ریتم تثبیت دولت پوپولیستی


مهدی گرایلو


• پوپولیسم بیانیه ی فسخ عنقریب حاکمیت سرمایه بر جهان را به زیر لفافه ی عوامگرایی مبتذل اش پنهان می کند،‌ بیانیه ای که چپ رسالت ِ تنظیم، تأیید و اجرای مفاد آن را به عهده دارد. انهدام رادیکال و مارکسیستی پوپولیسم،‌ در عین حال خلق و آفرینش فضایی ست که چپ، اعلام حضور خود را جز در این فضا ممکن نمی بیند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۷ دی ۱٣٨۵ -  ۷ ژانويه ۲۰۰۷


ما پیش از این درباره ی پوپولیسم – جنبش، ایدئولوژی و دولت مبتنی بر آن – صحبت کرده بودیم. به خصایص جنبش پوپولیستی، به عنوان حرکتی که توان جمع آوری نیروهای اجتماعی در ابعاد گسترده ی توده ای در امر مبارزه برای تصرف قدرت سیاسی را داراست، اشاره کردیم و گفتیم که هنگامیکه طبقه ی کارگر از متشکل شدن در سازمانی استقرار یافته بر خط رادیکال «نقد پرولتری سرمایه داری» عاجز است (و این عجز می تواند محصول فراهم نبودن شرایط عینی برای سازمان دهی طبقه و یا ناپختگی صدر پیشتاز پرولتاریا باشد) پوپولیسم بیش از هر زمان دیگر می تواند اعتراضات توده ای مردم را نمایندگی کند.

گفتیم که پوپولیزم، بنا به درکی که لنین به واسطه ی مبارزه ی تئوریک و عملی گسترده با این پدیده به آن نائل شده بود، چیزی جز «نفی سرمایه دارانه ی سرمایه داری» نیست و در مقام اپوزیسیون سیاسی – و نه آلترناتیو اجتماعی ِ - نظم موجود کاپیتالیستی، خود عمیقا ً به حفظ چارچوبهای این نظام نیازمند است. ونیز گفتیم که پایگاه اجتماعی این جنبش را عمدتا ً«خرده بورژوازی معترضی» تشکیل می دهد که در برابر صدمات ناشی از دیکتاتوری افراطی سرمایه داری وابسته به امپریالیسم حاکم بر کشور محیط پرورش اش بر بدنه ی این پایگاه، «مقاومت» می کند.

این «مقاومت»، در دوره ای که بحران پیکره ی جامعه تحت سلطه را درنوردیده و لذا گسترش دامنه اعتراضات طبقه کارگر و اقشار فرودست جامعه بالعینه مشهود است، با بسیج کردن نیروی اعتراضی توده ای پشت شعارهای «عوامفریبانه» خود – که گاه با رنگ و لعاب و ظاهر نوعی شبه سوسیالیزم مبتذل و به غایت بی محتوا (نظیر سوسیالیزم عربی عبدالناصر، قذافی و...) به فریبندگی بیشتری مجهز می شود - ، به فاکتوری «مهاجم» با سویه ی مصادره ی قدرت بدل می گردد. این تهاجم ممکن است به پیروزی انجامیده و جنبش به باند «تأسیس دولت» فرود آید.

فاز تثبیت پوپولیسم: تضاد ملزومات سرمایه داری و مطالبات جنبش

تشکیل دولت پوپولیستی، آغاز پروسه ی آشوبناکی ست که در چشم انداز آینده ی کاری دولت، «نمایندگی خواسته های بدنه ی توده ای جنبش» را به ناگزیر در تقابل ضروری با «تثبیت مجدد قدرت بورژوازی» قرار می دهد: خرده بورژوازی ازاحداث ساختار سیاسی مستقلی که بتواند ارضای منافع خود را توسط اعمال قدرت دولت مبتنی بر این دستگاه، به بقیه جامعه (اعم از پرولتاریا یا بورژوازی) تحمیل کند، عاجز است (چیزی به نام دولت خرده بورژوایی وجود ندارد). از طرفی تحویل دادن قدرت به پرولتاریا به مفهوم انهدام شرایط ادامه حیات خرده بورژوازی خواهد بود. چرا که پرولتاریا با در دستور کار قرار دادن «امحاء مالکیت خصوصی» مالکیت خرد را نیز- به عنوان ورژن تاریخا ً واپس مانده تر مالکیت در قیاس با مالکیت بزرگ بورژوازی - مورد حمله قرار می دهد.

