"ولایت فقیه" یک نظریه اختراعی و ضد اسلامی است
نقد نظریه"ولایت فقیه" و نقد آقای منتظری و دیگر کسانی که از این نظریه ستمخیز حمایت می کنند


حسین میرمبینی


• قصد من در این نوشتار مختصر ، نه دفاع از اسلام است و نه اینکه خدای نکرده بخواهم ادعایی کنم . قصد من تنها و تنها در جهت پیشبرد صلح و همراهی با همه کوشندگانی است که به موضوع جدایی دین از قدرت مومن اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٣ بهمن ۱٣٨۵ -  ۲٣ ژانويه ۲۰۰۷


info@peikekhabari.com

در نوشتار پیشینم (۱) اشاره کردم که اگر بیشتر فعالان سیاسی، فقط در حول موضوع طرد "ولایت فقیه"، تمرکز کنند و به قصد حذف این فقره ستمخیز از متن قانون اساسی، نظرات شان را با هم یک کاسه کنند، آنگاه با نیروی جمعی بیشتری می توان فشار بر اساس "جمهوری اسلامی" وارد ساخت و آن را دگرگون کرد. ما (با تمرکز بر سر این قضیه) حتا قادریم تحت عنوان یک شکایت دست جمعی رسیدگی به این بزرگترین مظلمه ستمخیز تاریخ معاصرمان را در یک محکمه بین المللی بررسی کنیم و در آن به شکایاتی که از این طریق بر مردم و گروه های سیاسی وارد شده، یک به یک رسیدگی کنیم. این خواسته یک خواسته فرا آرمانی نیست و از آنجایی که در بین ایرانیان و حتا مسلمانان ایرانی طرفدارانی دارد مطمئنا می تواند به یک خواسته ملی تبدیل شود و آن را به کمک سازمانها و مجامع بین المللی عملی ساخت.
من فکر می کنم، که این روزها "آقایان" برای دوران بعد از مرگ "رهبر"، مشغول طراحی و برنامه ریزی هستند، تا مگر با کمک "اصلاح طلبان" و "مصلحتیان" ادامه این فکر باطل (ادامه ولایت فقیه) را باز به نوعی دیگر توجیه و تفسیر کنند. به همین خاطر اینروزها می بینیم که آقای منتظری (علی رغم "سن بالا و کسالتهای گوناگون") فعال شده اند و با پذیرفتن خبرنگاران داخلی و خارجی مسائلی را در ارتباط با موضوعات روز و البته موضوع "ولایت فقیه" منتشر می کنند. فعالان سیاسی در ارتباط با این ترفند جدید می باید هوشیار باشند و به طریقی که می دانند اعلام دارند که: "ولایت فقیه" یک نظریه اختراعی و ضد اسلامی است و آنها دیگر به هیچ رو حاضر نیستند ادامه این فکر را بپذیرند، اگرچه "آقایان" در ارتباط با این نظریه توجیهات نرم تری را اتخاذ کنند. ما می توانیم با استفاده از آیات قرآنی و سنت و محکمات روایات نبوی و سخنان علی بن ابی طالب در نهج البلاغه به سادگی ثابت کنیم که نظریه "ولایت فقیه" یک نظریه اختراعی است و بر خلاف آنچه که آقای منتظری می گوید، این نظریه نه تنها پشتوانه علمی و عقلی ندارد، بلکه پشتوانه قرآنی و حتا سنتی و روایاتی هم ندارد. با این کار ما می توانیم "آقایان" را مجبور سازیم که در ارتباط با این مسئله پاسخگو باشند و درعین حال ایرانیان و جهانیان را متوجه این حقیقت کنیم که نظریه "ولایت فقیه" یک نظریه من درآوردی است و ربطی به اسلام و قرآن و حتا "تشیع" ندارد.

برای مثال: آقای منتظری در مصاحبه اخیرشان با نشریه فرانکفورتر الگماینه، گفته اند:

"بحث ولایت فقیه از آیات و روایات استفاده‏ ‏می‎شود و دارای پشتوانه علمی است."
