آتش خاورمیانه دامن گیر جهان خواهد شد؟
ینس وِرنیکه در گفتگو با هانِس هوف باور - هینترگروند


محسن روشن


• جنگ طلبان باید با ذکر نام معرفی شوند، تا نتوانند به این سیاست ها ادامه دهند... "جنگ علیه تروریسم" خود تروریسم است و ترور متقابل تولید می کند. این موضوع می بایستی برای هر کس که صحنه جهانی را طی ۲۵ سال گذشته زیر نظر داشته بدیهی باشد. افشای زبانِ پروپاگاندای [جنگ] وظیفه هر آن کسی است که دیگر تحمل دروغ های جنگی را ندارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۱ آبان ۱٣۹۵ -  ۱۱ نوامبر ۲۰۱۶



از همان سالِ 1916 که مرزهای سوریه با همسایه گانش کشیده شد، این منطقه بازیچه قدرت های بزرگ بوده. چرایی این موضوع را ینس وِرنیکه در گفتگو با هانِس هوف باور، ناشر و روزنامه نگار مطرح می کند. و در می یابد که اشغال سوریه از مدت ها پیش طراحی شده بوده و اینکه – بر خلاف آنچه رسانه ها در سراسر کشور [آلمان و صد البته این نکته در مورد رسانه های سایر کشورهای غربی و حتی برخی از سایت های فارسی زبان مدعی جنبش سبز نیز صدق می کند- مترجم] ادعا می کنند- مسئله در سوریه به هیچ وجه بر سر دمکراسی و حقوق بشر نبوده، بلکه بر سر [منافع] ژئوپلتیک و بر سر نفت می باشد؛ و دیگر اینکه این آتش فراگیر در خاور میانه خطر در گرفتن جنگ جهانی سوم را با خود بهمراه دارد، که ظاهرا دست هایی آگاهانه در آن جهت تلاش می کنند.


آقای هوفن باور، اخیرا مجموعه مقالاتی تحت عنوان "خاورمیانه در آتش – بین جنگ داخلی سوریه و جنگ جهانی سوم" منتشر شد، که شما ناشر و نیز یکی از نویسندگان آن می باشید. چرا این کتاب؟

طی سال های گذشته بزحمت حادثه ای باندازه جنگ خاورمیانه، جهان و نیز اروپا را لرزانده است. بدون در نظرگرفتن آن نه می توان حملات تروریستی به پایتخت های اروپایی همچون پاریس و بروکسل را توضیح داد و نه هجوم امواج مهاجران به سمت اروپا از سپتامبر 2015 بدین سو را. در عین حال ما باید درک کنیم که این جنگ در سرحدات سوریه یا عراق باز نخواهد ایستاد. به علل بدون شک موجودِ [بحران]داخلی از خارج دامن زده شد، بطوری که نارضایتی در سطح منطقه به آتش فراگیری مبدل شده که در آستانه تبدیل شدن به آتشی جهانی می باشد.


شما معتقدید وضعیت در سوریه می تواند به جنگ جهانی بیانجامد؟

در جایی که حتی پاپ فرانسیسکوس سخن از این می گوید که "در خاورمیانه نوعی جنگ جهانی در جریان است"، آنگاه ما اجازه نداریم آن را بعنوان هراس آفرینی مشتی نظاره گر غیر مسئول قلمداد کنیم. در پسِ این موضوع این شناخت نهفته است که: نابودی عراق و یا سوریه، که ما در حال حاضر شاهدش هستیم، گستره ای فراتر از خاورمیانه را در بر می گیرد. شمار رو به افزایش نیروهای نظامی درگیر [در بحران] و قدرت ها ی خارجی می بایست به تنهایی ناقوس حطر را بصدا در آورد.


