انتخابات آمریکا و پایان دوران کلینتون و بوش


مهدی ضمیری


• جولیان آسانژ معتقد هست که سیستم نظامی- امنیتی آمریکا اجازه نخواد داد تا ترامپ پیروز انتخابات شود ولی داده ها نشان نمی دهد که چنین باشد؛ به نظر من مردم تصمیم دارند برای همیشه از شر سیاستهای کلینتون و بوش راحت شوند حتی با روی کار آوردن رونالد ترامپ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۶ آبان ۱٣۹۵ -  ۶ نوامبر ۲۰۱۶



چهل و پنجمین دوره انتخابات ریاست آمریکا در شرایطی در حال بر گزاریست که تمامی جناح بندیهای کشور از جمله دوحزب دمکرات و جمهوریخواهان به شاخه های متعدد تبدیل شده و هر جناحی سعی دارد تا نظرات خود را به دوکاندیدای کلینتون و ترامپ تحمیل کند . این اولین بار است که جامعه آمریکا بعداز جنگ جهانی دوم با این شدت در جنگ و جدال است تا راه حل مناسبی برای آینده این کشور پیدا کند این تلاطم آنچنان گسترده است که بسختی میشود اکثریت مردم را حول و حوش یک کاندیدا متحد کرد . تا جایی که از هردو حزب دمکرات و جمهوریخواه تعدادی از رهبران به حزب رقیب پیوسته و عملا بر علیه کاندیداتور حزب خود وارد مبارزه شده اند .
برای پاسخ گویی به این معضل بزرگ باید مراحل تاریخی سیاستها و استراتژی رهبران آمریکا را بعد از جنگ جهانی دوم مورد تحلیل و بررسی قرار داد.

- آمریکا بعداز جنگ جهانی دوم در سال 1945 بعنوان تنها کشور قدرتمند اقتصادی ، نظامی   بطور فعال وارد مناسبات جهانی شد . چه در سراسر جهان قدرتهای بزرگ موجود از جمله آلمان ، ژاپن ، انگلستان ، فرانسه و... شوروی آنچنان آسیب دیده بودند که قدرت عرض اندام در برابر آمریکا را نداشتند.
- آمریکا در جنوب شرقی آسیا ژاپن و دیگر مناطق تحت کنترل این کشور آسیایی را بسرعت اشغال کرد و تحت کنترل خود در آورد ولی در چین هنوز وضعیت نیروها ی برتر مشخص نبود در نتیجه بسرعت وارد عمل شد و با پشتیبانی از چیانکایچک از سال 1945 درست بعداز شکست فاشیسم در عرصه جهانی سعی کرد این کشور بزرگ را در کنترل خود دراورد که عملا موفق نشد و با بجا گذاشتن صد ها تن اسلحه و دیگر تاسیسات نظامی مجبور شد چین را ترک کند و تنها توانست شرایط فرار چیانکایچک رئیس جمهور وقت چین را به تایون را فراهم کند .
- امریکا در جنگ جهانی دوم به جز یک بندر که ژآپنی ها به آن حمله هوایی کرده بودند آسیب چندانی ندیده بود در نتیجه تمامی امکانات صنعتی و زیر ساختهای این کشور دست نخورده باقی ماند و تاسیسات صنعتی با تمام ظرفیت برای پاسخ گویی به نیازهای هم پیمانان شکست خورده و یا آسیب دیده از جمله اروپا و ژاپن به تولید ادامه میدادند و بازار بزرگ و مطمئنی برای سالیان دراز در اختیارش قرار گرفت .
- ژآپن و آلمان بعلت شکست سختی که در جنگ جهانی دوم خورده بودند عملا از نظر اقتصادی ، تولیدی و زیر ساختی نیاز مبرم به سرمایه گزاری گسترده داشتند و آمریکا متعهد شد تا از نظر نظامی و دفاعی امنیت آنها را تضمین کند که این خود یک سرمایه گزاری سود آورد و ادامه دار تا سالهای 1990 بود .