‏"دستورات دین مقدس‏ ‏اسلام منحصر در مسائل عبادی و اخلاقی نیست ، بلکه اسلام برای همه‏ ‏نیازهای بشری و از جمله حاکمیت و شرایط آن دستور و برنامه دارد. چون‏ ‏اکثریت مردم ایران مسلمانند و به موازین اسلامی ملتزمند، ما از کتاب و‏ ‏سنت برای حاکمیت بر مسلمین شرایطی را استفاده می‎کنیم که بسا عقل هم‏ ‏با آنها مساعد باشد."
‏"آقایان (علمای شیعه) نوعا و اجمالا ولایت فقیه را قبول دارند. این نظریه‏ ‏اختراعی نیست ، چون از کتاب و سنت استفاده می‎شود."

کسانی که به مسائل اسلامی و قرآنی دقت دارند، همه می دانند که بر حسب موازین اسلامی و تعلیمات قرآنی آقای منتظری (به عنوان کسی که به اعتراف خودش شخصی است "غیرمعصوم") حق بیان چنین مطلبی را ندارد. سخن آقای منتظری بر حسب آموزه های قرآنی بر پایه استنباطات شخصی و موقعیتی بنا شده و می تواند به مثابه "تاویل فاسد" و سخن کسی که فتنه می جوید و تاویل می جوید(ابتغاء الفتنهِ وابتغاء تأْوِیله) تلقی شود.، یعنی اینکه سخنان ایشان بر تعلیمات اصیل اسلامی و قرآنی بنا نشده و سراسر باطل است.
برای آنکه به جزییات این مسئله آگاهی پیدا کنید ، لازم است به آیه هفتم سوره آل عمران و یا تفسیری که آقای بهاء الدین خرمشاهی در این زمینه در کتاب قرآن پژوهی به دست داده اند، مراجعه کنید(۲). قرآن می فرماید:   

هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیکَ الْکِتَابَ
مِنْهُ آیاتٌ مُّحْکَمَاتٌ
هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ
فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ
فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَهِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ
وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ
یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا
وَمَا یذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ

او کسی است که کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد
از آنها، بخشی آیات «محکم‏» اند
که آنها اساس کتاب می‏باشند
و بخشی دیگر، آیات «متشابه‏» اند
و اما آنها که در دل هاشان زیغ (انحراف) است،
از تشابهاتی پی روی می کنند ، که فتنه‏ بجویند و تاویل بجویند.
در حالی که تاویل آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‏دانند.
(آنها) می‏گویند: «ما به همه آن ایمان داریم; همه از طرف پروردگار ما است»
و جز صاحبان خرد، متذکر نمی‏شوند

اجمالا توضیح می دهم که قرآن کتابی است معنوی و روحانی که از جهت معنایی دارای وجه های گوناگون است و بدون "تاویل صحیح" کسی به عمق مفاهیم آن دست پیدا نمی کند. قرآن خود در جای جای آیاتش این مطلب را به انحاء گوناگون بیان کرده است. مانند آیه ۲٣ سوره زمر که می فرماید : "اللّه انزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی ...." (یعنی خدا نازل کرد بهترین روایت را در کتابی متشابه و مکرر که ...) . بر این اساس ما (شعیان) معتقدیم از آنجایی که اکثر آیات قرآن آیات متشابه اند و در جایی که جز خدا و "راسخان در علم" (کسانی چون حضرت پیامبر و حضرت علی و امام جعفر صادق) کسی (منجمله اشخاصی چون آقای منتظری و دیگر مجتهدین شیعه که انسانهای خطاکاری هستند) از تاویل آیات (متشابه) قرآن چیزی نمی داند. بنابراین "آقایان" حق ندارند از جانب خود (ولی به نام خدا) در ارتباط با این مهمترین مسئله انسانها (یعنی امر حکومت) سخنانی را منتشر کنند که از آن بوی تاویل جویی و فتنه جوی شنیده می شود. آقای منتظری (برحسب آنچه آیه هفتم سوره آل عمران می گوید) با گفتن این مطالب سخیف نشان داده اند که حتا جزو "صاحبان خرد" هم به شمار نمی آیند. چرا که صاحبان خرد می دانند و متذکر می شوند که کسی جز خدا و راسخون فی العلم ( کسانی مثل حضرت علی) از قرآن نمی تواند در ارتباط با مسائل الهی و همچنین مسائل اجتماعی (که با جان انسانها و روان آنها و با نوع زندگی آنها و سرنوشت آنها ارتباط دارد)، استنباط و تاویل داشته باشند. بویژه زمانی که آن تاویلات، تاویلات "ولایت طلبانه" است و با آن یک عده خاص (فقها) بر جان و مال و فکر و حیثیت و ناموس مردم تسلط پیدا می کنند. زهی نادانی، زهی خیانت!
