روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۹ دی ۱٣٨۵ -
۱۹ ژانويه ۲۰۰۷
گذار از مرزهای ممنوعه در تحلیل آرایش جدید نیروها؟!
نمایندگان در مصوبه جدید آشکارا ذینفع هستند
می دانید چرا نمی شود مولوی و خیام و نظامی را ارشاد کرد؟
تحزب یکی از ضرورت های اصلی این کشور است
روزنامه رسالت با عنوان: تجدیدنظرطلبی شرمگینانه نوشته است: اندیشمندی ناشناخته گفته است: هر بیست ساله ای که آزادیخواه نیست، قلب ندارد و هر چهل ساله ای که محافظه کار نیست، عقل ندارد. اگر گزاره فوق درست باشد، بهزاد نبوی سالهاست که در ورطه محافظه کاری سیاسی گام می زند. طبعا بر محافظه کاری او ایرادی نیست اما بر این عبارت نقل شده از او در مصاحبه با ایسنا که گفته است: معتقد نیستم جناح چپ و راست به مفهوم گذشته خود وجود دارد ایرادی اساسی وارد است، اما ایراد بر صحت گفته او نیست بلکه بر آن است که وی بسیار دیر بر این واقعیت واقف شده است. سالها پیشتر، آنگاه که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی صرفا با تکیه بر دو فاکتور عدالت و آزادی به چهار جریان عدالتخواه ضدآزادی که به گمان آنها انصار حزب الله بودند و آزادیخواهان ضدعدالت که بر کارگزاران منطبق بود و مخالفان آزادی و عدالت که به گمانشان جناح راست سنتی بود و آزادیخواهان عدالت گرا که خودشان بودند، معتقد گشتند، بسیاری بر آنها ایراد گرفتند که این تقسیم بندی های قاطع که میراث چپ های مارکسیست بود، به دلیل پیچیدگی های جامعه ایرانی دقیق نیست ولی آنها نه تنها از آن تحلیل و تقسیم بندی دست نکشیدند بلکه تا امروز بر آن پای فشردند، هرچند در عمل با آزادیخواهان ضدعدالت بر سر سفره قدرت نشستند و به بخشهایی از آزادی ستیزان ضدعدالت از منظر خود پیامهای نرم فرستادند. اما شکاف ذهن و عین گاه آنچنان بالا می گیرد که واقعیات عینی نمی تواند توهمات ذهنی را مخدوش نماید و این شاید نوعی پارانویای سیاسی باشد.
در هر حال، پس از گذشت ۹ سال از پیروزی دوم خرداد و دل سپردن به کارگزاران در عمل برخلاف بافته های ذهنی و حدود ۲ سال از افول ستاره اقبال دوم خرداد، جالب است که آقای نبوی نهایتاَ از مرزهای ممنوعه مطلق انگاری های سازمان عبور کردند و بر تحلیل های پیشین قلم مغلطه کشیدند.
اما، وی در تحلیل آرایش جدید معتقد است که طیف اصلاح طلبان گسترش بیشتری پیدا کرده است و نزدیکی کارگزاران با هواداران آقای خاتمی را در این راستا ارزیابی کرده است، اما به هیچ وجه روشن نکرده که نقاط مشترک این ائتلاف یا هم پیمانی چیست؟ فرض کنیم، گرانیگاه فکری هواداران آقای خاتمی را هنوز سازمان مجاهدین انقلاب بدانیم و آقای بهزاد نبوی را چهره کلیدی آن، آیا به راستی ایشان نباید روشن کند که:
۱ـ آیا در حوزه گرایش های اقتصادی (بویژه در امر اداره و هدایت جامعه) سازمان مجاهدین انقلاب از مواضع چپ خود دست برداشته و قبای لیبرالیسم بر تن کرده است یا حزب کارگزاران از موضع بازار آزاد آزادی اقتصادی دست شسته است؟ اگر مجاهدین عقب نشسته اند، این تجدیدنظرطلبی کی و کجا و با چه منطقی رخ داده؟ و چرا این امر علنا تحلیل نمی شود؟ و اگر کارگزاران از اقتصاد آزاد چشم پوشیده اند، پس چرا نشانه ای از آن دیده نمی شود؟
۲ـ در حوزه گرایش های سیاست خارجی، آیا حزب کارگزاران هم از منطق مواضع عجیب مجاهدین انقلاب نظیر هم سنگری با طالبان علیه آمریکا حمایت می کند یا آنکه مجاهدین انقلاب از سنگرهای نبرد با آمریکا در کنار طالبان بیرون خزیده و در صف حامیان مذاکره با آمریکا قرار گرفته اند؟ شاید این تغییرات رخ داده است ولی مجاهدین انقلاب که در صدور بیانیه های تحلیلی ید طولایی دارند، هنوز در مورد این تغییر مواضع موضعی را علنی نساخته و دلایل آن را نشکافته اند. در هر حال می گویند ما اربابان عبارات ناگفته و بردگان سخنان گفته شده هستیم. آقای بهزاد نبوی اکنون که در صف بندی ها، هم پیمانی جریان خود را با کارگزاران رسمیت استراتژیک بخشیده است، نمی تواند مبانی این همگرایی را بازشکافی نشده رها نماید.
