"آشتی ملی"، سنگر شکننده اصلاح طلبان


هلمت احمدیان


• «آشتی ملی» کلید واژه ی سازش باندهای حکومتی است از سوی خاتمی و روحانی، و آتش بس ستیزهای درون حکومتی، اما برای سپاه و خامنه ای، سازشی به ویژه پس از مرگ رفسنجانی، در کار نیست. برای خامنه ای و با سیاست سپاه «آشتی بی معنی است.» کارگران و زحمتکشان، یعنی اکثریت عظیم جامعه در ایران در برابر بربریت حاکم، تمامی جناح های حاکم قرار گرفته اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۵ اسفند ۱٣۹۵ -  ۲٣ فوريه ۲۰۱۷


"آشتی ملی" که محمد خاتمی اخیرا مطرح کرده است شعار تازه ای نیست. چند سال پیش کرباسچی، از سران باند خاتمی- روحانی و دیگران نیز آن را طرح و دیگر اطلاح طلبان حکومتی آن را تایید و دنبال کردند. اما جایگاه این "آشتی ملی" در آستانه "انتخابات" فراروی حکومت اسلامی، در بحران کنونی، و ترامپیسم حاکم، موضوعی است که جای تامل دارد. خاتمی، رئیس جمهور پیشین حکومت اسلامی، ضمن تاکید بر لزوم ایجاد بنیادهای «مدنی» برای پیشبرد «جامعه مدنی» و یادآوری برخی شعارهای پوپولیستی و عوامفریبانه ی انقلاب اسلامی از جمله «تحقق آزادی، عدالت، اخلاق و معنویت» در جامعه، که پیش از همه از زبان خمینی در بهشت زهرا در روزهای بهمن ۵۷ بلندگو شد، بنا به وضع کنونی جهان و تهدیدهای دولت دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا علیه برخی سیاستها رژیم اسلامی در ایران اشاره کرد و گفت: "معتقدم الان بهترین موقعیتی است که می توان فضای آشتی ملی را در کشور حکمفرما کرد". او دایره این آشتی را اینگونه توضیف کرد: "ممکن است حتی افرادی در ایران، میانه خوبی با انقلاب یا نظام هم نداشته باشند، اما... وقتی اصل کشور و نظام و منافع ملی و حیثیت ایران تهدید میشود... همه در یک خط در مقابل کسی که می خواهد تجاوز بکند، میایستند و ما ایستاده ایم". مخالفان درون حکومتی، به ویژه اصول گرایان، در مقابل این تبلیغات سران اصلاح طلب ساکت نماندند و از جمله حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان نوشت: «آشتی ملی واژه ای است که این روزها اصحاب وطن فروش فتنه آمریکایی - اسرائیلی ۸۸ و شماری از مدعیان اصلاحات و اعتدال بر زبان و قلم دارند و ادعا میکنند که تحقق آن مخصوصا برای مقابله با تهدیدهای اخیر آمریکا علیه کشورمان ضرورت حیاتی دارد».
ارزش مصرف "آشتی ملی" برای اصلاح طلبان حکومتی در شرایط کنونی چیست و برد آن در جنگ قدرت درون رژیم چقدر است؟ "آشتی ملی" بر اساس اظهارات خاتمی و روحانی ضرورت متحد شدن لایه های مختلف اصلاح طلبان در برابر جناح تمامیت خواه در آستانه "انتخابات" فرارو است. آنها همانگونه که روحانی نیز در نطق سالگرد ۲۲ بهمن بیان داشت نمی خواهند نمایندگی "ایستادگی" در مقابل تهدیدات حاکمیت آمریکا را به جناح مقابل بدهند. آنها اگر چه از دید غرب و آمریکا مقبول تر از بیت رهبری هستند، ولی می خواهند در تنگنای بحران جدیدی که به بهانه هشدارهایی که اخیرا از طرف ترامپ به رژیم اسلامی شده است "از این نمد برای خود کلاهی بدوزند" و این "شر" را برای خود به "برکت" تبدیل سازند. پارامترهایی که اصلاح طلبان را به اتخاذ فیگور جدید یعنی "تندروی" در مقابل تهدیدات ترامپ و علم کردن دوباره "آشتی ملی" مجاب می سازند از این قرار است:
۱. تشابه هایی که در پبشبرد سیاست در بین ترامپ و جناح تمامیت خواه رژیم اسلامی وجود دارد.
