فرانسه درگیر شورش و هیولای راست افراطی


اردشیر زارعی قنواتی


• شورش حاشیه نشینان پاریسی و سرخوردگی طبقات کارگری و بخش بزرگی از طبقه متوسط شهری تنها مختص فرانسه امروز نیست و تقریبا وجه تشابه همه کشورهای اروپایی و حتی ایالات متحده آمریکاست که هم زمان به منازعات نژادی و طبقاتی در همه این جوامع دامن زده است. ظهور پدیده "ترامپیسم" در آمریکا و قبل از آن نتایج همه پرسی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپایی "برکسیت" بازخورد عینی همین وضعیت پارادوکسیکال است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۷ اسفند ۱٣۹۵ -  ۲۵ فوريه ۲۰۱۷


اعتراضات مخالفان نژادپرستی و اقدامات پلیس فرانسه در ضرب و شتم جوانان نسل سوم مهاجران ساکن در حومه های شهرهای بزرگی چون پاریس بار دیگر فضای اجتماعی و امنیتی این کشور را به شدت متشنج کرده است. موج جدید اعتراضات بعد از آن شروع شد که یک جوان ۲۲ به نام "تئو" در حومه شهر پاریس در محله "آولنه – سو – بوا" توسط چهار پلیس به شدت کتک خورده و به گفته مصدوم و اسناد تایید شده توسط پلیس با باتوم مورد تجاوز قرار گرفت. شواهد و مستندات عینی و حتی تحقیقات پلیس نشان می دهد که در روز دوم فوریه تئو به صورت تصادفی و اشتباه توسط پلیس مورد ضرب و شتم و هتاکی جنسی قرار گرفته است و وی هنوز در بیمارستان به دلیل صدمات وارده بستری است و حتی "فرانسوا اولاند" رئیس جمهوری فرانسه نیز از وی عیادت کرده است. از آنجا که سیاست های نئولیبرالیستی دو دهه گذشته در فرانسه به شدت حاشیه نشینیان حومه های شهرهای بزرگ و "گتوهای" پیرامون شهر پاریس را از متن زندگی اجتماعی و سیاسی کشور جدا کرده است و این مناطق در طول تمام این سال ها همیشه آبستن اعتراضات خشونت آمیزی بوده که ساختار سیاسی این کشور هنوز هیچ راه حلی را برای آن نیافته است. پاریس و بسیاری از دیگر کلان شهرهای فرانسه در دو دهه گذشته همواره با پدیده شورش اقلیت های نژادی و مذهبی در حومه شهرهای بزرگ که به سیستم گتوها اداره می شوند مواجهه بوده اند که اوج این شورش ها در سال ۲۰۰۵ در حومه پاریس برای چند هفته سراسر کشور را در وضعیت اضطرار امنیتی قرار داد. این بار نیز این زخم التیام نیافته دوباره سر باز کرده و مردم خشمگین حومه ها به صورت مستمر در حال جنگ و گریز با پلیس قرار گرفته اند.
فرانسه هم اکنون در شرایطی رو در رو با یک شورش طبقاتی با نشانه های گسست های نژادی – مذهبی در درون ساختار سیاسی – اجتماعی روبه رو شده است که رقابت های انتخابات ریاست جمهوری این کشور به روزهای حساس خود نزدیک می شود. پروژه همگرایی مورد ادعای اتحادیه اروپایی بعد از سال ها تبلیغات و خودفریبی نشانه های شکست خود را چنان آشکار کرده است که رهبرانی چون "آنگلا مرکل" صدراعظم آلمان و فرانسوا اولاند نیز به صراحت بر شکست آن اذعان کرده اند. اما آنچه امروز با تشدید گرایشات راست افراطی و موج مهاجرستیزی در جوامع اروپایی نمود واقعی خود را نشان می دهد به خلاف تبلیغات سیاستمداران حامی وضع موجود و پوپولیست های راستگرایی که امروز در قامت اپوزیسیون و مخالف وضع موجود نسخه های نژادپرستانه و فاشیستی ارائه می کنند نه به دلیل عدم تجانس جامعه بومی مسیحی با جامعه مهاجر چندنژادی مسلمان، که بدون تردید محصول شکست برنامه های خانمان برانداز "ریاضت اقتصادی" در چارچوب نئولیبرالیسمی است که طبقات زیرین اجتماعی را در زیر چرخ دنده های خود خرد کرده است. این سیاست ریاضتی و ضد مردمی که از دهه هشتاد میلادی با محوریت دوگانه ریگانیسم – تاچریسم در غرب سرمایه داری تسلط کامل خود را بر سیستم اعمال کرد، یک دهه بعد تمامی جوامع اروپایی را هم به دنبال خود کشید تا سنگ قبر دولت رفاه "کینزی" برای تمامی قوانین تامین اجتماعی، بهداشت عمومی