من شعار نمی دهم، چراکه بر حسب آیات قرآنی (مثل آیات ۲۱، ۹٣، ۱۴۴ سوره انعام و یا آیه ٣۷ اعراف و ۱۷ یونس و ۱٨ هود و ۱۵ کهف و ۶٨ عنکبوت و ...) به سادگی می توان ثابت کرد که آقای منتظری (والبته دیگر فقهایی که اینگونه سخن می گویند) به کلام الله نسبت دروغ داده اند و بر خدا افترا بسته اند و از این جهت ایشان (یعنی همین کسانی که مدعی اند آیت الله و حجت الاسلام اند) بزرگترین ستمگر زمانه خود محسوب می شوند. "فمن اظلم ممن افتری علی الله کذبا او کذب بآیاته ....".
آنها خودشان می دانند من چه می گویم. بنابراین بهتر است دست از این شیطنت ها بردارند و هرچه زودتر این فقره فتنه انگیز "ولایت فقیه" را از متن قانون اساسی "جمهوری اسلامی" حذف نمایند. آنها اگر این کار را بکنند درواقع از یک فتنه بزرگ جلوگیری می کنند و ضمن آنکه مملکت را از بن بست کنونی اش بیرون می آورند، جان خودشان و فرزندان و خانواده ها و طرفداران شان را حفظ می کنند. چراکه آنها نمی توانند حقیقت را برای همیشه از مردم پنهان کنند.
و من نمی دانم چرا و چگونه است که "آقایان" اینروزها با دانستن اینکه ما اینک در عصر اطلاعات هستیم هنوز ابایی ندارند از اینکه این دروغ ها (یا نادانی ها)ی شان را به خدا و قرآن و پیامبر نسبت دهند. آنها مگر نمی دانند در این عصر مردم به علت دسترسی داشتن به اطلاعات می توانند تغییر کنند و عکس العمل های غیرقابل پیش بینی از خود نشان دهند. امروز ما حتا در شرایط زمانی ۲۷ سال پیش زندگی نمی کنیم که شما بتوانید مردم را با همان ترفندهای قدیمی فریب بدهید. بنابراین بترسید از زمانی که این مردم (یعنی همین مسلمین ، نه دشمنان اسلام) از قرآن سر دربیآورند و بدانند که خطاب های عتاب انگیز قرآن همانا به شما "فقها" اشاره دارد !
بنابراین (برحسب آیه هفتم سوره آل عمران) می توان نتیجه گرفت که کسانیکه قرآن می خوانند و آن را در ارتباط با نوع خواسته هاشان تفسیر می کنند، (اعم سنی ها ، صوفی ها ، شیعیان ، ملاها و روشنفکران مذهبی و یا حتا این نویسنده) حتما انسانهای موجه و خوبی نیستند. آنها می توانند انسانهای بسیار بدی باشند که بر حسب سود شخصی و "زیغ" ی که در دل دارند، از قرآن به جهت رسیدن به "ولایت" و سروری بهره برداری کنند. به عبارت ساده تر هرکس می تواند در قرآن به مواردی انگشت بگذارد که تاویل بردار باشد و با تاویلی که می کند بخواهد نظرات فاسد و فتنه جویی هایش را توجیه کند. مشخص است که معنی "ابتغاء الفتنهِ وابتغاء تأْوِیله" در این آیه آنجایی است که برخی از راه تاویلی که به دست می دهند بخواهند مریدانی برای خود فراهم آورند تا بر حسب قدرتی که از آراء و حمایت آنها به دست می آورند، به روزی بی زحمت برسند و یا حکومت کنند و جنگ و فتنه راه بیندازند.