کدام منافع و نیروهایی اینجا دخیل اند و وحامت اوضاع تا حد خطر جنگ جهانی سوم چگونه بوقوع خواهد پیوست؟

از شروع جنگ اتحاد شوروی در افغانستان در سال 1979 ما می بینیم که واشنگتن در عرصه سیاست جهانی روی کارت اسلام حساب باز کرده است. تا حدی این بازنگری ژئوپلیتیک امریکا تابع منطقی است که پیشتر ها در اسرائیل آزموده شده بود. اوایل دهه 80 میلادی اسرائیل در برابر نیروهای رو به رشد چپِ فلسطینی، بطور مخفیانه به حمایت از اخوان المسلمین در شکل و شمایلِ حماس پرداخت و این حمایت را تا آنجا که آنها [حماس] قادر به استقرار مقتدرانه خود شوند، ادامه داد.
در آستانه فروپاشی یوگسلاوی می شد دید که چگونه ایالات متحده امریکا اوایل 1994در بوسنی با اختراع »فدراسیون کرواتی-اسلامی«، موفق به عقب راندن طرفِ صرب شد.
در خاورمیانه اینبار این »حکومت اسلامی« [داعش] بود که بدون موانع جدی، موفق به اشغال بخش های وسیعی از خاک عراق و سوریه شد. اینکه همکاری های آن [داعش] با ایالات متحده امریکا و یا با عضو ناتو، ترکیه به چه میزان بوده را احتمالا روزی اسناد بایگانی شده برملا خواهند کرد.
اما حداقل این یک واقعیت بدیهی است که قدرت یابی »حکومت اسلامی« [داعش] در به حاشیه راندن منازعه اسرائیل و فلسطینیان موثر واقع شد. در جهان اسلام و عرب یک جابه‌جایی پارادایم بوقوع پیوسته است.
اما برگردیم به سوال شما: این روزها تعداد تقریبا نامشخصی از گروه های نظامی در خاورمیانه پرسه می زنند. از ارتش های رسمی سوریه و عراق گرفته تا گروه های متعدد اسلامی با ریشه سنی یا شیعه، واحدهای گوناگون کرد که بعضا بین خود نیز زد و خورد دارند و طبیعتا مداخله گران خارجی: ایالات متحده، فرانسه، بریتانیا، یک سری دیگر از کشورهای عضو ناتو همچون آلمان با کمک های لجیستیکی، ترکیه، عربستان سعودی، قطر و بالاخره روسیه. اگر این آمیزه دال بر رفتن به سوی جنگ جهانی سوم نیست، پس من دیگر نمی دانم...


چه منافعی در پشت صحنه قرار دارند؟ و آیا آنچه ژنرال سابق امریکایی وسلی کلارک می گوید درست است که ایالات متحده امریکا حداقل از یازده سپتامبر طرحی را برای اشغال همه کشورهای خاورمیانه داشته که طی سال های اخیر عملا به آنها حمله شده؟

آندره گوندر، اقتصاددان، همان سال های 80 میلادی اذهان را متوجه آشنه پاشیل امریکا کرد، آنجا که وی از پایان قریب الوقوع "قرنِ کوتاهِ امریکا" سخن گفت. برای واشنگتن هژمونی [آن کشور] همراه با [ارزش] دلار آمریکا، بعنوان ارز مرجع، ثابت مانده یا افت می کند. و این حدودا از اواسط دهه 70 میلادی دیگر نه بر پایه قدرت اقتصادی امریکا، بلکه بر پایه قدرت نظامی آن استوار است.
این بدان معناست که امریکا به اقتصاد جنگی تغییر مسیر داده. میزانِ اقبالِ دلار بستگی به زرادخانه های ارتش امریکا و نیروی دریایی و نیز حضور جهانی تاسیسات نظامی و ناوهای هواپیمابر آن کشور دارد. جنگِ امریکا علیه عراق، که از سال 1991 تحت نام "طوفان صحرا" طی مراحل متعدد طراحی و در نهایت با ضربه بزرگ به بغداد از ماه مارس 2003 عملی شد، بیش از آنکه به خاطر ساختار "غیر دمکراتیک" رژیم صدام بوده باشد، به این دلیل صورت گرفت که صدام حسین – همانند ایران و ونزوئلا- اعلام کرد، از آن پس معاملات نفتی با دلار امریکا را نخواهد پذیرفت. یک چنین خروجی از [حوزه] دلار برای امریکا تنها یک راه، و آن هم ممانعت به هر قیمتی باقی گذاشت، حتی به قیمت حدود یک ملیون کشته.
لیست "کشورهای حامی تروریست" که امریکا تهیه کرده بود در شرف تطابق نسبتا کامل با آن دسته از کشورهایی است که بدنبال حذف دلار بعنوان ارز مرجع هستند. تا بدینجا حق با بیل کلینتون بود که حین کمپین انتخاباتی ادعا کرد:" این اقتصاد است، احمق".