۲. مخالفتهایی که هم در درون جامعه ایران و هم در سطح بین الملی نسبت به ترامپیسم وجود دارد.
٣. در جنگ جناحی بویژه بعد از مرگ رفسنجانی، آنها در موقعیت ضعیف تری قرار گرفته اند و از این رهگذر میخواهند خود را در وضعیت مناسب تری قرار دهند.
۴. تهدیدهای تبلیغاتی و ایضایی- نظامی اخیر آمریکا، به مانند دوران جنگ ایران و عراق برایشان بهانه ای است برای پوشاندن ناتوانی خود در تخفیف بحران های اقتصادی و سیاسی اجتماعی در جامعه. این جناح حکومتی در پوشش شعار «آشتی ملی» میکوشد جناح دیگر و شخص خامنه ای را مسبب شرایط بحرانی معرفی سازد و خود در این همه جنایت مبرا سازد و علت نابسامانی ها را به تهدیدات خارجی پاس دهد. تهدید خارجی مانند همیشه بهانه ای بهتر برای سرکوب هر گونه نارضایتیهای اجتماعی و طبقاتی.
۵. زیر پوشش شعار "آشتی ملی" می خواهند سر و سامانی دوباره به صفوف ضربه خورده خود داده و امیدی دوباره به اپوزیسیون لیبرالی خارج از حاکمیت بدهند.
۶. و...
اما سئوال این است که این نکات چه اندازه در شرایط کنونی برای آنها "نان و آب" می شود؟ نگاهی اجمالی به هر یک از این پارامترها و توجه به موقعیت اصلاح طلبان و بطور کلی لیبرالیسم ایرانی در این میان می تواند تا حدودی این مسئله را روشن سازد:
۱. افراط گرایی: همانگونه که اشاره شد افراط گرایی وجهه مشترک ترامپ و بیت رهبری و باند سپاه و امنیتی های این جناح در ایران است. رویکردهای شبهه فاشیستی و عظمت طلبانه آنها یک رویه کور اخلاقی نیست. یک رویکرد آگاهانه در دو جامعه متفاوت است. ترامپیسم محصول شکست نئولیبرالیسم در سطح جهانی و بطور مشخص در ایالات متحد آمریکا است و افراط گرایی تمامیت خواهان در حاکمیت ایران رمز بقای رژیم اسلامی است. ترامپ "غیرمنتظره" و فاشیست پاسخ سرمایه داران آمریکایی است که موقعیت برتر اقتصادی ای اش را هم در سطح جهانی و هم در آمریکا از دست داده اند. ترامپیسم، پاسخ جهانخوارانی است که سیاست های جنگی اشان برای حفظ ابرقدرتی شان در عراق و سوریه و ترکیه و ... با شکست روبرو شده و به دنبال تابلویی جدید (صرفنظر از اینکه چقدر عملی باشد)، برای حفظ این موقعیت هستند. این حکم برای باندهای بیت رهبری و سپاه در ایران هم حکم می کند. آنها روی آتشفشانی از خشم و نفرت در جامعه که هر آن منتظر جرقه ای است حاکمیت می کنند. این سلطه، تنها با افراطی ترین و بی رحمانه ترین روش ها میتواند تامدتی کوتاه دوام یابد. شاخ و شانه کشیدن و دخالت در همه کانون های بحران در منطقه برای این رژیم ضرورتی برای حفظ موقعیت خود است. کشتار، سرکوب و به مسلخ کشیدن هر صدای مخالفی برای این رژیم استبدادی و استبداد سرمایه دارای در ایران، حلقه حفظ حاکمیت است. آنها به نیکی میدانند یک ذره «رفرم و اعتدال» سرشان را به باد خواهد داد و از این روی گوششان به نصیحت های لیبرالی و اعتدالی بدهکار نیست. پاسخ به بربریتی که حکومتیان در ایران، از هر دو سو نعره می زنند، آشتی دادن صفوف پراکنده اصلاح طلبان از هر طیف و رنگی نیست. آنها در طول تاریخ جمهوری اسلامی در بالاترین موقعیت های حکومتی فرصت داشتند. آنها بارها بخش هایی از جامعه را به الگوهای "کم تر بدتر" خود متوهم کرده اند و هر بار "دست از پا درازتر" تسلیم جناح رقیب شده اند و متحدانه به سرکوب طبقه کارگر و زنان و حوانان و لایه های به پاخاسته جامعه پرداخته اند. از این روی آنچه جامعه ایران نیازمند آن است نه "آشتی ملی" که معنایش آشتی طیف های گوناگون بورژوازی ایران است، بلکه اتحاد توده های محرومی است که هر روز بیشتر به قهقرا رانده می شوند. این امر در مورد آمریکا نیز صادق است. بدیل ترامپیسم بازگشت به الگوهای نئولیبرالیستی اوباما نیست، بلکه رشد و متحد شدن جنبش های خلاف جریانی است که افق یک جامعه سوسیالیستی را فراروی خود دارند. آشتی ملی، خاتمیسم، آشتی بین باندهای حکومتی است که به حذف یکدیگر در رقابت خونین برای تصاحب و تجاوز به هستی جامعه است.
