نه ! موضوع به این سادگی نیست.
وقتی سعید اصفهانی گرامی در باره ی ایران می نویسد :" در کشور ما که حتا سرمایه داری ناقص ، عاجز ، ذلیل و معلول در آن اجازه رشد نیافته است و تقریبا تمام کالاهای مردم وارداتی است ، در کشوری که در آن نه تنها سندیکای مستقل وجود ندارد بلکه گلوی کارگری را که برای نان فریاد می کند می برند، افکار سوسیال دموکراسی به سراب می ماند.."
بازهم دچار تردید می شوم ؛ در سوئد با تمام آزادی های موجود نه چنبش چپ و نه جنبش کارگری با سوسیال دموکراسی چنین برخورد نکردند که جنابعالی می کنید. آنهم در ایرانی که هیچوقت نه سوسیال دموکرات و نه چپ حق حیات و فعالیت داشته است. بهتر بود که از همان اول علیه " سرمایه داری ناقص ، عاجز، ذلیل ومعلول .." مبارزه میکردیم و برای رشد و توسعه آن کار می کردیم و خواهان ایجاد نهادهای صنفی و سیاسی سرمایه داری بدون قید و شرط می شدیم که در تمام جوامع سرمایه داری کم و بیش موجود بود و هست .تا از حقوق مدنی بورژوازی برای ایجاد جامعه رفاه برای مردم کشورمان دفاع میکردیم تا انقلاب سوسیالیستی فرسنگ ها فاصله داشتیم و داریم.
با شعار دادن دردی دوا نمیشود. حکومت را باید وادار به رعایت حق فعالیت سیاسی و صنفی تمام نیروها کرد.
۷۶۵۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣۹۵       

    از : امیر ایرانی

عنوان : پذیرش روحیه دمکراسی خواهی یا خواهان تمامیت خواهی؟
جناب مبشری ارجمند موضوع مهمی که می تواند به موجودیت یک کشور ربط پیداکند را به میان می کشد. اما متأسفانه برای پرداختن به این موضوع به سمت مددگیری از موضوعاتی می رود که هیچ برجستگی یا ربطی به روند تحولخواهی کشور ندارند. اگر بخواهیم نکات برجسته در نوشتار ایشان را برشمریم می توان آورد:
۱)دخالت نکردن در امور سایرکشورها.
۲)محاکمه کردن خوانشها یا خوانشی از چپ(البته بایدگفت:چپ در جوامع برای بقای خود چاره ای ندارد جزء تعریفی جدید برای خود).
۳) نپذیرفتن روحیه دمکراسی خواهی.
-------------------------------------------------------
هرکدام از سه موضوع خود نیاز به پرداختن بسیار طولانی دارد اما بصورت کوتاه آنهم که به روند تحولخواهی کشورمان و یا موجودیتش مربوط شود، نکاتی را می توان آورد:
الف)در مورد دخالت نکردن در امور سایر کشورها:
بایدگفت: ایده آل و آرمان همان دخالت نکردن است.
اما: واقعیات و تعریفاتِ نظم های که برای جهان ارائه می شود وبقای موجودیت یک کشور، یک موضوعی به نام عمق استراتژیک را می آفریند. که این عمق استراتژیک ، با توجه به پیشینه تاریخی و پتانسیل های موجود یک کشور تعیین می شودو میزان دخالت کردن یا نکردن را مشخص می کند. این مسئله هم ربطی به این پیدا نمی کند که کی حاکم باشد! خواه می خواهد: آن حاکم چپ یا نیمه چپ یا راست یا نیمه راست یا....هرکه می خواهد باشد هرکدام برای عمل خود دلایل و توجیه ایده لوژیکی را خواهد آفرید. لنین بگونه ای و استالین بگونه ای و خمینی بگونه ای و...... اما نکته مهم در اینست اگر در حاکمیتی بُعد انسانمداری بر روحیه گردانندگانشان حاکم باشد خوی درندگی را کمتر مشاهده خواهیم کرد.
اما نکته اصلی که در این قسمت می توان آورد اینست:
کمرنگ شدن یا کمرنگ کردن میزان دخالت گری سایر کشورها در یک کشور: بستگی به حرکات درونزا و میزان آزادی و دمکراسی در کشور دارد.( البته قبلاً پای نوشتارهای دیگر این موضوعات به بحث گذاشته شده)
ب) محاکمه کردن خوانش ها یا خوانشی از چپ:
باید گفت: اینکه چپ چه می تواند باشد آیا وجودش در یک جامعه ضروریست و حضورش چگونه باید باشد این می تواند بحث دیگری باشد. اما با واقعیت موجود برای چپ جهان و پذیرش روحیه دمکراسی خواهی و جاری و ساری شدن آن، دیگر: چپی، آنهم با کمک گرفتن از ادبیات مطرحِ فعلی برای چپ، می تواند عرضه اندام کند که توان پذیرش دمکراسی را داشته باشد! در شرایط فعلی همین سوسیال دمکراسی است که می تواند در کنار سایر بازیگران عرصه سیاست عرض اندام کند.( البته قبلاً پای نوشتاری دیگر این موضوع به بحث گذاشته شد.)
ج) نپذیرفتن روحیه دمکراسی خواهی:
جناب مبشری ارجمند با به پرسش گرفتن سوسیال دمکراسی بحث را بسمت رد پذیرش روحیه دمکراسی خواهی می برد و خود را در تله ای گرفتار می کند که چاره ای ندارد جزء پذیرش شیوه های تمامیت خواه، چه آن تمامیت خواهی برگرفته از خوانشی از ادبیات چپ باشد و چه ادبیات دینی و چه....
۷۶۵۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣۹۵       