این مسئله به خودی خود ثابت می کند که بسیاری از مراجع مذهبی (از جمله آقای منتظری) درواقع به آنچه قرآن بیان کرده ایمان و باور ندارند. چراکه اگر باور می داشتند که کلماتی را که خدا در قرآن آورده، کلماتی است کامل که کم و زیاد ندارد، آنگاه هرگز برحسب تاویلات شخصی موضوعاتی را به قرآن نسبت نمی دادند (مثل ولایت فقیه) که در قرآن نیست. آنهم موضوعاتی که فتنه انگیز است و می تواند منافع شخصی و گروهی عده خاصی (مثل ملاها، صوفی ها و مفتیان) را تامین کند. به عبارت روشن تر، اگر آخوندها به قرآن باور می داشتند هرگز شبهه بافی نمی کردند که :"چون‏ ‏اکثریت مردم ایران مسلمانند و به موازین اسلامی ملتزمند، ما از کتاب و‏ ‏سنت برای حاکمیت بر مسلمین شرایطی را استفاده می‎کنیم که بسا عقل هم‏ ‏با آنها مساعد باشد."
زیرا بر حسب " آیه هفتم سوره آل عمران"هیچ کس نمی تواند از قرآن "بویژه از آیات متشابه" تاویل صحیح داشته باشد جز خدا و راسخان در علم.
من اتفاقا می خواهم بگویم که ما مسلمانان با این آیه می توانیم از رهبران مان و همه آنها که مدعی اند، بپرسیم : شما بر حسب شناخت به کدام آیه محکم یا شناخت به کدام آیات متشابه قرآنی به خود اجازه داده اید که بگویید شما رهبر مسلمانانید؟ برحسب کدام حجت الهی و قرآنی شما می گویید: "ما از کتاب و‏ ‏سنت برای حاکمیت بر مسلمین شرایطی را استفاده می‎کنیم که بسا عقل هم‏ ‏با آنها مساعد باشد" ؟
این که قرآن می فرماید: "و اما آنها که در دل هاشان زیغ (انحراف) است، از تشابهاتی پی روی می کنند که فتنه جویی کنند "، مگر نمی تواند مشمول حال آقای سید قطب یا آقای بن لادن و یا آقای خمینی و یا شما آقای منتظری، آقای خامنه ای ، آقای یزدی ، آقای رفسنجانی و ... باشد؟ این آیه مگر نمی تواند مشمول حال همه آنهایی بشود که بر حسب پیروی از متشابهات و تاویل فاسدی که از آن تشابهات می جویند، مدعی اند که رهبر مسلمانان و رهبر شیعیان جهان اند؟ و بر حسب آن، نظرات اختراعی شان (مثل ولایت فقیه) را بنا ساخته اند؟ مگر ایشان (برحسب همین عقل و تفسیرشان) اینک جامعه ما را به ورطه نابودی و فساد (فتنه) سوق نداده اند؟ مگر آقایان از "فتنه جویی" چه تعبیری غیر از وضع امروز کشور ایران و یا عراق به دست می دهند؟
آقای منتظری و امثالهم حتا در شمار "اولوالباب" یعنی صاحبان خرد هم به حساب نمی آیند، چراکه اگر صاحب خرد بودند در این شرایط حساس که کشور ما بر حسب ولایت طلبی یک مشت آخوند شارلاتان به ورطه فساد و نابودی کشیده شده باز به مسئله شبهه انگیز "ولایت فقیه"، (که ریشه قرآنی ندارد و یک مسئله ضد اسلامی است) اشاره نمی کردند.
اینکه قرآن در بخش پایانی آیه اشاره می فرماید که: "و جز صاحبان خرد، متذکر نمی‏شوند"، یعنی جز صاحبان خرد کسی نیست که این مسئله یادآور شود، اشاره به این دارد که اگر (در حوزه علم دین)خردمندی یافت بشود باید این مسئله را به این صورت بیان بدارد که جز خدا و راسخان در علم (کسانی مثل علی بن ابی طالب) کسی حق ارشاد و رهبری کردن مردم را ندارد، همین و بس.
شما "مراجع شیعه" کی بوده که خردمند بوده اید؟ کی بوده که به قرآن ایمان داشته اید؟ کی بوده که اساس باورهای شما بر قرآن بنا شده که بر فرض شما بتوانید از قرآن مسئله (ولایت فقیه) را به گونه ای استنباط کنید "که بسا با عقل هم مساعد باشد"؟
۲۷ سال تجربه حکومت و این همه فلاکت و گمراهی مگر کافی نیست که بدانیم استنباطات شما هرگز با عقل مساعد نبوده و نیست.
