آیا دولت-ملت پدیده و مفهومی است ایستا
یا در حال تحول و دگردیسی؟


تقی روزبه


• انتقال سرمایه از پارادایم دولت-ملت ها و نظم جهانی برخاسته از آن، به پارادایم جهانی شدن سرمایه (حرکت از مرحله نخست به مرحله سرمایه داری تعمیم یافته)، آن گونه که سرمایه داری جهان وطن دیکته می کند، گذری دردناک، خونین و چالش برانگیز است. در حقیقت ما با یک دوره انتقالی پیچیده و غیرخطی مواجهیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۱ مهر ۱٣۹۵ -  ۱۲ اکتبر ۲۰۱۶


آیا پدیده و مقوله دولت- ملت یک پارادایم ازلی و ابدی است یا یک مقوله تاریخی که مثل هرپدیده اجتماعی تولد و رشد و زوال خود را دارد و لاجرم محکوم به دگرگونی است؟ زمانی بشر کره زمین را هم چون حقیقتی مطلق مرکز عالم می انگاشت که نشستن هرگونه غبارتردید بر عارض آن، در حکم پشت کردن به حقیقت و بهم زدن نظم کائنات و در اصل به هم ریختن نظم مستقر و مقدسی بود که صاحبان قدرت و مکنت بر بلندای آن تکیه زده بودند و بهمین دلیل این تردیدها با پاسخ های کوبنده ای مواجه می شد. با این همه و برغم همه این تلاش ها، دیدیم که لکوموتیو تاریخ و آگاهی بشر در ایستگاه مطلوب واپسگرایان توقف نکرد و با عبور از متن قرون وسطا، راه ها و افق های جدیدی به سوی مدرنیته و عصر روشنگری گشود و معلوم گشت که نمی توان مسیر پیشروی و تکوین قافله تمدن و مناسبات نوین را علیرغم جان سختی مناسبات و باورهای کهن مسدود ساخت. حال می توان پرسید آیا مقوله ای به نام هویت ملی و دولت-ملت نیز، هم چون زمین که زمانی مرکز کائنات تلقی می شد، مرکز تغییرناپذیر هستی اجتماعی و مبنای نظم لایتغیر و مناسبات فی مابین جوامع بشری است که گردی نتواند برچهره اش به نشیند؟ بدیهی است که چنین باورهای مثل هر باور ماقبل تجربی و پیشینی، بیش از آن که از تحولات و دانش و تجربه نشأت بگیرد از باورها و مناسبات کهن و رسوب کرده جوامع بشری تغذیه می کند. چنین رویکردی بجای تطبیق با تغییر و تحولات پیشرو و احیانا زدن مهر ابطال تاریخی به خود، برعکس با دانش و دست آوردهای علمی برخورد گزینشی کرده و آن ها را در خدمت ماندگار ساختن باورهای پیشینی خود بکار می گیرد. اما با همه این ها، عناصر و محتوای برسازنده ملت-دولت نیز، مثل هر پدیده اجتماعی دیگر در گذر زمان دستخوش تغییر و تحول شده و اشکال نوینی پیدا می کند.