خرده بورژوازی از تبعات دست و پاگیر نظام سرمایه داری ست و بقای آن منوط به حفظ ملزومات بازتولید سرمایه و قدرت سیاسی محافظ آن است. از این رو تمایل طبیعی حاکمیتی که پس از پیروزی جنبش خرده بورژوازی رادیکال تحت لوای پوپولیسم و یا سوسیالیزم خلقی تأسیس شده است، با برملا شدن این حقیقت که اعمال قدرت اقتصادی سرمایه جهانی، هر سیستم غیرسوسیالیستی را ناگزیر به پذیرش پروسه ی جذب در نظام سرمایه می کند، به آن است که هرچه سریعتر قدرت را به صورت ساختار متعارف «سرمایه داری مطلوب دنیای کاپیتالیسم» نوآرایی کند. اما این امر جز با نفی منافع مادی و تفوق سیاسی همان قشری که جنبش پوپولیستی و ایدئولوژی اش از دل آن بیرون آمده بود ممکن نیست. این تضاد دائمی – بین انگیزه ی حفظ برتری سیاسی و منافع جنبش از یک سو و لزوم احداث مجدد ساخت سیاسی منطبق با منافع بورژوازی (به منظور بقای سیستم در مناسبات بین المللی سرمایه داری) از سوی دیگر – همواره جامعه تحت حاکمیت دولتهای پوپولیستی را دستخوش کشمکش های فرساینده و تحولات متناوب در سطوح بالا و پایین قدرت می کند. هستی و پایه های عینی تکوین این حاکمیت، براعلام موجودیت سیاسی و عرض اندام انکارگرانه در برابر هژمونی سیاسی قاطع امپریالیسم بر جهان، با طلایه داری شعارهای «هَل مَن مبارز؟» خرده بورژوازی – که به سرکوب و ستم حکومت ِ (وابسته به امپریالیسم ِ) قدیم اعتراض دارد – استوار است. اما فرایند ضروری جذب دوباره در بازار جهانی سرمایه – به عنوان یگانه راه حل پیشاروی حکومت جدید برای بقا و حفظ قدرت نویافته اش در جهان سرمایه داری – خود نفی هستی و موجودیت سیاسی و اجتماعی پوپولیسم و کرنش در برابر همان هژمونی امپریالیستی را معنی می دهد.

در حالی که دولت مدام بین این دو سویه دست و پا می زند، حاکمیت در پروسه ای طبیعی به دو قطب پلاریزه می شود که یکی اصرار بر ضدامپریالیسم پوپولیستی و «نفی خرده بورژوایی – و در تحلیل نهایی سرمایه دارانه ی – سرمایه داری» را نمایندگی می کند و دیگری در شمایل یک بورژوازی لیبرال «ادغام جامعه در نظم بین المللی سرمایه» را سرانجام ناگزیر کشور و قدرت سیاسی قاهر بر آن می داند. تمامی عرصه های منازعات سیاسی کشور – به ویژه انتخابات قوای مجریه و مقننه – به صحنه ی رویارویی این دو قطب تبدیل شده و بسته به موقعیت نظام – در سطح داخلی و بین المللی – گاه به پیروزی یک قطب و گاه به برتری دیگری می انجامد. اما رویارویی دولت پوپولیستی با جهان خارج (و عمدتا ً غرب) پیش از آنکه به صورت «جنگ منافع اقتصادی» بروز پیدا کند، در قالب «کشمکش بر سر کسب برتری سیاسی در جهان در قیاس با طرف دیگر» نمود می یابد. زیرا اگرچه در تحلیل نهایی آنچه رویدادهای سیاسی جهان را نیز رقم می زند، حفظ موقعیت برتر طبقات حاکم به منظور تحکیم پایه های منافع مادی اشان است، لیکن در شرایط بحرانی و انقلابی،      «سیاست حفظ این برتری – چه در ابعاد داخلی و چه خارجی - » بر منافع اقتصادی طبقه ی حاکم رجحان می یابد. به عبارت دیگر، طبقه ی حاکم (و در سطح بین المللی، قطب برتر) گاه برای آنکه موقعیت بالادست و هژمونی همه جانبه خود بر بقیه جامعه (و جهان) را حفظ کند، حاضر است به طور مقطعی از برخی محاسبات و برآوردهای اقتصادی در رفتار سیاسی خود، صرفنظر نماید. و این به آن معناست که در چنین شرایطی «سیاست از اقتصاد پیشی می گیرد». مطالعه و تحلیل رفتار سیاسی پوپولیسم، به ویژه زمانی که از داخل و خارج به شدت تحت فشار بوده و دائما ً به سرنگونی تهدید می شود، تنها با در نظر گرفتن این اصل ممکن است.

