روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۴ دی ۱٣٨۵ -  ۱۴ ژانويه ۲۰۰۷


کارت ایران دربازی دو حزب آمریکا
اقدامی که می تواند به نفع ایران تمام شود
جهنم را به چشم خود خواهند دید
به دشواری می توان این سخنان را استراتژی نامید
حیثیت آمریکا در معرض خطر است
می خواهند تضاد اعراب، اسرائیل را به تضاد شیعه و سنی تغییر جهت دهند
پرهیز از افتادن به دام دشمن
اظهاراتی که جای تامل دارد
۵۵ سال پیش هم ما را به تهدید علیه امنیت بین المللی متهم کردند
بحث گرانی بالا گرفته

روزنامه جمهوری اسلامی با عنوان این تهدید، یک فرصت است نوشت:
حمله نظامی آمریکا به کنسولگری ایران در اربیل با ربودن ۵ دیپلمات ایرانی از محل کنسولگری نشانگرآغاز دور جدیدی از تصمیمات و اقدامات دردسرساز و ماجراجویانه واشنگتن است. این اقدام اگرچه ابتدا توسط وزارت دفاع آمریکا و سخنگوی کاخ سفید تکذیب شد لکن خانم رایس بعداً تأیید کرد که حمله به کنسولگری ایران در اربیل به دستور شخص جرج بوش رئیس جمهور آمریکا صورت گرفته است.
این آدم ربائی که آشکار آنهم توسط نظامیان آمریکا اکنون مورد تأیید رسمی قرار گرفته ومسائل مهمی را در ذهن ها تداعی می کند که توجه به آنها می تواند ابعاد مختلف قضیه را مورد کنکاش قراردهد…
ناگفته پیداست که بوش برای توجیه ضرورت اعزام ۲۱ هزار سرباز دیگر آمریکائی به عراق با مشکلات جدی فراوانی در کنگره مواجه می باشد.
بوش کوچک در سخنرانی اخیر خود حتی با تصریح به این موضوع و طرح این شبهه، علناً اعتراف کرده است که مردم آمریکا در انتظار هیچ معجزه ای نباید باشند. این سخن بدان معنی است که حتی احتمال عدم تصویب مجوزها و بودجه های لازم درکنگره کاملاً وجود دارد. اما این مسائل چه ارتباطی به اقدام جنون آمیز بوش دارد؟ شواهد و قرائن موجود نشان می دهند که بزرگنمائی نقش ایران در عراق و اعلام ضرورت مقابله با ایران، آخرین حربه ای است که برای دریافت اختیارات جدید در عراق و توجیه ضرورت ادامه حضور نظامی آمریکا در این کشور نفت خیز، به ذهن علیل نومحافظه کاران رسیده است!…
تردیدی نیست که این اقدام جنون آمیز آمریکا، یک مشکل امنیت ملی برای ما بوجود آورده است. این دومین شبیخون آمریکا در طول یک دوره کوتاه ۲ هفته ای آنهم در عراق است. به مصلحت ما نیست که این موارد را دست کم بگیریم یا لطمه های امنیتی ناشی از آنرا کوچک جلوه دهیم. این واکنش مناسبی نیست که اوراق ربوده شده توسط نظامیان آمریکائی را بی اهمیت معرفی کنیم. بلکه به عکس، بایستی مراتب ناخرسندی و اعتراض خود را به طور آشکاری بیان داریم و عملاً نشان دهیم که این رفتار غیرانسانی و مغایر اصول بین المللی برای ما قابل تحمل نیست.
روشن است که واکنش ما بایستی متناسب با ابعاد حادثه، حساب شده و مبتنی بر اصول باشد.
برای دستیابی به درک بهتری از شرایط عینی لازم است یک سئوال را بدانیم. آیا نومحافظه کاران درصدد بحرانسازی به گونه ای هستند که ترکیب جدید کنگره آمریکا هم بعد از این مجبور به ادامه راه آنها باشند؟ با هر تحلیل که برای توجیه حمله نظامی به کنسولگری ایران در اربیل اقامه شود، پاسخ این سوال مثبت است…
هر تهدید را می توان به یک فرصت مبدل ساخت، مشروط برآنکه هوشمندانه ارزیابی شود، واکنش احتمالی ما با آینده نگری و در چارچوب مصالح نظام، شناسائی گردد و متناسب با اصول، پاسخ لازم داده شود.
در این صورت این اقدام جنون آمیز بوش کوچک هم به زیان آمریکا و در جهت تثبیت منافع ایران و حتی منافع اسلام درمنطقه تمام خواهد شد.