نمایندگان ذینفع هستند
روزنامه کارگزاران با عنوان مجلس و قانون نوشته است: مجلس شورای اسلامی دیروز کلیات طرحی را تصویب کرد که در صورت تصویب جزئیات آن و تایید شورای نگهبان عمر دوره کنونی مجلس از چهار سال به پنج سال افزایش می یابد. نمایندگان، این طرح را با هدف تجمیع انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و با این توجیه که انتخابات همزمان هزینه ها را کاهش و مشارکت را افزایش می دهد، تهیه و تصویب کردند.
هدف اعلام شده نمایندگان و نیت آنها تاکنون مورد هیچ نقدی قرار نگرفته و احتمالا در آینده نیز کسی به آن خرده نخواهد گرفت. اما تعارض این طرح با مبانی شرعی، عرفی و قانونی چنان آشکار است که از هم اکنون می توان پیش بینی کرد که شورای نگهبان قانون اساسی، آن را تایید نخواهد کرد. تعارض طرح افزایش دوره نمایندگی مجلس با شرع از آن جهت است که وکالت مجلس ذیل عنوان عقد وکالت قرار می گیرد و رای دهندگان، وکیل خود را برای چهار سال برگزیده اند و پس از انقضای این دوران، وکالت ساقط می شود؛ مگر یک مورد استثنا که اصل شصت و هشتم قانون اساسی آن را پیش بینی کرده است.
وجه خلاف قانون این طرح از اصل شصت وسوم قانون اساسی مستفاد می شود که به صراحت دوره نمایندگی مجلس را چهار سال تعیین کرده است. همچنین طبق اصل شصت و هشتم قانون اساسی تنها در شرایط جنگ و اشغال نظامی کشور به پیشنهاد رئیس جمهور و تصویب سه چهارم نمایندگان و تایید شورای نگهبان می توان انتخابات نقاط اشغال شده یا تمامی مملکت را برای مدت معینی متوقف کرد.
اشکال عرفی که به مصوبه مجلس وارد است، ذینفع بودن آشکار نمایندگان مجلس در قانونی است که خود تصویب کرده اند. حتی اگر هیچ یک از نمایندگان مجلس و تدوین کنندگان طرح، سرسوزنی تمایل شخصی در تدوین و تصویب این طرح نداشته باشند، اثبات این ادعا برای افکار عمومی ناممکن و یا بسیار دشوار است. اگر نمایندگان مجلس به جای افزایش عمر مجلس، به کوتاه شدن دوره ریاست جمهوری هم رای می دادند اشکالات قانونی و شرعی یاد شده بر آن مترتب بود. بنابراین چاره ای نمی ماند مگر اینکه نمایندگان به قانونی بیندیشند که زمان اجرای آن به گونه ای باشد که انتخاب کنندگان پیش از انتخابات بدانند که برگزیدگان آنان برای مجلس و ریاست جمهوری برای دوره ای غیر از چهار سال انتخاب می شوند.
چرا نمی شود ارشاد کرد؟
روزنامه صدای عدالت نوشته ای از دکترعطاءالله مهاجرانی باعنوان: وزیر فرهنگ یا وزیرارشاد؟ دارد که در پی نقل شده است: وزیر محترم فرهنگ و ارشاد فرموده اند: آن دورانی که می گفتند ما وزیر فرهنگیم و نه ارشاد سپری شده است. گمان می کنم که غیرمستقیم روی سخن ایشان با بنده بوده است. از ایشان سپاسگزارم و برایشان در اداره وزارت خانه بسیار مهم و حساس فرهنگ و ارشاد آرزوی موفقیت می کنم. چند نکته به نظرم می رسد، دوستانه و برادرانه با ایشان و خوانندگان گرامی در میان می گذارم.
