دیو و چراغ جادو- مارال سعید


اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۹ مهر ۱٣۹۵ -  ۲۰ اکتبر ۲۰۱۶


 یادش بخیر؛ در فرصتی که زیاد هم پیش نمی آمد پیر مرد چیزهای پر مغزی تعریف می کرد؛ امروز زیر گذر عده ای می دویدند و چندتا مأمور هم پشت سرشان. همه داد می زدند: "دزد دزد، بگیریش". بعد با خنده ی پر صدائی ادامه داد: این خود روشیست برای فرار و رد گم کردن. وقتی یک نفر با دست به جلو اشاره دارد، دزد دزد می کند و می دود، ناظر بی طرف برایش اینگونه تداعی می شود که شخص، مورد سرقت واقع شده و در تعقیب دزدیست که در آن جلوها در حال فرار است. خب اگر چند نفری هم به کمک بیایند و داد و قالی کنند چه بهتر، فرصت فراهم می آید تا دزد اصلی بتواند خود را مخفی کند یا پا به فرار بگذارد.
بله؛ حالا حکایت اوست. دائی جان ولی را می گویم. او این شگرد را خوب یاد گرفته و هر از چند، یکدفعه می آید و شروع می کند به دشمن دشمن کردن. تا او شروع می کند، صدای پیر مرد با آن خنده ی پر صدایش در گوشم زنگ میزند. راست می گفت. دائی جان ولی از این دشمن دشمن گفتن برای خودش سپری ساخته و به خیال خود می کوشد نگاهها و انگشتهایی که به سمت او و نظام فخیمه اش نشانه رفته را منحرف سازد تا برای خود و نظام فرصتی بخرد. غافل از آنکه دیگر قسم حضرت عباس هم کارگر نمی افتد.
دیروز هم تا چشمش به دانش آموختگان افتاد باز شروع کرد و طوری داد سخن داد که انگار آمار فرار مغزها را ندیده و نشنیده. "دکتر سید حسن حسینی (معاون فرهنگی بنیاد ملی نخبگان) گفت: نسبت خروج نخبگان در رشته‌های کم خروج حدود ۳۰ و در رشته‌های پر خروج حدود ۴۰ درصد است". (سال ۹۱- ۹۲)*
دائی جان ولی از آنجا که مَکر و حیله از وَجناتش می بارد با خودش می اندیشد؛ باید از گفته ی اندیشمندان "ایرانیان حافظه ی تاریخی ندارند" استفاده کرد. ولذا این گفته را چنان بسط میدهد که سی و اندی سال اخیر نیز بخشی از این تاریخ می گردد. می انگارد این جوانان که همه زیر ۳۰ سال اند پس نمی دانند ما خودمان همین دانشگاه ها را بستیم و چند سال کشور را از داشتن نخبه که هیچ از آموختن دانش نیز مَحروم کردیم، در نتیجه باد به غبغ می اندازد که ".. با تکیه بر نخبگان و فرزانگان و در پرتو ایجاد نسلی جوان و پر تلاش، ایران بزرگ به کشوری پیشرفته، ... تبدیل خواهد شد"**. البته شنونده ی نکته بین و نکته سنج میداند ۹۰% زندانیان سیاسی در دوران نظام فخیمه ی اسلامی دارای مدارک بالای دیپلمه متوسطه بوده اند. یا نکند منظور ایشان "تکیه" بر بدنهای سلاخی شده، سوراخ سوراخ و گردنهای به دار کشیده ی انسانهای فرزانه ی این مرز و بوم است.
از آنجا که در مجالس، دائی جان ولی متکلم وحده است هر چه می خواهد دل تنگش می گوید " وظیفه مسئولان در قبال این هدایای گرانقدر الهی(نخبگان دانش آموخته)، مراقبت از آنها و تلاش برای شناسایی و پرورش نخبگان بیشتر است"**. چه باک که مردم آگاه می دانند در پس این رهنمود چه خوابیده و معنای "مراقبت" را متوجه می شوند. و مگر نه اینست که هم اکنون در زندانها تنی چند از همین "نخبگان" را برادران به بند کشیده اند و از آنها "مراقبت" می کنند. تو گوئی دائی جان ولی حافظه ی کوتاه مدتش را از دست داده و یادش نیست در همین چندی پیش دانشمند هسته ای (شهرام امیری) را اعدام کرده اند.