شمایی که به موضوعاتی چون : موضوع "عصمت" در حوزه مسائل زمینی، باور دارید،
شمایی که به موضوع "غیبت امام زمان" باور دارید، و فکر می کنید پس از گذشت حدود ۱۱۰۰ سال هنوز او زنده است،
شمایی که به موضوع "روحانیت" (یا بخوانید به موضوع آخوندیسم) باور دارید،
شمایی که به موضوع "تقلید"باور دارید،
شمایی که به موضوع "تزیین کردن و تقدس گور امامان" باور دارید،
شمایی که به "روضه خوانی و تجارت از راه دین و تبلیغ ازخود بیگانگی در مقابل گور بزرگان و امامان" باور دارید،
شمایی که به گریه کردن و شیون و زاری کردن و زنجیر زدن و قمه زدن باور دارید و در این کار حتا فرق سر کودکان ٣،۴ ساله را می شکافید!
شمایی که به چاه جمکران و نامه نویسی برای امام نامعلوم باور دارید،
در باور به این اعمال از قرآن چه شاهدی دارید که بر فرض بپذیریم در ارتباط با موضوع "ولایت فقیه" (موضوعی به این مهمی که با سرنوشت و زندگی انسانها در ارتباط است) استنباطات شما به گونه ای است که بسا با عقل هم مساعد باشد؟ کسی که بخواهد در این باره از فکر شما پی روی کند مشخص است که از عقل درست و حسابی برخوردار نیست. زیرا معلوم است که افکار شما از جهت قرآنی بی اساس است و سو به جهنم و فتنه انگیزی و فساد و جنگ و ویرانی دارد.
****
قصد من از این مقدمه کوتاه آن است که بگویم نظریه "ولایت فقیه" یک نظریه اختراعی است و به هیچ صورت به قرآن و سنت و حتا اصول راستین شیعه (تعلیمات مربوط به قبل از داستان جعلی غیبت) ندارد و ما به راحتی می توانیم بر اساس آیات قرآنی و سنت نبوی و حتا کلام امامان راستین شیعه (تا پیش از داستان غیبت) بسیار مطلب بیاوریم که سخن "آقایان" را باطل نماید.
از این رو امروز که در ایران از سوی آقای منتظری و اقای رفسنجانی در ارتباط با موضوع "ولایت فقیه "سخنانی بیان می شود تا این نظریه صد درصد ستم خیز را باز بنوعی دیگر توجیه و تفسیر نمایند، بر همه ما ایرانیان (اعم از مسلمان و غیرمسلمان و بویژه ایرانیان سکولار) واجب است که آگاه بوده مواظب باشیم تا دوباره و چند باره فریب شان را نخوریم ، زیرا به قرار معلوم باز "آقایان" با حمایت "اصلاح طلبان" و "تشخیص مصلحتیان" مترصدند تا به مکری دیگر ملت را فریب دهند و نسل های بعدی ما را با مشکلات ناشی از "فتنه جویی ها" ها و "گمراهی" ها شان رو در رو قرار دهند.
و دیگر آنکه، در این شرایط که هیچ چیز بیشتر از هتاکی نسبت به قرآن و اسلام ، آخوندها را خوشحال نمی کند، بر ما است که به اسلام و قرآن نگاه مسولانه تری داشته باشیم تا شاید به یاری دین صحیح و مردم با ایمان و خردمند، بتوانیم در مقابل این تاویل فاسد بایستیم و با آنان و فکر فاسدشان مبارزه کنیم.
قرآن، اتفاقا در این زمینه می تواند به یاری ما بیاید. چراکه در قرآن بسیار آیات هست که در ارتباط با جماعت ریاکار مذهبی و قدرت طلب و فتنه جو - که "می گویند ایمان داریم اما ایمان ندارند .."- آمده و ما می توانیم از آنها علیه اینگونه از مذهبیون استفاده کنیم. شیوه بیان قرآن و موضوع ضرب المثل ها و داستانهای آن به گونه ای است که هرکس می تواند برداشت خاص خود را از آن داشته باشد. گرچه در عین حال به گونه ای است که اگر کسی قدرت طلب باشد (زیغی در دل داشته باشد) از معنای حقیقی آن دور می شود و با تفسیری که از قرآن می کند خود را بی آبرو می سازد.