چرا آشفته نباشد
روزنامه کیهان هم در یادداشتی با عنوان فقط یک راه مانده نوشته است:
سخنرانی اخیر بوش مبنی بر اعزام ۲۰هزار و پانصد نیروی تازه نفس به عراق در کنار اختصاص ۶,۵میلیارد دلار بودجه جدید که از آن به عنوان راهبرد و استراتژی تازه آمریکا تعبیر شد، چالش ها و پرسش های متعددی را در محافل سیاسی و رسانه ای جهان برانگیخت. از جمله اینکه آیا آنچه بوش گفت در واقع یک راهبرد بود یا نه؟ این اعلام موضع جدید ـ فارغ از اینکه بتوان نام استراتژی بر آن نهاد یا نه ـ کدام اهداف را دنبال می کند؛ آیا صرفاً مربوط به عراق می باشد یا بحران های جدی خاورمیانه و قدرت یابی روزافزون ایران را در کانون توجه دارد؟ این طرح قرار است چه چیزی را القا کند و کدام پیام را برساند؟ و در عمل چه چیزهایی را القا می کند و شهادت می دهد؟ در ارزیابی کلی، نقد و نسیه موضع گیری اخیر بوش کدام است و افق آینده چیست؟ آیا آمریکا حقیقتاً با این تبلیغ قشون کشی و برخی تحرکات ایذایی نظیر بازداشت دزدانه دیپلمات های ایرانی در کردستان عراق، قصد درگیری نظامی با ایران دارد یا هدفی صرفاً تبلیغاتی و روانی را دنبال می کند؟
نقدترین بخش اظهارات بوش اعتراف صریح و بی سابقه او به شکست در عراق لااقل تاکنون است.
اگر آمریکایی ها عموماً برژینسکی مشاور اسبق امنیت ملی خود را یک استراتژیست می دانند، او به تصریح درباره طرح اخیر بوش می گوید اعزام نیرو به عراق یک حیله سیاسی است که از نظر تاکتیکی بسیار کم اهمیت و از نظر استراتژیک کاملاً بیهوده است چون نیروهای ما را وارد درگیری های پایان ناپذیر در عراق می کند و فاقد هیچ گونه طراحی و راه حل سیاسی است. …
بوش چرا آشفته و عصبانی نباشد در حالی که از خیل مشاوران و دولتمردان وفادار، فقط کاندولیزا رایس برای او باقی مانده است…
پس لابد باید به آن دسته از فرماندهان و ژنرال های ارتش آمریکا از جمله ژنرال جان ابی زید رئیس فرماندهی مرکزی نیروهای آمریکا در خاورمیانه که به روزنامه واشنگتن پست گفته اند ما از طرح بوش حمایت نمی کنیم و افزایش نیرو، راه حل بحران عراق نیست حق داد و نیز به خانم سناتور باربارا باکسر که هنگام حضور وزیر خارجه (رایس) در کمیته امور خارجی سنا گفت شما مجرد هستید و فرزندی ندارید که به عراق اعزام کنید و هزینه شخصی بدهید پس طبیعی است که نتوانید هزینه خانواده های آمریکایی را بفهمید.
حالا در سرسراهای بزرگ کاخ سفید، بوش مانده و وزیر خارجه اش. حتی گزارش مفصل بیکر ـ همیلتون هم نتوانست، مغز قفل شده آنها را بگشاید. به تعبیر روزنامه گاردین تصمیم جدید بوش باعث شده، او بیش از گذشته تنها شود. او اکنون با بی سابقه ترین مخالفت ها در داخل و خارج آمریکا روبروست …
تعبیر صاحب نظران در شرق و غرب عالم این است که جرج بوش آخرین تقلاها را می کند و آخرین دست و پاها را می زند . اگر به تعبیر روزنامه فرانسوی لوموند محافل و کارشناسان نظامی آمریکا می گویند تصمیم بوش برای اعزام ۲۰ هزار نظامی جدید به عراق هم خیلی دیر و هم کم شمار است تا آنجا که درجه داران آمریکا به تمسخر می گویند Just enough to lose شکست دیگر بس است!…
آیا هدف ایران است؟ آری و خیر. آری از آن جهت که بوش کلافه، قصد ارعاب ایران به عنوان محور دردسرها و شکست های کاخ سفید در خاورمیانه را دارد و خیر از آن جهت که طرح واره بوش، مرده به دنیا آمده و اساساً ظرفیت اقدام و ارعاب ندارد. به تعبیر نیوزویک ارتش ما پس از ۴ سال جنگ، چنین توانایی را ندارد که با ایران درگیر شود. نمونه کوچک تر و روشن تر لبنان، که همدستی آمریکا و اسرائیل و انگلیس نتوانست در کشوری کوچک قرین کمترین توفیق باشد و اسباب سرافکندگی را فراهم کرد.
به اعتراف جان نگرو پونته ـ در جلسه استماع کمیته اطلاعات سنا ـ نفوذ ایران در خاورمیانه گسترده شده است، از افغانستان تا عراق و لبنان و فلسطین و خلیج فارس. با چنین کشوری، نمی توان درگیر شد و آسان گریخت. فعلاً نوزادانی را که در عراق و لبنان زائیده اند، بزرگ کنند تا بعد! خاورمیانه به سمت قدرت، دگرگون شده و دیگر ظرفیت خطاهایی از جنس عملیات نظامی در آن وجود ندارد. اینک کنفرانس مادرید + ۱۵ در پانزدهمین سالگرد کنفرانس صلح خاورمیانه (۱۹۹۱میلادی) برگزار می شود که در آن خاویر سولانا مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، با سوابق ممتد نظامی گری ـ به عنوان فرمانده سابق ناتو ـ ضمن ابراز این مسئله که باور ندارم طرح تازه بوش بحران عراق را حل کند ، تصریح می کند ۱۵ سال اخیر پس از کنفرانس صلح مادرید گواه آن است که اهمیت ایران در صحنه بین المللی روز به روز افزایش یافته و از این کشور باید به عنوان بازیگری پیچیده و دشوار یاد کرد. اگر حمایت کشورهایی مثل ایران نباشد روند صلح خاورمیانه هیچ گاه به نتیجه نخواهد رسید…درگیری جدید در عراق برای آمریکا بسیار شبیه جنگ ویتنام خواهد بود. به احتمال زیاد بوش نخواهد توانست در دوره خود، مسئله عراق را حل کند.