    از : سعید اصفهانی

عنوان : به بهانه کامنت آقای سیامک شاملو
... سوسیال دموکراسی مخلوق وضیعت خاص در شرایطی خاص و در زمانی خاص بوده است. سوسیال دموکراسی در دوران شکوفایی اندیشه‌های سوسیالیستی، در کشورهای صنعتی پیشرفته با اتحادیه‌ها و سندیکاهای قوی و پر قدرت به عنوان دژ محکمی در برابر سیل بر انداز افکار انقلابی ایجاد شد. و چون این عوامل تغییر کرده است، وظیفه تاریخی که سوسیال دموکراسی به نیابت از جناح هار سرمایه داری به عهده داشته است به پایان رسیده است. موجودیت و مشروعیت این افکار حتا در کشورهای اسکاندیناوی، محل تولد آن، زیر سوال رفته است. و فقط بقایای غمگینی از آن مانده است که نشانگر روزهای عظمت آن است. اکنون کار دیگری به جز دسته گل گذاشتن به روی قبر این مرده و ادای احترام از دست ما بر نمی آید.

سوسیال دموکراسی در سال های بحران اقتصادی دست بدست با نئولیبرالیسم، قدم به قدم، آرام آرام، اندک اندک زیر نام پر طمطراق و زرق و برق دار “اصلاحات” از حقوق اجتماعی زحمتکشان، بیکاران و بی‌چیزان کم کرد، تا یک در صد ثروتمند را ثروتمندتر کند. از جیب ناداران دزدید تا از مالیات ثروتمندان بکاهد.

بنابراین طرفداران میهنی این افکار با همه صداقت و میهن دوستی که داشته باشند، “آب در هاون” می کوبند. این افکار ایجادگر بهشت برین در کشور ما و راه بهشت موعود نیست، بلکه نوزاد مرده ای ست که قبل از تولد در رحم مادر مرده است.

در دوران جولان نئولیبرالیسم و در کشوری مثل کشور ما که حتا سرمایه داری ناقص، عاجز، ذلیل و معلول در آن اجازه رشد نیافته است و تقریبا تمام کالاهای مورد نیاز مردم وارداتی است، در کشوری که در آن نه تنها سندیکای مستقلی وجود ندارد، بلکه گلوی کارگری را که برای نان فریاد می کند می برند، افکار سوسیال دموکراسی به سراب می ماند تا به یک راه بهشتی. این یک رویای خوشی است که زمینه تحقق در کشور ما را ندارد. به دوستانی که هنوز بر این باورند با کمال تاسف باید گفت که فقط دو راه در جلومان قرار دارد...
منبع: http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/۲۹۱۲
۷۶۵۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو

عنوان : جواب به دوست گرامی کیا
با درود و عرض ادب و ارادتمندی خدمت هموطن عزیز! ممنون از توجّه شما! من سعی کردم بدنبال این جمله آلمانی توضیحاتی بدهم ولی گویا نارسا بوده و ناموفق! ممنون از معادل فارسی درستی که آوردید! هدف من از دنباله این بحث با رفقای کمونیست ما این نیست که بگویم سوسیال دموکراسی بی عیب و نقص بوده و هست. اگر کمونیستهای روسیه به انتقادات درست برنشتاین و رُزا لوکزامبورگ و غیره در زمان خودشان گوش میدادند و تعصب نداشتند و دگماتیسمی برخورد نمیکردند شاید پی به نقاط ضعف خودشان میبردند و به موقع دست به اصلاحات و رفرم میزدند تا مانع فروپاشی کمونیسم برای همیشه بشوند. چند بار باید سرمان به دیوار بخورد تا بفهمیم از سنگ ساخته شده؟
دوست عزیز که گویا مقیم آلمان هم هستید و میدانید که در آلمان برای برکرسی نشاندن یک برنامه حزبی هر گروه یا فردی اگر توانست با منطق و استدلال خود دیگران را قانع کند ( power of persuasion؛Überzeugungskraft = persuasion ) موفق به بدست گرفتن قدرت سیاسی میشود. با چماقداری هم نمیشود به کمونیسم رسید یا میشود همان متد حزب الله ای ها! مشکل ما ایرانیها چیز دیگری است و بقول فیلسوف بزرگ آلمانی شوپن هاور که به عنوان یک بیماری آلمانی اشاره میکند، ولی حرفش برای ایرانیها هم صدق میکند: چیزی را که جلوی دست و پایمان هست ولی آنرا در آسمانها جستجو میکنیم. رفقای کمونیست اول ما را قانع بکنند که دموکراسی را در کجای سیستم تنگ تک حزبی کمونیست خود میخواهند جا بزنند تا ما هم باورشان کنیم؟ یا اینکه قرار است جامعه کمونیسی شان غیر پلورالیستی باشد و غیر کمونیستها جائی ندارند؟ حالا بحث بر سر اقتصاد کمونیستی محکوم به شکست بماند! کسانی که ایدئولوژی کمونیستی خود را تنها با خواندن چهارتا کتاب فقط در حد تئوری یاد گرفتند ولی شاید از تجارب عملی بسیار تلخ مردمان کشورهای کمونیستی سابق خبر ندارند؟ میگم قبل از اینکه به مردم ایران دوباره آدرس اشتباه بدهیم پیشاپیش فکر کنیم و ببینیم آیا این کمونیسم مورد ایده آل شما را میشود با جامعه ایران تطبیق داد و با کمونیسم به دموکراسی و آزادی و پیشرفت علمی و صنعتی و غیره رسید که باورشان سخت است؟ تضاد ما با سرمایه داری نباید ما را از چاله به چاه عمیق بیاندازد مثل همین بلائی که بر سر ما ایرانیها آمده که با سرنگونی شاه دیکتاتور به حکومت فاشیزم اسلامی بدتر رسیدیم و حالا بیا درستش کن! اگر با راه میانه ای مثل سوسیال دمکراسی نشود در بین مردم ایران پایگاه درست کرد با گفتن حتی کلمه کمونیسم وحشت بر دل مردم ایران میافتد. هرکی راه خود را برود تا ببینیم کدامیک موفق خواهد شد! ولی بهتر نیست ابتدا برای درمان بیماری ایران یا سرمایه داری با قرص دوز پائین سوسیال دموکراسی شروع کنیم و ببینیم تاثیرگذار هست تا مبادا یکهو با دوز قوی قرص کمونیسم نه تنها بیماری سرمایه داری را درمان نکردیم بلکه اثرات جانبی اش باعث مرگ ایران بیمار هم شود.
سلامت باشی جانم!
۷۶۵۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۵       

    از : دمکرات سوسیال یا برعکس

عنوان : سوسیال دمکرات تندرو ندیده بودیم که نبورانه اش نیامده "نایاب" شد!
جناب شاملو در سایر کامنت ها، بویژه آنجا که مطالب و مباحث به سیاست داخلی و نیرو های سیاسی بر می گردد چنان شمشیر می زنند که انسان فکر می کند ایشان از ویت کنگ های دوست داشتنی خودمان اما با خلق و خوی بسیار تند می باشند. حال نگو که آن تندروی ظاهری بوده و بیشتر جنبه همسویی با نظم جهانی داشته که مایل است با یک حمله دمکراسی به ارمغان بیاورد. سوسیال دمکراسی تونی بلری یا گرهارد شرودری!
۷۶۵۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو

عنوان : جواب به آقای حسین ح
نوشتی اگر کمونیستهای شوروی نبودند:" حزب سوسیال دمکرات آلمانی نبود که تو عضو جناح چپ و یا راستش باشی." قابل توجه شما که بالای این مقاله نوشته شده: به بهانه گذشتن صد سال از نگارش رساله امپریالیسم لنین. در حالیکه سوسیال دموکراسی آلمان ۱۵۰ سال پیش یعنی ۵۰ سال جلوتر از رساله لنین بنیان شده و بعد از حزب محافظه کار انگلیس قدیمترین حزب اروپاست و چنان ریشه در جامعه آلمان دارد که حتی هیتلر با همه اعدامهایش نمیتوانست این حزب را نابود کند. حرف شما هم فقط یک چهارمش درست است چونکه روسهای کمونیست تنها نبودند که موفق شدند آلمان فاشیستی را شکست دهند بلکه در یک اتحاد نظامی با آمریکا و فرانسه و انگلیس شکست نازیها ممکن شد. بدنبال جمله بالا میگوئی:" یک حزب بیشتر وجود نداشت و آن حزب نازی بود و تو احتمالا الان عضو آن حزب بودی." لازم به توهین نیست حسین خان! کافیست کمی عقل خود را بکار بگیری. چطور اگر حزب نازی بود من خارجی که از نظر خونی آلمانی حساب نمیشوم الان عضو حزب نازی بودم؟ نازیها اولاً هدفشان بیرون کردن هرچی خارجی است و خارجی را به آلمان راه ندهند حالا چطور من خارجی را هم اجازه میدادند عضو حزب نازی بشوم چنین منطقی فقط به عقل شما خطور میکند. در ضمن کسی هم خونهای ریخته شده میلیونها سربازان دلیر روسی را که در نابودی فاشیسم آلمانی جانفشانی کردند نادیده نمیگیرد و همواره من و حتی اکثر مردم آلمان گذر از فاشیزم به دموکراسی امروزه آلمان را مدیون جانفشانی روسها هم هستیم و متشکریم! ولی شما حاضر هستید بدانید بعداً روسها برهبری استالین با اِشغال قسمت شرق آلمان با روی کار آوردن حکومت کمونیستی در آلمان شرقی سابق باعث چه عقبماندگی و جنایاتی شدند که بعد از ۴۰ سال زورگوئی دیوار کمونیسم فرو ریخت. اگر موقعیتش یا امکانش را داری با چهار نفر از مردم کشورهای شوروی سابق و آلمان شرقی سابق بشین و صحبت کن تا برایت از حکومتهای سرکوبگر کمونیستی و خفقان و فقر و عقب ماندگی و غیره بگویند. آقای محترم که احتمال زیاد شاید فقط کمونیست کتابخوانده ای باشی و آنرا فقط از روی کتاب با چهارتا واژهای قلمبه و سلمبه تز، آنتی تز و سنتز و دیالکتیک و غیره یاد گرفتی؟ تئوری کمونیسم تا عمل و اجرا از زمین تا آسمان با هم فرق دارد و تعصب را باید کنار گذاشت و دید با گفتن ایرانی کمونیست آیا نیروی چپ خود را پیشاپیش منزوی نمیکند چونکه مردم تا کلمه کمونیسم را بشنوند فوراً با انگشتشان همسایه شمالی ایران روسیه را نشانتان میدهند و میپرسند آیا کمونیسم در شوروی با وجود میلیاردها دلار ثروت فروش نفت و گاز و اسلحه جنگی شکست نخورده و حالا چرا میخواهید به ما ایرانیها با کمونیسم دوباره آدرس اشتباه بدهید؟ آزموده را آزمودن خطاست! قرار نیست حرفهای لنین را آیه بکنید مثل آیه های قرآن مسلمانها که آنها را وادار به تعصبگرائی میکند. چرا باید حتماً مصیبتی دیگر بر سر ملت بدبخت ایران اینبار با نام حکومت کمونیستی بیاید تا تازه بفهمیم که سعدی چی گفته: قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید! یا شعر دیگرش:نداند کسی قدر روز خوشی, مگر روزی افتد به سختی کشی. شما فکر میکنید اگر همین امروز از مردم کشورهای کمونیستی سابق همه پرسی کنند آیا حاضرند دوباره به همان سیستم برگردند فکر میکنید جواب اکثریت چه باشد؟ با عصبانیت خواهند گفت برو خفه شو! کمونیسم دیگر هرگز نه! تو خودت تا حالا در یک کشور کمونیستی سابق یا کنونی بودی یا فقط تئوریش را میشناسی؟ از رفقای چپ ایرانی که مثل من آلمان شرقی کمونیست سابق را دیدند میتوانند برایت روشنگری کنند که اشکالات کمونیسم در چیست و چرا تا جامعه ای که در آن دموکراسی نباشد محکوم به شکست است. زخمهایی را که رژیم ملایان با حکومت اسلامی بر پیکر ایران وارد کردند هنوز خوب نشدند و میخواهم باز با یک حکومت ایدئولوژیکی وام گرفته کمونیسم زخمهای پیکر ایران را عمیقتر کنیم؟ ما ایرانیها چه مرگمان است که دنبال دموکراسی و حقوق بشر و آزادی و اقتصاد پیشرفته نمیرویم و همیشه دنبال یا ایدئولوژی اسلام سیاسی پوسیده هستیم یا دنبال ایدئولوژی کمونیسم که بشارت دهنده دموکراسی و آزادی نیست و هنوز نیامده با نامش سرمایه را از ایران فراری میدهد. مگر بدون سرمایه سرمایه دار و فقط با سرمایه داری دولتی میشود برای نیروی کار و کارگران اشتغال درست کرد؟ نگاهی به چین آموزنده است! کسی هم نمیگوید کمونیستها نباشند بلکه وجودشان در هر جامعه ای برای کنترل سرمایه داری لازم است بعنوان قطب مخالف و مواظب! ولی با سوسیال دموکراسی میشود هم سرمایه دار را مهار کرد و هم دموکراسی و آزادیهای دیگر داشت. هرگروهی هم توانست با برنامه خودش مردم را قانع کند که برنامه حزبش بهتر است آنوقت حق تصمیم و انتخاب را بر عهده مردم بگذاریم که آیا سوسیال دموکراتها کارت بهتری دارند یا کمونیستها؟ با این توجه که کمونیسم در آزمایشات گذشته اش سربلند از آب بیرون نیامد! دعوا هم نداریم در یک جامعه پلورالیستی باید برای همه احزاب و گرایشات فکری جا باشد. سوسیال دموکراتها معتقد به سیستم سلطه تک حزبی کمونیستها ( =دیکتاتوری!! ) نیستند که دموکراسی و آزادی و اقتصاد شکوفا اولین قربانیها هستند!
۷۶۵۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۵       