گرچه نقد این نوشته به ُصلب اندیشی در مورد کلیت مقوله دولت- مدت، به معنی نادیده گرفتن تلاش های درون سیستمی و معطوف به دموکراتیزه کردن مناسبات نظم مستقر نیست، اما اولا در این جا نقد ریشه ای از این مقوله و معطوف به مناسبات بدیل مدنظر است و نه ایجاد رفرم در سیستم. ثانیا رفرم هم تنها در صورتی موثر و ترقی خواهانه خواهند بود که در راستای تحولات ریشه ای و روندهای رو به آینده جوامع بشری باشند، و گرنه سرانجامی جز واپسگرائی و بازگشت به گذشته نخواهند داشت. از این رو، رویکرد نوشته حاضر به مسأله ملیت و دولت-ملت ها هم چون هر پدیده اجتماعی دیگر به عنوان مقوله ای تاریخی و متحول بوده و براین باور است همانطور که اندام و پاهای انسان بالغ را نمی توان در تن پوش و یا پای افزار یک کودک جای دارد، بهمان سان اندام انسان درحال رشد و بلوغ را نیز نمی توان با ظرف ها و مناسبات اجتماعی سپری شده و یا در حال سپری شدن قالب گیری کرد. چنین تلاشی فرجام خوشی نخواهد داشت و تاریخ سرشار از تراژدی های برخاسته از سودای بازتولید گذشته و پی آمدهای چه بسا فاجعه آمیز آن است. دولت-ملت همان گونه که هم چون یک پدیده تاریخی تحت شرایط معینی به منصه ظهور رسید، بهمان سان با فرسایش مولفه های برپا دارنده اش جای خود را به مناسبات نوین و در راستای جهانی انسانی تر و انسانی جهانی تر می دهد. مشکل اساسی این نگاه آن است که اساسا چنان مصالحی که با آن ها بتوان جهان آرمانی خود را ساخت وجود خارجی ندارد.

نگاهی به استدلال های آقای آ.ئلیار در نقدمقاله «در پاسخ به دو انتقاد...»*
در وهله نخست ایشان گزاره "امروز ما در دوره جهانی شدن مناسبات سرمایه داری قرار داریم" را به نقل از نوشته من "تزی" نادرست و تبلیغی، و تقلیدی از نویسندگان کم پایه (مایه؟) خارجی می نامد. البته امروزه این بقول ایشان تز تقلیدی و تبلیغی دیگر یک واقعیت و حقیقت عینی- علمی و مورد اجماع مراکز آکادمیک و دانشگاه ها و دانشمندان و نظریه پردازان اقتصادی و جامعه شناسان بزرگ... است. همانگونه که دیری است آگاهی بشر به گردش زمین حول خورشید به بخش لاینفکی از دانش بشری تبدیل شده است. چرا که خود عینیت سرمایه جهان وطن به مصداق آفتاب آمد دلیل آفتاب، دلیل وجودی خود است. بدیهی است که مختصات و جوانب گوناگون فرایند جهانی شدن، حتی ماهیت و جهت گیری های مسلط بر آن که بورژوازی جهانی مهر خود را بر آن می کوبد؛ محل چالش و نقد و بحث است (از نظر من بزرگترین چالش مسأله برانگیز زمانه ماست). اما صرفنظر از ضرورت تمایز بین دو رویکرد عمده کشاکش بین جهانی که تحت سیطره و دست اندازی سرمایه جهانی است (سرمایه جهانخوار) و جهانی هم چون خانه مشترک همه انسان ها، که خارج از موضوع بحث این نوشته است؛ هیچ نظریه پرداز جدی، جامعه شناس و اقتصاددان معتبری منکر پدیده جهانی شدن سرمایه به عنوان فاز و تحولی نوین در مسیر حرکت آن نیست؛ حتی اگر مخالف آن باشد. آتش چون می سوزاند پس وجود دارد و می توان تجربه اش کرد. درست برهمین منوال سرمایه جهانخوار وجود دارد، چون جوانب مختلف زندگی بشر را تحت تأثیر قرار می دهد و از قضا می سوزاند. اساسا جهانی شدن امروزه واقعیتی است اثبات شده هم به لحاظ نظری و هم مهم تر از آن به لحاظ عینی. بطوری که پی آمدهایش همه کشورها و آحاد جوامع بشری را درگیر خود کرده و صرفنظر از ارزش گذاری مثبت یا منفی، هر شهروندی هر روز و هر لحظه با گوشت و پوست خود اثرات حضور آن را بر زیست و زندگی خود (بویژه در طی دوسه دهه اخیر) تجربه می کند. از این رو نمی توان شانه بالا انداخت یا سر در برف فرو برد و منکر حضور نیرومند و تعیین کننده آن شد.