- بقیه کشورهای اروپایی از جمله انگلستان و فرانسه اگر چه قبل از جنگ دارای مستعمرات فراوان بودند ولی در جنگ آنچنان آسیب دیدند که تا سال 1965 عملاهمه مستعمرات خودرا از دست دادند و تا بامروز هم موفق نشده اند قدرتی را که تا پیش از جنگ دوم جهانی داشتند باز سازی کنند .
- آمریکا با شرایط نامناسبی که در شوروی در اثر جنگ جهانی دوم بوجود آمده بود و این کشور تقریبا از نظر زیر ساخت و تاسیسات اقتصادی و زیر ساختی در شرایطی قرار داشت که باید تمرکز را در داخل میگذاشت از فرصت استفاده کرد و با تمام قوا وارد صحنه جنگ در چین شد که با مقاومت گسترده این کشور مجبور شد این کشور را در سال 1949 ترک کند . ولی بسرعت خودرا سازمان دهی کرد و با ارتش بسیار قدرتمند با تمام تجهیزات در سال 1950 به شبه جزیره کره حمله کرد و این کشور را به اشغال خود در آورد   کره ای ها به کمک چین و شوروی موفق شدند ارتش آمریکا را از بخش اعظم کره بیرون کنند و فقط بخش جنوبی آنرا در کنترل آمریکا باقی ماند آنهم با تهدید از استفاده از بمب اتمی که در ژاپن استفاده کرده بود.
- آمریکا در جنگ کره و چین با شکست سنگین و بجا گذاشتن تاسیساست نظامی از جمله توپ و تانک ، هواپیما و هلیکوپتر حتی کشتیهای جنگی و پادگانهای نظامی و دادن ده ها هزار کشته و زخمی تن به صلح ناپایدار در این جنگ داد . این دومین شکست و عقب نشینی آمریکا بعداز جنگ جهانی دوم بود.
- از سال 1956 تا سال 1975 امریکا برای پشتیبانی از ارتش شکست خورده فرانسه وارد ویتنام شد که بعدا به کامبوج و لائوس هم گسترش پیدا کرد و مجبور شد شکست را بپذیرد و در سال 1975 هرسه کشور را ترک کند البته با تلفات بسیار سنگین و هزینه فراوان این جنگ آنچنان تضادهای داخلی آمریکا را برجسته کرد که منجر به ترور جان اف کندی شد.   خانواده کندی بعداز این واقعه دیگر نتوانست سر بلند کند و از صحنه سیاسی کشور حذف شد.
- تا این دوره هنوز اقتصاد آمریکا بعلت نداشتن رقیب قدرتمند هنوز توان آنرا داشت تا با توجه به درآمد سالیانه کشور بودجه سرو سامان آوری را برای هرینه نظامی در نظر بگیرد چیزی در حدود 90% بودجه نظامی جهان و هنوز 40% در آمد ناخالص جهان را بخود اختصاص داده بود .
- مرگ استالین و سیاستهای نادرست و حساب نشده سیاستمداران اتحاد شوروی در دفاع از منافع ملی این کشور و کشورهای عضو پیمان ورشو و افزایش تضادهای داخلی در درون رهبری اتحاد شوروی و کشورهای هم پیمان تا آنجا پیش رفت که باز آمریکا با توجه به قدرت اقتصادی و نظامی ابتکار عمل را بست گرفت و به بسیج همگانی بر علیه بلوک شرق اقدام کرد و شوروی هم بجای سرمایه گزاری در بخش تولیدات مصرفی و ایجاد رفاه اجتماعی و بهبود شرایط کاری برای شاغلین و همپیمانان بسوی نظامی گری روی اورد و عملا سالهای 1960 تا 1985 را از دست داد در دوره ای که غرب و هم پیمانان آ ن در زمینه خدمات اجتماعی و رفاه اجتماعی از بلوک شرق جلو زدند . شوروی و اروپای شرقی از نظر منابع طبیعی و صنعتی به اندازه کافی امکانات داشتند تا خودرا در سطح استانداردهای کشورهای غربی برسانند و چه بسا جلوتر بروند پروسه ای را که ما در مورد چین مشاهده میکنیم .