آیا خطر جنگ از جنبه تاریخی بی سابقه است یا اینکه در گذشته نیز چنین تحولاتی سابقه داشته اند؟ و آیا واقعا "ایالات متحده"، آنطور که شنیده می شود، تنها ابلیس [بَعل‌الذُباب] است؟ آیا ارتباطی بین ... بحران و جنگ وجود دارد؟

تنش هایی شبیه آنچه ما در خاورمیانه شاهدیم، بی سابقه نیستند، اما آنچه نگران کننده است، تعدد طرفین درگیر در آنها می باشد. و تازه باورها و ایدئولوژی های متفاوت که نیروی محرکه گروه های متخاصم هستند نیز بر آن افزوده می شوند. ارزش های ظاهرا دمکراتیک و انسانی غرب نیز یکی از آن هاست؛ هرچند که دیگر قادر به پنهان کردن منافع اقتصادی و ژئوپلتیک پشت آن نیستند. از سوی دیکر ترکیه برای حفظ قلمرو خود تلاش می کند. چراکه آنکارا بخوبی بر این امر واقف است که پیروزی کردها در شمال سوریه خطری برای کلیت نظام ترکیه خواهد بود. سعودی ها از طرف دیگر سرسختانه دست بکار تبلیغ و ترویج وهابیت هستند، همانطور که آن را در بوسنی، کوزوو و آلبانی تمرین می کنند. و روسیه خود را در نقش حافظ تمامیت ارضی سوریه می بیند و از این طریق تضمین "علاقه ابدی" خود یعنی دسترسی به اقیانوس اطلس از طریق دریای سیاه و مدیترانه را پی می گیرد.
بحران و جنگ دو روی یک سکه اند؛ این امر بعنوان نمونه با مرور شکل گیری ناآرامیِ های در آغاز مدنی در سوریه مشهود می شود. بشار اسد در نیمه دوم دهه 2000 میلادی به اصلاحات دیکته شده توسط بانک جهانی و صندوق بین المللی پول تن داد، که واگذاری زمین های زراعی به بخش حصوصی یکی از آنها بود. یک دوره خشکسالی دو برداشت بسیار بد را برای کشاورزان در پی داشت که کفاف بسیاری از آنان را نمی داد و در نتیجه آنها به شهرها مهاجرت کردند، که آنجا نیز تامین آنان ممکن نبود. بحران ناشی از اصلاحات دیکته شده از سوی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول منجر به جنگ شد.


پس جنگ نتیجه سلطه طلبی غرب و نیز فشار نهادهای مالی بین المللی به دولت ها برای "سرمایه دوست" شدن است؟

هژمونی غرب و روند توسعه بازارهای انحصارات غربی الزاما به درگیری نظامی نمی انجامد، نمونه آن گسترش اتحادیه اروپا به سمت شرق اروپا پس از انحلال «شورای تعاون اقتصادی» است. البته جنگ بعنوان آخرین راه حل همواره روی میز قرار دارد. در موضوع سوریه هنوز به مسئولیت نهادهای مالیِ جهانی و برنامه هایشان در ایجاد تنش تا بحران و جنگ پرداخته نشده. بخش قابل توجهی از مسئولیت فاجعه خاورمیانه بطور مساوی متوجه آنهاست.


یک ارتباظ دیگر نیز مشهود است؛ ارتباط نظامی گری در خارج با فلاکت اقتصادی در داخل و نیز تشدید "خطر تروریسم". از همین رو شما برای مقاله اتان در کتاب تیتر "جنگ به مراکز [پایتخت ها] بازمی گردد" را انتخاب کرده اید...