و آموزش رایگان که به تدریج پایمال شده بودند، بر گور تیره روزی طبقات زیرین بگذارند. تنها مهاجران نسل های اول تا سوم نبودند که در گتوهای خود به مرگ تدریجی و دوره یی از بردگی نوین محکوم شده بودند، بلکه کارگران سفیدپوست و چشم آبی اروپایی هم البته به میزانی متفاوت قربانیانی بودند که با مزایای دولت رفاه که در واقع و به خلاف تبلیغات حامیان نظام سرمایه داری امتیازی دلبخواه و تابع مکانیزم سرمایه نبود، بلکه تنها (حاصل فشار جنبش سوسیالیستی جهت تعمیق عدالت اجتماعی) بود، باید با آن وداع می کردند. همین دوگانه تفوق نئولیبرالیسم بر زیست اجتماعی جوامعی چون فرانسه امروز، از یک طرف با کوچکترین جرقه یی در بین اقلیت های مهاجر مسلمان یا جوانان عاصی را به صفوف تروریسم جهادی یا به شورش حاشیه علیه متن می کشاند و از طرف دیگر طبقات کارگری و متوسط سقوط کرده بومی را هم بخشی به سمت چپ رادیکال و بخشی اصلی تر را به سمت گروه ها و احزاب راست افراطی چون "جبهه ملی" در فرانسه گسیل می داشت. تمام این تحولات در چارچوب مرحله سرمایه داری در دوره انحصارات بسترساز ظهور تمایلات فاشیستی در کشورهای "متروپل" چون فرانسه می باشند که هنوز به دلیل در جا زدن احزاب سنتی راست و چپ میانه در موقعیت حفظ وضع موجود نئولیبرالیستی، هیچ راه حلی برای برون رفت از بن بست آن را ارائه نمی کنند.
شورش حاشیه نشینان پاریسی و سرخوردگی طبقات کارگری و بخش بزرگی از طبقه متوسط شهری تنها مختص فرانسه امروز نیست و تقریبا وجه تشابه همه کشورهای اروپایی و حتی ایالات متحده آمریکاست که هم زمان به منازعات نژادی و طبقاتی در همه این جوامع دامن زده است. ظهور پدیده "ترامپیسم" در آمریکا و قبل از آن نتایج همه پرسی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپایی "برکسیت" بازخورد عینی همین وضعیت پارادوکسیکال است که هر چند سطوح حاشیه یی آن در منازعات نژادی، مهاجرستیزی، تروریسم بومی، شکست پروژه همگرایی و نوعی از ناسیونالیسم افراطی خودنمایی می کند اما بستر و ریشه آن در عمق موضوع به شکست اجتناب ناپذیر مرحله نئولیبرالیسم اقتصادی برمی گردد. سیال بودن آرای بخش بزرگی از بدنه این موجودیت جدید ضدسیستمی که در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به خوبی مشاهده شد تنها برای تقابل به وضع موجود حتی از اردوگاه چپ "برنی سندرز" بعد از حذف متقلبانه وی از رقابت به سمت اردوی پوپولیسم راست افراطی "دونالد ترمپ" کوچ می کنند، یک واقعیت هشدار دهنده است. هر چند که حدود دو دهه است که اروپا با این پدیده های دوگانه روبه رو بوده است اما شرایط کنونی با شکستن بسیاری از کلیشه های سیاسی – اجتماعی مالوف این جوامع می تواند نتایج دور از انتظاری را به همراه داشته باشد که در دوران "آنارشی" به تشدید تضادهای ملی و بین المللی می انجامد. متاسفانه در جوامع اروپایی و آمریکایی برای حل مسائل و معظلات بزرگ همیشه نسخه های موقتی و اورژانسی تجویز می شود و سپس با مهار مقطعی بیماری با آمار و ارقام سعی می شود سیستم و کارکرد آن موفق جا زده شود. این در حالی است که تجربه و واقعیات عینی خلاف آن را نشان می دهد و هر چه زمان می گذرد طبقات و گروه های بیشتری از بدنه اجتماعی نسبت به کارکرد سیستم قطع امید می کنند و در چنین خلاء جامعه با موجی از نارضایتی ذاتی مواجهه است که تنها با توجه به تناسب قوای موجود امکان یارگیری برای احزاب رادیکال و تندرو فراهم می شود. از آنجا که هنوز چپ رادیکال در دوران تشتت نظری و عدم انسجام تشکیلاتی جهت جذب نیروهای عمده از بدنه اجتماعی قرار دارد برنده این شرایط احزاب راست افراطی و حتی گروه های فاشیستی می باشند و فرانسه هم در شرایط کنونی در همین مدار قرار دارد و چشمک هرم قدرت به "مارین لوپن" جدی تر از همیشه است.