گفتگو با نوام چامسکی در باره اوضاع جدید در آمریکا
Peter Kripgans
- مترجم: ناهید جعفرپور
•
کنگره تحت نفوذ دمکرات ها بدون شک جلوی برخی از بدترین حملات به شهروندان و حقوق بشر و حقوق قید شده در قانون اساسی آمریکا را خواهد گرفت و اجالتا آنان تلاش خواهند نمود که تلاش های دولت بوش و گروهش را ضعیف و خنثی کنند. اما سپس مهمترین برنامه های اجتماعی را تقلیل خواهند داد. برنامه هائی که موجودیت بخش بزرگی از مردم را حفظ و نیاز های ابتدائی شان را تامین می نماید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۹ دی ۱٣٨۵ -
۹ ژانويه ۲۰۰۷
سئوال : آقای چامسکی آیا شما فکر می کنید که درتغییرات کنونی سیاست خاصی نهفته است یا اینکه این تغییرات نوعی مانور از سوی دولت بوش بخاطر نتیجه انتخاباتیست که در ماه نوامبر انجام خواهد پذیرفت؟
جواب: در سیاست داخلی آمریکا احتمالا تغییراتی صورت خواهد پذیرفت. طیف سیاسی هر دو حزب با هم هیچ تفاوتی ندارند ـ هر دو حزب بر سر یک سری از مشکلات مهم، مردمی را دور خود جمع کرده اند که به لحاظ سیاسی راست هستند. اما دولت بوش باردیگر نوعی میانجیگری ارتجاعی دولتی و انجام وظیفه و همکاری به نفع گروهی کوچک از ثروتمندان و صاحبان امتیاز را پیشه کرده است. گروهی که به لحاظ سیاسی کاملا بخش راست این طیف قرار دارند و حتی می توان گفت که راست تر از راست هستند.
کنگره تحت نفوذ دمکرات ها بدون شک جلوی برخی از بدترین حملات به شهروندان و حقوق بشر و حقوق قید شده در قانون اساسی آمریکا را خواهد گرفت و اجالتا آنان تلاش خواهند نمود که تلاش های دولت بوش و گروهش را ضعیف و خنثی کنند. اما سپس مهمترین برنامه های اجتماعی را تقلیل خواهند داد. برنامه هائی که موجودیت بخش بزرگی از مردم را حفظ و نیاز های ابتدائی شان را تامین می نماید.
سئوال: اما در سیاست خارجی چگونه خواهد بود؟
جواب: من بیم دارم که در سیاست خارجی گذشته از رابطه با دیگر دولت ها و نحوه و نوع حضور تغییرات زیادی رخ دهد. خودخواهی بیشرمانه افراط گرایان بوش حتی به منافع خودشان و همچنین منافع کشور زیان های فراوان وارد نموده است. شاید شرایط عادی مجددا باز گردد اما این مسئله به هیچ وجه در تعیین سیاست اثری نخواهد داشت و بنابراین تغییراتی در اجرای سیاست پیش نخواهد آمد. باید توجه نمود که اعضای افراطی دولت بوش کنار گذاشته شده اند: فایس، ولفوویتز و دیگران ـ و این قبل از انتخابات کاملا روشن بود که رامزفلد را هم کنار می گذارند.
سئوال: شما در کتابتان شیوه های عملکرد و جهت های سیاسی مشروع و اما همچنین "غیر قانونی" را به دولت کلینگتون هم نسبت داده اید. فکر می کنید که دمکرات ها تغییراتی به وجود خواهند آورد؟
جواب: تغییرات همانی خواهند بود که در بالا اشاره کردم. برنامه جنگ تدافعی بوش (که به غلط " پرمپتیو وار" نامیده می شود) برنامه ای است که با آن حمله های جنگی بر خلاف قوانین انسانی انجام می پذیرد. این برنامه که در سپتامبر ۲۰۰۲ در رابطه با اعلام جنگ علیه عراق اعلام گردید، بمباران انتقادات بیشمار از سوی جمعی از نهادها گردید. یکی از این نهادها مجله مورد توجه "فوریگن آفرز" است که چند هفته بعد از این اعلام موضع انتقاد برنده ای را بر علیه "استراتژی بزرگ امپراطوری جدید" بوش علنی نمود. نویسنده این مقاله انتقادی جان ایکنبری منتقد سیاسی مشهور بود. وی در این نقد اخطار داده بود که این استراتژی به آمریکا و جهان زیان خواهد زد. انتقاد استثنائی دیگر از سوی مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه اسبق آمریکا اعلام گردید. وی نوشته بود که "این برنامه بوش به هیچ وجه جدید نیست. بلکه هر رئیس جمهوری از آمریکا یک چنین برنامه ای در جیب جلیقه اش داشته است. اما آنها (منظور رئیس جمهورها) آنقدر عقل داشتند که در زمان اعلام برنامه شان حتی به هم پیمانانشان مشت هایشان را نشان ندهند". او نادرست نمی گفت.