اول: اکنون دولت جدید دومین سال عمر خود را می گذراند. وقت بسیاری تا پایان دوره ۴ ساله دولت باقی نمانده است. به گمانم با برنامه و طرح مشخص جناب وزیر محترم و همکاران ایشان بایستی آن چه را نیکو و ضروری می دانند، انجام دهند. نگاه به گذشته چیزی شبیه به نیم نگاه راننده به آینه بالای سر یا بغل ماشین است. مهم این است که راننده جلو را ببیند، تا بداند به کجا می رود.
دوم: واقعیت این است که وزارت فرهنگ و ارشاد نمی تواند مرشد فرهنگ باشد. به عنوان مثال، مدیران مسئول مطبوعات و نویسندگان روزنامه ها؛ بسیاری از آنان هم دانش بیشتری از همکاران بخش مطبوعاتی ارشاد دارند. و هم سابقه آنان در انقلاب بیشتر است. نگاهی به نام مدیران مطبوعات بیندازید، آقایان کروبی و دعایی و نبوی و مهاجری و شریعتمداری و… نیز نویسندگان. چگونه ارشاد می خواهد این آقایان را ارشاد کند؟ با کدام دانش و تجربه؟ حد اکثر همان است که به دلیل شتاب کار روزنامه گاهی سهوی صورت می گیرد و ارشاد وارد عمل می شود. این فاصله کیفی و کمی در قلمرو سینما و موسیقی و هنرهای تجسمی و به ویژه کتاب به مراتب بیشتر است. شما نیم نگاهی داشته باشید. به دانش و سابقه همکارانی که مسئول نظارت و ارشادند؛ آنان را با تولیدکنندگان فرهنگی حوزه نظارتشان بسنجید. ببینید چه فاصله شگفت انگیزی میان این دو قبیله است.
سوم: ارشادی ها به مرور زمان محو می شوند. اما اهل فرهنگ می مانند. موقعی که مسئولیت وزارت ارشاد را به عهده گرفتم. برخی نویسندگان نامدار و شاعران تاثیر گذار کتاب هایشان در مدیریت گذشته ممنوع شده بود. دو نمونه اش کتاب های شاملو و دولت آبادی بود. این دو نام که اشاره کردم از آنجا که از جنس فرهنگند. می مانند و صراف زمانه ارشاد کنندگان را مثل غبار محو می کند. در حافظه هیچکس نمی ماند که چرا کلیدر سال ها ممنوع بود. مثل این که کسی فرمان دهد. کوهنوردان به البرز نروند. پیداست که این امریه ارشادی را باد می برد. همان که مولوی گفت: گفتگوهای جهان را باد برد… چنان که، اکنون جایگاه شعر شاملو و رمان کلیدر در ادبیات ما از جایگاه وزارت فرهنگ و ارشاد محکمتر است. ممکن است صد سال دیگر وزارت ارشاد نباشد، اما مطمئنا شاملو و دولت آبادی خواهند بود.
چهارم: باور کنید ارشادی ها در شکل بسیار مقبولش از کمیسیون فرهنگی مجلس فعلی بهتر نمی شوند. گزارشی که در مجلس در مورد سال های مدیریت وزرای سابق و اسبق خوانده شد. به گمانم یکی از مهمترین اسناد فرهنگی مجلس است. به مصادیق آن گزارش توجه کنید. ببینید چه کسانی باید ارشاد شوند. نظامی و سهراب سپهری و… آن گزارش لب لباب نگاه ارشادی ست.
پنجم: می دانید چرا نمی شود مولوی وخیام و نظامی و حافظ و سعدی و… را ارشاد کرد؟. یا بخش هایی از آثارشان را حذف نمود؟ به همین دلیل ساده که در آثار آنان فرهنگ بر ارشاد
غلبه کرده است. در یک کلام گویی حافظ آینه تقابل فرهنگ و ارشاد است. محتسب نماینده ارشاد است و حافظ نماینده فرهنگ.