- با مشخص شدن اوضاع نابسامان اقتصادی و رفاه اجتماعی در بلوک شرق و نظامی گری این بلوک امریکا بار دیگر در سطح جهانی فعال شد و بکمک پیمان ناتو اتحاد شوروی را از درون متلاشی کرد و تا آنجا پیش رفت که این کشور بزرگ را به سه قسمت روسیه اروپا، روسیه آسیا و روسیه سیبری تقسیم کند ضمن آنکه پیمان ورشو هم عملا منحل شد و شوروی از نظر اقتصادی به قعر جدول درآمد ناخالص جهانی سقوط کرد البته با بدهکاری بسیار زیاد
- در تمامی این سالها بودجه نظامی آمریکا بیش از 90 % بودجه نظامی دنیا بود تا جایی که هنوز بودجه نظامی روسیه کمتر از ده درصد این رقم است بودجه نظامی کمر شکن آمریکا هنوز هم بیش از 650 میلیارددلار در سال است که معادل 70% بودجه نظامی جهان است .
- درهم شکستن دومین قدرت اقتصادی و نظامی جهان یک بار دیگر آمریکا و تعدادی از کشورهای غربی را به این راه کشاند که تمامی کشورهای اروپای شرقی را به پیمان نظامی ناتو ملحق کنند این تصمیم مستلزم هزینه گزاف میلیارد ها دلاری میشد که غرب توان پرداخت آنها را نداشت و مجبور بود تا ارواق بهاء دار بدون پشتوانه که عمدتا دولتهای غربی متعهد به آن بودند را وارد بازار سرمایه کند که تا چند سال پیش تا حدودی مشکل گشا بود ولی بحران مالی را حل نمیکرد و آمریکا هم در شرایطی نبود که تعهدات بیشتری را بپذیرد   در نتیجه بحران اقتصادی و مالی شروع شد.
- با انتخاب کلینتون بعنوان رئیس جمهور موضوع یک پارچه کردن اروپا بدون روسیه در دستور کار قرار گرفت این تصمیم از آن جهت اتخاذ شد که اروپا و امریکا در صدد بر آمدند تا بازار اروپای شرقی را تحت کنترل خود در آورند ولی موانعی بر سر راه قرار داشتند که میبایست بهر قیمت از سر راه برداشته میشدند که حمله به یوگسلاوی از جمله آنها بود این کشور در تمام سالهای درگیری بین بلوک شرق و غرب بیطرف بود ولی آمریکا و پیمان ناتو عملا یوگسلاوی را متلاشی کردند که خود مستلزم هزینه بسیار گزافی برای کشورهای عضو ناتو بود این تاکتیک عملا پیوند اروپای شرقی را با روسیه بالکل متلاشی کرد.
- در اواخر دوره ریاست جمهوری کلینتون یک بار دیگر بحران اقتصادی در جنوب شرقی آسیا و اروپا و حتی خود آمریکا شروع شد که در جنوب شرقی آسیا با مداخله اقتصادی چین سروسامان گرفت ولی برای بقیه کشورهای عضو پیمان ناتو لاینحل باقی ماند . با انتخاب جورج بوش تصمیم بر این شد که بازهم از فرصتها استفاده شود و مشکل مالی از طریق اشغال منابع نفتی کشورهای عراق و لیبی حل شود .