۲. پارامتر دومی که اصلاح طلبان مدافع "آشتی ملی" روی آن حساب باز کرده اند، نفرت و مخالفتی جهانی است از قدرت گیری ترامپ. این فاکتوری واقعی است که بیش از نیمی از رای دهندگان آمریکایی به ترامپ رای نداده اند. این واقعیتی است که بخش عظیمی از این جامعه به سیاق همیشه انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا را این بار هم تحریم کرده اند و به این اعتبار مخالف دو حزب حاکم در این کشور هستند. این واقعیتی است که کشورهای اروپایی از به قدرت رسیدن ترامپ خشنود نیستند و .... و از این روی حاکمیت ترامپ بر آمریکا و جهان در دوره فراروی، دوره پرچالشی برای آنها خواهد بود. اما این تنفر جهانی از قدرت گیری فاشیسم در آمریکا ربطی به حکومتی ندارد که کارنامه اش در نفرت انگیزترین شکل خود فاشیستی، راسیستی و تحجرگرایانه است. در این رهگذر، اگر مجالی برای فریادهای برابری خواهانه و انسانیت در جهان به صورت تقویت جنبش های عظیم توده ای باشد که تظاهرات میلیونها زن در آمریکا بعد از به قدرت رسیدن ترامپ نمونه ای از آن بود، حتی اگر "شانسی" برای جناح های معتدل تر و سکولارتر سرمایه داری در جهان برای مطرح شدن دوباره وجود داشته باشد، بطور قطع برای بخش "نرم تر" حاکمیت اسلامی در ایران که ساختار حقوقی، قضایی و راهبرنده آن نمایندگی سرمایه داری امروز جهان را نمی کند، وجود ندارد. این فرصت نه تنها برای آنها، حتی در شرایط فعلی برای سلطنت طلبان و لیبرال های کراواتی پیرامون رژیم نیز وجود ندارد.
٣. جبران موقعیت ضعیف شده: مرگ رفسنجانی که نقش موثرتر و تثبیت شده تری نسبت به خاتمی در میان سران جمهوری اسلامی داشت و در سال های اخیر به عنوان "پدر معنوی" اصلاح طبان حکومتی عمل می کرد، به زیان اصلاح طلبان بود. اما واقعیت این است که در روندی که اپوزیسیون بورژواری ایران برای سهم بریش در حاکمیت طی میکند این نه چهره ها، بلکه سیاست های پایه ای و کلان آنهاست که تعیین کننده است. اصلاح طلبان، چهره کم نداشته اند. موسوی و کروبی و خاتمی و روحانی و ... همگی در حدود و ثغور خود گفتمان اصلاح طلبی را در حاکمیت ایران نمایندگی کرده اند و هر گاه خواسته اند یک پای فراتر بگذارند با چند کلمه "ولی فقیه" متوقف شده اند. "دیالوگ تمدن ها"، "آشتی ملی" و ... هیچکدام از این نوع ادعاهایشان، نتوانسته آنها را در حاکمیت جمهوری اسلامی به موقعیت برتر براند. دلیل آنهم قبل از هر چیز این است که آنها هیچ مجالی برای پیشبرد برنامه اقتصادی متفاوتی برای حل بحران های جامعه ندارند و همواره حرف اول را ساختار "ولایت فقیه" و انواع نظارت های استصوابی، مجلسی و مهمتر از همه پادگانی از طرف سپاه زده اند. باند حاکم بر اقتصاد و نیروهای میلیتاریستی، اجازه مانوری به این باند «آشتی طلب» نمیدهد. از این روی حتی آنها در بهترین «شانس» فراروی که مثلا "انتخاب" مجدد روحانی بعنوان رییس جمهور باشد هم نمیتوانند نمایندگی هیچ نوع رفرمی را در جمهوری اسلامی بکنند.