و چنین است که پارادایم جهانی شدن، زمان و مکان و نقشه و نظم تاکنونی مناسبات کهن را بهم می ریزد و مناطق مختلف جهان را در سطح نوین و تنگاتنگی به مثابه ظروف مرتبط به هم متصل می کند (به نحوی که در بسیاری از حوزه ها نفوذ و قوانین خودمدار ظروف بسته را بی اعتبار می سازد) و به آن هم چون یک دهکده جهانی معنا می بخشد. دهکده ای که در آن سلطه سرمایه با هویت مندی دولت-ملت های خودمدار آبشان در یک جوی نمی رود. تحرک فراملی سرمایه و بازار جهانی و تسلط آن به بازارهای ملی و امحاء یا ادغام آن ها در خود، جابجائی نیروی کار و انسان ها (ترددهای آزاد و یا گسترش دامنه مهاجرت ها)، شکل گیری شبکه های ارتباطی فراکشوری و جهان شمول و حرکت بی مرز فرهنگ ها و هنرها و... شکل گیری اتحادیه های منطقه و قاره ای و فراقاره ای، وابستگی های متقابل و تنگاتنگ قطب های اقتصادی و سیاسی جهانی به یکدیگر هم چون اجزاء یک سیستم واحد سرمایه جهانی، و البته به موازات آن رقابت ها و ستیزه جوئی هائی که برای فرادستی و اعمال هژمونی صورت می گیرد؛ و بطورخلاصه درهم تنیدگی روزافزون زندگی با دست آوردهای تکنولوژیک و ارتباطی با محتوای جهانی و اقتدار نهادهای مالی بین المللی، هر لحظه حضور و مفهوم جهانی شدن را به تک تک ما خاطرنشان می کند. در این میان، کلیدواژه هائی چون سویفت، همان سویچی که بستن آن رژیم اسلامی را به زانو درآورد، یا اکنون کلیدواژه ف آ ت ف (گروه ویره اقدام مالی برای مبارزه با پولشوئی و کنترل منشأ سرمایه ها...) و الزام رژیم برای پیوستن به پیمان شبکه های مالی و بانکی جهان... و ده ها نمونه دیگر قاعدتا باید واقعیت و معنای جهانی شدن را برای ما ایرانیان- در دگرگون ساختن آن چه که تا دیروز درونی محسوب می شد- حتی بیش از دیگران محسوس تر کرده باشد.

اگر تغییرات بوجودآمده در طی یک نسل و حتی در خلال دو دهه اخیر، از تغییرات صورت گرفته در طی چندین نسل پیشی می گیرد؛ پس ما با یک تکانه و رخداد عظیم و نه صرفا یک نظریه و یا تغییرات کمی مواجهیم که بدون آن قادر به درک معنای تحولات و از جمله بحران های عظیمی که بشر امروزی در حوزه های گوناگون اجتماعی و سیاسی و زیست محیطی با آن دست بگریبان است نخواهیم شد. باردیگر تأکید می کنم که تصدیق چنین واقعیتی به معنی تمکین و پذیرش بی چون و چرای روندهای حاکم بر آن که توسط سرمایه جهان خوار دیکته می شود نیست. چرا که، سرمایه جهان گستر نه فقط قادر به حل بحران ها و تبعیضات خود به وجودآورده نیست، بلکه آن را در اشکال نوین و با شدت بیشتری بازتولید می کند. همانگونه که در پارادایم قوام یافتن دولت - ملت ها، سرمایه از آن هم چون سکوی پرش و جهش به جلو بهره گرفت، امروز هم سرمایه دارای در مقیاس جهانی به استثمار و افزایش تضادها و تخاصم انسان ها دامن می زند.