- با در نظر گرفتن قدرت اقتصادی و نظامی روسیه که در مقابل پیمان ناتو در سطح پایین تر از ایتالیا قرار داشت حمله بعراق و اشغال منابع نفتی این کشور و کشورهای عرب نشین منطقه به مرحله اجرا در آمد و غرب توانست با نابودی عراق و لیبی به منابع نفتی این مناطق بدون کنترل دولتهای این کشورها که بعداز اشغال عملا وجود خارجی نداشتند مشکل مالی و بازار خود را حل کند.
- با وجود همه این پیش بینی ها مشکل اقتصادی کشورهای غربی و ژاپن حل نشد و اروپا مجبور شد تا از گاز و نفت روسیه استفاده کند که به معنای دادن امتیازاتی به روسیه بود و روسها موفق شدند بیش از سی درصد گاز مورد استفاده آلمان و دیگر کشورهای غربی اروپا را تضمین کنند . ضمن آنکه کشورهای اروپایی با تولید محصولات صنعتی که عمدتا در آمریکا مشتری داشت بسیاری از کارخانجات تولیدی آمریکا را از کار انداختند اگر چه تعدادی از شرکتهای بزرگ آلمانی ودیگر کشورهای اروپایی در آمریکا ورشکسته شدند ولی باز هم مشکل افزایش قیمت نفت و گرانی آن باقی ماند .
- روسیه از صدور صادرات نفت و گاز به منابع ارزی عظیم یورو و دلار دسترسی پیدا کرد و توانست اوضاع خودرا سروسامان بدهد و سیستم دفاعی کشوررا در سطحی برساند که هیچ کشوری جرات به تجاوز به آن را نداشته باشد اروپا و آمریکا با توجه وسعت روسیه و جمعیت کم این کشور و منابع عظیمی که از فروش نفت و گاز عایدش شده بود و میتوانست بیشتر زیر ساختهای کشور را نو سازی کند نگران شدند و شروع کردند به افزایش فشار به این کشور و سعی کردند روسیه از این منابع ارزی محروم کنند در نتیجه در زمان اوباما ناگهان قیمت نفت با افزایش تولید عراق ، لیبی و عربستان و دیگر کشورهای شیخ نشین از 130 دلار به کمتر از چهل دلار کاهش دهند که فشار بسیار بزرگی برعلیه منبع در آمد روسیه به حساب می آمد و این کشور همچنان در منگنه باقی می ماند .
-آمریکا و اروپا با این تاکتیک به دو هدف اصلی خود رسیدند   اول اینکه به نفت ارزان دسترسی پیدا کردند و توانستند جبران مافات افزایش قیمت محصولات تولیدی بکنند و در رقابت با تولیدات چین که به عنوان یک قدرت اقتصادی وارد عرصه بین المللی شده است در رقابت قرار گیرند از طرف دیگر کشورهای تولید کننده نفت عرب با پولی که از فروش نفت ارزان بدست می اورند مجبورند با خرید اسلحه از آمریکا و غرب دو طرفه به غرب کمک کنند تا سرپا بایستند . همه این ترفندها کمکی به مشکل اقتصادی آمریکا نکرد .
- آخرین ترفندی که آمریکا درصدد اجرایی کردن آن بود ولی هنوز عملی نشده است کنترل کامل چین و محاصره هم جانبه این کشور است . اوباما در آخرین سخنرانی دو مجلس در سه ماه پیش رسما اعلام کرد که آمریکا 80% نیروی نظامی خودرا برای مهار چین روانه جنوب شرقی آسیا کرده است ضمن آنکه در استرالیا سکوهای اتمی نصب کرده و در کره جنوبی و ژاپن هم به همین ترتیب مسلح شده اند.

و ضعیت کنونی آمریکا و دیگر قدرتهای بزرگ

بر کسی پوشیده نیست که وضع اقتصادی آمریکا بشدت آسیب پذیر شده است و این کشور دیگر نای برنامه ریزی مجدد برای بحران آفرینی را در سطح جهان از دست داده است . زیر ساختهای کشور فرسوده شده اند و صنایع تولیدی در سطح جهانی غیر قابل رقابت هستند تا جایی که بدون صادرات سلاح عملا آمریکا از گردونه تولید کنندگان بر تر دنیا عقب مانده است   کشوری که مدام دم از آزادی تجارت در سطح جهان میزد مجبور شده است ورود کالاهای تولیدی دیگر کشورها را به آمریکا محدود کند و یا برروی آنها گمرک و مالیات ببندد .
عدم رقابت پذیری تولیدات این کشور تا آنجا پیش رفته است که قشر متوسط یا همان تکنوکراتها و بوروکرتها که درصد آنها در آمریکا بالای 15% است و در گذشته از مواهب صنعتی و تولیدی و صادرات آمریکا بهره مند بودند قدرت مانور خود را از دست بدهند . این همان قشری است که در آمریکا قشر متوسط اطلاق میشود و تمامی مباحثات انتخابات آمریکا بر سر همین قشر دور میزده است، قشری که قرار بود برای مردم کار ایجاد کند ولی خود بر اساس برنامه ریزیهای اقتصادی نادرست سیستم اقتصاد آزاد که اینک فقط نامی از آن بیشتر باقی نمانده است تقریبا متلاشی شده است که نتیجه آن عدم رقابت پذیری در بیشتر بخشهای صنعتی و مدیریتی خود را نشان میدهد حالا دیگر نه سرمایه ای هست که بشود به این بخش فعال در جامعه تزریق کرد و نه شرایط جهانی این امکان را به آمریکا میدهد. طبیعی است که کشورهای قدرتمند بر اساس منافع ملی خود عمل میکنند و این آمریکاست که باید یک راه حل برای این مشکل سرنوشت ساز پیدا کند .
انتخابات اخیر باز تاب این کنش ها و واکنشها در جامعه متلاطم آمریکاست که جناح محافظه کار معتقد هست باید تمرکز را در داخل گذاشت و کشور را دوباره سازمان داد و دست از جهان گشایی و دخالت در امور داخلی دیگران برداشت و به داد 76 میلیون نفری در آمریکا رسید که دیگر قادر به ادامه زندگی با شرایط فعلی نیستند .
بخش دمکراتها که بعداز شکست سخت آمریکا در جنوب شرقی آسیا در زمان کلینتون و دودوره در زمان بوش کوتولو ابتکار عمل را به دست گرفته بودند یک بار دیگر تلاش کردند تا بقول خودشان قدرت و عظمت آمریکا را به آن باز گردانند که نتیجه آن غرق شدن در بحرانهای داخلی و خارجی است که نمونه آن متلاشی شدن اقتصاد کشور، هزینه بالا ی بودجه نظامی ، بدهکاری بی سابقه دولت که اوراق بهاء دار خودرا به حراج گذاشته است و کشور بالای 23 هزار میلیارددلار بدهکاری ببار آورده است .
جالب این است که در انتخابات ریاست جمهوری آنقدر اوضاع شیر تو شیر شده است که بخش بزرگی از محافظه کاران به همراه دمکراتها هنوز شیپور جنگ مینوازند تا آب رفته از جوی را به آن باز گردانند، درست همان سیاستی که جان اف کندی اتخاذ کرده بود و توسط جورج بوش ادامه یافت و کلینتون هم با شدت و حدت بیشتر در اوضاع بحرانی جهانی با تمام نیرو این سیاست را پیش برد و اوباما هم علیرغم هارت و پوت هایی که کرده بود هنوز در گیر بحرانهای جهانی است و قرار است این سنت ناپسند را به هیلری کلینتون منتقل کند چهره ای که اگر چه مدعی است دمکرات است ولی در عمل از هر شخصیتی بیشتر محافظه کارتر است و همواره برای جنگیدن رای داده است .

اوضاع جهانی و موقعیت دیگر کشورها در رابطه با منافع ملی

روسیه وسیع ترین کشور دنیا با وسعتی در حدود ده میلیون کیلومتر مربع با جمعینت در حدود 140 میلیون نفر بعداز پاشیدگی اتحاد شوروی و بلوک شرق در آستانه فروپاشی کامل قرار داشت همانطور که در بالا به آن اشاره شد فشار همه جانبه ای از طرق کشورهای غربی به این کشور وارد شد و هنوز هم در محاصره اقتصادی قرار دارد ولی نیروهای جوان این کشور بر اساس سنت گذشته موفق شدند این کشور را طی دو دهه اخیر مجددا سرپا نگه دارند و از پاشیدگی آن جلوگیری کنند بر خلاف تبلیغاتی که بر علیه روسیه می شود که گویا قصد اشغال و تجاوز به کشورهای اروپای شرقی را دارد با واقعیت تطابق ندارد روسیه دارای جمعیت کم و وسعت زیاد است که برای حفاظت از خود به بیش از سصد میلیون نفر جمعیت نیاز دارد بنابراین غیر منطقی و ابلهانه خواهد بود که این کشوربجای موضع دفاعی موضع تهاجمی بخود بگیرد .
روسیه طی دو ده اخیر موفق شد انسجام داخلی را حفظ کند روابط خودرا تا سطح استراتژیک با چین بالا ببرد درواقع هردو کشور نیاز به این روابط برای ادامه پیشرفت و دفاع از کشور خودرا داشتند سوای آن اتحادیه اقتصادی با کشورهای همسایه خود را ایجاد کند و در پیمان شانگهای عضو موثر و تعیین کننده باشد و در مجموع شرایطی ایجاد کرده است که هیچ کشوری جرات حمله به این کشور را نخواهد داشت   مسئله ای که سیاست گزاران امریکایی و اعضاء ناتو تاب تحمل آن را ندارند در آمد ناخالص این کشور هنوز زیاد نیست ولی منابع ثروت فراوانی دارد و میرود که تا چند سال آینده از مجموعه درآمد کشورهای اتحادیه اروپا جلو بزند.

چین دومین قدرت اقتصاد جهان و مرکز تولید و مصرف کالاهای تولیدی و در مجموع کارگاه تولیدی جهان است که با جمعیت 1.3 میلیاردی با نیروی کار بالای هفتصد میلیون نفری که نصف آن را زنان تشکیل میدهند از نظر نظامی دومین قدرت نظامی جهان بعداز آمریکاست ولی هنوز بودجه نظامی این کشور کمتر از یک هفتم بودجه نظامی آمریکاست که تنها 330 میلیون نفر جمعیت دارد .
چین با هیچ کشور جهان پیمان نظامی مشترک و یا دوجانبه و چند جانبه ندارد مبنای سیاست این کشور عدم دخالت در امور داخلی دیگر کشورها ، همکاری متقابل ، عدم استفاده از زور و ارتش برای حل مسائل جهانی ، همزیستی مسالمت آمیز و همکاری اقتصادی همه جانبه با تمامی کشورهای جهان است . نیروی نظامی چین علیرغم بودجه نظامی کم در شرایطی قرار دارد که میتواند کاملا از منافع خود همانند روسیه دفاع کند . سطح علم و دانش در این کشور در بیشتر ابعاد آن حرف اول را در جهان میزند .چین تنها کشوریست که توانسته است امریکا را در منطقه جنوب شرقی آسیا مهار کند و مانع جنگ دوباره آمریکا با کره شمالی شود .
وزنه مالی و اقتصادی چین چنان در جهان تعیین کننده است که آمریکا بالاترین بدهکاری تاریخ خود را به چین دارد و در مجموع باید گفت که آمریکا و ناتو برای تدارک جنگ با روسیه و چین باید خیلی جوانب را در نظر بگیرند چون این دوکشور در جنگ جهانی دوم فاشیسم آلمان و ژاپن راشکست دادند و استراتژی هردوکشور جلوگیری از جنگ ولی در صورت شروع جنگ پیروزی در آن است . چین در شرایط حاضر عامل اصل ثبات امنیتی و اقتصادی جهان است و تمامی کشورهای جهان علاقه وافر دارند تا با این کشور همکاری همه جانبه کنند. چین بزرگترین سرمایه گذار در عرضه جهانی است و بجز تکنیک هسته ای در همه زمینه های صنعتی ، اقتصادی ، فرهنگی ، آموزشی و.... حاضر به همکاریست .