ارتباط بین مداخلات نظامی ائتلافاتِ دائما در حال تغییرِ غرب در جهان عرب و اسلام با رشد ترور در مراکز اروپا و ایالات متحده کاملا مشهود است. البته نخبگان سیاسی و رسانه های نظرساز غربی همه تلاش خود را برای پنهان کردن این ارتباط به کار گرفته اند.
از 25 سال پیش کشورهای عضو ناتو در حال جنگ با جهان عرب و اسلام هستند که [در این جنگ] نیروی زمینی، تمام زرادخانه نیروی هوایی و -از زمان به قدرت رسیدن اوباما بطور فزاینده- هواپیمای بدون سرنشین، آنچه پهباد نامیده می شود، بکار گرفته می شوند. محدوده عملیات در این "جنگ علیه تروریسم" از افغانستان و پاکستان گرفته تا یمن، عراق، سوریه، لبنان و لیبی تا غرب افریقا می رسد.
انجمن جهانی پزشکان برای پیشگیری از جنگ هسته ای [IPPNW] در تحقیقی که منتشر کرده است، تعداد قربانیان "جنگ علیه تروریسم" را بالغ بر یک ملیون و نیم انسان تحمین زده است. تعداد زخمی ها و آوارگان هنوز محاسبه نشده است. این میلیون ها انسان دارای خویشاوندان، دوستان، فرزندان و پدر و مادرانی هستند که سوگوار ازدست دادن عزیزان خود هستند.
چه کسی می تواند بر این باور باشد که با "جنگ علیه تروریسم" جهان امن تر شده است؟ دقیقا عکس آن صدق می کند:
نفرت از غرب در خاورمیانه در ازای هر قتل از طریق پهباد عمیق تر می شود. و نسل های دوم و سومِ مسلمانانِ ساکن در حومه کلان شهرهای غربی، که اکثرا محروم از حقوق اجتماعی و جدا مانده از ریشه های فرهنگی اشان هستنند، پذیرای این نفرت می شوند. عملیات تروریستی در غرب، جنگِ انتقام گیران قتل هایی است که هر روزه غرب مسبب آنهاست.


شما چه ارتباطات مشخصی را بین جنگ و تروریسم می بینید؟

تلاش کنیم مسئله را بدین صورت درک کنیم: اینگونه که در تبلیغاتِ مراکز سیاسی و رسانه ای برای ما روخوانی می شود نیست، که ترور از خاورمیانه آمده و جوامع ما باید با شدت تمام به آن واکنش نشان دهند. بلکه برعکس: ترور از سوی واشنگتن و متحدانش خارج شده و بهمان شکل هم به این مراکز باز می گردد.


کنراد شوهلر در این رابطه در مصاحبه ای تروریسم را "ابزاری برای چیرگی بر دمکراسی" نامیده، آیا این درست است؟

وقتی درک جوامع یا رهبران سیاسیِ آنان از "امنیت" تنها در امنیت نظامی در چاچوب استراتژی ای مداخله جویانه و جلورونده [Forward Strategy] خلاصه شود، عنصر اجتماعی پس می افتد. امنیت اجتماعی موضوعیت خود را از دست می دهد. صرف نظر از این، در ارتباط با جوامعِ غربی خودمان من از دمکراسی حرف نمی زنم، اصطلاح "دیکتاتوری سرمایه"مناسب تر است.
برای درک منظور من، کافیست به شیوه برخورد با تصمیمات اکثریت مردم در کشورهای اروپایی علیه وضع قوانین اقتصاد لیبرالی نگاه کرد. همه پرسی های سال های گذشته در فرانسه، هلند، ایرلند یا بلژیک به سادگی نادیده گرفته شدند، تا به موفقیت امری کمک کنند که مدعی اجتناب ناپذیر بودنش هستند: [یعنی] حرکت آزادانه سرمایه، کالا، خدمات و نیروی کار. هر کس این چهار آزادی را بعنوان زیربنای دمکراسی تعریف کند، می تواند جوامع غربی ما را دمکراتیک بداند، اما من به آن اعتقادی ندارم.


ما در این وضعیت چه می توانیم بکنیم؟ چه کاری لازم است؟

جنگ طلبان باید با ذکر نام معرفی شوند، تا نتوانند به این سیاست ها ادامه دهند. برای این کار باید به زبان مناسب آن نیز مسلط شد. "جنگ علیه تروریسم" خود تروریسم است و ترور متقابل تولید می کند. این موضوع می بایستی برای هر کس که صحنه جهانی را طی 25 سال گذشته زیر نظر داشته بدیهی باشد. افشای زبانِ پروپاگاندای [جنگ] وظیفه هر آن کسی است که دیگر تحمل دروغ های جنگی را ندارد. این کار را می توان با گفتگو های روزانه با همسایگان، دوستان و اقوام شروع کرد.


مجله اینترنتی هینترگروند - 8 نوامبر 2016
منبع: www.hintergrund.de