در دوران دانشجویی در دانشگاه اصفهان استاد دانشمند و آینده نگری داشتم. که عمرش بلند واندیشه اش سبز باد. رند و نکته دان است. زیر شیشه میزش در اتاق کوچکش این بیت حافظ در اندازه یک کارت پستال بود:
مرغ زیرک به در صومعه اکنون نپرد
که نهادست به هر مجلس وعظی دامی
بیست سال بعد، به همان دفتر رفتم. دکتر کیوان گفت: عطا! این شعر هنوز هست!
باور کنید. سختگیری در قلمرواندیشه و فرهنگ کارا و ماندگار نیست. چنان که حافظ گفت:
شد آن که اهل نظر بر کناره می رفتند
هزار گونه سخن بر زبان و لب خاموش
باور کنید به تعبیر حافظ ارشاد می شود و فرهنگ می ماند.
ششم: به گمانم اگرفرهنگ به خوبی تشویق وترویج شود. اهل فرهنگ بر کناره نروند و اسبان تازی نالان نباشند؛ و مجال یابند که مثل ماهی در آب یا نهنگ در دریای خلاقیت به هر سو بروند. در مجموع شاهد تعالی فرهنگ خواهیم بود. در آن فضا ارشاد مثل وجدان جمعی در نهاد فرهنگ می درخشد، اما ارشاد زوری مانا نیست. در فلسفه هم می گویند. حرکت قسری نمی پاید.
هفتم: همه سخنم این است که عصر ارشاد سپری شده و می شود. عصر فرهنگ برجای می ماند. ملت ما بین عمادالدین فقیه کرمانی و حافظ؛ حافظ را انتخاب کرده است. گویی ارشاد مثل کف آب است. هیاهویی و جلوه و جولانی موقت دارد. اما سرانجام فرو می نشیند. نمی توان نویسنده را نویسانید و شاعر را شاعرانید و کارگردان سینما را کارگردانید. فاصله فردوسی با عنصری را ببینید؟…
نمونه تازه ممتنع بودن ارشاد فرهنگ و اطلاعات همین رونق حیرت انگیز خبرنامه ها و وب نوشت های روزانه اینتر نتی ست. یادتان است. در نماز جمعه تهران همان خطیب محترمی که فرمود آیه الله سیستانی انگلیسی است. امر به تحریم اینترنت داد. حالا ببینید در قم چگونه مراجع تقلید سایت های اینترنتی دارند. می خواهم بگویم سخن از کنترل فرهنگ با ابزار قدرت سیاسی و امنیتی اگر کارا بود، شوروی می ماند.
هشتم: سخن آخرم این است که من سه کتاب در دستگاه گرامی ارشاد دارم که هر سه مدت هاست در انتظار ارشادند:
الف: رمان باغ فردوس
ب: ترجمه رمان موسم هجرت به شمال نوشته طیب صالح، که رمان درخشان جهانی است و یکی از صد کتاب ماندگار ادبیات جهانی به شمار می رود. امیدوارم رییس تازه اداره کتاب، خودش این کتاب را بخواند و نظر بدهد.
ج: قصه شیرین که نقد و تفسیر خسرو و شیرین نظامی ست.
د: نقد و تفسیری هم بر سخنرانی پاپ نوشته ام که همین هفته تقدیم ارشاد می شود. امیدوارم این کتاب به سال پیامبر اعظم(ص) وصلت دهد.
پاسخ کرباسچی به خاطرات رحیم صفوی
روزنامه اعتماد با عنوان: کرباسچی به اظهارات تاریخی رحیم صفوی پاسخ داد نوشته است: مرکز اسناد انقلاب اسلامی بار دیگر دست به انتشار خاطرات دیگری از مسئولان نظام زد. در این کتاب که به خاطرات سیدیحیی رحیم صفوی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پرداخته شده است، او ادعاهایی را در مورد وضعیت مرزبندی های سیاسی در اصفهان در دهه ۰۶ مطرح کرد. صفوی در بیان خاطرات آن دوران به مصاحبه گر مرکز اسناد انقلاب اسلامی گفته بود؛ نیروهای انقلابی و سیاسی شهر از همان ابتدا به دو گروه تقسیم می شدند؛ یک گروه نزدیک به مرحوم آیت الله خادمی بودند که بعضی از آنها سابقه انقلابی و همراهی با امام (ره) و شهید بهشتی را داشتند و از جمله بنیانگذاران دفتر حزب جمهوری اسلامی در استان اصفهان بودند. تفکر مقابل یا گروه مخالف آنها نیروها و افرادی بودندکه با آیت الله طاهری در اصفهان ارتباط داشته و هماهنگ بودند.