    از : کیا

عنوان : شاملو جان خوب مینویسی!
۱. « Politik ist die Kunst des Möglichen » را معنی‌ نکردهید "پولتیک هنر ممکنات است".

۲.در دوجا از تایید راستها با سوسیال دمکرات‌ها سخن میگویید ،که خود سوال انگیز می‌شود!

۳.در هر حال، راه هر دو جریان با هم برخورد خواهند کرد ,کمی‌ حوصله!
۷۶۴۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۵       

    از : حسین ح

عنوان : خطاب به آقای سیامک شاملو
جناب سیامک خان عزیز
اگر کمونیست ها نبودند
اگر اتحاد شوروی نبود
اگر استالین نبود
اگر استالینگرادها نبود
حزب سوسیال دمکرات آلمانی نبود که تو عضو جناح چپ و یا راستش باشی. ی
ک حزب بیشتر وجود نداشت و آن حزب نازی بود و تو احتمالا الان عضو آن حزب بودی. اینگونه یکجانبه پیش قاضی رفتن و راضی برگشتن، شیوه برخورد یک چپ واقعی نیست. نمی شود تاریخ را نادیده گرفت. شما انتقادهایی که خود سوسیال دمکراسی به تاریخش داشته را هم دور زدی و نقطه قوت گرفتی. این درست نیست. عیب می جمله بگفتی ، هنرش نیز بگو.
۷۶۴۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۵       

    از : حسن نکونام

عنوان : با نظرات لنین، به چیزی جز «سرمایه داری دولتی» نمی توان رسید
با سپاس از آقای مشیری، که به این موضوع پرداخته است، دنیای کاملن متغیر امروز ما، ضرورت شکل گیری جنبش نوین کمونیستی را، مدت ها است که، در دستور کار پیروان ایده های رهائی بخش مارکس قرار داده است. نظرات پراتیک شده لنین، به چیزی جز «سرمایه داری دولتی» نخواهد انجامید، تا در فردای تاریخی دیگری، با «پروسترویکا» و «گلاسنوست» دیگری، بر سر سازندگانش آوار شود.
شکل گیری این جنبش نوین کمونیستی، با نقد جدی لنین امکان پذیر است. وقتی از «نقد» می گویم، منظورم «نقد دیالکتیکی» است، و نه نفی و تخریبی که نظریه پردازان سرمایه داری خصوصی، و بویژه سرمایه داری غرب، شبانه روز به آن مشغولند.
پرداختن به چنین نقدی هم، جایش اینجا نیست.
۷۶۴۹۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو- دوسلدورف آلمان