آقای بوش، خیلی بیچاره و تنهاست. او تنها تیر تدبیر در ترکش مانده را، ارعاب به زور می داند غافل از آن که دستش کاملاً رو شده است. او فقط می تواند به جای جنگ، خودکشی کند تا بتوان به عنوان حرف و حدیث و خبر تازه از بوش از آن یاد کرد. آنها می دانند در تیررس و در وسط میدان مین گذاری قرار دارند که ضامن این مین ها دست ایران است. دست از پا خطا کنند، جهنم را به چشم خود خواهند دید. در این جهنم، نه روی اروپا می توان حساب کرد، نه روی روسیه و چین.

چنانکه انتظار می رفت
روزنامه اعتماد ملی یادداشت عطاء الله مهاجرانی تحت عنوان استراتژی جدید آمریکا را درج کرده است که درزیر می خوانید:
چنان که انتظار می رفت، جرج بوش استراتژی جدید امریکا در عراق را چهارشنبه بیستم دی ماه مطرح کرد. نخستین نکته ای که به نظر می رسد این است که چگونه می توان سخنان بوش را طراحی یک استراتژی تازه تلقی کرد؟ از استراتژی چه تعبیر و تفسیری در ذهن بوش و مشاورانش بوده است ؟ واقعیت این است که به دشواری می توان بر سخنان بوش عنوان استراتژیک داد. چنانچه دولت بوش به گزارش کمیته دوحزبی بیکر ـ همیلتون عمل می کرد؛ آن گزارش را به خوبی می توان یک گزارش استراتژیک تلقی کرد. در آن گزارش کوشیده بودند تمامی ابعاد مساله عراق و منطقه خاورمیانه را در چشم اندازی روشن ببینند. مثل توجهی که آن گزارش به مساله فلسطین داشت . در استراتژی جدید بی توجهی مطلق بوش به حقوق فلسطینی ها مشهود است، گویی از آن گزارش که با صرف سرمایه سیاسی و تبلیغاتی بسیاری فراهم شد، بوش فقط یک جمله را به امانت گرفته است: برای حل مساله عراق راه حل جادویی وجود ندارد!
نکته قابل تامل آن بود که تمامی نکات سخنرانی بوش در جلسه ی توجیهی ۱٨ دی ماه سخنگوی کاخ سفید، تونی اسنو با روزنامه نگاران و خبرنگاران مطرح شده بود. همه سخن بوش این است که سربازان بیشتری به عراق می فرستد و برای این کار پول بیشتری می خواهد. و ایران منطقه را تهدید می کند.
گزارش بیکرـ همیلتون اتفاقا یک محور مهمش این بود که امریکا سربازانش را به تدریج از عراق خارج کند و بیش از این در عراق هزینه های هنگفت مالی نکند. و با ایران گفتگو کند. گویی بوش اساس آن گزارش را نخوانده و یا اعتنایی به آن ندارد. البته چندان هم حیرت انگیز نیست! مدتی پیش از سوی فرماندهی ارتش امریکا برای ۷۵ افسر ارتش امریکا نامه ارسال شده بود. از آنان تقدیر و خواسته شده بود که برای ماموریت به عراق خودشان را آماده کنند. آن ۷۵ افسر همگی در عراق کشته شده بودند!در جلسه توجیهی تونی اسنو خبرنگاری از او می پرسد، آخر این چه وضعیتی است؟ جواب می دهد اشکال از کامپیوتر بوده است.
اما نکات قابل تاملی در سخنان بوش، به اصطلاح لا به لای سطور خواندنی است.
ادبیات و واژگان بوش در این صحبت تغییر کرده است. به برخی از نشانه های تغییر اشاره می کنم:
اول: در سخن بوش بیش از آن چه از پیروزی سخن گفته شود؛ نگرانی ایشان از پیامدهای شکست مطرح شده است. گویی زمانه آب سردی بر سر بوش ریخته و آن واژگان پیروزی که حتی به پوتین سفارش می کرد، دموکراسی و آزادی را از عراق بیاموزد و قرار بود عراق نمونه ای برای تعمیم در خاورمیانه شود؛ به کناری نهاده شده است و فاجعه شکست امریکا در عراق را در چهار سطح مطرح کرده است:
الف: دولت عراق سقوط می کند.
ب: ایران در منطقه، قدرت و نفوذ پیدا می کند.
ج: حکومت های معتدل و مدرن منطقه به مخاطره می افتند. بوش به صراحت از حکومت های مصر و سعودی و اردن وحکومت های منطقه خلیج (به گمانم این اولین بار است که در نطق رسمی رییس جمهور امریکا نام تاریخی خلیج فارس، ابتر ذکرشده است)می خواهد که با سیاست های امریکا همراه باشند؛ و در برابر نفوذ ایران بایستند.