مرحله ی صعودی منحنی سینوسی این تغییرات در ترکیب دولت، با عروج یکی از دو قطب آغاز شده و فاز نزولی آن، به دنبال رشد و گسترش نارضایتی های توده ها از ناتوانی قطب مذکور در برآورده کردن خواسته های مردم و از دست دادن اعتبار سیاسی اش، و به موازات سربرآوردن و کسب توجیه سیاسی و اقتصادی دوباره قطب مقابل فرا می رسد. گذار چند باره از فراز و فرود بی حاصل این منحنی می تواند مقدمات صف بندی مستقل مردم در برابر کل حاکمیت (که دولت تنها بخشی از آن است) را فراهم آورد.

این ریتم حرکتی،‌ که گاه با انقلاب یا کودتا بر علیه حکومت وابسته به امپریالیسم گذشته (‌همانند الگوی ایران یا حکومتهای ناسیونالیسم عربی مصر و عراق) و گاه با دست یابی به قدرت از طرق کم خطرتر رفرمیستی (مدل ونزوئلا و دیگر تجربه های موسوم به انقلاب صندوق رأی) شروع شده و سپس به تقریب بر منحنی مذکور به حرکت در می آید، ‌مشخصه دینامیکی قدرت سیاسی رژیمهای پوپولیستی می باشد.

این امکان وجود دارد که قطب هوادار سرمایه داری جهانی،‌ با تصرف امکانات قدرت و دستگاه دولتی، ‌طی یک پروسه زمانبر کشور را به دنیای سرمایه تحویل دهد. چنین امری بستگی به توان و موقعیت قطبین حاکمیت در لحظه مورد بحث دارد. رویدادهای اخیر خاورمیانه – به ویژه حوادث اخیر لبنان پس از ترور حریری – نشان داد که نمونه پوپولیستی قدرتمند اسلام سیاسی در منطقه به راحتی چنین اجازه ای را به قطب مقابل نمی دهد. نیروی مادی اسلام سیاسی در منطقه بیشتر و بزرگتر از آن است که هواداران پیوستن به دنیای سرمایه داری توان حذف کامل آن را از عرصه ی سیاسی منطقه داشته باشند. به عنوان یک جنبش – با تمامی ادوات ایدئولوژیک خود – اسلام سیاسی عکس العمل شدید خرده بورژوازی و بورژوازی کوچک منطقه در برابر اعمال قدرت مستبدانه امپریالیسم می باشد که به دلیل سنگینی بیش از حد تحمل این اعمال قدرت بر مردم منطقه – که گاه به مرحله تهاجم وحشیانه ی نظامی (به عنوان مثال حمله به عراق و لبنان) نیز می انجامد - از پشتوانه گسترده توده ای بهره مند می شود.

برای روشن تر شدن بحث در بخش بعدی به ذکر چند نمونه از رفتار و اوضاع سیاسی پوپولیسم خاور میانه می پردازیم.

(یاد آوری یک نکته ضروری ست و آن اینکه آنچنانکه در بحثهای گذشته مان - عمدتا ً در نشریه دانشجویی پیشاهنگ - به تفصیل بیشتر ذکر شده بود،‌ پوپولیسم عارضه ای ست که گاه در شمایل نوعی سوسیالیزم ظاهرا ً رادیکال نیز بروز می کند. بسیاری از جنبشها و دولتهایی که با برافراختن پرچم چیزی موسوم به «سوسیالیزم خلقی» حداقل در نیم قرن گذشته،‌ عملا ً‌ - خواسته یا ناخواسته – در جهت تثبیت موقعیت برتر سیاسی و هژمونی ایدئولو‍ژیک طبقه و اقشاری غیر از طبقه ی کارگر مبارزه می کنند،‌ مشمول این حکم می شوند. مارکس در فصل سوم مانیفست کمونیست به معرفی و دسته بندی مختصری از این قبیل سوسیالیزم های غیرکارگری (سوسیالیزمهای غیرمارکسیستی) پرداخته و بیان داشته است که این ورژنهای سوسیالیزم،‌ نه صورت دِفرمه و انحرافی جنبش سوسیالیستی کارگری،‌ بلکه اساسا ً‌ جنبشهایی با پایه های اجتماعی و طبقاتی متفاوت و گاه متضاد با سوسیالیزم علمی – به عنوان نظرگاه انقلابی طبقه کارگر- می باشند. مطالعه مجادلات مفصل و رویارویی های هنرمندانه ی لنین – در سطوح تئوریک و عملی – با پوپولیسم و نارودنیسم روس،‌ می تواند تصویر دقیق تری از ماهیت این جنبشها و نوع نقد مارکسیستی از آنها به دست دهد.)

انتخابات شوراها

شکست طیف احمدی نژاد – به عنوان نماینده ی اسلام سیاسی و هسته ی اصلی قطب مقاوم حاکمیت در مقابل پروسه ذوب در بازار جهانی سرمایه - در انتخابات شوراها، ظاهرا ً‌ آغاز مجدد مرحله ی نزولی حرکت این قطب (پس از طی فاز صعودی آن در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته)، ‌به موازات عرض اندام دوباره ی قطب مقابل می باشد. پیروزی های متعدد اسلام سیاسی در منطقه – و حتی در سطح جهان – در طول چند سال گذشته، شاخه ایرانی این جنبش را – به عنوان مادر قدرتمند جنبش که تبدیل به نظام شده است – به نقطه ی اوج موفقیت های خود رسانیده بود. فضای بین المللی و اعمال فشار گسترده ی امپریالیسم بر کشورهای عقب مانده جهان (آمریکای لاتین و خاورمیانه) از یک سو و ناتوانی امپریالیسم در مهار جنبشهای پوپولیستی گوناگونی که در این نقاط جهان در برابر سیاستهای قلدرانه اش عروج کرده بودند، از سوی دیگر،‌ پیروزی احمدی نژاد را در عرصه ی سیاسی ایران به غایت تسهیل کرد.

اما اصرار بر مخاصمه با جهان سرمایه داری،‌ دولت را در وضعیتی محاصره شده قرار داد که محصول آن ناتوانی فاحش دولت در اداره ی اوضاع اقتصادی جامعه بود. فاز تثبیت پوپولیسم،‌ همیشه با این معضل روبروست؛ پوپولیسم سیادت سیاسی ابرقدرتهای جهان سرمایه داری را به چالش کشیده و متعاقبا ً پاسخ محکم امپریالیسم به آن در قالب محاصره ی سیاسی و اقتصادی و گاه تهدید نظامی متجلی می گردد. به عبارتی از آنجا که تصمیم نه بر گذار از سرمایه داری و پایه ریزی زندگی اجتماعی سوسیالیستی، بلکه بر باقی ماندن در مناسبات سرمایه داری – به عنوان یگانه مناسباتی که پوپولیسم (جنبش و دولت آن) در چارچوب آن ماندنی ست - می باشد، نابسامانی های زندگی اجتماعی مردم آن جامعه در پی رویارویی سیاسی حکومت پوپولیستی و امپریالیسم، به همراه مسدود شدن شریانهای ارتزاق اقتصادی جامعه دائما ً‌بازتولید می شود. چنین شرایطی بلافاصله توده هایی را که در لحظات رشد جنبش (قبل از عیان شدن معضلات فاز تثبیت) به اردوگاه پوپولیسم رأی داده بودند،‌ از پشت سر آن حذف می کند. افول احمدی نژاد خیلی زودتر از آنچه که فکرش را می کرد فرا رسید.

پوپولیسم به محض رسیدن به قدرت، با تحمیل نوعی زیست سرمایه دارانه ی ویژه به جامعه - که با این حال با شمایلی خصمانه با جهان سرمایه داری روبرو شده و به علت اصرار بر تقابل سیاسی با سرمایه جهانی، سدی در برابر رشد و حرکت طبیعی سرمایه در کشور می بندد و لذا با به چالش کشیدن هژمونی و تفوق سیاسی امپریالیسم بر جهان، کشور را دستخوش محاصرات سیاسی و اقتصادی می کند - از برآورده نمودن شعارهای «عدالت محورانه و مردم فریبانه اش» در می ماند. این درست زمانی ست که پشتوانه توده ای خود را به همان سرعتی که به دست آورده بود،‌ از دست میدهد.

فلسطین و منازعه فتح و حماس

حماس به عنوان چهره ای دیگر از جنبش پوپولیستی اسلام سیاسی در منطقه پس از آنکه سال گذشته توانست دولت خودگردان را از دست فتح بیرون کشیده و برای نخستین بار در تاریخ فلسطین «‌دولت غیرفتحی خودگردان» را تشکیل دهد،‌ بلافاصله با محاصره، ‌تحریم و حمله ی سیاسی همه جانبه ی جهان سرمایه داری روبرو شد. چرا که حاضر نبود «دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسد» (برخلاف فتح که در شناسایی رسمیت اسرائیل مانع چندانی نمی دید). حماس تنها جنبش فلسطینی بود که موجودیت خود را برای مردم فلسطین تنها در «مبارزه نظامی علیه اسرائیل» خلاصه نمی کرد . تلاش حماس برای هرچه بیشتر توده ای شدن در میان مردم، این تشکیلات را به صورت سازمانی چند منظوره که علاوه بر مقاومت در برابر صهیونیسم، به امور اقتصادی و نیازهای اجتماعی مردم نیز با قوت هر چه تمام تر می پردازد، در آورد و این چنین بود که حمایت گسترده ی مردم را به خود جلب کرد تا سرانجام دولت فلسطین را به دست گرفت (‌حرکت صعودی حماس).

اما به محض تشکیل دولت و پافشاری بر اصول ایدئولوژیک خود (که پایه های سیاسی این ایدئولوژی را ما قبلا ً‌در نوشته هایی دیگر نشان داده و در آینده نیز دوباره به آنها خواهیم پرداخت) محاصره ی فلسطین توسط امپریالیسم را تسریع کرد. بارزترین نمونه این محاصره وحشیانه ی مردم توسط امپریالیسم، قطع کمکهای مالی دول غرب به فلسطینیان بود (این کمکها پیش از این به سبب خوش خدمتی های فتح به غرب، تقدیم این سازمان می شد).

کارکرد ایدئولوژی رسمی حماس محدود به احداث «یک نظام ارزشی» نمی شود، بلکه تبیین ارزشی و عرفانی یک همآورد طلبی سیاسی و اعلام موجودیت پیروزمندانه ی سیاسی نیرویی پوپولیستی و ضد امپریالیستی با منافع مادی مشخصی را به عهده دارد که حماس نماینده آن است. لذا اصرار او بر این اصول از ضرورتی عینی حکایت می کند.

محاصره و فشار اقتصادی تحمیلی غرب به مردم رنج کشیده ی فلسطین، پایه های نارضایتی مردم از دولت حماس را بر زمین کوبید. بلافاصله فتح از فرصت استفاده کرده و بحث دولت وحدت ملی و انتخابات زودرس ریاست دولت خود گردان را مطرح کرد. عدم پذیرش این طرحها از طرف حماس کشمکشها را گسترده تر کرده و جنگ را از تریبونهای مجادلات دیپلماتیک به خیابان های نوار غزه کشاند و سرانجام حماس به صورت مشروط حاضر به مذاکره بر سر طرحها شد. (مرحله نزولی حرکت حماس)

لبنان: حزب الله علیه ۱۴ مارس

پس از ترور حریری و پیش افتادن نیروی ضد سوری و پروغربی که بعدها به گروه ۱۴ مارس معروف شد، در فضای سیاسی لبنان و راه افتادن پروژه انقلاب مخملی در این کشور، حزب الله توان خود را برای مهار این حرکت به نمایش گذارد. از لحظه ی شکست انقلاب و در جریان منازعات گسترده ای که بر سر خروج نیروهای سوری از لبنان و خلع سلاح حزب الله در سطح بین المللی پیش آمد،‌ این جنبش همواره از کانالهای گوناگون تحت فشار قرار داشته است. اما حمله اسرائیل به لبنان (آنطور که خود فواد سینیوره نخست وزیر و یکی از مخالفین اصلی حزب الله و از مجریان طرح خلع سلاح این جنبش نیز گفته بود) حزب الله را از نو متولد کرد.