عنوان : کمونیسم درامتحانش رد شد، تداوم باد سوسیال دموکراسی!
با تشکر از زحمات جناب مبشری گرامی بخاطر نوشته نسبتاً وفادار به صداقت گوئی، اما نه بیطرفش!
۳۱ مورد از جملات متن شما را انتخاب کردم برای جوابگوئی و اینرا به اطلاع سردبیر محترم اخبار روز هم جداگانه رساندم. ولی به علت طولانی نشدن کامنت در این نوشته فقط به چند مورد بطور خلاصه میپردازم بعنوان کمونیست سابق که امروزه با اقامت طولانی در آلمان و شناخت نسبی به سوسیال دموکراسی آلمان پیرو جناح چپش هستم. با استناد به نوشته شما: " لنین در مقابل، می گوید «صلح و نان و آزادی» تنها با انقلاب سوسیالیستی دست یافتنی است." ولی تجارب ۷۰ سال حکومت کمونیستها نشان داد که هیچکدام از این "اهداف درست" در شوروی سابق محقق نشدند و فقط در حد شعار یا آرزوی قلبی باقی ماندند. نه "نان" به اندازه کافی بود و روسها باید برای یک کیلو گوشت در ماه چندین ساعت در صف غذا میایستادند و فیلمهای مستند برای اثبات این ادعا هست. "صلح" به زعم لنینی هم تنها با زور اسلحه بر اقلیتهای درون خود روسیه ممکن بود و در اولین فرصت آزاد شدن از یوغ کمونیسم شوروی دیدیم چه زود این اقلیتها از شوروی سابق جدا شدند. و بجای " آزادی " وعده لنین هم ثمرش دیکتاتوری بود بدلیل اشتباه ساختاری قدرت در کمونیسم که در سیستمش قدرت در دست نخبه های تنها یک تک حزب کمونیست متمرکز است و این اتوماتیکوار بدون حضور دیگر احزاب و اندیشه ها به دیکتاتوری تک حزب حاکم ختم میشود. نویسنده سعی میکند تا نظرات لنین در باره امپریالیست را بعنوان درست بودن با نظر خودش یکی کند. ولی آیا قدرتمند بودن امپریالیسم بیشتر از دیروز دلیلی نیست که در نظرات لنین ضعفهای ایدئولوژیکی و رهبری بوده و همین دیدگاهها باعث شکست کمونیسم شده؟ البته سرمایه داری زالو صفت هم بیکار که نمیشیند و میداند که چطور از منافع خودش دفاع کند خصوصاً که طرف مقابلش کمونیسم ضعفهائی دارد. امروزه کمتر مردمی در جوامع پیشرفته پیدا میکنید که حاضر باشند به مدل جامعه ورشکسته کمونیسم تن بدهند و آنرا قبول کنند. آنرا آیده آل نمیدانند وقتیکه آزادی را محدود میکند. برای همین باز حداقل سوسیال دموکراسی هنوز زنده است که منافع کارگران و زحمتشکان و طبقه محروم را با فشارآوردن روی سرمایه داری ( که نوع آلمانی اش اقتصاد و بازار سوسیالی( Soziale Marktwirtschaft ) است و تا حدود زیادی نسبتاً قابل قبول؟) حفظ بکند اگرچه گاهی اوقات تن به یکسری رفرمهائی داده میشود که به طبقه کارگر کمتر امتیازی داده میشود. در کنار حزب سوسیال دموکرات سندیکاهای کارگری بسیار قوی هم در آلمان هستند که همیشه در طرف مقابل نمایندگان سرمایه داری آلمان آنطرف میز روبرو نشستند و حق تصمیمگیری مشترک و برابر دارند. این قدرت سندیکاهای کارگری هم با حمایت و پتشیبانی سوسیال دموکراتهاست (SPD) و برای همین بسیار قدرتمندند! نویسنده در قضاوت خودش به نقش سوسیال دموکراسی در آلمان همه واقعیت را نمیگوید که برخی عملکرد آنها در آلمان در گذشته به چه دلایلی بوده یا چه ضرورتی باعث شده که فلان طور عمل کنند؟ در آلمان زمینه رشد سریع راستها همیشه با کمک سرمایه داران مثل جاده صاف کن شدن برای بقدرت رسیدن هیتلر وجود داشته و دارد و هرچه جناح چپ قویتر شود تا امتیازاتی از سرمایه داران بی همه چیز که اکثراً دست راستی هستند بگیرد اینها بیکار ننشسته و فوراً با عَلَم کردن حزبی راستگرا مثل الان AFD سعی میکنند تا جلوی گسترش نفوذ چپها را بگیرند تا مبادا سرمایه شان بخطر بیافتد. پس بنابراین چپ به این حساسیت دو قطبی شدن جامعه مختص آلمان آگاه بوده و هست و برای همین راه سوسیال دموکراتها شاید تنها نسخه درست است که بقول ویلی برانت تا به چهره درنده خوی کاپیتالیسم چهره انسانی بدهند. ضعیف نگهه داشته شدن جنبش کمونیستی در آلمان با حساب و کتاب است تا سرمایه فرار نکند و در آلمان بماند و اشتغال و کار درست کند! انتقاد به گرهارد شرودر رهبر سابق سوسیال دمکراتی هم نارواست چونکه ضرورت رفرم شدن بازار آلمان که آمار وحشتناک بالای ۵ میلیون بیکاری داشت ایجاب میکرد که او در وهله اول باید برای منافع کشورش تصمیم میگرفت نه به ایده آلهای حزبی و برای همین امروزه حتی راست ترین متخصصین اقتصاد آلمان تایید میکنند که رفرمهای او ( گرچه برخی به ضرر قشر پائین جامعه! ) باعث شدند که امروزه اقتصاد آلمان برتر از همه اقتصادهای دنیاست علیرغم بحرانهای اقتصادی چند سال پیش در جهان. به آلمانی میگویند: « Politik ist die Kunst des Möglichen » که تاکید بر پراگماتیسم دارد و چیزی که در سیاست ممکنه و باید دید عملی میشود یا شدنی است یا فقط در حد تئوری و فانتزی دلخوشنک؟
در ضمن با مواردی که بعنوان "دامها " برای چپها نام بردید مخالفم. مثلاً چرا برای شما دام است و نوشتید:" برای دفاع از حقوق بشر گاه اقدام نظامی ضروری است." بوکوحرام تروریستهای مسلمان در آفریقا و یا داعش سنّی در سوریه و عراق یا داعش شیعه ج.ا ملایان در ایران را با چه اقدامی میشود نابود کرد بغیر از اقدام نظامی؟ خب اگر اقدام نظامی ناتو نبود رهبر کمونیستهای یوگسلاوی سابق میلوزویچ نسل کشی در بالکان راه اندخته بود که آدم بعنوان کمونیست که هیچ بعنون انسان بیطرف هم شرم میکرد از این همه جنایت و تجاوز زنان و بربریت او بنام کمونیسم! جنایات استالین را که دیگر همه میدانند! سر آخر دو نکته که چرا به نظر من کمونیسم نسخه خوبی برای چپ نیست؟ ابتدا بدلیل ساختارش که همه قدرت متمرکز شده تنها در دست نخبگان سیستم تک حزبی کمونیست که اتوماتیکوار به دیکتاتوری ختم میشود و وعده دموکراسی توخالی است! ولی بهترین دلیل را در انتقاد از کمونیسم خودتان از زبان رُزا لوکزامبورگ آوردید:" «لنین و تروتسکی جای نهادهای نمایندگی مردمی برآمده از انتخابات عمومی را به شوراها به مثابه تنها نهادهای نمایندگی واقعی زحمتکشان داده اند... بدون انتخابات عمومی، بدون آزادی نامحدود مطبوعات و تجمع ها و آزادی مبارزه عقاید، زندگی در هر نهاد عمومی از بین می رود... یک گروه برگزیده از کارگران هر از چندی به گردهمایی هایی فرا خوانده می شوند تا برای نطق های رهبران کف بزنند و قطعنامه های ارائه شده را به اتفاق آرا تصویب کنند، این یعنی باندبازی، دیکتاتوری، اما نه دیکتاتوری پرولتاریا، بلکه دیکتاتوری یک مشت سیاستمدار، یعنی دیکتاتوری به مفهوم بورژوایی آن، به معنی حاکمیت ژاکوبنی.»- این انتقاد درست از پروتاگونیست سوسیال دموکراسی دلیل محکمی است که چرا باید سوسیال دموکرات شد نه کمونیست؟ در ضمن سرمایه داری خاک برسر با همه انتقاداتی که بهش وارد است باز موتور پیشرفت در تمدن بشری بوده و هست. دو تا اختراع از ۷۰ سال حکومت کمونیستها در شوروی را نام ببرید که امروزه من و شما در خانه مان برای بهتر شدن کیفیت زندگیمان از آنها استفاده میبریم؟ کلاشنیکف و مولوتف کوکتل و هرچی ابزار خشونت و مرگ و میر است را روسها مخترع بودند یا غیر از این است؟ تز شما که امپریالیسم برای حیاتش با ابزار جنگ بدنبال درست کردن بازار بزرگتر برای جنسهای خودش است هم تا حدودی نادیده گرفتن برخی فاکتهای اقتصادی دیگر است که جای بحثش در اینجا نیست. سوسیال دموکراسی راه میانه درستی است اما برای چپ رادیکال کمونیست نوعی سازشکاری با سرمایه داری است. در صورتیکه "روح رقابت" ( Wettbewerb ) در سرمایه داری انگیزه میدهد و باعث اختراعات جدید و پیشرفت در زندگی بشر بوده و هست.فقط باید افسار سرمایه داری را نیروی چپ سوسیال دموکرات در دستش داشته باشد و گاهی شُل و گاهی سفتش بکند تا سرمایه و سرمایه دار رَم نکنند و سهم طبقه کارگر و زحمتکشان از حلقوم سرمایه داران پَست فطرت سیری ناپذیر بیرون کشیده شود.
۷۶۴٨۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۵       