د: شکست در عراق امنیت امریکا را به خطر می اندازد.
آن همه شعارهای پیروزی؛ خاورمیانه جدید و …به این مرحله تقلیل یافته است که امریکا باید در عراق پیروز شود. بیست و یک هزار و پانصد سرباز جدید، استراتژی حرکت به سوی پیروزی در این مرحله است. البته بوش به صراحت نمی گوید که سیاست امریکا در عراق با شکست مواجه شده است. اشاره می کند که وضعیت عراق از دید مردم امریکا و نیز بوش غیر قابل پذیرش است.
صفحه نخست تعداد زیادی از روزنامه های امریکا را که صبح پنجشنبه در امریکا منتشر شده اند دیدم. با توجه به سه نکته: تیتر انتخابی و عکس بوش و تفسیری که برخی از روزنامه ها نوشته اند. استراتژی تازه بوش نتوانسته افکار عمومی را قانع کند. واژه های تاسف و اشتباه در برخی تیترها دیده می شود. بین پرانتز بگویم که اعلام اشتباه درمورد استراتژی امریکا در عراق و پذیرفتن مسئولیت اشتباه که بوش به صراحت بدان اعتراف کرد از جمله رویه های مثبت و تاثیر گذار در فرهنگ امریکایی است.
نکته دیگر این است که استراتژی تازه کاملاً در برابر رای مردم امریکاست که جمهوری خواهان را در سه قلمرو مجلس نمایندگان و سنا و فرمانداری ها از اکثریت انداختند. چگونه بوش می تواند این استراتژی را بدون همکاری کنگره و سنا پیش ببرد؟ ضمن این که برخی سناتورهای جمهوری خواه نیز به صراحت از استراتژی بوش انتقاد کرده اند.
نکته آخر، به گمانم به همین دلایل؛ که استراتژی تازه بنیاد محکمی ندارد و اساسا استراتژی نیست، می توان تصور کرد که بوش و دولت او ممکن است برای حل بحران، بحران تازه ای بیافرینند. اسارت دیپلمات های ایرانی در بغداد و اربیل نشانه های بحران تازه است. گذار از این مرحله نیازمند تدبیر جدی است. به گمانم محتمل است که استراتژی تازه عملا به توسعه جنگ در منطقه بیانجامد. آیا ضرورت دارد که در چنین مرحله خطیری روابط ایران با همه اعضای شورای امنیت و نیز با کشورهای عربی منطقه پر تنش ومساله آفرین باشد؟ فرض کنیم تمام تلاش امریکا و اسراییل صرف تخریب روابط منطقه ای و بین المللی ایران می شود. باید اندیشید و در این دام نیفتاد. بدیهی است که همیشه می توان بهانه ای برای اختلاف یافت. مهم ترمیم روابط در یک مرحله خطیر است.

بازی آمریکایی ها و کارت ایران
روزنامه آفتاب یزد هم در سرمقاله اول خود با عنوان بازی آمریکایی ها و کارت ایران نوشته است:
…حقیقت آن است که بحران عراق، یکی از بزرگترین چالشهایی است که مجموعه حاکمیت آمریکا با آن مواجه است که البته حزب جمهوری خواه و شخص جرج بوش، هزینه های بیشتری برای آن پرداخت می کنند. اکنون دموکراتها مایلند برخی شعارهای خود در ایام انتخابات را پیگیری کنند و به رای دهندگان آمریکایی ثابت نمایند که روش آنها در مواجهه با موضوع عراق، با رقبای جمهوری خواه آنها متفاوت است، البته آنهانیز مطمئن هستند نمی توان عراق را به طور کامل رها کرد و اختیار آن را به دولتمردان عراقی سپرد…
پس، شاید بهترین راه برای هر دو حزب امریکا و نیز طراحان پشت پرده سیاستهای جنگی واشنگتن، آن باشد که اذهان را از اصل موضوع منحرف و با دشمن تراشی جدید، توجیهی تازه برای تداوم جنگ در عراق ایجاد نمایند. بزرگ نمایی نقش ایران در عراق و ایراد اتهاماتی در خصوص دخالت ایران در ناآرامی های آن کشور بحران زده، بهترین سناریویی است که می تواند اختلافات ظاهری یا حقیقی امریکایی ها بر سر موضوع عراق را تا حدودی کمرنگ و به مردم امریکا القا نماید که همراهی دموکراتها با جمهوری خواهان، این بار نه برای تداوم سیاستهای بوش در عراق بلکه برای مقابله با نفوذ ایران درمنطقه است. همین توجیه می تواند برای جلب همکاری برخی کشورهای منطقه ـ که بارها به صورت رسمی یا تلویحی نگرانی خود را از ا فزایش نفوذ ایران درمیان کشورها وملتهای منطقه ابراز داشته اند ـ بکارآید.
