سوگسرودی برای حلب


اسماعیل خویی


• ماری زده ست چنبره در آشیانه اش:
گنجشگ را بگو نپرد سوی لانه اش.

پیوسته سر پناه نمانَد پرنده را:
گاهی کُنامِ مرگ شود آشیانه اش. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣۰ مهر ۱٣۹۵ -  ۲۱ اکتبر ۲۰۱۶


 ماری زده ست چنبره در آشیانه اش:
گنجشگ را بگو نپرد سوی لانه اش.
پیوسته سر پناه نمانَد پرنده را:
گاهی کُنامِ مرگ شود آشیانه اش.
گنجشگ راست جوجه اش آماجِ زیستن:
البتّه نیز داشتنِ آب و دانه اش.
روزی که جوجه را پرش آموز می شود،
سرشارِ شادی است پگاهی ترانه اش.
دیدارِ جوجه دوزخِ گنجشگِ بی نواست:
وقتی به کامِ مار ببیند روانه اش.
از حالِ او بتر،به حلب،حالِ مادری ست
کز خشم و وحشت است گریزان ز خانه اش:
زآن پس که،در شراره ی آتش،به چشمِ خویش،
دیده ست مرگِ کودککِ نازدانه اش.
وین کز اسد و یاست ز داعش گنه کجا
فرقی کند به حالِ دلِ مادرانه اش:
این آتش اژدری ست که در می کشد به کام
هر چیز را، همین که بلیسد زبانه اش.
جنگی برای زور و زر است و مقام وکام:
چه دین و چه وطن، زهر آن سو،بهانه اش.
جُز سودِ خویش نیز نجوید، ز هر طرف،
هر کاو،برای صلح،جهد در میانه اش.
صلح است تک نهالِ نحیفی که سیلِ آز
فرصت نمی دهد که بر آرَد جوانه اش:
رعدِ دروغ چاوشِ بارانِ مهر نیست؛
وَ برقِ کین به خشم زند تازیانه اش.
کارآ،در این بلا،ز سرانِ جهان،کسی
چیزی نگفت،هرچه بجنبید چانه اش!
شلّیک هر که کرد ز هر سو گلوله ای:
باز آمده ست سوی خود او،در کمانه اش.
این جنگ،اگر برای خلافت به پا شده ست،
بیش از هزاره ای ست به دور از زمانه اش.
وز آزِ جاه جانی ی جنگی شد ار اسد:
پوتین و شیخ را چه کند پُشتبانه*اش؟!
کاخِ اسد دو روزه فرو ریزدش به سر،
پوتین وشیخ پُر نکنند ار خزانه اش.
آغازه ی رهایی ی سوریه است نیز
پایانه ی مقاومتِ جانیانه اش.
مردُم چه کرده اند در این خطّه ی کهن
کآماجِ مرگ و درد شود هر کرانه اش؟!
هر شهر را غرامتِ این جنگِ دیرپای
ویرانی است و خونِ اهالی سرانه اش.
مانَد به جای در دلِ تاریخِ آدمی،
با شرم و ننگ، خاطره ی جاودانه اش.
یاری ش نابسنده، خبرهاش نادُرُست :
ای شرم بر جهان و به هر گون رسانه اش!

بیست وسوم مهرماه۱۳۹۵،
بیدرکجای لندن