افرادی چون آقای شیخ عباسعلی روحانی، حجت الاسلام عبدالله نوری، آقای قمصری، آقای عطریانفر، آقای کرباسچی و آقای ساطع از آن جمله بودند. طیف مزبور به عنوان یک جناح مخالف علیه حزب جمهوری اسلامی و موسسین اصلی آن در تهران و اصفهان دست به تبلیغ و فعالیت می زدند. شهر اصفهان میدان تاخت و تاز این گروه بود و مواضع ایشان نه دوستانه بلکه خصمانه بود و در سخنرانی ها صریح و بی پرده علیه مسئولین حزب سخن می گفتند و بعضی از طرفداران آشکارا به شهید بهشتی اهانت می کردند. افرادی که نام بردم با نفوذی که بر بیت آیت الله طاهری امام جمعه اصفهان داشتند، در کارهای دولتی و اداری و انتصاب و تعیین مدیران اجرایی مراکز مختلف استان دخالت می کردند.
در پاسخ به این ادعا غلامحسین کرباسچی اظهارات رحیم صفوی را رد کرد و گفت؛ آقای صفوی برخلاف آنچه در کتاب خاطرات شان آورده اند آگاهی کاملی نسبت به ارتباطات بین من، حضرت آیت الله طاهری و سایرین نداشتند. کار من اداری بود و من به عنوان استاندار مدیر اداری استان اصفهان بودم و اصفهانی و جزو افرادی که شمرده اند نبودم در حالی که شاید ایشان در ذهن شان به دلیل حضور طولانی من در اصفهان مساله به گونه یی دیگر شکل گرفته است. بنابراین می توان گفت که این بخش از خاطرات یاد شده بدون درک صحیح از جایگاه و دیدگاه من، آقای نوری و آیت الله طاهری منتشر شده است. دیدگاه من در آن موقع در بسیاری موارد با دوستانی که شمرده اند متفاوت بود، من خود عضو حزب جمهوری در تهران بودم و در آنجا کار می کردم. البته جو حزب اصفهان آن موقع با جو تهران کاملاً متفاوت بود و گرایش هایی از محافل ویژه منتسب به انجمن حجتیه در آنجا وجود داشت که باعث مشکلاتی شده بود و اتفاقاً آنها مداخلاتی قبل از من در امور اداری و سیاسی استان داشتند که باعث عدم ثبات مدیریت استان شده بود و گاهی عمر کاری استاندار تا حدود یکی دو ماه کاهش پیدا کرده بود و علت مداخله امام (ره) نیز همین اهتمام ایشان به ایجاد مدیریتی باثبات و مستقل بود که گرایش سیاسی ویژه یی را در امور اجرایی دخالت ندهد. همچنین صفوی در بخشی دیگر از بیان خاطرات خود از دخالت کرباسچی و عباسعلی روحانی در مسائل جنگ و نفوذ بر آیت الله طاهری سخن گفت و در مورد دخالت های این دو نفر گفت: در سال ۱٣۶۷ آیت الله طاهری برای بازدید از مناطق جنگی به غرب کشور آمده بودند و من با وی ملاقاتی داشتم، در بین صحبت هایی که انجام شد آقای طاهری عیناً این جمله را گفت؛ آقای آقارحیم من رفتم خدمت امام و گفتم حضرت امام، من امام جمعه موقت هستم، آقای عباسعلی روحانی امام جمعه دایم است، مرا بردارید. امام فرمودند: خیر شما باید باشید. آقارحیم من به شما می گویم شیخ عباسعلی روحانی و کرباسچی استاندار اصفهان دستشان را توی دست هم گذاشته اند، اصفهان را اینها اداره می کنند من کاره یی نیستم.
من در جواب آقای طاهری گفتم؛ این حرف ها خوب نیست، این حرف ها ضعف شما است. اما آقای طاهری مرتباً حرف خود را تکرار می کرد.
کرباسچی در پاسخ به خاطرات صفوی بار دیگر این ادعا را رد کرد و گفت: از اواخر سال ۱۶٣۱ تا ٨۶٣۱ در این استان غاستاندارف بودم و بیشترین پشتیبانی از جنگ و بعد از آن بیشترین سازندگی و توسعه در استان اصفهان رخ داد. استاندار سابق اصفهان و تهران اظهارات صفوی را پرخاش دانست و با بیان اینکه در آن مقطع به عنوان استاندار چند بار از امام (ره) درخواست واگذاری سمتم را کردم و ایشان نپذیرفتند، افزود؛ امام (ره) در پاسخ من فرمودند در اصفهان بمانید و من تا پایان حیات ایشان در این استان بودم و وضعیت استان در آن زمان و آنچه که امروز است معلول کارهایی است که در آن زمان انجام گرفت یا پی ریزی شد. البته صفوی در این کتاب به برخی مسائل دیگر، همچون حضور تاثیرگذار هواداران آیت الله منتظری و مهدی هاشمی در اصفهان و دفاع آیت الله طاهری از بنی صدر هم پرداخته است که در مواضع کرباسچی به این اظهاراتش پاسخ داده شده است.
ضرورت و جود احزاب
روزنامه آفتاب در حاشیه اظهارات وزیر ارشاد درمورد احزاب نوشته است: اگرچه سخنان محمدحسین صفار هرندی در مورد سابقه تحزب در ایران، نخستین موضع گیری دولتمردان نهم در مورد احزاب نیست، اما این سخنان از یک زاویه، جدید تلقی می شود. وزیر ارشاد دولت احمدی نژاد ضمن طرح این ادعا که در کشور ما تحزب، تجربه موفقی نبوده است خواستار ایفای نقش این نهاد توسط تشکیلات دیگری همچون روحانیت و بسیج شد.
در مورد دیدگاه سران دولت نهم نسبت به احزاب و تحزب و نیز سخنان اخیر وزیر ارشاد چند نکته قابل تامل وجود دارد:
۱ـ دولتمردان نهم باید مشخص کنند معیار آنها برای عدم موفقیت تحزب در ایران چیست؟ زیرا حتی اگر کسی بتواند عدم موفقیت احزاب را ثابت کند نمی توان این امر را نشانه عدم موفقیت تحزب دانست. البته شاید اصولاً توقع موفقیت احزاب در کشور ما چندان منطقی نباشد. زیرا از یک سو دسترسی اکثر احزاب ـ بخصوص احزاب دور از قدرت ـ به رسانه های موثر با دشواری هایی روبه رو است، رسانه ملی نیز هیچ گاه نتوانسته است فضای عادلانه برای بهره گیری مساوی احزاب از این امکان فراهم نماید. دسترسی به تریبونهای بزرگ ـ که همه آنها الزاماً پرنفوذ نیستند ـ نیز معمولاً برای برخی گروهها و گرایش های سیاسی با سهولت بیشتری انجام می شود. از سوی دیگر، اتهام افکنی در برابر کسانی که سخنی غیر از سخن رسمی و یا سخن موردپسند بعضی از گروههای سیاسی می گویند، نیز سکه رایج است. مهم تر از همه اینها، اصرار عده ای بر حقانیت خود و طرد سایر دیدگاهها بدون تعریف استاندارد و مبانی خاص است. همین وضعیت باعث شده است که در سال های گذشته، اظهارنظر پیرامون یک موضوع واحد، با واکنش های کاملاً متفاوت مواجه شده است. بارزترین نمونه در این زمینه مذاکره یا رابطه با آمریکاست. هرگاه اصلاح طلبان کلامی بر زبان می آوردند که احتمال مذاکره با آمریکا از آن استنباط می شد بلافاصله ماشین اتهام افکنی جناح مقابل فعال می شد اما آنگاه که از میان طیف محافظه کاران کسانی مذاکره با شیطان در قعر جهنم را مباح دانست تا ثابت کند مذاکره با آمریکا بلا اشکال است، قبح و حرمت این موضوع از بین رفت و حتی یکی از ریش سفیدان جناح محافظه کاران از ورق زدن دفتر مخاصمه و نگارش در صفحه جدیداز دفتر روابط تهران و واشنگتن سخن گفت. این وضعیت نشان می دهد که حوزه اظهارنظر پیرامون مسائل مهم نیز به صورت عادلانه در میان احزاب توزیع نشده است. در چنین شرایطی، شاید توقع پا گرفتن احزاب نیرومند و موفق، چندان منطقی نباشد.
۲ـ حتی اگر کسی عدم موفقیت احزاب را بپذیرد، نمی توان آن را دلیلی بر عدم موفقیت تحزب و تلاش برای جایگزینی نهادهای اجتماعی به جای احزاب دانست. شاید ارائه یک مثال، به خوبی نشان دهد که تحلیل وزیر ارشاد تا چه حد از دقت و قابلیت اتکا به دور است. از ابتدای تشکیل دولت نهم و حتی ماهها قبل از آن، بسیاری از دولتمردان فعلی، ادعاهایی در مورد ناکامیهای سیاسی، عقیدتی، اقتصادی و فرهنگی دولت های تشکیل شده پس از انقلاب سخن گفتند. رئیس جمهور و همکاران او بارها از گستردگی مفاسد اقتصادی در دولت های گذشته سخن گفته اند، یک وزیر دولت نهم نیز مدعی حاکمیت انفعال بر سیاست خارجی ایران در دو دهه گذشته شده است. البته یکسال و اندی قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال ٨۴ روزنامه ای که وزیر فعلی ارشاد از مدیران آن بود نیز مدعی شد در دوران پس از انقلاب جز در دوره چند ماهه مسئولیت شهید رجایی، هیچ گاه کشور براساس روش اصولگرایی اداره نشده است. از سوی دیگر بسیاری از صاحب نظران با گرایش های گوناگون سیاسی، دلایل گوناگونی ارائه می کنند که به ادعای آنها عدم موفقیت دولت نهم در عرصه های سیاسی، اقتصادی و بین المللی را ثابت می کند. تلفیق ادعاهای دولتمردان نهم در مورد اسلاف آنها و انتقادات فراوان نسبت به عملکرد دولت نهم، این تلقی را ایجاد خواهد کرد که قوه مجریه کشور در بیست و چند سال گذشته، تجربه موفقی نداشته است. با این شرایط، آیا وزیر ارشاد اجازه می دهد که کسی بگوید چون دولت ها در سال های اخیر تجربه موفقی نداشته اند باید نهاد دولت منحل و وظایف آن به دستگاههای دیگر ـ مثلاً هیات های مذهبی ـ واگذار شود؟! بدون تردید نه عدم موفقیت یک دولت مجوزی برای تعطیلی نهاد دولت است و نه عدم موفقیت احزاب ـ آن هم به زعم کسانی که از ابتدا دیدگاه خوبی نسبت به تحزب نداشته اند ـ دلیلی بر واگذاری نقش آنها به سایر تشکل هاست؛ بخصوص تشکل هایی که به لحاظ سوابق و وظایف، نمی توانند جای خالی احزاب را پر کنند و ورود آنها به این حوزه، کار ویژه خود آنها را نیز زیر سوال خواهد برد.
٣ـ برخلاف نظر وزیر ارشاد و برخی همکاران او، تحزب یکی از ضرورت های اصلی این کشور است. اگر احزاب قوی و موثر در این کشور وجود داشت و رئیس جمهور، نمایندگان مجلس و سایر مناصب انتخابی، برنامه های خود را در قالب احزاب ارائه می کردند، بدون تردید امروز همان احزاب پاسخگوی عدم تحقق وعده ها بودند و مردم نیز تکلیف خود را با احزاب حامی رئیس جمهور و نمایندگان مجلس می دانستند؛ ضمن آنکه وعده هایی همچون آوردن پول نفت برسر سفره های مردم، دعوت شهردار به جلسه هیات دولت، تشکیل ژاپن اسلامی، تثبیت قیمت ها، عدم استفاده از ذخیره ارزی برای امور جاری، مقابله با مافیای نفتی و… به راحتی تکذیب نمی شد و شاید اصلاً این وعده ها مطرح نمی گردید.
اکنون که اظهارات وزیر ارشاد، واکنش تقریباً یکسان وابستگان به گرایش های مختلف سیاسی را برانگیخته است شاید بهترین کار ،تجدیدنظر دولتمردان نهم در دیدگاه خود نسبت به تحزب و احزاب باشد.
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|