فراموش نکنیم که در سه سال گذشته در بازی بین امریکا و بسیاری از کشورها، کارت ایران مورد استفاده طرفین بازیها قرارگرفته است: دو روز پس از آنکه رئیس جمهور ایران ازنخست وزیر هند به خاطر موضع حمایتی در برابر پرونده هسته ای ایران تشکر کرد، دولت آن کشور در معامله ای آشکار با امریکا بر سر فعالیتهای هسته ای خود، به قطعنامه ضد ایرانی رای داد، کمتر از ۲۴ ساعت بعد از آنکه رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس، از کشورهای افریقایی عضو شورای حکام تقدیر کرد که قول داده اند از حق ایران دفاع کنند، همان کشورها نیز در معامله ای آشکار با قدرتهای موثر در آژانس بین المللی انرژی اتمی، قطعنامه ضدایرانی شورای حکام را پذیرفتند، روسیه و چین هم ـ که اگر لازم باشد به خاطر کشور میانمار قطعنامه شورای امنیت را وتو می کنند ـ در معاملات سیاسی با امریکا و اروپا، نسبت به فعالیت هسته ای ایران، تقریباً همان حرفهایی را می زنند که بوش و بلر می گویند!
این نمونه نشان می دهد که کارت ایران بارها در بازی کشورهای مختلف با یکدیگر مورد استفاده قرار گرفته است.
اما ظاهراً این بار قرار است این کارت، دربازی بین دو حزب قدرتمند امریکا مورد استفاده قرار گیرد که اگر اینگونه شود، قطعا می تواند مزاحمتهای تازه ای برای ایران ایجاد کند.
بر همین اساس لازم است سیاستمداران، تریبون داران و همه افرادی که در کشور مانفوذ دارند، مراقب اظهارات و اقدامات خود باشند، زیرا هرنوع بی دقتی تنها می تواند در خدمت امریکایی هایی باشد که به شدت به دنبال حل مشکلات خود در عراق با استفاده از کارت ایران هستند.

فاقد شاکله استراتژی
روزنامه کارگزاران طی یادداشتی با عنوان مبارزه جویی بر مبنای نابودسازی به قلم علی رضا اکبری رئیس شورای مطالعاتی راهبردی تصمیم آورده است:
آمریکا تلاش می کند با ایجاد جنگ مذهبی در منطقه تضاد اعراب و اسرائیل را به تضاد شیعه و سنی تغییر جهت دهد.به نظر می رسد آمریکا به دنبال ایجاد یک نقطه بحرانی در منطقه است و در یک روند کنترل شده و گزینشی بحران سازی را طراحی کرده است. در گذشته بوش و تیم وی چند ضربه متوالی خوردند…
نتایج انتخابات و نتیجه گزارش بیکرـ همیلتون فشارها را بر دولت آمریکا افزایش داد. استعفای رامسفلد و جایگزینی وی اتفاق مهمی بود و نشان داد نومحافظه کاران یا باید تن به سرنوشت می دادند و یا بازی خطرناکی را آغاز می کردند که آنها راه دوم را انتخاب کردند و دو ماه زمان گرفتند تا چارچوب جدیدی اعلام کنند.
طرح جدید بوش فاقد شاکله استراتژی است. این چارچوب تنها یک مبارزه جویی برمبنای نابودسازی است که پایه آن بر ایجاد جنگ مذهبی است و در کلمه به کلمه نطق بوش فرار به جلو از چالش های محیط داخلی و چالش شکست منطقه ای موج می زند. آمریکا می خواهد با ایجاد یک بحران جدید هم داخل کشور را مجبور به سکوت کند و هم کشورهای منطقه را در مقابل هم قرار دهد. نومحافظه کاران با ایجاد یک جنگ مذهبی هم فرصت بیشتری برای سامان دادن به اوضاع داخلی آمریکا پیدا می کنند و هم امکان تغییر جهت تضادها در منطقه را می یابند.
آمریکایی ها می خواهند تضاد بین اعراب و اسرائیل را در مرحله اول به تضاد بین اعراب و مسلمین، سپس تضاد بین شیعه و سنی در نهایت تضاد بین اعراب و ایران تغییر مسیر دهند و این موضوع کاملا در نطق بوش مشخص است. این اظهارات تقابل درون حکومتی را در آمریکا افزایش داده و باعث واکنش هایی در کشورهای دیگر مانند انگلیس، آلمان، چین و روسیه شده است که چالش های درون ساخت وی و برون مرزی آمریکا را افزایش می دهد. سفرهای دوره ای مقامات رژیم اسرائیل به کشورهای مختلف برای قانع کردن آنها در موضع گیری بر ضد ایران است.
همزمان با اظهارات بوش، اتفاقاتی مانند حمله به کنسولگری ایران در اربیل، انفجارات کرکوک و یا حمله به سفارت آمریکا در آتن رخ می دهد که همه از یک طرح واحد سرچشمه می گیرند و از سوی دیگر اظهارات رایس در تایید این رویکرد و سفر وی به خاورمیانه وجود دارد که صحنه جدیدی است و چالش های زیادی در مقابل دارد. منطقه می تواند براساس سناریوی آمریکا دو قطبی شود و توجهات از رژیم صهیونیستی به داخل کشورهای عربی معطوف شود، در عین حال منطقه قابلیت همگرایی فراوانی دارد و کافی است سران کشورها اراده کنند که اختلافات تولید شده را مدیریت کنند، می توانند براساس منطق و گفتمان تعامل و تعادل با این سناریوها مواجه شوند.