    از : علی اردلان

عنوان : تشکرازآقای مبشری
بایداذعان کنم که این بهترین نوشته ایست که اخیرادرسایت اخبارروز منتشرشده وجاداردکه ازرفیق مبشری تشکر نمود.اما طرح آن سئوالات درموردپارادوکس انقلابیگری دربخش نتیجه گیری مقاله جایز نبودوبایددریک مقاله جداگانه موردبررسی قرارمیگرفت.
مسلم است که بارفرم نمی توان سیستم حاکم رادگرگون ساخت وناگزیربایددست به انقلاب زد.سئوالی که بهتراست دریک مقاله جداگانه موردبررسی قراردهیداین است که آیالنینیسم تنها جهان بینی موثربرای مبارزه وسرنگونی سرمایه داری است؟یااینکه میتوان تئوری های انقلابی رابسط و گسترش داده وبه اشکال امروزی تری درآورد که هم پاسخ گوی نیازهای اقشارمتوسط (به روندهای دموکراتیک)بوده وهم انتقال ازسرمایه داری به سوسیالیسم راکه قطعابا منکوب بورژوازی توام خواهدبود، تحقق بخشد.بیشک لنینیسم بهترین شکل مبارزه انقلابی را(خصوصادرکشورهای دیکتاتوری)ارائه می دهدولی ماامروزه درفقدان یک انترناسیونال کارگری قوی و واقعی داریم بحث می کنیم که درصورت شکل یابی می توانداز محتوی دگرگون شده تری نسبت به صدسال پیش برخوردارباشد.اگرکمونیست هاواقعیت های جهان امروزرادرشیوه تشکل یابی ومبارزاتی خودواردنسازندقطعا آن جنبش جهانی موردنظر شکل نخواهدگرفت.مثلا آن انحطاطی که اکنون سرمایه داری به آن دچارشده، مربوط به فزونی یافتن انباشت سرمایه ازنرخ رشدآن می باشدکه به دلیل محدودیت های سرمایه درانتقال به سرزمین های دیگر، ناگزیربه برافروختن جنگ های بزرگ برای برعکس شدن این روند(برعکس شدن جای این دوشاخص)وبرای ایجادشکوفائی مجدد می باشد.تمام این منازعات باتغییرشکل مجددسرمایه داری از نسخه شکست خورده نئولیبرالیسم به دولت های رفاه درحال انجام است واین بهترین فرصت برای انقلاب انترناسیونالیستی طبقه کارگر بهمراه کمونیست هاست(انقلاب روسیه نیزدریک ترنزیشن تاریخی صورت گرفت)
۷۶۴٨٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۵       