حقیقتا برنامه کلینتون خیلی افراطی تر از برنامه بوش بود. برنامه ای که در آن به آمریکا حکم شده بود که از نیروی ارتشش برای کنترل بازارها و ذخایر جهان استفاده کند آنهم بدون تمامی توجیهاتی که بوش و بلر باهم بکار بردند.
اما به برنامه کلینتون هیچ انتفادی نشد زیرا این برنامه بی سر و صدا و بدون برانگیختن توجه کسی قانونی شد و بکار گرفته شد. حتی غالبا به طرق وحشیانه و خشونت بار. دولت بوش باردیگر در استفاده از خشونت و تن در ندادن به راه حل های دیپلماتیک در راست ترین بخش طیف کوچکی قرار گرفته است. از این رو این امید وجود دارد که اوضاع مجددا نرمال بشود.
سئوال: لطفا می توانید باردیگر موضع خودتان را در رابطه با دادگاه بین المللی و موضع آمریکا در باره حقوق بشر اعلام نمائید؟
جواب: به عقیده من تمرد واشنگتن از اینکه حقوق بین المللی و استاندار های قانونی را بپذیرد قابل اعتراض است. در واقع بخش بزرگی از مردم آمریکا در این مورد با من هم عقیده اند: بخش کوچکی از مردم آمریکا حتی خواهان این هستند که حق وتوی آمریکا در شورای امنیت برداشته شود و در آنجا هر چه اکثریت اعضا گفتند اجرا شود. اما اکثریت مردم ترجیح می دهند که مذاکرات دیپلماسی بجای تهدیدات و استفاده از خشونت جایگزین شود. دقیقا هم اکنون برای مثال ۷۵% مردم خواهان "رابطه بهتر با ایران" بجای "فشار بر ایران" و تهدیداتی چون نیروهای نظامی بر علیه ایران استفاده کردن و ... می باشند. در واقع این تهدیدات بر خلاف منشور سازمان ملل می باشند. به مثالی دیگر می پردازیم: بر اساس یک همه پرسی ٣/۲ % آمریکائی ها خواهان نرمال شدن رابطه آمریکا با کوبا می باشند. اما با این وجود هر دو حزب روی این مسئله هم نظرند که باید مردم کوبا را سخت برای "تحقیر موفقیت آمیز" سیاست آمریکا که به برنامه مونرئو در سال ۱٨۲۰ برمی گردد (مراجعه شود به پروتکل های درونی دولت های دمکرات لیبرال سال های ۱۹۶۰) مجازات کنند.
دولت بوش هم اکنون یک گروه کاری جدید بنام "تاسک فورس" ایجاد کرده است که باید به شدت بر علیه زیر پا گذاشتن "محدودیت های جابجا شدن و تجارت" (تحریم) حرکت کند. دقیقا این بر خلاف آن چیزی است که مردم آمریکا و مردم جهان می خواهند: جدید ترین قطعنامه سازمان ملل ( ۴ ـ ۱٨٣ ) بر علیه تحریم اقتصادی در ماه نوامبر بود. (بر علیه آراء آمریکا، اسرائیل، جزایر مارشال و.....) یک چنین مسائلی نه برای دولت ها جالب است و نه برای رهبران و نه هیچگاه در باره اش گزارشی داده می شود.