مخالفت قابل پیش بینی بود
روزنامه رسالت در یادداشت خود با عنوان اقتدار در پروژه هسته ای نوشته است:
…با شکل گیری مجلس اصولگرا و بویژه بعد از روی کار آمدن دولت نهم و تغییر مسئولین پرونده هسته ای شرایط داخلی بسیار مناسبی فراهم شد و با دستور قاطع رئیس جمهور محترم، مبنی بر فک پلمب مراکز هسته ای، غرور سرشار از امید، تحرک، شادمانی وافتخار زایدالوصفی سراسر وجود ایرانیان را فرا گرفت.
هم اکنون هرچند قطعنامه ۱۷٣۷ پس از مدتها، به منظور ایجاد جنگ روانی علیه ایران و حفظ آبروی آمریکا و انگلیس با بهره گیری از لابی های صهیونیستی از ترکیب شورای امنیت صادر شد ولی هوشمندی و اقتدار مسئولین ایرانی باعث شد که رسانه های خارجی که ذره ای نیت خیرخواهانه و مسالمت آمیز راجع به ایران ندارند اعتراف کنند که اقتدار ایران، شورای امنیت را به بازی گرفته است. روزنامه قطری الوطن نوشت: آرزوی حمله به ایران مثل این است که شیطان آرزوی بهشت کند.
برخی فعالان سیاسی که سالیان سال، همفکرانشان از افراد موثر در جریان پرونده هسته ای ایران بوده اند اظهاراتی می کنند که حقیقتا محل تامل است. آقای حسین مرعشی از اعضای حزب کارگزاران سازندگی که با فعالان مدعی اصلاح طلبی ائتلاف نموده است، در نوشتاری چنین می نگارد: ما در دوره گذشته با مذاکرات فشرده و با استفاده از ظرفیت های ملی خود توانسته بودیم راه را برای ارجاع پرونده هسته ای خود به شورای امنیت ببندیم و اجازه ندهیم حتی یک قطعنامه در شورای حکام علیه ما صادر شود. چه شد که تحت تاثیر سیاست های اشتباه در دوره اخیر پرونده برخلاف پیش بینی آقایان به شورای امنیت رفت. ملت ایران با افتخار هزینه هر مبارزه ای را برای احقاق حق خود می پردازند ولی ظلم است که هزینه بی کفایتی این و آن مسئول را بپردازند. به نظر من سیاست خارجی و امنیت ملی کشور اگر نمی توانند که با تجربه یک و نیم سال اخیر مشخص شده که نمی توانند، بهتر است به جای تحمیل هزینه های سنگین به کشور و نظام اسلامی راه کناره گیری را انتخاب و امور کشور را به افرادی که قادرند با عقل و تدبیر مشکل را حل کنند بسپارند. سعی ما بر این است رویکرد تحلیلی واقع بینانه به اظهارات فوق داشته باشیم.
۱ـ اگر پیشفرض های جناب مرعشی را احصا کنیم، به نظر می رسد ایشان هنوز در حال و هوای هفته دوم انتخابات ریاست جمهوری ٨۴ هستند که در برنامه تلویزیونی بی محابا، بدون رعایت اخلاق پسندیده عباراتی شبیه به همین عبارات را به کار می بردند. ایشان هنوز در این فکر هستند که در میتینگ انتخاباتی علیه رقیب صحبت می کنند.
۲ـ ایشان خود و بستگانشان مسابقه طولانی مدیریتی وسیاسی دارند، اگر واقعا ذره ای از هوش و درایت سیاسی بهره مند بودند و به خوبی از شرایط بین الملل و سوءاستفاده مالی تبلیغاتی رسانه های بیگانه از هر نکته ولو بی اهمیت علیه نظام جمهوری اسلامی ایران مطلع بودند هرگز چنین عبارات اهانت آمیزی را علیه مسئولین مربوطه به کار نمی بردند. چرا که این نوع موضع گیری از همگان غلط است چه برسد به یک فعال سیاسی منتسب به یکی از مسئولین بلندپایه کشور.
٣ـ ظاهرا ایشان تا هنگامی که همانند گذشته تمام مناصب و مصادر حکومتی را در قبضه خود و همفکرانشان مشاهده نکنند، همگان را متهم به بی تدبیری و ناکارآمدی می نمایند.
۴ـ ایشان هیچ اشاره ای نکردند که در دوره قبل چگونه از صدور قطعنامه علیه ایران جلوگیری کرده اند؟ آیا انفعال و سستی در روابط خارجی و پذیرش خواسته های مخالفان در رنگ و لعاب های متفاوت دلیل بر دیپلماسی فعال و مدبرانه است؟ خوشبینانه بیندیشیم اوضاع و احوال در آن زمان اقتضا می کرد برای جلب اعتماد کشورهای بیگانه، موقتا به تعلیق غنی سازی بپردازیم.