این جنبش توانست در امر مقاومت و پاسخگویی به تهاجم اسرائیل و نیز در ارائه ی خدمات درمانی و رفاهی به مصدومان و بی خانمانهای جنگ، بهتر از هر نیروی دیگر لبنانی خود را به مردم نشان دهد. این سیاست منجر به آن شد که ٨۵% جمعیت لبنان (که تنها ۴۰ % آنرا شیعیان تشکیل می دهند) به حمایت از این جریان شیعی برخیزند. این پشتوانه عظیم توده ای اکنون به سرمایه اصلی حزب الله برای به چالش کشیدن دولت فواد سینیوره و گروه حاکم بر دولت و پارلمان لبنان که عمدتا از اعضای گروه ۱۴ مارس می باشند،‌ تبدیل شده است. حزب الله خواهان کسب قدرت بیشتر در ساختمان قدرت سیاسی لبنان است و تهدید کرده است که در صورت عدم پذیرش این خواسته توسط دولت حاکم،‌ در جهت سرنگونی آن اقدام خواهد کرد. (و بنا بر شواهد حمایت توده ای لازم برای این کار را نیز دارد)

اما مسلما ً‌ بعد از این تصعید احتمالی حزب الله به سمت قدرت،‌ این جنبش همانند حماس از جانب جهان سرمایه داری (به رهبری آمریکا) ‌محاصره شده و به بلایایی نظیر آنچه که گریبانگیر حماس شده است، ‌مبتلا خواهد شد. تضادهای ذاتی این جنبش با مقوله ی فراهم کردن شرایط لازم و کافی برای یک زندگی متعارف سرمایه دارانه در لبنان – به دلیل تقابل سیاسی آن با امپریالیسم و اصرار آن در به چالش کشیدن هژمونی ابرقدرتهای سرمایه داری، بر جهان - و نتیجتا ً محاصره ی سیاسی و اقتصادی از طرف جهان سرمایه و لذا بروز ناتوانی های آن دراداره ی اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشور، درصورت فرود آن به فاز تثبیت (‌احداث دولت) عیان خواهد شد و این احتمالا ً‌آغاز دوران افول حمایت توده ها از این جنبش و نظام آینده ی آن خواهد بود.

*             *             *

باری پوپولیسم نه آلترناتیوی برای سرمایه داری،‌ بلکه گاه آلترناتیو خود سرمایه داری برای گذر از بحرانهای جامعه در شرایط انقلابی ست. عارضه ای ست که حتی اگر مانند نمونه های آمریکای لاتینی اش، شولای مندرس «سوسیالیزم خلقی» را به دوش داشته باشد، «سوسیالیزم مارکس» را با تمام قوایش به مصاف می طلبد. نشانه ای ست بر امکان تفوق چپ رادیکال در جامعه ای که این پوپولیزم بر بستر نارضایتی های مردم آن از وضع موجود، به فرصت طلبانه ترین شکل ممکن رشد کرده است و در عین حال نهیبی ست به چپی که می بایست با حضور گسترده، قاطع و رادیکال خود در این شرایط اعتراض آفرین، به جای بدریختی حکومت پوپولیستی حاکم بر جامعه،‌ شمای متین سوسیالیزم را برای مردم به نمایش گذارد. سنتز منفی و زودرس سرمایه داری فرتوتی ست که در دیالکتیک حرکت درونی اش به مرحله ی جنینی نفی خود رسیده است. پوپولیسم بیانیه ی فسخ عنقریب حاکمیت سرمایه بر جهان را به زیر لفافه ی عوامگرایی مبتذل اش پنهان می کند،‌ بیانیه ای که چپ رسالت ِ تنظیم، تأیید و اجرای مفاد آن را به عهده دارد. انهدام رادیکال و مارکسیستی پوپولیسم،‌ در عین حال خلق و آفرینش فضایی ست که چپ، اعلام حضور خود را جز در این فضا ممکن نمی بیند. مبارزه با این جنبش،‌ این ایدئولوژی و این دولت،‌ سهم عظیمی از کوشش طبقه کارگر برای کسب هژمونی سیاسی و اجتماعی در فرایند پیکار برای تصرف قدرت سیاسی را به خود اختصاص می دهد.

مهدی گرایلو (دانشجوی فیزیک دانشگاه تهران)
منبع: نشریه دانشجویی خاک