جلسه به همینجا ختم نمی شود. مهم نیست کسی دائی جان ولی را قبول دارد یا ندارد؛ به هر حال کسی در آخوند بودنش که شک ندارد و می داند آخوند جماعت جملگی اهل وصله پینه اند. اشتباه نشود منظورم لباس نیست، پینه زدن در گفتار را می گویم. آنها خبره ی چسباندن هر چیز با ربط و بی ربط بهم هستند و همانطور که در مذهبشان جایز است در این راه دست به هر حیله ای میبرند و هر دروغی نیز میگویند. لذا می فرماید "اگرچه جنگ حادثه ای بسیار تلخ، خسارت بار و سخت بود، اما به جوان ایرانی ثابت کرد که می توان با توکل به خدا و تکیه بر استعدادها و توانایی های داخلی بر دشمنی که همه قدرتهای بزرگ از او حمایت می کنند، غلبه کرد".** اشاره ی او به جنگ هشت ساله ی ایران و عراق است و چون میداند ۸۰% آن جوانان سلحشور میهن دوست هرگز از جنگ بازنگشتند، لذا از کیسه ی آنها خرج خزعبلات خویش می کند. برای سنجش این گفته ها خوانندگان را ارجاع میدهم به مصاحبه آقای حمید احمدی یکی از بلند پایگان نظامی سالهای ابتدای جنگ با تلویزیون برلین***. تا در آنجا مستند بشنوند فاجعه ای را که ایشان و اعوان و انصار شان بعنوان "دفاع مقدس" از آن یاد می کنند تا چه میزان بر واقعیت استوار است.
اما به راستی چرا دائی جان ولی اینقدر به هوا کردن فیل علاقه مند است؟
دیگر کسی نیست که نداند در نظام سراپا متناقض جمهوری اسلامی بخش غیرانتخابی و غیرمسئول نظام با هیچ چسبی قابل چسبیدن به بخش انتخابی و مسئول!! نظام نیست. و علت العلل تمامی ناکارآمدی، ناهماهنگی، قانون ناپذیری و ناهنجاریهای موجود در جامعه ی ایران وجود همین بخش غیرانتخابی به سرکرده گی دائی جان ولیست. و این او و اعوان و انصارش هستند که در هر دوره از حیات منحوس این نظام به لطایف الحیل نگذاشته و نمی گذارند مردم و بخش انتخابی نظام تکلیف خودشان را بدانند و بر اساس همین قانون اساسی سرا پا تبعیض و تناقض سنگهایشان را وا بکنند. این اوست که بدون داشتن کمترین مسئولیت و پاسخگوئی صرفا ً به واسطه ی آنکه می خواهد عرض اندامی کرده باشد چشمها می بندد و دهان می گشاید که بله "من آنم که رستم بود پهلوان!" این رویه همان گره گاهیست که تاکنون هر آنکه بر مسند دولت تکیه زده به آن اذعان نموده است. نهاد ولایت از آنجا که در مقابل مردم و قانون هیچگونه پاسخگوئی نداشته و ندارد لذا ام الاشکال در روند حرکت جامعه است و تا مردم این دیو را به درون چراغ نکرده اند اوضاع نابسمان ایران همین خواهد بود و خواهد ماند. دائی جان ولی آدم غیر مسئولیست علیرغم آنکه ریز و درشت این نظام را در ید قدرت خویش دارد، شغل شریفش انداختن تقصیر وقایع (تو بخوان فجایع) به گردن دیگران است و از آنجا که از ناتوانی خویش و نظام فخیمه اش نیک آگاه است همچنان و بعداز سی و اندی سال کاستیها و ندانمکاریها و ناهنجاریها را به گردن نظام گذشته و کشورهای غربی می اندازد. و باز از آنجا که اعوان و انصارش همان ریزه خواران بیت به خوراک نیازمندند هر از چند باید فیلی هوا نماید تا آنها را به جنب و جوش درآورد و آب گل آلوده کنند.
مارال سعید
* Andisheh.kermanshah.ir
** Leader.ir/fa
*** asre-nou.net