۵ـ به نظر می رسد با تعریفی که آقای مرعشی و غالب اصلاحاتیان از تدبیر، عقل گرایی و دیپلماسی قوی با توجه به عملکرد دوران خود ترسیم می کنند، باید سلاطین بی کفایت قاجاریه را که شهرهای ایران را به طرفهالعینی با مذاکره و بدون ذره ای تنش و خونریزی به بیگانه واگذار کردند، مدبرترین، زیرک ترین، عاقل ترین و سیاستمدارترین زمامداران تاریخ ایران بدانیم. نمی خواهم مسئولین قبلی را به وادادگی وضعف متهم کنم، بلکه می خواهم بگویم همواره در تمام شرایط، این گونه نیست که عقل گرایی در جلوگیری از تنش باشد به هر قیمتی…

حافظه تاریخی ملت
روزنامه آینده نو در یادداشتی به قلم حسین موسویان، سخنگوی تیم هسته ای سابق با عنوان به دنبال تضمین های امنیتی آمده است:
…حرکت شورای امنیت ضربه بزرگی برای کارآمدی رژیمهای بین المللی وارد خواهد آورد.تصویب قطعنامه ۱۷٣۷ شورای امنیت سازمان ملل متحد اقدامی کاملاً غیرعادلانه در ممانعت از پیشرفت کشورهای در حال توسعه جهان است. حافظه تاریخی به ما یادآوری می کند که ۵۵ سال و در زمان ملی شدن صنعت نفت در ایران یکی از اعضای دائم شورای امنیت موضوع ملی شدن صنعت نفت در ایران را به عنوان تهدیدی علیه صلح و امنیت بین المللی مطرح کرد و آن را به شورای امنیت کشاند و درنهایت نیز حکومت ملی ایران با کودتای آمریکایی ـ انگلیسی سرنگون و خودکامگی مورد حمایت این دو کشور به ایران بازگشت. واضح است که قصد آمریکا و برخی همپیمانان این کشور از طرح مسأله ایران در شورای امنیت ایجاد بحران جدید در خاورمیانه وتحقق طرح خاورمیانه بزرگ است. در نتیجه این روند چالشهای به وجود آمده باعث بی ثباتی در بسیاری از کشورهای منطقه و بحرانها و آشوبهایی خارج از کنترل می شود که چنین شرایطی بهترین وضعیت برای تحقق اهداف آمریکا برای تغییر در نظامهای منطقه است. سیاستهای آمریکا در میلیتاریزه کردن منطقه عملاً به اسرائیل توان تحرک بالایی را داده است. جدا از سیاستهای توسعه طلبانه و جنگ محورانه اسرائیل که در عمل مانع از شکل گیری ثبات و صلح پایدار در خاورمیانه می شود. سیاست از نیل تا فرات این رژیم و عدم پایبندی آن به کنوانسیونها و مقررات بین المللی نیز باعث شده تا شکل گیری نظام امنیت منطقه ای با چالش مواجه شود. علاوه بر اینکه حضور نظامی آمریکا در منطقه باعث جلوگیری از شکل گیری نظام جامع امنیت منطقه ای می شود، طرحهای عملی در مورد منطقه عاری از سلاحهای کشتار جمعی خلیج فارس نیز غیرممکن می گردد، نه تنها قدرتهای بزرگ حاضر در منطقه دارنده ذخایر اصلی سلاحهای کشتار جمعی در جهان هستند؛ بلکه رژیم اسرائیل تنها کشور دارنده سلاحهای کشتار جمعی در خاورمیانه است که هیچ یک از معاهدات خلع سلاح را نپذیرفته و در عین حال از حمایت همه جانبه غرب برخوردار است. اگرچه وجود این سلاحها تا پیش از این به طور رسمی پذیرفته نشده بود؛ اما اخیراً نخست وزیر رژیم اسرائیل به طور رسمی وجود این سلاحها در اسرائیل را تأیید و استفاده از آن را مجاز شمرد. استفاده این رژیم از بمبهای فسفری و شیمیایی و نقش صریح و فاحش کنوانسیون ژنو در حمله به لبنان و به ویژه فاجعه انسانی قانا، این رژیم را تهدیدی جدی برای تمامی کشورهای منطقه تبدیل کرده است، نکته مهم آنکه اسرائیل سلاحهای کشتار جمعی را به عنوان آخرین وسیله در بازدارندگی نمی بیند، بلکه این سلاح ها چتر امنیتی برای ادامه اشغال غیرقانونی سرزمینهای اشغالی شده است، طرح خاورمیانه بزرگ یا به تعبیر برخی خاورمیانه جدید سعی دارد تا با تغییر و براندازی نظامهای سیاسی منطقه اهداف اقتصادی و امنیتی آمریکا را تأمین کند. تلاش برای پیشبرد دموکراسی هدایت شونده در جوامع منطقه خلیج فارس و خاورمیانه که می تواند با کاربرد زور و براندازی در نظام سیاسی نیز همراه باشد، منطقه را از وضعیتهای کنش مبتنی بر همکاری به واکنشهای تدافعی ادغام در سیستمهای امنیتی فرامنطقه ای سوق داده ا ست. کشورهای منطقه به جای آنکه به دنبال سیستم جامع امنیت منطقه ای خلیج فارس و طراحی و ایجاد مکانیسمهای لازم برای همکاری و امنیت دسته جمعی باشند، به دنبال تضمینهای امنیتی در خارج از منطقه بوده وهمین امر باعث گسترده ترین حضور نیروهای نظامی قدرتهای خارجی در منطقه در طول تاریخ شده است.

