نعل وارونه بر طبل توخالی
(سازِ ناسازِ سازگارا)


الف. ع. خ


• در دو نوشته اخیر (ارثیه خرس و طبل توخالی) استفاده ایشان از گزاره های درست (برای جا انداختن امور مبهم و وارونه)، امری ارادی و عمدی به نظر می رسد. در هر دو مطلب یاد شده به گونه ای می نویسند که تو گویی هر دسته گلی که تاکنون جمهوری اسلامی به آب داده از جانب احمدی نژاد بوده، که با حمایت خامنه ای و طراحی ماموران ک.گ.ب صورت گرفته است. تو گویی همه عالم به ما زور گفته اند، الا آمریکا! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۹ دی ۱٣٨۵ -  ۱۹ ژانويه ۲۰۰۷


آقای محسن سازگارا مثل همیشه با کنار هم قرار دادن بسیاری از گزاره های درست، در صدد است، مفهومی مبهم و وارونه را به مخاطب منتقل نماید، این مسئله در اکثر نوشته های او مشاهده می شود، در "طبل توخالی" نیز قلم او بر همین مدار می چرخد.
البته من در نقدهای قبلی ام، مسائل مطرح شده توسط ایشان را طبیعی و نتیجه گیری هایش را حاصل تحلیلی متفاوت ارزیابی می نمودم، اما در دو نوشته اخیر (ارثیه خرس و طبل توخالی) استفاده ایشان از گزاره های درست (برای جا انداختن امور مبهم و وارونه)، امری ارادی و عمدی به نظر می رسد. در هر دو مطلب یاد شده به گونه ای می نویسند که تو گویی هر دسته گلی که تاکنون جمهوری اسلامی به آب داده از جانب احمدی نژاد بوده، که با حمایت خامنه ای و طراحی ماموران ک.گ.ب صورت گرفته است. تو گویی همه عالم به ما زور گفته اند، الا آمریکا!
جان کلام سازگارا این است که احمدی نژاد و خامنه ای نسبت به قدرت خود دچار توهم شده اند، چرا که در بسیاری از بزنگاههای تاریخی منافع ملی کشور را از کف داده و اکنون با عمده کردن انرژی هسته ای، ارثیه ای که از "خرس" (روسیه) به آنان رسیده، پشت شان را از افراد ک.گ.ب که در سازمانهای امنیتی و نظامی سنگر گرفته اند، گرم می بینند.
به نظر می رسد آقای سازگارا قصد دارند، تاریخ فجایع جمهوری اسلامی را به تحولات یک سال ونیم گذشته تقلیل داده و تنها عوامل این فجایع را خامنه ای و احمدی نژاد معرفی کنند،آنهم با ادعای جدیدی مبنی بر همکاری عوامل ک.گ.ب با آنان!
آقای سازگارا هر چند برای همراه ساختن هموطنان با خود مواردی از منافع برباد رفته ملی را مطرح می نمایند، اما به ادعاهای اصلی حاکمان جمهوری اسلامی از ابتدا تا به امروز اشاره ای نمی کنند. ادعاهایی که زندگی مصیبت باری برای ایرانیان رقم زد (همان ادعاهایی که آقای سازگارا یکی از مدعیانش بود) ادعاهایی نظیر نابودی آمریکا و اسرائیل، دفاع از مسلمانان و مظلومان جهان! اقدامات حاکمان اسلامی ایران را به تناسب این ادعاها می توان "طبل توخالی" نامید. اما ظاهرا آقای سازگارا با برشماری بخشی از منافع ملی از دست رفته، می خواهند حساب خود را با ادعاهایی نظیر نابودی آمریکا و اسرائیل جدا کند، و بدین ترتیب برطبل توخالی نعل ارونه زند.
و اما چرا نعل وارونه:
۱- آقای سازگارا تمام مواردی را که نسبت به عدم پیگیری منافع ملی ایرانیان توسط نظام حاکم بر کشور مطرح می نمایند، درست و بی خدشه است، از حق ایران بر سر آب رودخانه هیرمند گرفته تا حق پایمال شده ایران در دریای خزر و مسکوت ماندن قرار داد ۱۹۷۵ الجزایر بر سر مسئله آب راه شط العرب تا موضوع جزایر ایرانی تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی، همه و همه کاملا درست و بی خدشه است. همه این موارد و مواردی مشابه، نشان ازعدم وجود اراده ای از جانب هیئت حاکمه ایران برای پیگیری منافع ملی کشور دارد. اما جمهوری اسلامی ادعایی برای پیگیری منافع ملی و مواردی نظیر آنچه که در بالا گفته شده نداشته و ندارد.