قرآن مثل دیگر کتابهای معنوی و عرفانی ، کتابی است که با روح و روان انسانها سر و کار دارد. از اینرو هر کس بر حسب درجه معنویت و سطح برداشتی که از زندگی و اجتماع دارد، تعبیر ویژه ئی از قرآن دارد. اما در عین حال قرآن به گونه ای است که اگر کسی بخواهد از قرآن هدایت بجوید می تواند به علمی برسد که با آن تاویل فتنه جویان را باطل گرداند و یا اینکه هر زمان بهترین معنا را از قرآن استخراج کند که بتواند در شناخت حقیقت و تعالی اخلاق جامعه او را بکار آید. و بخاطر همین طرز بیان قرآن است که پیشترها ظریف اندیشانی توانسته اند از قرآن در پیوند با مسائل انسانی زمانه خود تفسیراتی را ارائه دهند که راه گشا باشد و بتواند در جهت پیشبرد تعالی اخلاق و جامعه کاری صورت دهد. حقیقت این است که بیشترین سهم میراث فرهنگی ما ایرانیان از آثار گرانسنگ همین کسان تشکیل شده است. مقصودم عارفانی اند مثل مولوی و حافظ و .... که بقول خودشان "هرچه کردند، همه از دولت قرآن کردند". بنابراین توهین به اسلام و قرآن توهین به همه ایرانیانی است که جدا از هر باور و تلقی دلبسته عرفان اسلامی و میراثی هستند که از این بابت برای شان باقی مانده است.
در شرایط کنونی میهن ما که میدانیم بر اثر نادانی و بی کفایتی ملاها و پیروان فکر "ولایت فقیه" ممکن است ایران بزودی درگیر جنگ تمام عیار خارجی( و احتمالا داخلی) شده و طی آن عده زیادی از هموطنان ما کشته شوند، ضرورت ایجاب می کند که همه ما از طرح موضوعاتی که شرایط را بر وفق مراد آخوندها می کند دست برداشته و یک دل و یک صدا فریاد برداریم: "ولایت فقیه" نابود باید گردد. " ولایت فقیه" یک نظریه اختراعی است و ربطی به اسلام و قرآن ندارد. با اینکار همه سردمداران اصلی حکومت و مدافعان "ولایت فقیه" به یکجا سرنگون می شوند و آبروی همه آنهایی که دستی قوی در شکل گیری این "حکومت" داشته اند و در این ۲۷ ساله میخ به تخت شرک "ولایت فقیه" و تشکیلات "بیت معظم رهبری" کوبیده اند، ریخته می شود. ایرانیان با تمرکز و یک کاسه کردن نیروهاشان در رد و طرد "ولایت فقیه" به همه خواسته های سالم اجتماعی خود می رسند و لذا درست نیست که کسانی بویژه در این شرایط به اسلام ناسزا بگویند و یا بخواهند با کلی بافی و سر هم کردن مطالبی گنگ به اصالتهای اعتقادی هم میهنان خود توهین کنند.
اینان اگر خود را خردمند بدانند، آنگاه نیروی شان را صرف مخالفت با موضوع "ولایت فقیه" می کنند نه "اسلام و قرآن". زیرا اسلام و قرآن وجه های دیگری هم دارند که با استفاده از آنها می توان با آخوندها و این دولت مخالفت کرده و حتا مردم را علیه آنها شوراند، یا به گونه ای روشنگری کرد که نتیجتا آخوندها را بر خر خودشان نشاند و کشور را از این وضع خطرناک و پیچیده نجات داد.