فرافکنی گرانی
روزنامه تهران امروز درباره گرانی نوشت: این روزها بحث گرانی بالا گرفته است. واقعیتی که نه معلول بی علت است و نه درد بی درمان. بلکه گرانی به شرط شناخت علتهایش، راه حل دارد. مردم کالاها را گران می خرند و مسئولان هم هر یک علتی برای گرانی می تراشند. گاهی رسانه ها، گاهی رقبای سیاسی، گاهی بیگانگان و گاهی نیز سرمایه داران. اما اگر برای برخی مسئولان عنوان مهمتر است، برای مردم مهار گرانی اولویت دارد. شاید اشاره به موارد زیر در این باب مفید افتد:
۱ـ وقتی می گوییم اقتصاد فرمول، روش و ابزار دارد یعنی گرانی به عنوان یک پدیده کاملاً واقعی و ملموس اقتصادی، مقوله ای صددرصد کارشناسی است. باید دانست که فرمول و روش گردش اقتصاد در ایران در اختیار دولت است، اما ابزار گردش اقتصاد در دست بازار است. تا وقتی دولت بازار را به پذیرش فرمول و روش خود قانع نکند، و تا وقتی دولت تعامل مناسب با بازارنداشته باشد، نمی تواند ابزارهای خرد اقتصادی را با دستور، شعار یا وعده به کنترل خود درآورد. همچنین گرانی با نادیده گرفتن یا فراکنی حل نمی شود، بلکه بررسی محض اقتصادی و تنظیم مناسبات عمومی دستگاه اجرایی بر مبنای الزامات اقتصادی راه چاره آن است.
۲ـ خسارت گرانی را مردم می پردازند نه اهل سیاست و قدرت. بنابراین زشت است که رقبای سیاسی دولت با انگیزه تضعیف دولت و جنگ روانی علیه آن، هزینه اش را بر ملت تحمیل کنند. از سوی دیگر، ناپسند است اگر افرادی در دولت نیز واقعیتها را نپذیرند و این گونه پندارند که شعار دادن و انداختن مسئولیت گرانی به دوش رقبای سیاسی، مشکل مردم را حل می کند.
٣ـ گرانی البته فقط به عوامل اقتصادی بستگی ندارد. اگر با کمی تساهل اقتصاد خرد را دراختیار بازار و اقتصاد کلان را در اختیار دولت(سیاستگذار) بدانیم، و اگر بپذیریم که عوامل موثر بر اقتصاد کلان به طور مضاعف بر اقتصاد خرد تاثیر گذارند، باید بپذیریم که سایر تصمیمات غیراقتصادی و حتی جملاتی که به طور رسمی از زبان مسئولان بیان می شود، می تواند در عدم تعادل بازار موثر باشد. انتظارات مردم از دولت عدالت محور و اعلام مکرر دغدغه های مسئولان اجرایی به وضع مردم، ایجاب می کند که مواضع بین المللی و سیاسی دولت حتی بیش از مولفه های اقتصاد کلان بامولفه های موثر بر اقتصاد خرد و معیشت مردم هماهنگ باشد. وقتی رئیس جمهور محترم با سرکشی به شهرستانها و اخذ نامه های شخصی تک تک مردم به حل مشکلات اقتصادی آنها اهتمام می کند، نمی توان برای حل گرانی، آنها را به اصلاح ساختارکلان اقتصاد وعده داد.
۴ـ دولت هرگز نباید از طرح انتقادات نظری در باب اقتصاد واهمه داشته باشد. اشتباه بزرگی است اگر دولت انتقاد کارشناسان اقتصادی را به اعلام مخالفت سیاسی تفسیر کند. منصفانه نیست که در هدف دولت مبنی بر بهبود شرایط زندگی اقشار ضعیف شک کرد، بلکه انتقاد اصلی متوجه روشها و برنامه های اقتصادی است. بر این مبنا ایجاد تغییر کارشناسانه و غیرشتابزده در تصمیمات اقتصادی و بهبود روشهای مناسباتی دولت با بازار از یک سو و دیگر مسائل موثر نظیر روابط بین الملل از سوی دیگر، ضروری است.
۵ـ هر تصمیم غلط اقتصادی با وجود اثرات آنی، تاثیرپایدار روانی دارد. این مساله اهمیت توجه دولت به بدنه کارشناسی کشور در حوزه اقتصادی را (چه داخل حاکمیت مانندمجلس و چه خارج از آن مانند اساتید دانشگاهها و علمای اقتصاد) مضاعف می کند.
۶ـ باید توجه کرد که عدالت الزاماً به معنای اتخاذ سیاستهای ضدسرمایه داری نیست. بلکه وجود سرمایه در شریان اقتصاد موجب حیات و رونق آن است. هنر دولت باید جذب و انتقال سرمایه درکانالهای سالم و سودآفرین باشد. چه؛ سیاستهای ارزشمند و مترقی نظام در انتقال سرمایه ها از بخش حاکمیتی به بخش خصوصی (مطابق ابلاغیه های رهبر معظم انقلاب درباره اصل ۴۴ قانون اساسی) الزام به صیانت و حمایت از سرمایه گذاری های سالم بخش خصوصی است، نه نگاه حداقلی و بدبینانه به آن.

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی