بافتنی
الیاس قنواتی


• بچه که بودم مادربزرگم با برگ درخت نخل کلاه می بافت
تا آفتاب چشم را نسوزاند
او الگوها را از بر بود و چشم بسته می توانست ببافد
و می بافت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ اسفند ۱٣۹۵ -  ۷ مارس ۲۰۱۷


 
 

به تازه رفیقانم آزاده و نَژلا
برای هشت مارس


بچه که بودم مادربزرگم با برگ درخت نخل کلاه می بافت
تا آفتاب چشم را نسوزاند
او الگوها را از بر بود و چشم بسته می توانست ببافد
و می بافت
سوزن را بالا کشید
از چشم رد کرد
اَسَب را شکافت و پیش* بافت
خون پاشید
به بیمارستان رفت
کور شد
اما هنوز می توانست ببافد به دقت پیش

بچه که بودم مادرم کوبلن می بافت
با نخ های رنگی
به دقت
طبق الگو
سوراخ ها را پر می کرد

بچه که بودم زن همسایه بلد نبود کوبلن ببافد
مادرم می خواست یادش بدهد
الگو را از یاد می برد
مدام می خندید
مردها می گفتند زن خوبی نیست
شوهرش طلاقش داد
و روزی که رفت مادرم گفت کاش یاد بگیرد کوبلن ببافد که حوصله اش سر نرود
هفته ی بعد خودش را سوزاند
و من فکر کردم لابد یاد نگرفته کوبلن ببافد

بچه که بودم خواهرم هنوز به دنیا نیامده بود
اما حالا خانم شده است
چیزی نمانده تا دکتر شود
اگرچه
مادربزرگ مرده است و کلاه پیشی دیگر مد نیست و کسی کوبلن نمی بافد
اما او هم سوراخ ها را طبق الگو پر می کند
و نمی گذارد آفتاب چشمش را بزند


الیاس قنواتی
۶مارس ۲۰۱۷
___________________________________________________________
*پیش : برگ درخت خرما.
*پیش : قبل مقابل پس