ما با مطالعه تاریخ و متون قدیمی مذهبی امروز بخوبی می دانیم که مذهب شیعه ای که امروز بر ما حکومت می کند با مذهب شیعه ای که بعد از رحلت رسول خدا به رهبری علی بن ابی طالب پایه گذاشته شد، زمین تا آسمان فرق دارد. مذهبی که امروز چون کنه بر جان و روان اغلب ایرانیان چنگ زده باوری است مردسالارانه و قدرت طلب که با هیچ یک از اصول راستین اسلامی همخوانی ندارد. این مذهب، مذهبی است ضاله که ربطی به تشیع علوی و مذهب راستین امامان ما ندارد و از آنرو امروز مسئله ساز است که طی ۱۱۰۰ سال (بویژه در این ۴۰۰ سال اخیر) زعمای این "مذهب " توانسته اند با دروغ پردازی و تبلیغ شرک (از طریق بت پرستی و گور پرستی) مردم را از حقیقت دین الهی دور سازند و از خود بیگانه کنند که نتوانند با ایشان جهاد و مبارزه کنند. اینگونه است که آنها توانسته اند در تمامی این سالها بقاء و سروری و ولایت (یا به گفته قرآن، فتنه گری های) خود را تداوم بخشند. امروز اگر ایرانیان با این مذهب شرک آلود مبارزه نکنند و از راه اسلام و آموزه های اصیل اسلامی (مثل قرآن و محکمات روایات نبوی و تعلیمات کسانی چون علی بن ابی طالب) به مقابله با آن نپردازند، آنگاه مطمئن باشند که با قدرت طلبی های آخوندها کشورشان بزودی درگیر یک جنگ تمام عیار با کشورهای غربی خواهد شد. مذهبی که اینک بنیان هایش در اذهان انسانهای ناآگاه مستحکم شده، جز با روشنگری و بکارگیری آموزه های اصیل اسلامی از اذهان مردم بیرون نخواهد رفت و لذا چنانچه کسانی بخواهند با رد و طرد اسلام به مخالفت با این حکومت بپردازند جز اینکه جان میلیون ها نفر انسان را به خطر بیندازند و از مرگ پدران و مادران و خواهران و برادران و فرزندان شان هراسی نداشته باشند، کاری نکرده اند. قدر مسلم آخوندها این پایگاه محکم (اذهان مردم نادان) را رها نخواهند کرد و برای بقای خود اگر لازم ببینند (با تبلیغ شهادت طلبی که یک آموزه کفرآمیز و عنصری غیراسلامی است) از جان آنها مایه گذاشته و کشور را درگیر یک جنگ خارجی و داخلی خواهند کرد. ما هم اگر بخواهیم از طریق رد و طرد اسلام با آنها مبارزه کنیم آنگاه باید بدانیم که ضمن مضمحل کردن استقلال کشورمان، جان فرزندان و پدران و مادران و خواهران و برادران خود را به خطر انداخته ایم. از هر طرف که نگاه بکنیم می بینیم چاره ای نداریم جز اینکه از راه تحقیق در متون اصیل اسلامی (اندیشه های مربوط به قبل از داستان ساختگی غیبت) و تبیین آموزه های قرآنی با آخوندها و موضوع بدعت آمیزی که آنها اختراع و جعل کرده اند یعنی "ولایت فقیه" جهاد و مبارزه کنیم.
ما چاره ای نداریم جز اینکه در طرح و گسترش یک ادبیات سالم اسلامی بکوشیم و از خود مایه بگذاریم. ما باید به اصالت های دینی گذشته اسلام رجوع کنیم و در این مسیر می باید که به تمامی اندیشه های روشنفکرانه نو که به نوعی توجیه گر فلسفه "قدرت" اند و در واقع "ولایت طلب" و "قدرت طلب" اند، یا به قدرت وابسته اند و با آن کنار آمده اند، پشت کرده و آنها را به یکسو نهیم.
ما از اسلام سکولار و به دور از قدرت، دور نیستیم. این چنین نیست که برای تحقق این کار کسانی کوشش نکرده باشند. عرفان اسلامی ما و اغلب عناصر ادبی و فرهنگی ما برای پیشبرد این خواسته سالم- یعنی جدایی دین از قدرت- همه قابل دسترس و مهیا است. پس چه بهتر که کسانی که در این زمینه ها آگاهی دارند، و صادق اند و به افتخارات فرهنگی و ملی خود سرفرازند به این کار بپردازند زیرا که این کار امروز از هر کاری ضروری تر است.
قصد من در این نوشتار مختصر ، نه دفاع از اسلام است و نه اینکه خدای نکرده بخواهم ادعایی کنم . قصد من تنها و تنها در جهت پیشبرد صلح و همراهی با همه کوشندگانی است که به موضوع جدایی دین از قدرت مومن اند و بدون اهانت به باور میلیونها انسان «مسلمان» و بدون آنکه حس تعصب و انتقام جویی آنها تحریک شود ، می خواهند به این آرمان سالم بشر قرن بیست و یکم جامه عمل بپوشانند. من از همه انسانهای آزاده و سکولار انتظار دارم _جدا از باور و اندیشه ی متفاوتی که با من دارند_ با این فکر همراهی کنند تا مگر بتوانیم این مسئله را در ذهنیت همه مردم جا بیندازیم که موضوع دین از موضوع قدرت و دولت جدا است. باورهای دینی و یا غیردینی تا زمانی که "ولایت طلبی" نمی کنند و نمی خواهند که متولی جامعه باشد، مشکل اساسی ندارند. مشکل اساسی دین ها و باورها (ایسم ها) در جایی است که آنها به قدرت نزدیک بشوند و بخواهند بر پایه اندیشه های واهی و ایده آلیستی حکومتهای رهبری دار تشکیل دهند و قدرت را در بین خود و دوستان و پیروان شان منحصر و دست به دست کنند.