هم چنین باید افزود که گزاره فوق هیچ ربطی به نژادپرستی ملت های غالب و امثال این گونه ادعاها ندارد. چرا که نقدی است علیه کلیت ناسیونالیسم اعم از غالب و مغلوب که از ماهیتی یکسان برخوردارند و باید به آن افزود که از قضا ناسیونالیسم غالب بیش از همه در تیررس چنین نقدی است. نکته اما آن است که تنها با درنگ بر تحولات ژرف زمانه و درک رخدادی که در جریان است، و البته نقد ریشه ای آن می توان با آسیب هایش مقابله کرد و حتی آن چه را که از گذشته، مثبت و انسانی است حفظ و تقویت کرد و با کنشی آگاهانه و هدفمند با فجایع جهانی سازی سرمایه مقابله کرد و در شکل دادن به نظم نوین و انسانی که جامعه جهانی اکنون گرفتار درد زایمان آن است، مشارکت فعال داشت. و گرنه بدون درک مختصات پارادایم جدید*، زیر بهمنی که ممکن است فرود آید دفن خواهیم شد. لازم به تأکید است که مقولاتی چون نژاد و زبان و فرهنگ و حتی علاقه و تعلق خاطر به مکان تولد و زیست و... بخودی خود اموری طبیعی بوده و ذاتا پدیده هائی بی آزارند و از قضا از عناصر تشکیل دهنده جهانی انسانی و رنگارنگ هم چون خانه مشترک بشر. آن چه که به آن ها جنبه تفرقه افکنانه و تخاصم آمیز می دهد، همانا تبدیل شدن آن ها به دولت-ملت ها و کشاکش سرمایه و چالش های برخاسته از آن است. از همین رو سودای رجعت به گذشته و به نوستالژی پارادایم در حال زوال دولت-ملت ها، پارادایمی که بطور اجتناب ناپذیر از درون تهی و پژمرده می شود و خصلت جهانی می یابد، پاسخی بسنده به مصائب و چالش های واقعی و دردناکی که جهان با آن مواجه است، نیست.

من در مطلبی دیگر به بحران های مهم پدیده جهانی شدن سرمایه، از جمله شکاف های طبقاتی و هولناک رو به گسترش، گرایش به سترون شدن کامل دموکراسی نیم بند بورژوائی، بحران زیست محیطی و بحران هویت دولت ملت ها و... پرداخته ام که در اینجا مجال پرداختن به آن ها نیست. اما امروزه هر کسی احساس می کند که سرمایه جهان وطن و مهاجم چگونه هویت های ملی و عناصر برسازنده آن ها یعنی زبان و قوم و نژاد و مرزها و فرهنگ ها و اقتصادیات و حتی آن دموکراسی محدود و بی یال و اشکم سابقا موجود و در یک کلام شرایط زیست بوم متعارف و سنتی بشر را در هم می ریزد، بدون آن که بتواند افق امیدبخش تری را ارائه دهد، و چگونه در برابر این دست اندازی های ویرانگر، مقاومت و کنش های متقابلی از منظر و جایگاه های متفاوت اجتماعی از واپسگرائی کامل تا رهائی بخش در برابر آن صورت می گیرد. عروج پدیده هائی چون داعش و اسلام سیاسی و یا کوبیدن بر طبل ملی گرائی هم چون یک رهیافت از آن جمله است. از آن جا که جهانی سازی سرمایه حامل پاسخی واقعی به بحران سرمایه داری در فاز دولت- ملت ها نیست، بلکه خود مولد بحران ها در ابعاد نوین است [بازتولید شکاف های طبقاتی و انواع تبعیضات اجتماعی، بحران زیست محیطی، جنگ افروزی ...) گرایش رو به رشدی به مثابه سنتز و بدیل کشاکش آن ها وجود دارد، که جهانی شدن عادلانه و انسانی و در عین حال چندگونه و رنگارنگ را در برابرجهانی شدن ناعادلانه، آمرانه و تبعیض آمیز قرار می دهد.
وقتی از بحران دولت - ملت ها صحبت می کنیم، این بحران ها صرفنظر از اشکال و شدت خود، مختص جهان سوم و یا مناطق غیرپیشرفته نیست بلکه سرمایه داری پیشرفته هم اکنون با عبور از مخلوق خودساخته- پاردایم دولت ملت ها- و با ورود به پارادایم جهانی شدن، به تعارضات و بحران های درونی اقتصادی- سیاسی- اجتماعی دامن می زند که ظهور کسانی چون لوپن ها و ترامپ ها و یا شکل دادن به حاشیه نشینی در متن خود جوامع سرمایه داری پیشرفته از جمله آن هاست. وعده اعاده عظمت و اقتدار گذشته آمریکا، بازخوانی غول رهاشده سرمایه های از بند وطن رسته، به درون بطری، برافراشتن دیوارها و سیم های خاردار و امثال آن ها، بیانگر بحرانی است که در فرایند جهانی شدن و یکه تازی سرمایه های مالی و بانکی و وال استریت هم چون نماد آن ها صورت می گیرد. هشدار اخیر بانک جهانی که حمایت گرائی ملی را خطر بزرگی برای رشد اقتصادی جهان عنوان کرده است ... همه و همه بیانگر پدیده ای بنام بحران دولت- ملت هاست.