    از : الف رستمی

عنوان : قدمی بزرگ اما هنوز نارسا
مقاله آقای سهراب مبشری تحلیلی ارزنده و پاسخی مطالعه شده از موضع دفاع از تز «بازگشت به دوران امپریالیسم پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی» است و به همین دلیل، آن را علیرغم داشتن نکاتی مشابه، در مقابل مقاله استاد رهنما و نقدهایی که دکتر مرتضی محیط نسبت به آن داشت، می بینم.
برداشتن این گام ها برای شناخت سرمایه داری جهانی شده ای که با آن روبرویم ضروری، بسیار ارزنده و قابل ستایش است.
اما این نوشته نیز همچون نوشته سعید رهنما هنوز از ضعف های جدی برخوردار است و دچار ساده سازی های قابل توجهی است.
برای مثال:
۱-بزرگ ترین صدور سرمایه به چین صورت گرفته که یک مستعمره نبوده است و ظاهرا از نظر آقای مبشری خودش یک امپریالیست است.
۲- در تحلیل لنین، سرمایه داران ذیل دولت ها متحد بوده اند، در حالی که در دوران کنونی چرخش اقتصادی برخی از آن ها بزرگ تر از دولت هایی است که اینجا و آنجا راهبری می کنند.
۴- بکار گیری اصطلاحی به نام «قدرت های منطقه ای» برای توضیح برخی از تفاوت ها با دوران لنین، هنوز نارسا و متناقض است. بالاخره آن ها از گروه مستعمرات اند یا امپریالیست ها. سرمایه داری آن ها چه نوع سرمایه داری ایست؟
۵- یورش به افغانستان در رقابت بین کدام امپریالیست هابود؟ یورش به لیبی لیبی را از کدام گروه امپریالیستی درآورد و به آغوش کدام گروه امپریالیستی انداخت؟ عراق چطور؟
۶- بزرگترین شرکت های جهان امروز مراکز تولیدی خود را به چین انتقال داده اند. منافع آن ها این شرکت ها را وامی دارد چینی باشند؟ یا آمریکایی یا اروپایی؟ ناتو به کدام گروهبندی تعلق دارد. و چطور امپریالیست های اروپا و آمریکای رقیب نیروی نظامی متحدی دارند؟
۷- تحلیل فاقد توضیح تاثیرات انقلاب دیجیتال و رشد جنون آمیز مالی سازی نسبت به دوران سرمایه داری انحصاری بسیار عقب مانده در دوران لنین است.

چرا ما باید شرایط موجود را با تزهای لنین در مورد امپریالیسم تطبیق دهیم و هنوز درست بودن آن را نتیجه بگیریم. آیا متد لنین این نیست که دوباره همان کار یعنی «تحلیل مشخص از اوضاع مشخص» را - بدون یک پیشداوری تحمیل شده به پژوهش مان- بکار ببندیم، صحنه به غایت پیچیده شده تر سرمایه داری شرکتی جهانی شده امروز را مورد بررسی قرار دهیم و چنین کتابی را با آمار و ارقام یک بار دیگر بنویسیم؟
آیا با این کار لنینی تر نمی مانیم؟
و ...

با همه این سخن ها که گفتم، نوشته آقای مبشری را بسیار ارزنده می بینم و از اینکه این بحث محوری همچنان ادامه می یابد و به ارتقای هر چه بیشتر سطح تحلیل ها نسبت به سرمایه داری جهانی ضد بشری و دقت بخشیدن به وظایفی که کمونیست ها در برابرش دارند، امیدوارتر می شوم.
۷۶۴۷۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۵