۲- عمده ترین و بزرگترین ادعای جمهوری اسلامی، استقلال از شرق و غرب عالم و دشمنی مضاعف با غرب که در راس آن آمریکا و دولت تحت حمایت آنها یعنی اسرائیل است، و در نهایت دفاع از مسلمانان و مستضعفان جهان! این ادعاها در گذشته وجود داشته و اکنون نیز ادامه دارد.
٣- همه بی توجی های اشاره شده در بند ۱ و همه ادعاهای ذکر شده در بند ۲، جملگی در طول حیات جمهوری اسلامی صورت گرفته است، یعنی روزهایی که آقای سازگارا در آن، یک وقتش را مامور تشکیل سپاه بوده و وقتی دیگر را در نقش مدیر و کارگزار صنعتی- اقتصادی گذرانده و روزی را به راه اندازی جریان روشن اندیش دینی پرداخته... و تا همین اواخر که حامی و راه انداز روزنامه و روزنامه نگاری اصلاح طلبی بوده است.
۴- قبل از مسئله هسته ای (تاکید می کنم) قبل از مسئله هسته ای! کدام یک از "تشکیل دهنده اولیه سپاه"، کدام "کارگزار و مدیر صنعتی - اقتصادی"، کدام "راه انداز جریان روشن اندیشی دینی" یا کدام "روزنامه و روزنامه نگار" یعنی دوستان و نزدیکان(فکری، سیاسی و اقتصادی) آقای سازگارا از غفلت های اشاره شده در بند ۱ سخنی به میان آورده اند؟
۵- اتلاق صفت "طبل توخالی" به تصمیمات و اقدامات جمهوری اسلامی، قبل از آنکه با موارد اشاره شده در بند۱ جفت و جور باشد، بیشتر با ادعاهای بند ۲ صادق است. چرا که حکام جمهوری اسلامی آنگونه که مدعی دفاع از مسلمانان و مستضعفان جهان و مبارزه با "استکبار" بوده اند، هرگز در زمینه دفاع از"منافع ملی" ادعای چندانی نداشته اند. بدین ترتیب نشان خواهم داد که چگونه ادعای دشمنی با استکبار و دفاع از مسلمانان و مستضعفان جهان (اشاره شده در بند۲) توسط حاکمان اسلامی "طبل توخالی" بیش نبوده است. پیرامون منافع یاد شده در بند ۱ فقط می توان آقای سازگارا و نزدیکان سیاسی او را به نواختن "طبل توخالی" متهم نمود.
الف- ابتدا ادعای دشمنی حکام ایران با آمریکا و غرب را بررسی می کنم: این ادعا از بدو تشکیل نظام جمهوری اسلامی مطرح گردید، همزمانی تغییر حکومت در ایران و اشغال افغانستان توسط روسها نکته ای تامل برانگیز در تاریخ تحولات منطقه به حساب می آید، چرا که حکومت اسلامی ایران برای زمین گیر کردن روسها در افغانستان، علی رغم ژست ضد آمریکایی که از خود نشان می داد، همکاری جانانه ای را با آمریکاییان برای خروج شوروی و سقوط دولت دست نشانده کمونیستی از خود نشان داد، حتی در تثبیت دولت فعلی نیز کمک شایانی به آنان نمود. نقش حکومت اسلامی و همکاری آن با غرب در تجزیه شوروی سابق نیز امری انکارناپذیر است.