۴. «برکات» تهدیدات جنگی: سران رژیم اولا میدانند که دست یازیدن آمریکا به جنگ با توجه به ناکامی هایی که آنها در عراق و افعانستان و سوریه و... داشته اند امر آسانی نیست. به ویژه آنکه، آمریکا اکنون در این راه متحدان غربی اش را به روش گذشته با خود ندارد. لذا در همین حد جنگ روانی هم آنها مانند همیشه حتی روی این مسئله در سطح تهدید هم حساب باز کرده اند. پاسخ اخیر روحانی را می توان در این راستا دید که اولا عرصه "رادیکالیسم" ضدآمریکایی را برای خامنه ای و سپاه خالی نگذارد و دوما به این بهانه بر طبل ناسیونالیسم ایرانی با شعار حفظ "مام میهن" بکوبد. آنها می دانند که این شعار در میان شووینیست ها و ناسیونالیست های ایرانی می تواند جاذبه ای برای ایجاد همسویی در میان طیف هایی از ملی گرایان بشود و خود می خواهند نمایندگی این "آشتی" بشوند. اما مهمتر از همه اینها (همانگونه که اشاره شد) این است که تهدید خارجی ابزار مناسبی برای سرکوب تهدید داخلی است. روحانی در این راستا از جناح تمامیت خواه کم نیاورده و در دوره ریاست جمهوری اش کارنامه کمتر خونینتری از رقیب ندارد. در این تردیدی نیست که دود ماجراجویی ها و بحران آفرینی ها و موشک پرانی های باند سپاه و ولی فقیه، و شعارهای سران آمریکا، دودی است که به چشم مردم محروم و ستمدیده می رود. در این تردیدی نیست که بهای تحریم های اقتصادی بر ایران را طبقه کارگر و زحمتکشان از نان و سفره خود می پردازند و... از این روی بهای ماجراجویی های جنگی را، رفرمیست های ایرانی و تمامیت خواهان حکومتی در ایران نمی پردازند. اما در این امر هم تردیدی نیست که این ترفند هم در مقابل وجدان آگاه بشری و توده های آگاه و مبارزی که در پی دنیایی بهتر هستند دوام نخواهد آورد.
۵. بحران بورژوازی ایران: پارامتر دیگری که اکنون اصلاح طلبان حکومتی را به چنگ افکنی به ترفند "آشتی ملی" انداخته، مشکل قدیمی تر بورژوازی ایران است که درد اصلی و عامل تفرقه طیف های مختلف بورژوازی ایران در تمام طول تاریخ حاکمیت جمهوری اسلامی بوده است. جناح های حکومتی بر اساس درکی که از نیاز سرمایه داری ایران و تضمین بقای نظام اسلامی دارند، نقشه های راهبردی متفاوتی در پیش گرفته اند. تلاش جناح اصلاح طلب، "اصلاح" موانع رشد سرمایه خصوصی در راستای پاسخگویی به نیاز سرمایه داری و حکومت در ایران بوده است که علیرغم موانع قانونی و مخالفت ها و کارشکنی های جناح های رقیب به سازمان تجارت جهانی بپیوندد. این روند به رغم شرایط نامتعارفی که رژیم جمهوری اسلامی به سرمایه داری ایران تحمیل کرده است و علیرغم دشواری ها و بحران های سیاسی و اقتصادی که با آن درگیر بوده است، طی سه دهه گذشته همواره جریان داشته است و نتیجه ای برایشان بهمراه نداشته است. جذب سرمایه های زودبازده، از سویی امنیت میخواهد و میدان های آزاد تجاری و صنعتی و وعده های باند پرو غرب، با یک موشک پرانی و یک رفت و آمد نمایندگانی از روسیه و رفت و برگشت قاسم سلیمانی و علی اکبر ولایتی و دوگین، نقش بر آب می شوند. از یک سوی سرمایه داری ایران بر متن رانت خواری، معافیت های گمرکی، برخورداری سرداران سپاه، بنیادها، روحانیون و آقازاده ها از امتیازات ویژه دولتی و بر بستر فساد گسترده و هرج و مرج و تشدید بی حقوقی و استثمار و تحمیل فقر و فلاکت بی سابقه به طبقه کارگر ایران، رشد و گسترش پیدا کرده است و دلالان و تصاحب کنندگان میدان نفتی و گاز و پتروشیمی و مخابرات و ... به غول های اقتصادی تبدیل شده اند. از طرف دیگر اصلاح طلبان کوشیده اند برای برون رفت از این بحران به محدود کردن قدرت انحصاری سپاه و نهادهای حکومتی این باند و ولی فقیه در اقتصاد، به آزاد کردن بازار داخلی و ادغام در بازار جهانی سرمایه گرایش پیدا کنند. اما همانگونه که اشاره شد در این کشاکش، بورژوازی ایران برای تأمین شرط های بازار جهانی با مانع ساختار سیاسی و ایدئولوژیک جناح حاکم روبرو بوده است. با این حال و از آنجا که نمایندگان کنونی اصلاح طلبان از طرف رقیب حکومتی شان کاملا «آچمز» هستند و قادر به روندهای متعارف جهان سرمایه داری نیستند بطور قطع نمی توانند با پروژه هایی تحت عنوان "آشتی ملی" بحرانی را که ریشه عمیق اقتصادی و بنیادی در ساختار سیاسی اقتصادی رژیم اسلامی دارد موجب تغییر و یا اصلاحی شوند. خامنه ای و باند سپاه که بازتاب نام و عکس خاتمی را دو سال است در تمامی رسانه ها ممنوع کرده اند، دست رقیب را از پیش خوانده بودند و دشمنی درون حکومتی باندها، عمیق تر از آن است که برای تقسیم دستبردها و سرقتها و قدرت سیاسی به توافق برسند. با پخش شعار«الان بهترین موقعیت ایجاد فضای آشتی ملی در کشور است» از سوی خاتمی، این خامنه ای بود که بی درنگ، مشت محکمی بر دهان رقیب کوبید: «... مردم ما با آن کسانی که به روز عاشورای [۸۸] اهانت کردند، با آنها قهرند. آنهایی که آمدند وسط خیابان، روز عاشورا با قساوت، با لودگی، با بی حیایی، جوان بسیجی را توی خیابان لخت کردند و کتک زدند، بله ملت با این ها قهر است. با این ها آشتی هم نمی کند. آن کسانی که با اصل انقلاب مخالفند، اصل نظام میگند هدف ماست، انتخابات را میگند بهانه ماست... بله. البته آنها عده معدودی اند، عده کمی اند، در مقابل اقیانوس عظیم ملت ایران، یک قطره اند، چیزی نیستند. این اقیانوس با یکدیگر منسجم است، متحد است. این اتحاد وجود دارد و باید وجود داشته باشد و روز به روز باید تقویت بشود.»
«آشتی ملی» کلید واژه ی سازش باندهای حکومتی است از سوی خاتمی و روحانی، و آتش بس ستیزهای درون حکومتی، اما برای سپاه و خامنه ای، سازشی به ویژه پس از مرگ رفسنجانی، در کار نیست. برای خامنه ای و با سیاست سپاه «آشتی بی معنی است.» کارگران و زحمتکشان، یعنی اکثریت عظیم جامعه در ایران در برابر بربریت حاکم، تمامی جناح های حاکم قرار گرفته اند. این اکثریت افزون بر ۷۰ میلیونی، تمامی جناحهای رژیم جمهوری اسلامی با تکیه بر اسلام سیاسی بر آن قرار گرفته را مردود می شمارند. برای برون رفت از بحران حاکم، راه کارهای رفرمیستی و لیبرالی - که اکنون حتی در کشورهای پیشرفته جهان سرمایه داری با بن بست روبرو شده است- راهگشا نیست. بشریت در قرن بیست و یکم و در شرایطی که الگوهای نئولیبرالیستی نیز دیگر نمی توانند سرمایه را از بحران نجات دهند، دو راه و گزینه بیشتر فراروی ندارد. یا تمکین به ظهور راهکارهای فاشیستی و خشن سرمایه داری و یا مبارزه برای جامعه ای سوسیالیستی.