انتقال سرمایه از پارادایم دولت-ملت ها و نظم جهانی برخاسته از آن، به پارادایم جهانی شدن سرمایه (حرکت از مرحله نخست به مرحله سرمایه داری تعمیم یافته)، آن گونه که سرمایه داری جهان وطن دیکته می کند، گذری دردناک، خونین و چالش برانگیز است. در حقیقت ما با یک دوره انتقالی پیچیده و غیرخطی مواجهیم که در پی دست آوردها و وقوع انقلابات نوین فنی و ارتباطی، و به تبعیت از آن، سرمایه داری پوست اندازی کرده و وارد فاز جدیدی شده است. این نکته مهم را هم باید درنظر داشت که برخورد با پارادایم پیشین، بیش از آن که از طریق براندازی و الغاء حقوقی صورت بگیرد، عمدتا از طریق تغییر و تهی و پژمرده کردن محتوای دولت ملت ها و سلب اقتدار و اختیارات آن بسود سرمایه جهانی از یک سو و حفظ و بهره گیری از جنبه هائی که بدرد سرمایه داری در مرحله نوین می خورد، و در یک کلام خصلت جهانی دادن به نهادهای گوناگون اقتصادی و سیاسی ... صورت می گیرد.

با توجه به نکات برشمرده شده، در حالی که ناسیونالیسم و ملیت گرائی مثل هر پدیده دیگر اجتماعی یک مقوله تاریخی و دارای شناسنامه و از تولد و رشد و تا زوال است، و با توجه به این که، آنچه که به مقولاتی طبیعی و ذاتا بی ضرر، چون نژاد و زبان و فرهنگ و... جنبه تخاصم آمیز می دهد، همانا تبدیل شدن آن ها به دولت- ملت است، می توان نتیجه گرفت که نگاه منتقد گرامی به مسأله ملی یک نگاه غیرتاریخی و ایستاست. درب بطری باز شده و غول سرمایه از مأوای گذشته خود به بیرون جسته و هیچ نقطه ای از جهان از تاخت و تاز آن، که بدنبال سود و نیروی کار ارزان و تصاحب بازار و نصب کارگزاران برگزیده بر اریکه قدرت است، در امان نیست. البته معضل فقط نگاه غیرتاریخی نیست بلکه نوشته و ادعاهای ایشان مملو از آشتفگی و تناقضاتی است که لازم است نگاهی هم به آن ها داشته باشیم.

ناتمام
taghi.roozbeh@googlemail.com


*- نفی دولت- ملت شدن خلقها،نژادپرسی ناسیونالیسم حاکم
www.iranglobal.info

*-جنبش های جدید حامل چه پارادایمی هستند؟-تقی روزبه
https://www.balatarin.com/permlink/2012/5/18/3029013

*- نگاهی به همکاری گسترده رژوا و دولت آمریکا علیه داعش و و چالشی که این جنبش را تهدید می کند!
taghi-roozbeh.blogspot.de

*- در پاسخ به دوانتقاد..
taghi-roozbeh.blogspot.de