ادعای ایدئولوژیک حاکمان اسلامی نسبت به صدور اسلام و انقلاب نیز زمینه درگیری نظامی را با دیکتاتور عراق فراهم آورد، چنین شرایطی حضور ناوگان نظامی آمریکا را برای مدتی نامحدود در منطقه ضروری ساخت و تا امروز که شاهد مداخله مستقیم آمریکا در عراق و افغانستان هستیم، البته این مهم شاید بدون همراهی صدام امکان پذیر نبود، اما همه دیدیم که صدام هیچ از جنگ افروزی و کینه ورزی کم نگذاشت و به درستی وظیفه اش را به انجام رساند. اما بیش از صدام، این عربده های ایدئولوژیک حاکمان اسلامی بود که توانست آمریکا و غرب را بر این حوزه غنی و ثروتمند مسلط گرداند. همین عربده های ایدئولوژیک بودند که توانستند زندگی مصیبت بار خون، شهادت، مرثیه و عزا را برای ما ایرانیان بوجود آورده و نیروهای ارزشمند و تحصیل کرده را از کشور فراری دهند، امروزنتایج کار و تلاش این همه نیروهای متخصص و ارزان عایدی چه کشورهایی جز غرب و در راس آنها آمریکا می شود؟ به راستی حکام ایران چه زیانی به آمریکا رسانده اند؟ در این دشمنی کاذب، فقط ملت ایران و ملت آمریکا آسیب دیدند، سود این منازعه تنها به جیب دلالانی از هر دو طرف سرازیر شد. تمام!

ب - ادعای دفاع از مسلمانان نیز ادعای گزافی بیش نیست، چرا که دفاع از هر انسانی در جهان راه کارهای مشخصی دارد، اولا هیچ دولت و حکومتی نمی تواند بدون رعایت قوانین ملی و بین المللی از کسی دفاع کند، یعنی حکومت ها می بایست در چارچوب قوانین بین المللی، از افراد و گروهای ساکن در کشورهای دیگر دفاع کنند. اگر حکومتی بخواهد از حقوق فرد یا گروهی، دریک کشور دیگر حمایت کند، باید بر اساس قوانین حاکم بر روابط بین الملل باشد، یکی از همین قوانین بین الملل، محترم شمردن قوانین ملی کشوری است که فرد یا گروه مورد نظر در آن بسر می برد. با این وصف فقط و فقط وظیفه قانونی یک حکومت، دفاع از حقوق شهروندان تحت حاکمیت خودش است، ولاغیر، اما حتی اگر حکومت اسلامی ایران بخواهد بر خلاف قوانین حاکم بر نظام بین الملل و به طور نامشروع و مخفیانه به کمک و دفاع از افراد و گروهای بیگانه تحت عناوینی نظیر "مسلمان" و "شیعه" بپردازد، باز هم ادعایی گزاف کرده است، چرا که "منافع" هر فرد و گروه با هر گرایش فکری تنها در چارچوب منافع ملی معنا پیدا می کند. اگر منظور "دفاع از مسلمانان"، دفاع از عقاید و معنویات آنان است باز هم این ادعا گزافه ای بیش نیست، چرا که این حکومت در عقیده و معنویت نه تنها با شهروندانش بلکه با مسلمانانش، شیعیانش، ملی مذهبی ها و آخوندهای غیرخودیش توافق ندارد، چگونه می تواند، خودیهایش را در جای جای جهان رصد کند. پس ادعای "دفاع از مسلمانان جهان" جز کشک چیزی از آب در نمی آید.

ج- در مورد ادعای دفاع از مستضعفان جهان! باید بگویم ابتدایی ترین اصول اقتصادی، پوچی این ادعا را بیش از پیش آشکار می سازد، اگر منطقه نفت خیز، پر انرژی و حساسی مانند خاورمیانه که نقش زیادی در اقتصاد جهان دارد و بسیاری از حوزه ها را تحت تاثیر خود قرار می دهد، در شرایط با ثباتی باشد و "انرژی" در چرخه ای سالم، تولید و مبادله شود و به دست دلالان بین المللی و چند ملیتی نیفتد، قطعا اولین و سریعترین سود این مسئله به جیب مستضعفان و طبقات تنگدست جهان سرازیر خواهد شد. در این رابطه اولین حکومتی که در جهان، همراه و همگام با آمریکا آب منطقه را برای نوسانات دلال پرورانه گل آلود نموده، تا بزرگ دلالان جهان ماهی مقصود خود را بگیرند، حکومت اسلامی ایران بوده است. "نفت" برای حاکمان اسلامی ایران ابزار حکمرانی و عربده کشی است، اما برای مستضعفان جهان امیدی است که با پایین آمدن و ثبات قیمت آن، زندگیهاشان رنگ و روی قابل تحملی به خود می گیرد. با وضعیت "نفتی" موجود، حاکمان ما کیف می کنند، اما مستضعفان جهان کف!
بر اساس آنچه که گفته شد،ادعای حاکمان اسلامی ایران مبنی براستقلال از بیگانگان و دوستی با مسلمانان و مستضعفان جهان،همچنین دشمنی با اسرائیل و آمریکا، مصداق بارز "طبل توخالی" بوده است! نه عدم پیگیری "منافع ملی"! در این باره هرگز از حکام جمهوری اسلامی حساسیتی دیده نشده است. کلیه اقدامات جمهوری اسلامی در طول حیات خود مستقیم و غیر مستقیم به نفع کشورهایی بوده که ادعای دشمنی با آنان داشته و به ضرر مردمانی که ادعای دوستی با آنان دارد. حاکمان اسلامی ایران تاکنون یک گلوله به سوی دشمنان فرضی خود شلیک نکرده اند (امیدوارم هرگز چنین نکنند) موقعیت برتر آمریکا در منطقه و تثبیت موقعیت اسرائیل بعنوان یک کشور مستقل در میان اعراب، از جمله منافعی است که ایران به دشمنان فرضی خود هدیه نموده است، البته پذیرش و تثبیت اسرائیل توسط اعراب نقطه مثبت این منفعت رسانی است چرا که به این خاطر می توان نسبت به ثبات منطقه خاورمیانه در آینده امیدوار بود.
سوالم ازآقای سازگارا این است که چه اصراری دارند تا حاکمیت ضد ملی٣۰ ساله ای را به دوره یک ساله و نیمه احمدی نژاد تقلیل دهند و جریانات مشکوک فراوان پیرامون ایران و خاورمیانه را به سیستم فروپاشیده ای مانند روسیه و ک.گ.ب مرتبط کنند؟ روسیه اگر توانا بود، اقمارش را به دور خود حفظ می نمود. آیا واقعادر اراده آقای سازگارا مبنی بر وارونه نمایی مسائل، عمدی وجود دارد!؟
در تعجبم که چگونه آقای سازگارا یک زمانی بر اساس ایدئولوژی اسلامی به دنبال تغییر جهان بود و در آن کارزار آمریکا را شیطان بزرگ و دشمن شماره یک می دانست و امروز نه به دنبال تغییر جهان، بلکه به دنباله روی (آنهم غیردقیق) از الگوهایی نظیر کره جنوبی و ترکیه است، متاسفانه بازهم در صدد ساختن شیطان بزرگ و دشمن شماره یک برای ملت ایران تحت عنوان "روسیه" است. "دشمن" تراشی که حتی کشورهای الگوی آقای سازگارا نظیر ترکیه و کره جنوبی از آن تبعیت نمی کنند. به نظرمی رسد آقای سازگارا در دوستی با آمریکائیان، و جبران مافات، آنچنان تند می رود که گمان نمی رود بر خلاف اراده ای که دارد دوستی پایداری را درآینده با آمریکایی ها رقم زند، چرا که عصر دوستی های اینچنینی گذشته است. امروز سیاستمدارانی برای آمریکا دوست داشتنی هستند که بتوانند "لابی" کنند، لابی نیز در شرایط سیاه و سفید غیرممکن است، بلکه "لابی" تنها با دوستی و نسبی دیدن امور امکان پذیر است. حتی آقای کرزای که بر کشور اشغال شده شوروی سابق حاکم شده مواضعی شبیه آقای سازگارا نسبت به دشمن سابق خود یعنی روسیه ندارد. "سیاه" و "سفید" کردن مسائل در حوزه سیاست، امروزه عملی زرد و ضایع است.
بی شک از بی لیاقتی حکام ایران همه بهره می برند، روسیه و چین نیز مانند سایرین از این وضعیت موجود سود کلان به جیب می زنند، اما چرا بخشی از مردان سابق جمهوری اسلامی که در قالب اصلاح طلب راضی یا ناراضی فعالیت می کنند، نقدهای خود را به حاکمان ایران (دوستان سابق خود) با "روسیه ستیزی" و "چین ستیزی" همراه می کنند؟ شاید تصور می کنند، حاکمان ایران به "دشمن" تراشی معتاد هستند، و به همین دلیل چین و روسیه را جایگزین آمریکا می کنند، یا خود نیز مانند دوستان سابق شان به "دشمن" تراشی مبتلا هستند، منتهی درمصداق آن اختلاف دارند. امروز هدف هر ایرانی بهتراست مبارزه با "دشمنی" باشد!