این دوکشور نقش تعیین کنند ه ای در تعدیل سیاستهای اقتصادی و نظامی و از همه مهمتر همکاری متقابل با امریکا و تمام جهان را دارند بلبشویی که اینک در آمریکا در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری مشاهده میکنم خود گواه نقش تعیین کننده این دو کشور است روسیه با صنایع نظامی فوق پیشرفته خود و چین با بازدهی تولیدی و نو آوری و همکاری همه جانبه با کشورها زمینه تعدیل سیاستهای نظامی آمریکا و پیمان ناتو را فراهم کرده اند حالا نوبت آنهاست که با تغییر سیاستهای جنگ طلبانه خود که در هردوکاندیداها مشاهده میشود تمرکز بر روی مسائل داخلی و حل آنها بگذارند و جهان را بیشتر از این متشنج نکنند.

شانس آمریکا برای بازسازی خود کاهش بودجه نظامی ، انحلال بسیاری از پادگانهای نظامی از جمله سیار در عرصه بین المللی و کاهش تشنج در خاورمیانه و جهان است آمریکا طی شصت سال گذشته بیشترین آسیب را به جامعه جهانی زده است تنها در خاورمیانه با علم کردن و پشتیبانی ازدو جریان ارتجاعی شیعه و سنی دونیروی نابود شده تاریخی را دوباره از قعر تاریخ وارد صحنه کرده است که همچنان به کشتار و جنایت در منطقه ادامه میدهند   خانم کلینتون با تئوری بازگشت قدرت آمریکا و پیروزی در جنگ خاورمیانه   مهار و نابودی روسیه و بسیج عمومی بر علیه چین ادامه دهنده راه کلینتون و بوش است که آمریکا را به این روز فلاکت بار انداخته اند در حالیکه در خود آمریکا با مقاومتی که مشاهده میشود کار کلانهای بوش کلینتون ها برای همیشه تمام شده است حتی اگرهیلری در این انتخابات پیروز شود باز تغییری در ماهیت این امر ایجاد نخواهد شد .
رونالد ترامپ یک سرمایه دار بزرگ است که در رویای ایجاد آمریکای سالهای شصت است با شعارهای عوام گرایانه عملا اکثر سفید پوستان را دور خود جمع کرده است اقشاری که هنوز جهانی شدن را درک نکرده اند و با آن به مخالفت بر خواسته اند و می خواهند تمامی قوانین جهانی را نادیده بگیرند بقول خودشان دوران طلایی را به آن باز گردانند ترامپ حتی در درون حزب جمهوریخواهان که دچار تشتت شده اند و آینده ای برای آمریکا نمی بینند مخالفان زیادی دارد از طرف دیگر بسیاری از طرفداران کلینتون نیز با ترامپ همدردی میکنند و خواهان تمرکز بر روی مشکلات داخلی کشور هستند ولی هردوی آنها فاجعه ای که در آمریکا رخ داده است نمی بینند که آمریکا دورانش به پایان رسیده است.
جولیان آسانژ معتقد هست که سیستم نظامی- امنیتی آمریکا اجازه نخواد داد تا ترامپ پیروز انتخابات شود ولی داده ها نشان نمی دهد که چنین باشد؛ به نظر من مردم تصمیم دارند برای همیشه از شر سیاستهای کلینتون و بوش راحت شوند حتی با روی کار آوردن رونالد ترامپ تا آمریکا دوران بازسازی و صلح را تجربه کند.