جالب اینجاست که امروز بخش بزرگی از دنیای تجارت هم خواهان پایان تحریم می باشند. اما همچنین به این خواست هم توجه ای نمی شود. به وجود آوردن چنین اوضاع بین المللی بیش از یک تشابه معمولی با کار مافیا است. پدر خوانده (چهره ای مافیائی) زمانی که منافعت با منافعش برخورد کند این چنین آسان از کنار اوضاع نمی گذرد حتی اگر که موضوع به یک زمین دار خرد ربط پیدا کند. نافرمانی موفقیت آمیز می تواند طبق تفسیر عقلانی تئوری دومینو (سریع) گسترش یابد. حقیقتی که از سوی طراحان هیچگاه به طور جدی در باره اش صحبت نمی شود.
سئوال: آمریکائی ها از حق وتویشان در شورای امنیت سخت استفاده کردند. این مسئله با توجه به حقوق ملل چه مفهومی دارد؟
جواب: تنها خود مقوله وتو را که بررسی کنیم به مفهوم پایمال نمودن نرم های بین المللی است. ایالات متحده آمریکا از سال های ۶۰ یعنی زمانی که سازمان ملل متحد از زیر کنترل آمریکا خارج شد و مهمترین جوامع صنعتی شکوفا شدند و همزمان زمان استعمار به پایان رسید، آمریکا قدرت مطلق وتوی قطعنامه های شورای امنیت در باره یک سری از تم های مهم بود. دومین قدرت بعد از آمریکا بریتانیا بود و هیچ قدرت دیگری به گردشان نمی رسید. همچنین در رای گیری های مجامع عمومی شورای امنیت هم به این ترتیب پیش می رفت. برای اینکه تنها برخی از جدید ترین رای گیری ها در باره مهم ترین موضوعات این جهان را نام ببریم مثال های زیر را توجه می کنیم: در رای گیری اخیر کمسیون خلع سلاح و امنیت بین المللی سازمان ملل متحد (در اولین کمسیون، آمریکا تنها با کره شمالی بر علیه قانون منع تسلیحات اتمی رای دادند ( ۴ ـ ۲ ـ ۱۷۵ ) ، سپس بر علیه متعهد شدن به انهدام سیستم تسلیحات اتمی (به همراه کره شمالی، اکوادر، گینه و هندوستان ( ۴ ـ ۲ـ ۱۷۵ )، بر علیه فراخوان برای ایجاد محدوده آزاد از تسلیحات اتمی (به همراه فرانسه و اوکرائین ۷ ـ ٣ ـ ۱۶٨ ) (این اعداد وضعیت آراء را نشان می دهند موافق، مخالف، ممتنع).
در رابطه با قرارداد تحقیق برای عدم گسترش مواد اولیه ساخت اتم (اورانیوم ـ ۲٣٣ ، اورانیوم ـ ۲٣۵ ، پلوتونیوم ـ ۲٣۹ ) ، نتیجه آراء ۱ـ ۱۴۷ بود. (اسرائیل و بریتانیا ممتنع بودند). تمامی تم های مهم دیگر هم به این شکل به پیش می روند.
سئوال: شما در باره موضع آمریکا در باره پیمان های حقوق بشر چه می گوئید؟
جواب: ایالات متحده آمریکا بندرت به پیمان های حقوق بشر توجه ای دارد مگر اینکه این کمسیون ها را خود آمریکائی ها اداره کنند. در حال حاضر آمریکا متهم می شود که پیمان ضد شکنجه را زیر پا می گذارد. اما برای انتقاد باید به یک مسئله هم توجه کنیم که سنای آمریکا قبل از تائید این پیمان، تعریف آن و اینکه شکنجه چیست را از نو فرموله کرده است. به این صورت که به کسانی که بازجوئی می کنند آزادی بیشتری داده شده است. البته نه به اندازه ای که در دولت بوش در حالت معمولی انجام می شود.
زمانی که صرب ها از ناتو با استفاده از پیمان کشتار ملل به دادگاه بین الملل شکایت نمودند، آمریکائی ها خودشان را از این مسئله کنار کشیدند. منطق آنها این بود که آمریکا این پیمان را تائید می کند و این شکایت به آنها ربطی ندارد (بعد از ۴۰ سال) . در مورد شکایت نیکاراگوئه بر علیه آمریکا به خاطر جنگ تروریستی که ریگان انجام داد، دادگاه اکثر موارد شکایت را رد کرد و تنها آمریکا را محکوم نمود که خشونت غیر قانونی بکار برده است. آمریکا با وتوی خود از دو قطعنامه شورای امنیت که متضاد با این تصمیم دادگاه بود جلوگیری نمود و بعد ها این موضوع بطور معمول از کتاب های تاریخ زدوده شد.
بی توجه به مسائل پشت پرده، رد کردن دادگاه بین المللی از سوی آمریکا همچنان مسئله غیر قابل منتظره ای نیست. بخشی از این موضع به نوع نگرش فناتیکی دولت آمریکا برمی گردد. برای مثال رئیس جمهور حکم می کند که ارتش باید حمله کند و هر آمریکائی را که در دن هاگ زندانی است آزاد کند.
واشنگتن همچنین خواسته بود که دولت ها پیمانی را امضا نمایند که هیچگاه یک شهروند آمریکائی را به دن هاگ تحویل ندهند. این درست است که برخی اوقات این شرط و شروط ها زیاد جدی گرفته نمی شوند.
اما واشنگتن نگران از این است که مبادا کنترل بر کشورهای آمریکای لاتین و همچنین کشورهائی را که سنتا زیر کنترلش بوده اند را از دست بدهد، از این رو برنامه آموزش افسران آمریکا لاتین را شدید تر نمود و سپس بوش در ماه اکتبر خیلی بی صدا و مخفیانه به ۲۱ کشور (یعنی نیمی از کشورهای آمریکا جنوبی) اعلام نمود که او اجازه این آموزش ها را صادر کرده است. در واقع این کار معنی دیگری ندارد جز اینکه آمریکا با این کار می خواهد نشان دهد که چه کسی آقای آنها است.
سئوال: واقعا شما اعتقاد دارید همانطوری که در کتابتان توضیح داده اید که تغییرات در سیاست آمریکا در باره اسرائیل و سیاستش به مفهوم زیر پا گذاشتن حقوق ملل و .... است؟ اگر نه چرا؟
جواب: شاید برخی تغییرات شده است اما نه به خاطر مناسبات اکثریت مجلس. دمکرات ها غالبا خود شدیدتر از جمهوریخواهان از جنایات و توسعه طلبی های اسرائیل پشتیبانی نموده است.
سئوال: می توانید باردیگر یک بررسی کوتاه از اوضاع خاورمیانه بنمائید؟ در باره فلسطینی ها، اسرائیل و حماس و .....؟
جواب: این بحث برای یک بررسی کوتاه خیلی کلی است. من فقط می توانم شما را به کتابم رجوع دهم. اما فاکتور تعیین کننده این است که مناسبات آمریکا - اسرائیل بر بستر رابطه امتناع یکطرفه قرار گرفته است. تا بدین وسیله بتوانند منطق بین المللی در باره تئوری دو دولت را (دولت فلسطین / دولت اسرائیل) ضعیف سازند. همانطوری که در طی این ٣۰ سال کرده اند. البته استثناهای کوچکی هم در این مدت زمان بوده است که قابل ذکر نیست.
سئوال: در باره قانونی بودن انتخابات فلسطین شک هائی وجود داشت . شما چه فکر می کنید؟
جواب: احتمالا باردیگر آشکارترین پیشرفت اخیر، حمله نمایشی آمریکا و هم پیمانانش و همچنین نگرانیاشان برای دمکراسی است. در ژانویه سال ۲۰۰۶ فلسطینی ها انتخابات آزادی را برگزار کردند. انتخاباتی که بسیار دقیق از سوی ناظران بین المللی دنبال شد. اما فلسطینی ها "به طریقه غلط" انتخاب کردند. آمریکا و اسرائیل با کمک اروپائی ها اقدامات سیاسی را اتخاذ نمودند که فورا مردم فلسطین را برای این جنایتشان مجازات کنند: شدت دادن به حملات نظامی، جلوگیری کردن غیرقانونی از سرمایه گذاری در فلسطین و حتی برگشت به قدم های بربریتی به این صورت که آب را روی مردم نوار غزه قطع کردند (اسرائیل مجری این طرح ها بود اما تنها با پشتیبانی و اجازه امریکا می توانست به این اعمال دست زند). پیش زمینه این ماجرا چنین بود که دولت انتخاب شده حماس سه شرط را طرح نمود: اول اینکه اسرائیل دولت فلسطین را برسمیت بشناسد، دوم اینکه از خشونت دست بردارد و سوم اینکه پیمان های قبلی را قبول نماید.
ائتلاف آمریکائی - اسرائیلی هر سه شرط را رد نمود. آنها نه تنها فلسطین را به رسمیت نمی شناسند بلکه از خشونت هم نمی خواهند دست بردارند و با وجود اینکه تظاهر می کنند که پیمان های قبلی را قبول دارند اما همه می دانند که ریا و دروغ است. برای مثال به پیمان "رود ماپ" نگاه می کنیم که معمولا از آن کد آورده می شود. اسرائیل این پیمان را بصورت تکنیکی پذیرفت اما با محدودیت هائی: وی ۱۴ محدودیت را با تائید خاموش "استادش" اعلام نمود که در حقیقت بقیه این پیمان را بی محتوا می سازد. قبول این بخش از سوی رسانه ها و تفسیرگران به ما نشان می دهد که اخلاق حاکم و جو روشنفکری اطراف رهبران غربی چگونه است.
سئوال: و اسرائیل همچنان به انهدام ادامه می دهد و مصادره می کند و همچنان دیوار را می سازد ...؟
جواب : با توجه به آکسیون هائی که همواره از سوی آمریکا پشتیبانی می شوند: اسرائیل برنامه منهدم کننده ای را به اجرا درآورده است و مصادره و انهدام و زندانی نمودن در نوار غربی را به پیش می برد.
این برنامه به نام "برنامه همگرائی و مطابقت" نامیده می شود و جالب اینجاست که از سوی جهان غرب بعنوان "پیشرفت" و "اجرای پیشرفت" مورد قبول قرار گرفته است.
بر اساس این برنامه اسرائیل زمین های ارزش مند و ذخایر (غالبا ذخایر آب) را در اختیار داشته و در پشت "دیوار غیر قانونی" که بیشتر به عنوان دیوار تصرف می توان از آن نام برد، این برنامه تجزیه متغییر ناحیه ای را که برای فلسطینی ها مقرر شده است و آنها را از بقیه جدا می سازد (شهرک ها، طرح ها فراساختاری و چک پوینت و دیگر متدهای خوار کردن و تحت تسلط داشتن...) ادامه می دهد و بطور واقعی این منطقه را تبدیل به بخش های کوچکی از یورشلیم ساخته و در واقع کل منطقه را به زندانی بزرگ تبدیل می کند با توجه به اینکه دره های اردن هم به این بخش افزوده می شود و تمامی رابطه ها با هم کنترل خواهد شد و یا همچنین نوار غزه که اگر تنها به گزارشات گروه های حقوق بشر اسرائیلی توجه کنیم بعنوان بزرگترین زندان جهان که فقری مطلق بر آن حکومت می کند شناخته می شود.
سئوال: و اروپا؟ آیا از سوی اروپا انتقادی می شود؟
جواب: اروپا بعضی اوقات انتقادات خفیفی زمزمه می کند. اما بطور واقعی از این انهدام وحشتناک یک ملت پشتیبانی می نماید ـ در واقع این وضعیت در تاریخ بی سابقه است.
سئوال: چه چیزی در کنگو اتفاق افتاده است؟
جواب: پیش بینی آن خیلی مشکل است. از زمانی که اروپا و آمریکا امید هرگونه توسعه ای را منهدم نموده اند اوضاع جهان را می توان تنها با بدترین داستانهای ترسناک تاریخ سراسر جهان مقایسه نمود. به دستور آنها لومومبا به قتل رسانده شد و موبوتوی شیطانی و سارق و دیگر جنایتکاران روی کار آمدند. چه از این مصیبت از قبل آشکار بیرون می آید، گفتنش مشکل است.
سئوال: در نیکاراگوئه چه گذشت؟
جواب: بعد از اینکه دست نشانده آمریکا یعنی دیکتاتور سوموزا سرنگون شد، نیکاراکوئه چند سال همراه با پیشرفت و امید را پشت سر نهاد: نیکاراگوئه جدید از سوی سازمانهای مددکاری به رسمیت شمرده شد همچنین از سوی نهاد های مالی بین المللی و این برای هر کسی که مستقیم با این کشور در رابطه بود کاملا مشخص بود. زمانی همه چیز از سوی واشنگتن نابود شد، که دادگاه بین المللی و شورای امنیت از آمریکا خواستند که به عملکردهای جنایتکارانه اش پایان دهد و غرامتی گسترده به نیکاراگوئه بپردازد. بالاخره نیکاراکوئه تسلیم شد و اسلحه را زمین گذاشت و همانطوری که توماس والکرکارشناس آمریکائی نیکاراگوئه گزارش داده است نیکاراگوئه به نمایندگان آمریکا رای داد. عکس العمل رهبران آمریکا از طریق سرمقالاتی در روزنامه نیویورک تایمز اعلام گردید: " آمریکا غرق در خوشحالی" ، استیل کره شمالی با "پیروزی آمریکا "، جنگ بر ضد تروریسم و خفه کردن اقتصادی به همراه اخطار به شرورها و..... اگر که نیکاراگوئه از دستورات سرپیچی نماید.
از زمان تصرف نیکاراگوئه توسط آمریکا در سال ۱۹۹۰ این کشور هر چه بیشتر در چاله غرق شد و هم اکنون دومین کشور فقیر در این منطقه بعد از هائیتی است. اتفاقا هائیتی هم بالاترین هدف برای حملات نظامی آمریکا بود و دقیقا این "نگرانی" آمریکا از زمان تصرف این کشور توسط فرانسه شروع شد. بعد از هائیتی نوبت نیکاراگوئه بود. چشم انداز های آینده در یک تراز قرار گرفته اند. احتمالا حملات نظامی آمریکا به نیکاراگوئه شدید تر از سایر کشور های این منطقه بوده است. البته کشور هائی هم هستند چون کوستاریکا که استثنائند در واقع این کشور تنها کشوری است که اوضاعش طبیعی پیش می رود.
سئوال: موضع دولت آلمان به نظر شما چیست؟ به نظر شما آنها چه باید بکنند؟
جواب: من در باره آلمان خیلی کم می دانم که بتوانم جدی در باره آن نظر دهم.
سئوال: شما در کتابتان در باره آکسیون های دولت آلمان تصویری کلی داده اید (اتو شیلی و دیگران...) می توانید بار دیگر به آن اشاره کنید. شما در این باره چه می دانید؟
جواب : من در اینجا همان هائی را می گویم که در کتابم گفته ام. به همان دلیلی که اشاره کردم چیزی بیشتر از آن ندارم که اضافه کنم.
سئوال: ما افکار عمومی بنظر شما چه باید بکنیم؟
جواب: این به اهداف ما ربط پیدا می کند. اگر ما می خواهیم که احتمال بروز جنگ های اتمی، فجایع زیست محیطی، ترور، خشونت و استثمار و فشار و گرسنگی و فقر و .... افزایش یابد پس باید هیچکاری نکنیم و بدنبال جمع کردن امتیازات برای خود باشیم. اما اگر ما اهداف دیگری داریم، بنا بر این خوب می دانیم که باید چه بکنیم و از آنجا که ما هیچگاه از امنیت های قانونی و آزادی های موجود و امتیازات منفعت نبردیم از تمامی امکانات برای انجام هر کاری برخورداریم.
سئوال: آیا یک شانس حقیقی وجود دارد که مشکلات مربوط به حقوق بشر، جنایات جنگی و... را از سر گذراند؟
جواب: طبیعتا وجود دارد. مشکل ما مشکل خواستن است و نه مشکل فرصت ها.
با کمال تشکر از آقای پروفسور چامسکی
|