بی تردید رابطه دوستانه کشورها با یکدیگر منافع ملت ها را بیش ازپیش تامین می کند، در این میان رابطه با کشورهای ثروتمندی چون آمریکا منافع بیشتری برای کشوری چون ایران دارد، اما دشمنی با هیچ کشوری متضمن منافعی برای ملت ها نیست. در دشمنی بین کشورها فقط حق ملت ها ضایع می شود و در عوض این حق به جیب دیکتاتورها و نیروهای دلال و حد و واسط می رود. هر چند من از هیچیک از آمریکائیان تاکنون ادعایی شبیه آنچه که آقای سازگارا مطرح می کنند (خطر نفوذ ک.گ.ب در ایران) نشنیده ام، اما دوستار عجولی مانند سازگارا، آمریکایی ها را نیز در برابر سوالات ناخواسته ای قرار می دهد. بنابه حساسیتی که غرب و آمریکا نسبت به خطر هسته ای ایران از خود نشان می دهد و آن را به مسئله ای تمام وقت و دلهره آور برای ایرانیان بدل ساخته، می توان از طریق سازگارا از آمریکا و غرب پرسید:
قبل از دوم خرداد ۷۶ (تاکید می کنم) قبل از دوم خرداد ۷۶ (زمانی که اکثریت غیرعربده کش با طرح حداقلی از خواست های ملت بر اقلیتی عربده کش پیروز شد) کدام دولت غربی از دسترسی ایران به فناوری هسته ای ابراز نگرانی کرده است؟ به همین روال می توان از عربده کشان و ادعاکنندگان توخالی حاکم، یعنی حکام انرژی خواه ایران پرسید: قبل از "مسئله هسته ای" کدام "حق مسلم ایرانیان" (تاکید می کنم) کدام "حق مسلم ایرانیان" مورد درخواست و دفاع شما مدعیان "انرژی هسته ای حق مسلم ماست" قرار گرفت؟! باز هم تاکید می کنم کدام "حق مسلم همه ایرانیان"! و یا در"مسئله هسته ای" چه رمز و رازی نهفته است که علی رغم بی توجه ئی فراوان شما نسبت به بسیاری از حقوق مسلم ایرانیان، اینبار این تنها حق مسلم ایرانیان مورد توجه بیش از پیش شما قرار گرفته است.
از ادعاها و عربده ها بیشترسخن می گویم:
یک ادعا در میان تمامی ادعاهای جمهوری اسلامی نقشی کشنده در حیات سیاسی،اقتصادی و اجتمایی ایرانیان داشته است، و طبل حاکمان ایران در این زمینه از همه طبل های دیگر توخالی تراست، برای بررسی بیشتر به این ادعا می پردازم:
"مرگ بر آمریکا"، عبارت ننگیی است که کل حیات سیاسی، اقتصادی و اجتمایی ملت ما را تحت تاثیر خود قرار داده است. گشودن رمز این عبارت می تواند کمک زیادی را پیرامون شناخت پدیده جمهوری اسلامی و رابطه آن با آمریکا بدست دهد، با گشودن این رمز ابعاد حکومت اسلامی از احمدی نژاد و خامنه ای بسی فراتر می رود، همچنین سرنخ جریانات مشکوک و ضد ملی نیز از مرز سازمانهای قراضه ای مانند ک.ک.ب عبور خواهد کرد. وقتی به کشور فدرال و دموکراتیکی مانند آمریکا مرگ می فرستی، چه قصدی را اراده می کنی؟ می خواهی چه بگویی؟ می خواهی با مردمش دشمنی کنی؟ یا می خواهی با برخی از آنان که حاکم شده اند دشمنی کنی؟ می خواهی با نقشه اش دشمنی کنی؟ می خواهی با پرچم اش دشمنی کنی؟ اصولا چه هدفی از این دشمنی داری؟ آیا اصولا می توان با یک پدیده دموکراتیک دشمنی کرد؟ آیا این دشمنی سودی دارد؟ برخلاف حاکمان ایران، دولت های ملی و دموکراتیک قبل از هر چیز وظیفه دارند از دشمنی، تنش و درگیری جلوگیری کنند و گفتگو و مصالحه را در حوزه های ملی و بین المللی پیگیری نمایند. هر دولتی غیر از این عمل کند یا دیوانه است یا دست نشانده و مافیایی است. حاکمان ایران و آمریکا هیچیک دیوانه نیستند، چرا که در عین "دشمنی لفظی" خدمات متقابلی به یکدیگر رسانده اند. آنها در یک رابطه مافیایی زیست می کنند، این رابطه نیز در جریان رفتارهای افراطی و مشکوکی نظیر گروگانگیری و تسخیر سفارت آمریکا در تهران به جامعه مدنی آمریکا و جامعه در حال گذار ما تحمیل شد. منطق هر دولت دموکراتیکی حکم می کند که برای تامین منافع ملت خود، راه گفتگو، مذاکره و آشتی را درپیش بگیرد. اگر دولت آمریکا در رابطه با ایران به این اصل اساسی پایبند نبوده، به آن دلیل نیست که نتوانسته با ایران وارد مذاکره شده و دوستی کند، بلکه نمی خواسته چنین کند، چرا که منافع مورد نظرآمریکا در شرایط "رویارویی لفظی" و "جنگ زرگری" بهتر و بیشتر تامین می شده است، منتهی این منافع قبل از آنکه به جیب جامعه مدنی آمریکا ریخته شود، به سوی شرکت ها و گروهای ذی نفوذ سرازیر شده است. امروز نیز اگر آمریکا قصد رویارویی با حاکمان ایران را دارد و به مذاکره با آنان بی توجه ای نشان می دهد، نه آنکه ایران را تحدیدی برای امنیت خود می بیند، بلکه مدل "رویارویی لفظی" چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی، کارکرد سابق خود را از دست داده است. در حوزه ملی، امروز قالب جامعه ایرانی تمایلی به عربده کشی ندارد، بلکه می خواهد در سایه دوستی با جهان از جمله آمریکا، از روابط با آنها منتفع شود، آن عده اندکی که از منطق عربده کشی پیروی می کنند، اقلیت ناچیزی هستند که در شرایط ثبات به زیر کشیده می شوند، شرایط این "اقلیت شکننده" و بی ثبات، هیچگونه انگیزه ای را برای مذاکره با آنان در دولتمردان آمریکا ایجاد نمی کند، هر چند که جامعه مدنی آمریکا و حزب دیگر آن یعنی جمهوری خواهان تمایل به مذاکره از خود نشان می دهند، اما اقدام به مذاکره پارادوکسی اساسی را در ارتباطات دو کشور و دو ملت ایجاد می کند، قطعا دو حزب دموکرات و جمهوری خواه با همکاری هم و با توجیح جامعه مدنی آمریکا، رویارویی دیگری را در خاورمیانه سامان خواهند داد. اگر عربده کشان در موقعیت اکثریت و با ثباتی بودند، برای آمریکا نیازی به هیچگونه رویارویی و مذاکره نبود. اکنون که متزلزل هستند، نمی توانند کیس خوبی برای مذاکره با آمریکا باشند، در این صورت، آمریکا و غرب هستند که طرف مذاکره خویش را خود مشخص می کنند. آمریکا حاضر است برای هر موضوعی در هر کجای عالم با آخوندها مذاکره کند، اما در رابطه با مسائل ایران، آنها را کیسی مناسب برای مذاکره نمی داند. آمریکا به درستی می داند که مذاکره علنی با آنان سرانجامی ندارد، مذاکره علنی با اقلیتی که دستشان برای آمریکائیان عیان و آشکار است، سودی ندارد. قطعا آمریکا با حاکمان یک ایران جدید وارد گفتگو و دوستی خواهد شد. ایرانی که شهروندانش "عاشق" این رابطه باشند. اگر حاکمان آمریکا بخواهند شرایط مذاکره، رابطه و در نهایت دوستی را بین ملت ایران و ملت آمریکا بگشایند، قطعا در این رابطه ها حاکمان فعلی نقشی نخواهند داشت. این را حاکمان آمریکا به درستی می دانند. البته غرب به رهبری آمریکا در ساختاربخشی به حکومت هایی نظیر مصر، عربستان، سوریه، اردن، لبنان و شیخ نشین های خلیج فارس، به گونه ای که افتخار حضور در کمپ "خاورمیانه بزرگ" را داشته باشند، کماکان به همکاری و نقش منطقه ای و بین المللی ایران محتاج است. اگر آمریکا همین فردا از این نقش ایران برای پیشبرد امور خاورمیانه ای خود بی نیاز شود، بی تردید حاکمان فعلی را به هر شکل ممکن تغییر خواهد داد.