کسانی که از این نظر ریگی به کفش دارند نمی توانند حامی ما باشند و مشخص است که آنها و آخوندهای ولایت طلب همه از یک جنس و قماش می باشند.


۲۱ ژانویه ۲۰۰۷



۱) برای مطالعه مطالب قبلی به سایت ۴iran.us مراجعه کنید.

۲) اگر این آیه را برحسب آنچه مفسرین اهل سنت تعبیر کرده اند بخوانیم،(یعنی اینکه علامت وقف را بر سر کلمه "الله" بگذاریم ، نه بر سر "راسخون فی العلم") آنگاه تاویل آیات متشابه را فقط خدا می داند و بس و از این جهت قرآن برای هیچکس قابل استفاده نیست. درحالیکه ما شیعیان این شیوه خواندن را قبول نداریم چراکه بر اساس این شیوه خواندن، بحث تاویل و تفسیر، همه از بین می رود و دیگر معنا و مفهوم موضوع "راسخون فی العلم" و موضوع " الواالباب" معنی پیدا نمی کند، در نتیجه همه ول معطلند (از جمله خود رسول خدا که قرآن بر او نازل شده است) . به قول آقای بهاء الدین خرمشاهی (در کتاب قرآن پژوهی*) مانند آن است که بگوییم " المعنی فی بطن الشاعر" اگر کسی جز خدا از معانی آیات الهی با خبر نیست آنگاه چه ضرورت داشت که بخواهد آنها را نازل کند.
به عبارت روشن تر تفسیری که اهل سنت (کسانی مثل ابن ابی کعب و ابن مسعود و حسن بصری و اخفش و طبری و میبدی و امام فخر رازی) از این آیه به دست می دهند خود ناقض همه آن چیزی است که از کلام قرآن به دست می آید. اما اگر این آیه را به تعبیر مفسرین شیعه (مثل قمی و طبرسی و شریف رضی و ملا محسن فیض) بخوانیم ، آنگاه تفسیر و تاویل آیات متشابه را کسانی چون امام جعفر صادق نیز می دانند. چرا که آنها می توانند جزو آن دسته از "راسخون فی العلم"ی باشند که علم شان را از خدا (نه از حوزه های علمیه) دریافت کرده اند و کسانی هستند که از طریق وحی با درستی های کلام خدا آشنا هستند. کسانی که در جای جای قرآن درباره آنها گفته شده که ایشان به امر خدا و وحی الهی و علمی که خدا به ایشان می دهد می توانند مردم را به شاهراه هدایت رهبری کنند. مثل آیه (انبیاء/۷٣) و آیه (یونس/۳۵): "افمن یهدی الی الحق احق أن یتبع ‏ ‏امن لا یهدی الا ان یهدی" (=آیا کسی که مردم را به حق هدایت کند سزاوار‏ ‏پیروی است یا کسی که دیگران باید او را هدایت کنند؟) که آقای منتظری در مصاحبه با خبرنگار نشریه فرانکفورتر معنای این آیه را به خودشان گرفته بودند.
در هرحال، به هر طریق که این آیه را بخوانیم، آنچه مسلم است این است که تاویل آیات قرآنی (به خصوص آیات متشابه و آیاتی که در ارتباط با موضوعات حساس اجتماعی است)، در عهده کسانی همچون اقای منتظری و علمائی مانند ایشان نیست. چرا که خیلی راحت می توان ثابت کرد که آقایان در قرآن به دنبال چیزهایی هستند که بتواند موقعیت وجودی و "ولایت" شان را و همچنین فتنه گری ها شان را توجیه و تفسیر کند.

*رجوع کنید به پانویس قرآن ترجمه بهاء الدین خرمشاهی در شرح آیه هفتم سوره آل عمران یا کتاب "قرآن پژوهی" ایشان.