گمشده


لقمان تدین نژاد


• راه خود را گم کردم
در پیچِ تندِ تنگه‌یی ناآشنا
و همانجا باقی ماندم تا ابد
میان شغالها و راسو ها، ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۴ مهر ۱٣۹۵ -  ۱۵ اکتبر ۲۰۱۶


پرندگان باغهای زادگاهم را
آزاد کردم از قفس
آب و جارو کردم
کوچه ها، میدانچه ها را
و غبار تن خویش از آن زدودم
آبها را جاری کردم
میان کَرْت های مختصر سبزی
مقابل چشمان دهقان خسته
و الاغِ تنهایِ از کار افتاده
یک بافه گل نرگس چیدم،
آلاله و بابونه،
از میان علفها،
پای دیوارِ باغِ قدیمی
و تنها به راه افتادم
بسوی دره‌ی دور
زیر سایه‌ی توده ابری سفید
که روان بود بسوی بلندیهایِ دورِ پیشِ رو
در جستجوی ایلیاتیِ جوانی
که سالها پیش رفته بود از من

راه خود را گم کردم
در پیچِ تندِ تنگه‌یی ناآشنا
و همانجا باقی ماندم تا ابد
میان شغالها و راسو ها،
مارها و گَوَن ها،
سنگریزه ها،
و بوته های آویز از صخره
از گرده‌ی گل تغذیه میکردم،
باران و شبنم
و در آن دور دورها همچنان،
هر روز پیش از سپیده
پرندگان باغهایِ قدیمیِ زادگاه من
جهان را پر میکردند
از همخوانی های شادِ بیقرار
مردمان از کوچه ها و میدانگاه ها رد میشدند
نان تازه و سبزی به خانه می بردند
و تا به هم می رسیدند
از دور دست تکان میدادند
و ندا می دادند
روز بخیر... ،
روز بخیر... ،
شب بخیر... ،
شب بخیر... ،


لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۵ اکتبر ۲۰۱۶